اینو دیدی

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

اینو دیدی

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

دانلود تحقیق انواع عقل در مثنوی از نظر مولانا جلال

اختصاصی از اینو دیدی دانلود تحقیق انواع عقل در مثنوی از نظر مولانا جلال دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 16

 

انواع عقل در مثنوی از نظر مولانا جلال‌الدین محمد بلخی

جوری ادنان وش (کارشناس ارشد زبان ادبیات فارسی، مدرس دانشگاه جامع علمی کاربردی) چکیده در مثنوی، مولانا دو نگاه کاملاً متفاوت به عقل دارد. در مواضعی آن را می ستاید و صفت اولیائش می شمارد و در مواضعی دیگر آن را نکوهش کرده و مردم را به دوری جستن از آن دعوت می کند. در این مقاله این دو نوع متفاوت عقل مورد بحث قرار می گیرد و این که مولانا برای هر یک چه توصیفاتی قائل شده است بررسی می شود. واژه های کلیدی: عقل، عقل کلی، عقل جزئی، عقل ممدوح، عقل مذموم مقدمه: عقل قوه ای است که از دیرباز در شناخت و درک ماهیت آن کوشش شده است.

فلاسفه و عرفا دو گروهی هستند که بیشترین سخنان و تعاریف را از عقل و ماهیت و کارکرد آن ارائه داده اند در این مقاله با ارائه تعاریفی از عقل، به بررسی دیدگاه های مولانا جلال الدین در این باب پرداخته می شود. با توجه به این نکته که برخلاف آنچه عامه می پندارند عرفا به طور مطلق مخالف عقل و عقلانیت نیستند و تنها عقل را در مواردی که قصد شناخت امور ماوراء طبیعت و پی بردن به ذات اقدس الهی را دارد ناقص و نارسا شمرده و آن را نکوهش کرده اند مولوی نیز که یکی از بزرگترین عرفای اسلامی می باشد، به این موضوع یعنی تواناییها و عدم تواناییهای عقل در جای جای مثنوی اشاره کرده است و مرز بین عقل ممدوح و ایمانی و عقل مذموم و دنیوی را مشخص کرده است. معنای لغوی و اصطلاحی عقل واژه عقل معادل انگلیسی کلمات reason , visdom , intellect , mind می باشد و در فرهنگ واژگان فارسی با واژگان خرد، استدلال، علم ... برابر است. "در خلاصه السُّلوک اهل علم گویند: عقل جوهری نورانی است که خداوند آن را در مغز آفریده است و نورش را در قلب قرار داده و اهل لسان گویند: عقل چیزی است که صاحبش را از ملامت دنیا و پشیمانی عقبی نجات دهد." به همین دلیل برخی آن را مشتق از عقال به معنای زانو بند و افسار شتر گرفته اند ، زیرا عاقلان را از کجروی و انحراف باز می دارد. مطابق نظریه حکمای مشاء اولین صادر از خداوند عقل است" اول ما خلق الله العقل" غزالی نیز در احیاء علوم الدین حدیثی را روایت می کند که در ابتدای آن به اولیت خلقت عقل و نیز عجز عقل از شناخت حق تعالی بدون یاری خود او اشاره شده است. " در فلسفه عقل اول و عقل کل جبرئیل علیه السلام را گویند و در فرهنگ است که عرش را نامند و نیز اصل و حقیقت انسان را گویند از آنکه فیض و واسطه ظهور نفس کل است و آنرا به چهار نام نامیده اند: یکی عقل، دوم قلم اول، سوم روح اعظم، چهارم ام الکتاب و از روی حقیقت، آدم