اینو دیدی

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

اینو دیدی

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

تحقیق درباره نظریات ارنست کلنکر

اختصاصی از اینو دیدی تحقیق درباره نظریات ارنست کلنکر دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 6

 

عصر بحرانها:

بحران های هویت و هویت بحرانها، قومیت در مقابل ناسیونالیسم (3 )

پژوهش: آراز م. فنی

You see things and ask, "Why?" But I dream things that never were and ask, "Why not?" George Bernard Shaw

Believe those who are seeking the truth. Doubt those who find it.

~Andre Gide

ادامه ی بررسی نظریات ارنست گلنر:

برای بررسی زون پنجم و در نهایت توضیح تئوریک و فلسفی نظریات خود، ارنست گلنرفصلهای آخری کتاب ناسیونالیسم خود را اختصاص به توضیح دو مفهوم، دو جریان فکری و پروسه ی اجتماعی داده است. این دو جریان عبارتند از: احساس و خرد، ریشه ها و خرد و یا به بیان سیاسی و تئوریک قومیت و ملیت (فرهنگ و تمدن). این مفاهیم در نوشته های خیلی از فیلسوف ها و متفکرین علوم اجتماعی دیگر هم حضور داشته و بررسی شده اند. خیلی از پژوهشگران مسایل اجتماعی در برخورد به نگرش فرهنگی، تحلیل فرهنگی و یا سیاسی و اقتصادی از پدیده های اجتماعی؛ به روش دوالیستی عمل کرده و بطریق اولی از این و یا آن برخورد شناخت شناسانه حمایت ویا طرفداری کرده اند.

نگرش دوالیستی در تاریخ و ادبیات ایران باستان وهمچنین سایر تمدن های آسیائی و مذاهب معتبر در خاورمیانه امر متداولی است. اینمورد در فلسفه ی یونان باستان واساسن تکامل سیستم فکری دررنسانس، عصر روشنگری و متاسفانه تا به امروز (حتی در جوامع پسا مدرن) به زندگی خود با شدت وحرارت ادامه داده است. سیاست اقتصادی و اجتماعی سازمان های بزرگی چون بانک جهانی، اتحادیه ی اروپا رهبران سیاسی اروپا و آمریکا (جرج بوش، جونیور) واکثر سخنرانی های ایشان و سایر سران سیاسی کشور های بزرگ، در حمایت از یکی از این پدیده ها (مفاهیم) دور می زد. ناگفته پیداست که چنین تفکری و عمل اجتماعی اساسن سیاه و سفید دیدن پدیده های بغرنج اجتماعی، غیر علمی، غیر دموکراتیک بوده و با روح انسان چند بعدی، حقوق انسانی وبشری در تضاد قرار دارد. انسانها و جوامع انسانی پیچیده تر از این هستند که فقط در با دو ترم، دیسکورس و یا جایگاه توضیح داده شود. متاسفانه این چنین نگرشی یعنی حذف یک نظر، یک جهان بینی و یک راهکار برای حفظ قدرت گروه های مسلط در علوم اجتماعی/طبیعی و به شکل اولی در جوامع مختلف انسانی بوده و در مانع رشد تکاملی اندیشه ی انسانی، اگاهانه و یا نااگاهانه قرار گرفته است.

فرهنگ و تضاد آن با تمدن (قومیت در مقابل ملیت)

گلنر در فصل تئوریک وکلیدی کتاب با عنوان : ریشه ها در مقابل خرد به مقابله ی نظریات دیوید هیوم و ایمانوئل کانت اشاره کرده ومی نویسد که هیوم درمقابل "عقل" و عقل گرائی خشک پیروان جریان روشنگری و راشیونالیسم، "احساس" را قرار می دهد اگر چه تعریف هیوم درباره ی "احساس" با معنی متداول آن فرق اساسی دارد. برای هیوم، مفهوم "احساس" در یک انسان بیطرف نظاره گر، از برداشت شخصی این فرد از احساس و موقعیت قدرت فردی او متمایز است.

بهر جهت این منظر مشخص از تفکرروشنگری در مقابل نظرغالب آن زمان که نظر کانت بود در اقلیت قرار گرفت. بر طبق برداشت کانت و پیروان کانت: احساسات (بخوان فرهنگ، قومیت و تفکر جنسیت غیر مرد) فاقد دلایل منطقی هست، چرا که اگر دربرداشت احساساتی منطقی وجود داشت؛ بایست این "احساس" ویا برداشت مشخص از اتفاقات بیرونی شامل حال همه می شد؛ صف نظراینکه فرد عضو گروه هست یا نیست. به بیان ساده تر "احساس" و درکی که به حواس بستگی دارد نمی تواند عمومی (ینیورسال) باشد در صورتیکه تفکر منطقی (عقلگرائی) پدیده ائی است عمومی. پیروی از "احساس" به فرهنگ و تعلقات گروهی بستگی دارد، در صورتیکه عقل و درک خردمندانه، تعلق به گروه خاصی ندارد و همه گیر (یونیورسال) عمل می کند. گلنر می نویسد: ناسیونالیسم یک باشگاه ویژه ای است که متعلق به اعضای تعریف شده و مشخصی است، در صورتیکه عقل/خرد هیچ مرز جغرافیائی را نمی شناسد. معیار قرار دادن احساسات در روابط اجتماعی، ما را ازهم جدا می کند ولی خردگرائی انسانها را بعنوان یک نژاد و یک ملت ویک امت بحساب می آورد.

فردریک نیچه، دیوید هیوم و یوهان هردر از رمانتیست های مشهور دوره ی روشنگری بحساب می آیند و از متفکرین معاصر ادامه دهنده ی چنین تفکری می شود از دلوز و چارلز تایلریا همه ی کسانی که به گونه ای به نقش تعیین کننده ی ایده، فرهنگ، احساس و درک تاویلی و تفسیری از پدیده های اجتماعی و طبیعی اعتقاد دارند یاد کرد– متاسفانه علیرغم فرق های جدی در تفکر و تفسیراز پدیده ها در بین این متفکرین – به گونه ای غلط همه، در یک کیسه گذاشته می شوند و آنهائی که به عقلائی، مادی و استدلال منطقی وتجربی خشک وبدون خون/احساس (به قول گلنر) از مسایل باور دارند در یک کاتگوری فلسفی وعلمی جای می گیرند (گلنر، 92-84 : 2000).

در فصل بعدی کتاب گلنر تاکید می کند که "ناسیونالیسم" پدیده ائی است مدرن و از واژه ی "گسلشافت" (جامعه ی مدرن) که "تونیس" عالم اجتماعی آلمانی با برداشت امروز توصیح داد، استفاده می کند. گلنر می گوید ناسیونالیسم در جامعه ی مدرن محتوی حرکتی خود را از "گمینشافت (جامعه ی سنتی/قومی) کسب می کند (گلنر، پیشین: 95). بدین ترتیب اگر سنت، فرهنگ، وابستگی به تبار/تاریخ مشترک و ریشه های قومی افراد برای انسانها؛ نیرو، هویت و اصالت میدهد، اعلام تعلق به جامعه ی بدون مرز (کسموپلیتین) و دراسینه کردن افراد (کندن افراد از هویت و ریشه ی تاریخی خود) جرم های نابخشودنی بحساب خواهند آمد. بازتاب دیگر به این نظر این است که در جامعه ی مدرن هرگاه نیازی به باورها و سنتهای تاریخی داشته باشد می تواند آن رسم و یا باوری را که لازم است دوباره زنده کرده و بازسازی کند.

علیرغم این تاکید ها گلنر در فصل بعدی کتاب (صفحات 99-98) به بررسی مذهب و خصوصن پرتستانتیسم می پردازد. با توجه به درک فردی پرتستانیسم و فردی کردن مذهب توسط پیروان آن، این رفرم و نوزائی مذهبی را با ناسیونالیسم زون اول، یکی حساب کرده و این پدیده را با مدرنیسم؛ خردگرائی و صنعتی شدن همتراز دیده و می نویسد: پرتستانتیسم و ناسیونالیسم، بطور آشکاری باهم در محتوی و معنی اساسی خود و همچنین نتایج اجتماعی حاصل از آن، پیوند نزدیک دارند. ولی آنچه که در این میان مهم است این است که این دو(تفکر ناسیونالیستی- مدرن و مذهب) دو راه جداگانه ی را طی کرده اند. عصر ناسیونالیسم در اروپا با سکولاریسم در هم آمیخته است (گلنر، پیشین: 99).

در این جا لازم به توضیح می بینم که علیرغم تیز بینی خاص خود و معلومات عمیق و وسیع خود؛ گلنر بین خرد وعقل از طرفی و مدرنیسم وناسیونالیسم از طرف دیگر فرقی نمی گذارد. یا حداقل در خیلی از جاها از این دومفهوم چنان استفاده می کند که آنها قابل تعویض هستند. این مشکل را خیلی های دیگر هم تکرار می کنند. بهر جهت، گلنر دربعضی جاهای کتاب فراتر از دوالیسم تئوریک خود می رود و به یک بدیل سوم هم تاکید می کند.

گلنرسئوال می کند: چگونه می توان، که یک فرهنگ متعالی که بر یک زبان مادری استوار است،پرورش داده شده و در جامعه رواج داده می شود؛ از اعتقاداتی که به رمزی کردن، محدود کردن (کدگونه کردن) آن فرهنگ ختم می شود جدا کرد؟ و بعدمی پرسد که آیا همین سئوال ما را به باز کردن زون جدید یعنی زون پنجم در تحلیل تکامل مفهوم و پدیده ی ملیت و قومیت یاری میکند؟

پرتستانتیسم و بورکراتیسم

صنعتی شدن جوامع، همانطوریکه قبلن اشاره شد مبنای دگرگونی جوامع اروپائی از جوامع بسته، چندفرهنگی و سنتی به جوامع مدرن، بورکراتیک (موسسه ای شده) و پویا گشت. این امر امکان پذیر نبود اگر زبان مادری عمومن و آموزش دانش انسانی عمومی نمی شد. یکی از ویژگی های استاندارد شدن فرهنگ – گلنر می نویسد – انطباق تکامل سیاسی اجتماعی جامعه ی اروپا شرایط را برای استففاده ی یک زبان سراسری که کارگران، مذهبی ها، کارمندان و به زبانی صحبت کنند که همدیگر را بفهمند.