صورت عقل کل است و حوا صورت نفس کل. " عقل گرایی در اسلام " یکی از بزرگترین حقوق اسلام بر بشر تعیین حدود عقل است، هیچ دینی به اندازه اسلام مقام عقل را بالا نبرده و از آن تجلیل ننموده است در این آیین، ارزش هیچ عملی به پای تعقل و تفکر نمی رسد، پیغمبر اسلام یک ساعت تفکر را برتر از هفتاد سال عبادت دانسته اند، ولی همین تفکر و تعقل اگر در ذات پرودگار باشد حرام و گناه است، نه تنها در ذات بلکه در صفات و اسماء خداوند نیز کمیت اندیشه لنگ است." " عقل گرایی در اسلام با بحث قضا و قدر آغاز شد. " " تعالیم مکرر و بدون شبهه قرآن درباره دو نوع وحی- قدرت خداوند که در آفرینش دیده می شود و اراده خدا همانطور که به پیامبرانش وحی شده است- مدتها پیش از پیدایش مباحث کلامی، راهی عقلی به حقایق مذهبی گشود. در واقع در مورد بعضی از مسائل خاص که در زمان پیغمبر اسلام، مورد بحث بودند و مخصوصاً تعالیم مربوط به رستاخیز، قرآن خود شیوه استدلال را تعیین کرد. " جایگاه عقل در فلسفه عقل برای توجیه خود به فلسفه و علوم یونانی گذشتگان نیاز داشت. فلسفه نیز برای مورد قبول واقع شدن به عقل و عقلا نیت محتاج بود به همین دلیل در طول تاریخ فلاسفه به تفسیر و توضیح عقل پرداختند و سعی بسیار کردند تا هر حقیقتی را با سلاحی مجهز به عقل و استدلال کشف نمایند. از یونان قدیم که مهد بروز و ظهور فلسفه و کانون عقل گرایی قدیم بود، فیلسوفان بیشماری به پا خواستند و پرچم عقل گرایی را به اهتزاز در آوردند، از جمله آنان افلاطون، فیلسوف بزرگ و نامی بود که پایه گذار مکتب فلسفی صرف شد و هر حقیقتی را حتی حقیقت عالم مثل را با عقل جستجو می کرد، "در نظر افلاطون کلمه "ماورای عقل" وجود نداشت چون عقل با واقعیت نهایی یکی باشد چگونه چیزی می تواند ورای آن باشد؟ ارسطو نیز که شاگرد دبستان عقل افلاطون بود، ایمانی بی برهان عقلی داشت به اینکه عقل بشری می تواند به معرفت دست یابد و معرفت در نظر او جستجو از حقیقت کائن است و اطلاع یافتن از او." " ارسطو در کتاب " اخلاق نیکو ماخس" عقل را جنبه الهی وجود انسانی می شمارد و در کتاب " نفس" عقل را چیزی که جنبه الهی بیشتری دارد می داند و به هر صورت عقل فعال را او عقلی الهی که از هر جهت خارج از وجود فردی انسانی است می شمارد." به عقیده ارسطو" عقل فعال قوای نفس منفعل را از اثر فعالیت خود ظهور و بروز می دهد و به واسطه او انسان مقامی میان حیوانیت و الوهیت دریافته است و او باقی و ابدی است و پس از مرگ دوباره به مبداء اصلی و عقل کل که غایت غایات است باز می گردد." جایگاه عقل در عرفان بر خلاف فلاسفه و حکما که برای عقل و خرد انسانی ارزش فراوان قائل شده اند و زمام همه امور خود را به دست عقل سپرده اند، عرفا و صاحبدلان کمترین ارزشی برای عقل و استدلال قائل نشده اند. البته قابل ذکر است که این عقل و استدلال مذموم و نکوهیدنی به آن جنبه ثانوی عقل اشاره دارد که می توان به نوعی آنرا عقل معاش نامید، زیرا، هر که از این عقل مادی