گلنر سپس به توضیح رشد صنعت، اخلاق و موسسات گوناگون اجتماعی در اروپا اشاره کرده و به فقدان این پدیده ها در کشورهای نوظهور که در آنها "حماقت زندگی روستائی" (اشاره به توضیح مارکس) جایگزین فقر وبدبختی حاشیه نشینی گشته، می نماید. گلنر مینویسد: "این تغییر و تحول که به نوبه ی خود با ایجاد شرایط انفجاری در مناطق پیرامونی بهمراه است توسط مارکس توضیح داده شده و به قدر کافی هم توسط "دو توکویل" که از همان منابع الهام گرفته و پرورده شده است نشان می دهد (البته امروز از فراز گذشت سالها، توضیح نویسنده) که چگونه فاکتور های فرهنگی و قومی دیوارهای بلندی بین "خودیها" و" آن دیگری ها" می کشند. طبقات بدون قومیت کور است؛ قومیت بدون طبقه بی محتوی است" گلنر، 82: 2000).

این امر با توجه به رواج پرتستانتیسم امکان پذیر بود. همانطوریکه میدانیم بر طبق آئین پرتستانتیسم هر کسی کشیش خود هست, یعنی وظیف دارد خوب را از بد و حق را راز باطل جدا کند. همراه با صنعتی شدن، افزایش تولید، ایجاد رفاه نسبی و رفرم مذهبی امکانات برای مردم عادی فراهم شد تا متون کلیسائی را خوانده و خود ترجمه کنند. بدین ترتیب یک قشر واسطه که در حقیقت قدرت زیادی داشتند و بعنوان زبان علم، دانش و یا رابطه ی خدا با مردم معمولی بودند از بین رفت و یا قدرت آنها کاهش یافت. پرتستانتیسم به یک وسیله ی قوی در انتشار یک زبان و به دیگر بیان همه گیر شدن خواندن و نوشتن در بین مردم تبدیل شد.

بدین ترتیب با توجه به نیاز گفتمان مدرنیته که سیستم سرمایه داری از مهمترین عامل های محرکه ی آن بود به یک حکومت مرکزی قوی با ایجاد بوروکراسی اداری که بورکراتها به یک زبان آموزش دیده بودند و برای یک سیستم اداری و سیاسی کار میکردند با غیر مذهبی شدن (سکولار شدن) اعتقادات مردم تبدیل به قدرت محرکه ی ایجاد اروپای مدرن گشت. همانطوریکه در پاره ی بعدی خواهیم دید ماکس وبر نیز خیلی پیشتر از گلنر به توضیح رشد این دو پروسه یعنی تکامل بورکراسی و موسسات جدید در اروپا و نظان سرمایه داری و رفرم در مذهب پرداخته بود. بدین ترتیب و بر طبق نظر گلنر ناسیونالیسم از خیلی جهات بویژه توسط بنیاد های فکری و علمی هدایت کننده درون زای خود به فرم دادن دنیای دموکراتیک و قانونی امروز کمک کردند.

زون پنجم:

عنوان زون پنجم گلنر با تیتر منفی شروع می شود ولی محتوی مثبتی دارد. "بنیادگرائی اسلامی و ناسیونالیسم عربی" تیتری است که زون پنج گلنر توضیح داده می شود.

در توضیح مراحل گوناگون رشد ناسیونالیسم و گفتمان تئوریک خود، گلنر می نویسد که این گفتمان قادر به توضیح ازدواج اتفاقی فرهنگهای اروپائی با یک موسسه ی سیاسی یعنی دولت ویا حزب ناسیونالیستی بود و همچنین دلیل پخش ویروس ناسیونالیسم اروپائی را نیز توانست/می تواند تشریح کند ولی این مدل ساده آنالیز برای تشریح ویا توضیح اشکال خطرناک و افراطی ناسیونالیسم مدل مناسبی نیست.

بهمین جهت مدل دیگری لازم است و توضیح دیگری. البته این آنالیز دنباله ی همان تحلیل قبلی است با این تفاوت که نیاز به بررسی جداگانه ای دارد. برای مثال در قرون هیجده، نوزده و بیست آن گاه که الیت مناطق تحت اشغال بلشویسم که تلاش داشتند عقب افتادگی خود را در مقبل گفتمان مدرنیته ی غربی با آلترناتیو جدیدی جایگزین کنند، گزینه ی جدید بازگشت به گذشته و سنت مردمی بود. این سنت همانا فرهنگ باستانی این اقوام را تشکیل می داد. در صورتیکه همان حرکت (یعنی مقابله با سروری مدرنیته و فرهنگ غربی) در اسلام و بازگشت به سنت، بازگشت به سنت مردمی نیست بلکه منظور از سنت، سنت اسلامی است. و هدف بازگشت به صدر اسلام مورد است نه آئین های باستانی مردمی.