دانلود با لینک مستقیم


دانلود تحقیق انواع عقل در مثنوی از نظر مولانا جلال

تحقیق در مورد عقل از نظر فارابی

اختصاصی از اینو دیدی تحقیق در مورد عقل از نظر فارابی دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

تحقیق در مورد عقل از نظر فارابی


تحقیق در مورد عقل از نظر فارابی

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

 تعداد صفحه12

 

  ما خدا را از روی‌ موجوداتی‌ که‌ از او صادر می‌شود می‌شناسیم‌ و شناخت‌ ما نسبت‌ به‌ همین‌ موجودات‌ صادره‌ از او، استوار از شناختی‌ است‌ که‌ نسبت‌ به‌ ذات‌ واجب‌ داریم. همه‌ چیز از خدا صادر می‌شود، و علم‌ او عبارت‌ از قدرت‌ عظیم‌ اوست‌ و چون‌ او درباره‌ی‌ ذات‌ خویش‌ تعقل‌ می‌کند عالم‌ از او صادر می‌گردد. و علت‌ هستی‌ همه‌ی‌ اشیأ تنها اراده‌ی‌ آفریدگار توانا نیست، بلکه‌ علت‌ همه‌ی‌ این‌ امور علم‌ اوست‌ به‌ صدور آنچه‌ از او واجب‌ می‌آید. صور و مثل(1)(امپدوکلس ودموکریتوس هردو به این امرتوجه کرده بودندکه گرچه درجهان طبیعی همه چیز «روان»است،حتماً «چیزی»هم وجودداردکه هیچ وقت تغییرنمی کند{«چهاراصل» یا «اتمها»}.افلاطون این قضیه را پذیرفت-اما به شیوه ای کاملاً متفاوت.افلاطون عقیده داشت که هرچیزملموس درطبیعت «روان»است.پس «جوهر»ی وجودندارد که تجزیه نشود.تمامی چیزهای« جهان مادی»از ماده ای ساخته شده است که دراثرزمان سایش و فرسایش می یابد،ولی چیزهایی که از «قالب»یا «صورت»بی زمان ساخته شده اند جاودانه و تغییرناپذیرند.چرا اسبهاهمه یکساندد؟شاید هم بگویید اصلا یکسان نیستند.ولی یک چیزی هست که اسبهاهمه مشترک دارند،چیزی که ماراقادرمی سازد آنهارا اسب بدانیم.یک اسب خاص طبعاً«متغیر»است.ممکن است پیرولنگ باشد،مریض شودوبمیرد.ولی «صورت»اسب جاودان و تغییرناپذیراست.بدین قرار،درنظرافلاطون ،چیزی که جاودانی و تغییرناپذیراست جوهر مادی اولیه ی مورد اشاره ی امپدوکلس و دموکریتوس نیست .مفهوم موردنظرافلاطون الگوهای جاودانه و تغییرناپذیراست ، الگوهایی ذاتاً معنوی و مجرد، که تمام چیزهاازروی آنهاساخته شده اند.بگذاراین جوری بگویم:فیلسوفان پیش از سقراط برای تغییرات طبیعت توضیحی نسبتاً خوب داده بودند،بدون آن که واقعاً قائل به «تغییر»باشند.به نظر آنها ،درمیان دایره ی طبیعت عناصری بسیار بسیار کوچک،جاودانه و تغییرناپذیر، وجوددارد که تجزیه ناپذیراست .تااینجا درست!اما آنها توضیح معقولی نداشتند که این «عناصربسیار بسیار کوچک»که زمانی ،مثلاً،قطعات سازنده ی یک اسب بودند چگونه ناگهان چهارصد یاپانصدسال بعدمی توانند درهم بیامیزندوخودرابه شکل اسب کاملاً تازه ای درآوردند.یا به همین منوال، به شکل فیل یا سوسمار درآیند.نکته ی موردتوجه افلاطون این بودکه چرااتمهای دموکریتوس هیچوقت به شکل یک «فیلمار»یا یک«سوسفیل»درنمی آیند!وهمین بودکه اندیشه های فلسفی افلاطون رابرانگیخت.افلاطون درشگفت شدچگونه همه ی پدیده های طبیعی چنان شبیه هم اند،ونتیجه گرفت علت امربایداین باشدکه در«ورای»هرچیز پیرامون ما شماری معدودصورت یا الگوست.افلاطون این صورتها رامثال خواند. درپشت هراسب،هرخوک ،هرانسان،«اسب مثالی»،«خوک مثالی» و «انسان مثالی ِ» بی مثالی است. {درست مانند نان شیرینی پزی، که می تواند آدمکهای نان قندی،اسبهای نان قندی،وخوکهای نان قندی درست کند.چون شیرینی فروشهای معتبر قالبهای متعددی دارند.ولی برای هرنوع نان قندی بیش از یک قالب لازم نیست.}افلاطون به این نتیجه رسید که درورای «جهان مادی »باید حقیقتی نهان باشد.این حقیقت را عالم مثال خواند،دراین عالم ،درپشت هرپدیده ی طبیعت، «الگو» یی جاودانی و تغییرناپذیر وجوددارد.این پندارشگرف نظریه ی مثل افلاطون نامیده شده است.افلاطون عقیده داشت حقیقت به دوبخش تقسیم شده است :

      یک بخش جهان محسوسات است، که شناخت ما از آن از راه کاربرد حواس پنجگانه (ناقص یا تقریبی ) است و بنابراین نمی تواند چیزی جز ناقص یاتقریبی باشد.دراین جهان حسی «همه چیز روان است» وهیچ