گلنر مقایسه ی دیگری دارد بین اسلام و مسیحیت که من به جزئیات این مقایسه نمی پردازم چرا که مقاله بقدر کافی طولانی شده است ولی اهمیت دارد توضیح دهم که به نظر گلنر اسلام یکی از دین هائی است که پویا تر از برای مثال مسحیت کاتولیک و مارکسیسم بوده و هست. چرا که آنگاه که مارکسیسم (منظور گلنر سوسیالیسم واقعن موجود است) در حال فروپاشی وشکست بود اسلام در حال شکوفائی و قدرت گرفتن بود. او همچنین معتقد است که اسلام توانائی و قابلیت مدرن شدن را دارد و در مقابل اسلام سنتی؛ اسلام فردی شده، متجدد و اکادمیک (منظور حوزه ی علمیه ائی) را قرار می دهد. و می نویسد از آن جائیکه دراسلام تقدس و مقام روحنی ارثی نیست و کسب شدنی است لذا قابلیت زیادی برای کسب ارزشهای مدرن را دارد. به نظر گلنر اسلام فاقد پدیده ی پوپلیسم سیاسی است ویا اینکه به ندرت چنین پدیدهای اتفاق می افتد (گلنر، پیشین:106-101).

در مقابل این سئوال که؛ آیا ناسیونالیسم ناف دارد (بدیگر بیان متولد شده و تاریخ مشخصی دارد) و یا نه؟ جواب گلنر دوگانه است. در این قسمت گلنر به یک پلمیک علمی با طرفداران ازلی و ابدی بودن ملیت و یا هویت قومی می پردازد که در نوع خود جالب وقابل توجه است. او علیرغم باور به ثبات و امنیت با اشاره به سقوط امپراطوری های بزرگ وخلق ملت هائی چون استونی و یا پاره ای از کشورهای بالکان و شوروی سابق از بوجود آمدن کشورهائی که فرهنگ پیشرفته علیرغم اینکه قبلن بعنوان کشور مستقلی بودند یا نه حمایت می کند. البته به شرط اینکه ملاک های لازم از قبیل داشتن تاریخ مشخص، سرزمین تعیین شده، زبان و فرهنگ ...دارا باشند. علاقمندان را به متن اصلی در صفحات 124-112 راهنمائی می کنم.

در کتاب ناسیونالیسم، گلنر تعریف مشخصی از ملیت وملیتگرائی نمی دهد. به این دلیل مناسب دیدم که از یک نوشته ی دیگر گلنرتعریفی از این دو مفهوم داشته باشیم. گلنر در تعریف ملیت و قومیت چنین می نویسد:

Two men are of the same nation if and if they share the same culture, where culture in turn means a system of ideas and signs and associations and ways of behaving and communicating.

Two men are of same nation if and only if they recognize each other as belonging to the same nation. In other word, nations make man; nations are artefacts of men’s convictions and loyalties and solidarities. A mere category of persons (say occupants of given territory) becomes a nation if and when members of the category firmly recognize certain mutual rights and duties to each other in virtue of their shared membership of it. It is their recognition of each other as fellows of this kind which turns them into a nation, and not the other shared attributes.

گلنر می گوید: انسان ها آنگاه جزو یک ملت محسوب می شوند که دارای فرهنگ مشترک باشند. که فرهنگ به نوبه ی خود به معنی سیستمی از باورداشت ها، علایم ، سمبولها، پیوستگی ها و روشهای ارتباطی و عملی می باشد.

بنظر گلنراین ویژه گیها برای عضویت فرد در گروه کافی نیستند پیش شرطهای دیگری هم لازم هستند. گلنر ادامه می دهد: دو نفر زمانی عضو یک ملت محسوب می شوند که هردو همدیگر را بعنوان عضو یک موسسه ی بزرگتر یعنی ملت قبول داشته باشند. بدین ترتیب یکطرف قضیه فرد هست که خود را متعلق به یک گروه میداند و طرف مهم دیگر پذیرش فرد توسط گروه هست. خوانندگان آگاه ما می دانند که این دو شرط از شروط مهم تعلق به یک هویت جمعی هستند ولی کافی نیستند.

در رابطه با مسئله ی ملیت از آن جائیکه ملت (در تعریف عمومی آن) یکی از ارکان اساسی دولت ملی محسوب می شود و بنوبه ی خود بعنوان یک بازیگر سیاسی/اقتصادی و فرهنگی درعرصه ی روابط بین الملل نقش مهمی داشته که باید توسط سایر دولتها به رسمیت شناخته شود، لذا برای قانونیت بخشیدن به هستی سیاسی خود، هر ملتی لازم هست که نقشی را در تقسیم کار بین المللی بایست ایفا کند تا عضو رسمی این جامعه به حساب آید. ناگفته پیداست که قطب بندی های قدرت در سیستم بین المللی می توانند ملتی را که همه ی شرایط بالا را دارا هست به عضویت جامعه ی بین المللی نپذیرند و بالعکس.

بدین ترتیب حداقل سه نوع رابطه و پدیده ی اجتماعی را می توان در نظریات بالا تشخیص داد. یکی رابطه ی فرد با گروه، عضویت و سازگاری فرد و ادغام او با گروه، یعنی پذیرش خصوصیات اجتماعی، سیاسی و فرهنگی گروه و سهیم بودن در تاریخ و فرهنگ/زبان مشترک آن و دیگری پذیرش رسمی گروه از فرد هست که در جوامع امروزی با دادن کارت عضویت و یا پذیرش همراه هست و یا پذیرش عرف و غیر رسمی که جذب و ادغام فرد در آئین ها و مراسم گروه را بهمراه دارد.


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق درباره نظریات ارنست کلنکر

مقاله درباره نظریات هانتینگتون در مورد انقلاب ها

اختصاصی از اینو دیدی مقاله درباره نظریات هانتینگتون در مورد انقلاب ها دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

مقاله درباره نظریات هانتینگتون در مورد انقلاب ها


مقاله درباره  نظریات هانتینگتون در مورد انقلاب ها

لینک پرداخت و دانلود در "پایین مطلب"

 فرمت فایل: word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

 تعداد صفحات:42

نظریه های نتینگتون در رابطه با  خشونت سیاسی

در دهه های 1950 و 1960 ظهور ملت های جدید توجه پژوهشگران را به خود معطوف ساخت. تغییرات سیاسی مسلماً بخشی از فرایندی بود که در طی آن، جوامع سنتی به موازات رشد اقتصادشان و ارتقای سطح آموزشی مردمشان به دولتهای مدرن تبدیل شدند. با این وجود، خشونت گسترده که همراه این تغییرات به وجود آمد بسیار چشمگیر بود: انقلاب ها، کودتاها، شورش ها،‌ و جنگ های داخلی ناگهان همه جا ظاهر شدند. بعضی از پژوهشگران نظریات عمومی را برای تبیین همه انواع این خشونت های سیاسی طرح نمودند.

نظریه های عمومی خشونت سیاسی چندین شکل به خود گرفتند: رویکرد روان شناختی، که به وسیلة دیویس، مطرح و توسط تد رابرت گر پالایش شد، تلاش نمود با تعیین دقیق انواع بدبختی هایی که احتمالاً به نا آرامی های سیاسی منجر می گردند، به بهبود این رویکرد که «بدبختی پدید آورندة شورش است»،‌ کمک کند. این نویسندگان استدلال نمودند که مردم معمولاً سطوح بالای سرکوب و بدبختی را می‌پذیرند،‌ البته در صورتی که فکر کنند این سختی ها سرنوشت محتوم زندگی شان است. تنها هنگامی که مردم انتظار زندگی بهتری داشته باشند، و انتظار خود را نقش بر آب ببینند، احتمال پرورش احساسات پرخاشگری و خشم در آنها وجود دارد. بنابراین هر گونه تغییری در جامعه که انتظارات مردم را برای یک زندگی بهتر افزایش دهد، بدون اینکه امکانات برآورده شدن این انتظارات را فراهم کند، می تواند سبب بی ثباتی سیاسی شود. چنین انتظاراتی می تواند شامل تماس های فرهنگی با جوامع اقتصادی پیشرفته تر یا رشد اقتصادی سریع ولی نامتوازن باشد. دیویس استدلال نمود که ترکیبی از وقایع، به ویژه دوره ای از رفاه فزاینده که انتظارات مردم را برای زندگی بهتر افزایش می‌دهد، و سپس،‌ یک رکورد اقتصادی شدید که این انتظارات را بر باد می‌دهد («منحی جی» رشد اقتصادی)،‌ باعث بروز احساس فوق العاده شدید محرومیت و پرخاشگری خواهد شد.