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق در مورد عقل از نظر فارابی

دانلود تحقیق اثبات حکم شرع با حکم عقل و بررسی تطبیقی آن

اختصاصی از اینو دیدی دانلود تحقیق اثبات حکم شرع با حکم عقل و بررسی تطبیقی آن دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

دانلود تحقیق اثبات حکم شرع با حکم عقل و بررسی تطبیقی آن


دانلود تحقیق اثبات حکم شرع با حکم عقل و بررسی تطبیقی آن

این تحقیق در تلاش است تا مسئله "کلما حکم به العقل حکم به الشرع" را اثبات نماید. از آن جایی که هر دلیل عقلی از دو مقدمه، یکی صغری و دیگری کبری تشکیل شده است، به عنوان گام نخست مقدمه صغری، یعنی تحسین و تقبیح عقلی اثبات خواهد شد و سپس به مقدمه کبری که تلازم بین حکم عقل و حکم شرع است خواهیم پرداخت. در نهایت جایگاه عقل در نظام‌های بزرگ حقوقی و ایران و مصادیقِ آن مورد بررسی قرارخواهد گرفت.

بنابراین مباحث مطروحه در این مجموعه: یکی اثبات حسن و قبح عقلی است، آنگاه اثبات ملازمه بین حکم عقل و حکم شرع، جایگاه عقل در نظام‌های حقوقی و ایران و مصادیق حکم عقل در آنها می‌باشد.

کلمات کلیدی: حکمِ عقل، حکمِ شرع، حسن، قبح، ملازمه

ملازمۀ میان حکم عقل و حکم شرع از مباحث مطروحه در علم اصول است. این ملازمه دو طرف دارد، از یکسو گفته شده است هر آنچه عقل بدان حکم کند، عقل هم به آن حکم می‌نماید و از سوی دیگر هر آنچه شرع بدان حکم کند عقل نیز به آن حکم می‌کند. موضوع بحث ما قسمت دوم یعنی هرآنچه شرع بدان حکم کند، شرع نیز به آن حکم می‌کند، نیست؛ زیرا این ادعا در صورتی مورد قبول واقع خواهد شد که بگوییم مراد این است که در هر آنچه شارع حکم کرده است، رمزی وجود دارد که اگر آن رمز را برای عقل بگویند، عقل هم آن را تصدیق خواهد کرد؛ نه لزوماً به این معنی که هر آنچه شرع بدان حکم کند عقل نیز آن را می‌فهمد و بر آن صحّه می‌گذارد و یا گفته‌اند منظور آن است که در صورت امتثال از حکم شرع، عقل، مکلف را مدح و در صورت تخلف مستحق ذم می‌داند و مدح یعنی ثواب و پاداش و ذم یعنی عقاب و کیفر. اما به هر حال دلیل عقلی از دو مقدمه تشکیل می‌شود: یکی کبری و دیگری صغری. بحث ملازمة بین حکم عقل و حکم شرع، کبرای قیاس برهانی است و صغرای آن، تحسین و تقبیح عقلی است که از مسائل مطروحه در علم کلام است؛ اما از جهت ارتباط آن با کبرای قیاس و ضرورت اثبات اولیه مقدمة صغری، لازم است ابتدائاً بحث تحسین و تقبیح عقلی را اثبات کنیم و سپس وارد بحث اصلی یعنی ملازمه شویم. در سر سطر سؤال این است که آیا افعال و کردار آدمی بدون اینکه شارع دربارة آنها اظهارنظری نماید، فی حد ذاته دارای ارزش هست و متصّف به خوب و بد می‌گردد؟ یا اینکه خیر اعمال انسان فی ذاته نه خوبند و نه بد، بلکه خوبی و بدی آنها بستگی به نظر شارع دارد؟ پس از پاسخ به این سؤال، در بخش بعدی، یعنی اثبات ملازمة بین حکم عقل و حکم شرع، این سؤال مطرح خواهد شد که آیا اگر عقل حکم نمود به حسن و قبح کاری، آیا همان عقل حکم می‌کند به اینکه لازمة این حکم آن است که شرع هم بر طبق آن حکم کند یا نه؟ در واقع آیا "کلما حکم به العقل حکم به الشرع"؟ دلایل وجود این ملازمه چیست؟ و آیا ما در حقوق داخلی مصادیقی از این تلازم داریم که به اثبات وجود آن کمک کند؟ و بالاخره جایگاه حکم عقل در حقوق خارجی چگونه است؟ در این مجموعه سعی بر این است تا به سؤالات مطروحه در کاملترین شکل پاسخ داده شود.