دومین رویکرد نظریة عمومی، که اساساً به وسیله اسملسر و جانسون مطرح گردید،‌ استدلال نمود که پژوهشگران باید به جای تأکید بر نارضایتی مردمی، به بررسی نهادهای اجتماعی بپردازند. این نویسندگان تأکید داشتند که وقتی نظام های فرعی گوناگون دریک جامعه  (اقتصاد، نظام سیاسی، و آموزشی جوانان برای موقعیت های شغلی جدید) دقیقاً به صورت متوازن رشد می کنند، حکومت با ثبات خواهد ماند. اما، اگر یک نظام فرعی مستقل از دیگر نظام های فرعی شروع به تغییر کند، عدم توازن ناشی از این تغییر، مردم را سرگردان و مستعد پذیرش ارزش های جدید می سازد. وقتی این عدم توازن شدید می شود ایدئولوژی های رادیکال که مشروعیت وضع موجود را به چالش می کشند شیوع و گسترش می یابند. در طی چندین دوره هایی یک جنگ، ورشکستگی حکومت، یایک قحطی می تواند حکومت را ساقط کند. هانتیگتون در اثر پر نفوذ خود، این دو رویکرد را تلفیق کرد. استدلال وی این بود که مدرنیزاسیون به عدم توازن نهادی منجر می گردد، چرا که رشد آموزشی و  اقتصادی ناشی از مدرنیزاسیون  تمایل مردم را به مشارکت در سیاست به سرعت افزایش می دهد، به طوری که نهادهای سیاسی نمی توانند به همان سرعت خود را برای انطباق با این تمایل تغییر دهند. این شکاف میان تمایل مردم به تغییر و تغییرات ناکافی در نهادهای سیاسی، انتظارات برآورده نشده ای را در مورد حیات سیاسی پدید خواهد آورد، که به نوبة خود می تواند به شورش، تمرد و انقلاب منجر شود.

انقلاب و نظم سیاسی

ساموئل هانتینگتون

هانتینگتون استدلال می‌کند که یکی از جنبه های کلیدی مدرنیزاسیون تقاضا برای مشارکت بیشتر در عرصة سیاست است. در جایی که گروه هایی خاصی به قدرت سیاسی دسترسی ندارند، تقاضاهایشان برای تغییر و گسترده شدن گروههای شرکت کننده در حکومت می تواند به انقلاب منجر شود. در بررسی طیف گسترده ای از انقلاب ها، شامل انقلاب های  فرانسه، روسیه، مکزیک، ترکیه، ویتنام، و ایران زمان قاجار، هانتینگتون الگوهای متفاوتی از انقلاب را شناسایی می‌کند و به تحلیل نقش میانه روها، ضد انقلاب ها، و تندروها می پردازد.

انقلاب یک تغییر داخلی سریع، بنیادی و خشونت آمیز در ارزش ها و اسطوره های مسلط یک جامعه، و در نهادهای سیاسی، ساختار اجتماعی، رهبری و فعالیت ها و سیاست های حکومت آن جامعه است. بنابراین انقلاب ها از قیام ها، شورش ها، طغیان ها، کودتاها و جنگ های استقلال متمایز هستند. یک کودتا، به خودی خود، تنها رهبری و شاید سیاست ها را تغییر دهد؛ یک قیام یا شورش شاید سیاست ها، رهبری، و نهادهای سیاسی را تغییر دهد، اما ساختار و ارزش های اجتماعی را دگرگون نسازد؛ جنگ استقلال مبارزه یک جامعه علیه سلطه یک جامعه بیگانه است و لزوماً تغییر ساختار اجتماعی هیچ یک از این دو جامعه را در پی ندارد. آنچه در اینجا صرفاً «انقلاب» نامیده می شود، همان پدیده ای است که توسط دیگران انقلاب های کبیر، انقلاب های بزرگ، یا انقلاب های اجتماعی نامیده شده است. نمونه های برجسته انقلاب عبارتند از انقلابهای  فرانسه، چین مکزیک، روسیه و کوبا.


دانلود با لینک مستقیم


مقاله درباره نظریات هانتینگتون در مورد انقلاب ها

مقاله درباره بررسی و ارزیابی نظریات جامعه شناسی انقلاب و ارتباط آن با انقلاب اسلامی

اختصاصی از اینو دیدی مقاله درباره بررسی و ارزیابی نظریات جامعه شناسی انقلاب و ارتباط آن با انقلاب اسلامی دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

مقاله درباره بررسی و ارزیابی نظریات جامعه شناسی انقلاب و ارتباط آن با انقلاب اسلامی


مقاله درباره بررسی و ارزیابی نظریات جامعه شناسی انقلاب و ارتباط آن با انقلاب اسلامی

لینک پرداخت و دانلود در "پایین مطلب"

 فرمت فایل: word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

 تعداد صفحات:10

مقدمه

شاید بتوان انقلاب اسلامی را بزرگترین تحول تاریخی دانست که از ظهور اسلام درایران به وقوع پیوسته است و اگر دقت کنیم تغییرات بنیادی بسیاری در ساختارهای اجتماعی ایران در نتیجه انقلاب اتفاق افتاده است که حتی آثار آن در جهان نیز قابل درک است. از آنجائیکه بنده مربی درس جامعه شناسی درمقطع دبیرستان و پیش دانشگاهی می باشم و مخصوصاً قسمت آخر کتاب نظام اجتماعی پیش دانشگاهی مربوط به نتایج صدور انقلاب می باشد برخود لازم دانستم تا حداقل درحد دبیرستان ابعاد و ریشه های نظری انقلاب اسلامی را از منظر جامعه شناسانی که در حیطه انقلاب بحثهای مختلفی دارند تحقیق وبررسی کنیم. همچنین ایجاد ارتباط و تعامل بین نسل انقلاب و نسل سوم که انقلاب را شاید فقط از واژه های الفبایی کتاب و دریچه شیشه ای تلویزیون دیده باشند باعث شد تا این مطالب را از منابع مختلف جمع آوری کرده تا درصورت لزوم به پرسشهای آنها توانایی پاسخگویی داشته باشم. امیدوارم بتوانم با این چکیده اندک قسمت کوچکی از زحمات شهدا و امام شهدا را جبران کرده باشم.