بخش اول :عقل و مدرکات عقلی

قوه عقل چنین تعریف می‌شود که عقل عبارت است از نیرویی که خداوند متعال به انسان‌ها عنایت فرموده و به توسط آن امور کلیه و قوانین کلی را ادراک می‌کند. از قبیل اجتماع نقیضین محال است، کل از جزء بزرگتر است و ... مراد از امور کلیه اموری است که محدود به زمان و مکان خاصی نیستند.(محمدی،1375،ص46) عقل قوه‌ای است که انسان را انحراف از مسیر اعتدال منع می‌کند. البته بازدارندگی عقل در حد تشخیص و داوری است نه منع عملی. در فلسفة ملاصدرا و کانت "عقل" عالی‌ترین قوة نفس و "معرفت عقلانی" بالاترین مرحلة شناخت است. (محمدپور دهکردی، اکبریان، اعوانی ،1388، ص11) در اندیشة این دو، عقل از هر چیزی مقدس‌تر است و بهترین معیار برای شناخت حقیقت شمرده شده است.(همان، ص13)

آنچه عقل می‌شناسد دو گونه است: 1- خارج از قلمرو خواست و توان انسان است. مانند معارف و ادراکات عقلی مربوط به جهان طبیعت و ماوراء طبیعت، از قبیل قواعد منطقی و ریاضی، فلسفی و کلامی که از نوع باور کردن هستند. اینگونه شناخت را که به جهان بینی مربوط می‌شود حکمت نظری گویند و آنگاه که به عقل نسبت داده شود آن را عقل نظری می‌نامند. 2- در قلمرو اراده و اختیار انسان است، اینگونه شناخت را که مربوط به ایدئولوژی است حکمت عملی گویند و آنگاه که به عقل نسبت داده شود آن را عقل عملی می‌نامند. مانند العدل حسن ای ینبغی ان یفعل، الظلم قبیح ای ینبغی ان یترک یالاینبغی ان یفعل و...(همان)

بنابراین قوة عاقله یک چیز است و نقش آن شناخت و ادراک است، ولی مدرکات آن دو گونه است؛ برخی مربوط به جهان بینی است و معرفت و شناخت به خودی خود مطلوب است (ادراکات نظری) و برخی مربوط به ایدئولوژی است و معرفت و شناخت مقدمه عمل است (ادراکات عملی). (سبزواری به نقل از حسینیان،1383، www.andisheqom.com)

در مجموع می‌توان گفت هرگاه واقعیت‌ها و هستی‌های عالم مورد ادراک عقل قرارگیرد، می‌گویند: عقل نظری و هرگاه بایستی‌ها و نبایستی‌ها، شایستی‌ها و نشایستی‌ها ادراک شود، آن را عقل عملی می‌نامند.(محقق داماد ، 1379 ، ص135).

بخش دوم : قاعده حسن و قبح عقلی

آیا افعال و کردار آدمی بدون اینکه شارع درباره آنها اظهارنظری نماید فی‌ذاته دارای ارزش هست و متصّف به خوب و بد می‌گردد؟ یا آنکه خیر اعمال انسان فی‌ذاته نه خوبند و نه بد، خوبی و بدی آنها بستگی به نظر شارع دارد. فعل خوب آن است که شارع آن را خوب بداند و بد آن است که شارع آن را بد بداند (محقق داماد ،1379 ،ص 7-126) . بین عدلیه و اشاعره درباره حسن و قبح افعال اختلاف نظر وجود دارد که آیا حکم کننده به حسن و قبح، عقل است یا شرع.

مفاد قاعده حسن و قبح عقلی دو چیز است: 1- افعالی که از فاعل‌های آگاه و مختار صادر می‌شوند در نفس‌الامر از دو قسم بیرون نیستند، یا واجد صفت حسن هستند و یا واجد صفت قبح (مقام ثبوت) 2- عقل انسان بطور مستقل می‌تواند حسن و قبح برخی از افعال را تشخیص دهد.(مقام اثبات) بنابراین مفاد حسن و قبح عقلی این است که اولاً: از نظر عقل افعال فاعل‌های آگاه و مختار یا صفت حسن دارند و صفت قبح. ثانیاً: عقل انسان بطور مستقل می‌تواند برخی از این حسن و قبح‌ها را بشناسد و برخی دیگر را از طریق وحی و شرع می‌شناسد .