همتم بدرقه راه کن ای طایر قدس

 

که دراز است ره مقصد و من نوسفرم

درتبیین علل انقلاب اسلامی ایران برخی براساس نظریه های انقلاب و  برخی براثر برداشت های علم خویش به بررسی پرداخته اند. اما این بررسی ها را می توان براساس یافته های علمی دسته بندی کرد. دقت در آثارانقلاب نشان می دهد هر اثر به یک یا تعدادی یا همه عوامل فرهنگی جامعه شناختی اقتصادی و روانی سیاسی تأکید کرده است. دراین مقاله نظریات چند تن از بزرگان جامعه شناسی را درمورد علل و عوامل انقلاب مطرح می کنیم.

الف) تأکید برعوامل اقتصادی و اجتماعی

 (تدااسکاچپل) وی درکتابی تحت عنوان دولتها و انقلاب های اجتماعی ضمن رد ادعای ارادی بودن انقلاب وقوع انقلاب را از پیش تعیین شده می داند و آنرا براساس عوامل ساختاری تحلیل می کند. زیرا وی به نوعی یکی از اصحاب مکتب مارکسیسم ساختاری و تحت تأثیر آنها می باشد. وی نقش انقلابیون را درجریان انقلاب نفی کرده و معتقد است که انقلاب ها ساخته نشده بلکه بوجود می آیند. این تحلیل کلی وی از انقلاب می باشد اما ایشان مقاله ای درسال 1982 تحت عنوان «دولت رانتی و اسلام شیعی» درانقلاب ایران نوشته که کاملاً درآن به وضوح به نقش اراده و  آگاهی و رهبر درانقلاب ایران واقف است. و نظریه ساختاری خود را درمورد انقلاب ایران نقض کرده و تنها انقلاب آگاهانه را انقلاب ایران می داند ضمن اینکه نقش عوامل ساختاری را در ایجاد انقلاب اسلامی نفی نمی کند. عواملی مانند صنعتی شدن، مهاجرت، اصلاحات ارزی، عدم دخالت روحانیون درفعالیتهای مختلف جالب است که وی نقش مساجد را و مخصوصاً شکل فرهنگی تاریخ تشیع و حضرت امام حسین را درجریان انقلاب مؤثر میداند. نقطه ضعف نظریه اسکاچپل درمورد انقلاب عدم اشاره وی به نقش رژیم پهلوی و آمریکا دراین مقاله می باشد که به نوعی یک دترمنیسم پنهان درآن دیده می شود.


دانلود با لینک مستقیم


مقاله درباره بررسی و ارزیابی نظریات جامعه شناسی انقلاب و ارتباط آن با انقلاب اسلامی

معرفی آثار و نظریات مهندس ایرج کلانتری + فایل word قابل ویرایش

اختصاصی از اینو دیدی معرفی آثار و نظریات مهندس ایرج کلانتری + فایل word قابل ویرایش دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

معرفی آثار و نظریات مهندس ایرج کلانتری + فایل word قابل ویرایش


معرفی آثار و نظریات مهندس ایرج کلانتری + فایل word قابل ویرایش

تحقیق: معرفی آثار و نظریات مهندس ایرج کلانتری

این تحقیق در 53 صفحه تنظمیم شده است. متن مطابق استانداردهای نگارش متون علمی تنظیم شده و برای ارائه پروژه کارشناسی و کارشناسی ارشد معماری مناسب می‌باشد.

فایل تحقیق قابل ویرایش به صورت word ارائه شده است.

 

مقدمه:

ایرج کلانتری طالقانی، معمار و شهرساز، که در حال حاضر ریاست هیات مدیره مهندسین مشاور باوند را بر عهده دارد یکی از صاحب نظران عرصه معماری و شهرسازی کشور است که از کلان(در مقیاس شهرسازی) تا خرد(طراحی اجزاء و جزییات معماری) را آزموده است. ایرج کلانتری که یکی از شاخص‌ترین معماران متاخر نسل دوم معماری معاصر ایران است، مفاهیم و اندیشه‌های خاصی بویژه در حیطه معماری مسکن دارد. تجربه ی چهل سال معماری مدام به کلانتری آموخته که معماری گذشته ی ایران پر از ظرافت ها و مفاهیم بنیادی است و منبعی بسیار غنی برای معماران امروز ایران محسوب می‌شود. ولی این بدان معنا نیست که کلانتری در پی نوآوری و الهام از معماری غرب نبوده است. از این روست که تاثیر معماران مدرن را می‌توان به وفور در اندیشه‌ها و کارهای او مشاهده کرد(بانی مسعود، 1388: 351).