گفتار اول : معانی حسن و قبح

حسن و قبح دارای معانی متفاوت است که سه مورد آن در ذیل آمده است:

1)حسن به معنای کمال و قبح به معنای نقص، مانند آنجا که می‌گوییم دانایی خوب است و نادانی بد است.

2)حسن به معنای سازگاری با طبع آدمی و قبح به معنای ناسازگاری، مثل آنکه می‌گوییم آن گل زیبا خوب است، فلان صدای رسا خوب است و آن منظره وحشتناک بد است.

3)حسن و قبح، از صفات افعال اختیاری آدمیان باشد، مثل اینکه می‌گوییم عدالت خوب است و ستمگری بد است.

 در مورد دو معنای اول حسن و قبح، اتفاق نظر وجود دارد، و همه اعم از اشاعره و عدلیه یعنی امامیه و معتزله آن را عقلی می‌دانند. زیرا وقتی که می‌گوییم علم خوب است، این امر چیزی نیست که محتاج به امر شارع باشد. اما در مورد معنای سوم است که اختلاف نظر وجود دارد..(محقق داماد ،همان،صص3-131.- مظفر، دلائل الصدق ،همان ، ج1، ص261و 271-مرحوم مظفر ، به نقل از حسینیان ، سعیده ،1383- هاشمی ،www.pajoohe.com)

 اشاعره از اهل سنت و جماعتی از اخباری ها از امامیه این معنا را انکار می‌کنند و می‌گویند عقل چنین حق و قدرتی ندارد که حسن یا قبح فعلی را ادراک کند؛ به هر حال حسن و قبح به معنای سوم را می‌توان به 3 دسته تقسیم کرد: 1)حسن و قبح ذاتی: یعنی فعل موضوع تام برای تحسین یا تقبیح عقل است زیرا هر کجا عنوانی مثل عدالت وجود داشته باشد عقلاء فاعل آن را مدح می‌کنند و او را مستوجب پاداش می‌دانند و یا عنوانی مثل ظلم وجود داشته باشد عقلا به قبح آن حکم می‌کنند و فاعل آن را قابل سرزنش می‌دانند.

2) حسن و قبح عرضی: عناوینی که مقتضی حسن و قبح هستند و با عروض عوارض حسن و قبح هم عوض می‌شود. مثلاً عنوان کذب مقتضی قبح است؛ و لکن گاهی در اثر عروض عوارض حسن پیدا می‌کند و داخل در عنوان حسن می‌گردد و آن موردی است که کذب سبب نجات جان مومنی باشد و یا سبب رفع اختلاف از میان دو برادر دینی باشد و لذا در مواردی شرع آن را اذن داده است. "دروغ مصلحت آمیز به از راست فتنه انگیز"

3)حسن و قبح اعتباری: عناوینی هستند که زشتی و زیبایی آنها اعتباری است؛ اگر داخل در عنوان حسنی باشد حسن پیدا می‌کند و اگر داخل در عنوان قبیحی باشد، قبح پیدا می‌کند و اگر داخل در تحت هیچکدام نباشد، نه حسن دارد و نه قبح. بعنوان مثال ضرب اگر ضرب یتیم برای تأدیب باشد داخل در عنوان عدل است و زیبا و اگر ضرب او برای آزار رساندن باشد داخل در عنوان ظلم است و زشت. ولی ضرب جماد نه حسن دارد نه قبح. آنچه محل نزاع بین فقها است همین معنای سوم حسن وقبح است؛ که امری اعتباری است و انسان آن را با عقل عملی خویش درمی‌یابد. (محمدی، 1379 ،ص65-60)

امامیه و معتزله بر این عقیده‌اند که حسن و قبح "پاره‌ای" از افعال را عقل بدون بیان شارع بصورت روشن و بدیهی درک می‌کند. ( محمدی، 1375، ص20)ماتریدیه (ماتریدیه: [ ت ُ دی ی َ ] (اِخ ) نام طایفه ای نظیر اشعریه ،منسوب به ابومنصور محمدبن محمدبن محمود ماتریدی است) نیز حسن و قبح عقلی را پذیرفته‌اند. اگرچه در پاره‌ای از مسائل با تعابیر امامیه و معتزله همداستان نیستند. (تفتازانی، 1409،ص 293) اشاعره از اهل سنت و اخباریون شیعه از منکران عمده اصل حسن و قبح عقلی می‌باشند. البته برخی از اخباریون احکام عقل را در بدیهیات پذیرفته‌اند و در غیر بدیهیات، راه درک حقایق را شرع دانسته‌اند.

گفتار دوم : دلایل قبول حسن و قبح عقلی

دلایل متعددی بر تائید حسن و قبح عقلی وجود دارد که امامیه و معتزله نیز بدان استناد نموده‌اند، از جمله اینکه:

1-همه ما انسان‌ها، صرف نظر از تعالیم شرعی و دینی، به روشنی درمی‌یابیم که برخی از افعال زشت و بد هستند و بعضی نیکو و خوب. بدین ترتیب روشن است که درک حسن و قبح افعال، با عقل عملی انسان‌هاست که در پیروان شرایع و منکران آن مشترک است. (ترجمه دلائل الصدق،1374،ص 264)

2- انکار حسن و قبح عقلی افعال، انکار حسن و قبح شرعی نیز هست. زیرا اگر ما حسن و قبح افعال را نشناسیم حکم به قبح دروغگویی و حسن راستگویی نمی‌کنیم. بنابراین نمی‌توانیم به راستی و مطابق با واقع بودن وعده و وعیدهای خداوند حکم کنیم و وجود بهشت و ثواب نیکوکاران و جهنم و عقاب بدکاران را باور کنیم؛ چرا که ممکن است این

شامل 24 صفحه فایل word قابل ویرایش


دانلود با لینک مستقیم


دانلود تحقیق اثبات حکم شرع با حکم عقل و بررسی تطبیقی آن

تحقیق در مورد عقل

اختصاصی از اینو دیدی تحقیق در مورد عقل دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

تحقیق در مورد عقل


تحقیق در مورد عقل

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

 

فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

  

تعداد صفحه53

 

فهرست مطالب

 

راه های خداشناسی
خداشناسی از راه نظم و هماهنگی

آید

هماهنگی در هستی

هماهنگی درون و بیرون

نشانه های خدا در آفرینش حیوانات

نشانه های خدا

نشانه های خدا در وجود انسان

نشانه های خدا در طبیعت

عقل
عقل به ما می گوید: هر اثری یک موثّری دارد و این حکم به قدری روشن است که اگر شما بسیار آرام به صورت نوزادی بدمید، او چشم باز می کند، به اطراف می نگرد و به دنبال موثّر می گردد وچنین می فهمد که این دمیدن از یک سرچشمه ای به وجود آمده است . آری ، مساله ((از اثر پی به موثّر بردن )) از روشن ترین مسایل روزمرّه زندگی ماست . چگونه می توان باور کرد که مثلا تصویر یک خروس یا طاووس به عکّاس یا نقّاش نیاز دارد، ولی خود خروس و طاووس به خالق و طرّاح نیاز نداشته باشد!؟ چگونه عقل را قانع کنیم که یک دوربین عکّاسی سازنده دارد، لکن چشم انسان سازنده با شعوری ندارد؟ در صورتی که عکس برداری چشم به مراتب مهم تر از عکس برداری دوربین است ، زیرا دوربین هر چند بار که عکس گرفت باید فیلم آن را عوض کنیم ، ولی چشم دائما در حال عکس برداری است . چگونه عقل قبول کند دستگاه پالایش نفت ، سازنده داشته باشد، امّا دستگاه گوارش انسان ، سازنده نداشته باشد؟ چگونه بپذیریم که نظم در رفتار یک فرد، دلیل بر وجود شعور در اوست ، ولی نظم در جهان هستی ، دلیل بر وجود شعور در خالق آن نباشد؟ کوتاه سخن این که اگر یکی از نشانه های بهترین جهان بینی آن است که با پذیرفتن عقل توام باشد، عقل ما در برخورد با نظم و حساب دقیق ، برای جهان هستی ، قدرت با شعوری را می پذیرد و مطالعه در هستی ما را به سوی یک بینش الهی سوق می دهد.
فطرت
از هر انسانی ، در هر زمان و مکانی بپرسیم که شما در جهان هستی چه احساسی دارید؟ آیا احساس می کنید مستقل


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق در مورد عقل