مهندس کلانتری شخصیت پرکاری بهشمار میرود شاید عملگرایی او را باید برجستهترین ویژگی او به شمار آورد(آزادی، 1389: 237). او در شروع فعالیت حرفهای خود مسیر شکلگیری امروزی شدن معماری ما را، با کارهای عمدتا مسکونی خود نشانهگذاری کرد که برخی از این خانهها جزو بهترین آزمایشهای امروزی کردن معماری مسکن در دهه 40 هستند. به رغم داشتن ذوق نقاشی و تفننهایی که در بیان انتزاعی معماری با زبان نقاشی کردهاست در معماری به واقعیت ملموس و محسوس فضاها توجه دارد. برای او پلان و مقطع و نما راهنمای کار سازندهاند و ارزش شکلی مستقلی ندارند(هاشمی، 13،12-11).

 

مبانی نظری

کلانتری چهار مفهوم را در فرآیند طراحی معماری خود مهم میداند:

1- سادگی

2- وحدت و تنوع

3- نظم ساختاری

4- فردیت بارز

کلانتری روند طراحی خود را بر مبنای سه اصل میداند. اصل اول زیبایی شناسی، اصل دوم توجه به بستر طرح و اصل سوم را استفاده از امکانات و قابلیت‌های بستر طرح می‌داند. از نظر او معماری یک موجود یکپارچه است که پلان، حجم، روابط و نمای آن تفکیک پذیر نیستند.

در برخورد با معماری سنتی ایران می‌گوید: من با اولویت دادن به قابلیت‌های بستر طرح همچنان این اصل مهم معماری ایرانی را رعایت می کنم و از باورها و فرهنگ ایرانی آن چیزی را می‌گیرم که خمیر مایه و روح معماری است. معتقد نیستم که یک اثر جدید باید همشکل و در راستای معماری گذشته باشد بلکه باید چیزی بر آن بیفزاید. طبعا با رعایت همجواری‌ها، اقلیم، مهارت‌های فنی و مصالح بومی و عوامل محیطی نمی‌توان یک چیز بی‌ربط به معماری منطقه ایجاد کرد. من گذشته معماری ایران و قابلیت‌های آن را انکار نمی‌کنم و در هر جا که کاربرد آن بتواند مفید و واقعی باشد از آن استفاده می‌کنم. من از فرهنگ و معماری ایران تاثیرات محیطی، مهارت‌های فنی و مصالح بومی، فرهنگ کاربر بنا و از همه مهمتر نگرش و الگوهای کلی و مفاهیم درونی آن را اتخاذ می‌کنم، می‌پرورانم و به روش شخصی خود بازگو می‌کنم و در پی بازتکرار فرم‌ها و عناصری که با پیشرفت فناوری و تغییر الگوهای مصرف، نیاز کاربردی و سازه‌ای خود را از دست داده‌اند نیستم.

او در مورد معماری مدرن میگوید: باید اعتراف کنم که من همچنان تحت تاثیر مدرنیزم هستم. هنوز به نظر می رسد که مکتب مدرنیزم در مقایسه با معماری‌های امروزی و فرم پردازی‌های عجیب و غریب روش بهتری برای پرداختن به معماری واقعی بوده است. تردیدی نیست که آگاهی از واقعیات این سبک و نظریات محکم تئوری پردازان آن برای ایجاد و ترویج این سبک در مقابل فلسفه پردازی‌های بی بنیاد و سطحی معماری‌های مد و زودگذر بعدی از دلایل علاقه من به آن است.

 

جمع‌بندی:

عملگرایی و کارکردگرایی از اصول اساسی معماری ایرج کلانتری است که در هر طرح جدید با نوآوری و رویکردهای اجتماعی و ترکیب شده و طرحی مناسب و منحصر بفرد را به دستدهد. معمار درطول 50 سال کار حرفهای خود همواره در مسیری که به آن اعتقاد داشته و آن را صحیح میدانسته قدم برداشته و طرحی نیست که برگشت او از نظریاتش یا نفی آنها را در این دوره نشان دهد. او در طراحی تنها به خود معماری توجه دارد و بیان‌های گرافیکی و ایده‌های افراط آمیز و از دیدگاه خودش تک‌گویی‌های رضامندانه را شاخ و برگ‌های زائد می‌داند برای عدم رویارویی با وضعیت موجود. سادگی و عدم افراط نیز از خصوصیات شاخص معماری اوست و پایبندی به مدرنیسم یا تعلق به روح معماری ایرانی باعث نشده تا کلانتری طرح را مقید به این علایق کند و توجه به یک جنبه او را از پاسخگویی به تمام جوانب طرح دور کند.


دانلود با لینک مستقیم


معرفی آثار و نظریات مهندس ایرج کلانتری + فایل word قابل ویرایش