اینو دیدی

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

اینو دیدی

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

دانلود تحقیق درمورد فرایند یادگیری

اختصاصی از اینو دیدی دانلود تحقیق درمورد فرایند یادگیری دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 13

 

اگر چه همه ما می توانیم یاد بگیریم و احتمالاً روشهای مختلفی را در یادگیری به کار می بندیم، نمی توانیم مطمئن باشیم که کدامیک از روشها کارآست و کدامیک کارآیی لازم را ندارد. در حقیقی حتی نمی توانیم یقین حاصل کنیم که از کدام روش و راهبردی استفاده نموده ایم. در کتابی به هنگام بحث در خصوص تکنیک های یادگیری، آمده است:

اگر یک پیام در تمامی فصول مربوط به یادگیری و یادآوری انسان عمومی باشد این است که مردم دقیقاً نمی تواننند فرآیندی را که در آنها انجام گرفته و سبب یادگیری می شود تعیین نمایند.

راهبردهای متعددی وجود دارد که می تواند در یادگیری و یادآوری کارآ به ما یاری رساند. این راهبردها عبارتند از:

کاهش تداخل

فاصله انداختن بین جلسات مطالعه

یادگیری کلی و یادگیری بخش بخش شده در موقعیت های مقتضی

تکرار

از برگفتن

استفاده از روش «پس ختام»

کاهش تداخل

همچنانکه در فصل دوم دیدیم، یکی از علتهای اصلی فراموشی، تداخل از سوی دیگری مطالب یادگرفته شده است. چه عواملی در تداخل سهیم هستند و برای از بین بردن آن چه می توان کرد؟

میزان یادگیری

هر چیزی که بهتر و عمیقتر یاد گرفته شده باشد کمتر دستخوش تداخل قرار می گیرد. موادی که طوطی آور آموخته شده باشند بیشتر در معرض تداخل هستند تا مطالبی که خیلی خوب آموخته باشند. بنابراین، اگر می خواهید مطلبی را به خاطر سپارید لازم است که پرآموزی کنید (پرآموزی در این فصل مورد بحث و بررسی قرارگرفته است)

معنا داران بودن مطالب

مطالبی که معنادار هستند کمتر در معرض تداخل می باشند. البته این بدان معنا نیست که تداخل فقط به مواد بی معنا- همچون هجاهای بی معنی- مربوط می باشد؛ تداخل به هنگام ارائه موضوعاتی که معنادار هستند هم رخ می دهد؛ اما عموماً در مواد معنادار کمتر از موضعاتی است که از جهت معناداری در رتبه پایین تری قرار دارند. بنابراین، اصولی که در فصل سوم جهت معنادار کردن مطالب خواهید آموخت می تواند در کاهش تداخل موثر افتد.

میزان فعالیت های تحریف کننده

هر آنچه که در بین زمان مطالعه و یادآوری انجام می دهید- خصوصاً آنچه که به فعالیت های ذهنی مربوط می گردد- می تواند سبب تداخل شود. عموماً هر کاری را بیشتر انجام دهید فرصت بیشتری دارد که به عنوان تداخل کننده قد علم کند. فرض کنید دانش آموزی برای امتحان، مطالعه کرده و سپس به پای تلویزیون نشسته و روزنامه خوانده مجلات را ورق زده و مطالب دیگری را غیر از موضوع امتحانی، مطالعه نموده است. دانش آموز دیگری را در نظر بگیرید که بعد از مطالعه تا هنگام امتحان خوابیده و یا استراحت کرده است. اگر تمامی عوامل دیگر برابر باشد، تداخل برای دانش آموز اول بیشتر رخ می دهد. اگر بین مطالعه و امتحان بخوابید، حداقل تداخل روی خواهد داد (با این فرض که خوب مطالعه کرده اید و به جای مطالعه چرت نزده اید!). همچنان که در فصل دوم آوردیم، شواهد نشان می دهد که اگر فردی بلافاصله پس از مطالعه بخوابد، مطالب بیشتری را از شخص دیگری که بیدار مانده است به یاد می آورد.

شباهت فعالیتهای تحریف کننده

عنوان قبلی بر آن اشاره داشت که بین یادگیری و یادآوری چقدر کارهای دیگر انجام می دهید. آنچه که اجام می دهید نیز می تواند در تداخل موثر باشد. دو دسته از اطلاعات که شبیه یکدیگر باشند از دو موضوع غیر متشابه احتمال بیشتری دارد که در یکدیگر تداخل کنند. اگر نمی توانید تمامی اوقات بعد از مطالعه را بخوابید، پس بهتر است کارهایی را انجام دهید که متفاوت از مطالب مطالعه شده باشد. اگر می توانید، بهترآن است که دو موضوع مشابه را پشت سر هم نخوانید. مثلاً اگر باید درسهای فرانسه، انگلیسی و علوم را در یک روز مطالعه کنید، بهتر آن است که درس علوم را بین دو درس فرانسه و انگلیسی مطالعه کنید. درس فرانسه و انگلیسی مشابه یکدیگر هستند و احتمال بیشتری دارد که در یکدیگر تداخل کنند.

شباهتهای بافت

بافتی که در آن چیزی را یاد می گیرید در یادآوری شما تاثیر بسزایی دارد؛ مثلاً ، اگر فردی را فقط یک بار دیده باشید، چنانچه او را در محل کارش که قبلاً او را در آنجا ملاقات کرده اید ببینید، احتمال بیشتری دارد که او را بشناسید و نامش را به خاطر بیاورید یا اینکه او را در خیابان ببینید. یادآوری


دانلود با لینک مستقیم


دانلود تحقیق درمورد فرایند یادگیری

نام زبان ما به انگلیسی چیست

اختصاصی از اینو دیدی نام زبان ما به انگلیسی چیست دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 9

 

نام زبان ما به انگلیسی چیست: فارسی (Farsi) یا پرژن (Persian)؟

نام زبان ما فارسی است. در انگلیسی به آن پِرژِن (Persian) می گویند. اگر چه این گفته ساده می نماید اما در سالهای اخیر در زبان انگلیسی به گونه ای روز افزون به جای واژه پرژن (Persian)، از واژه فارسی (Farsi) استفاده می گردد. در این گفتار کوتاه، می خواهم توضیح دهم که چرا چنین جایگزینی صورت می گیرد، چه کسانی آن را انجام می دهند، و سرانجام اینکه زیان های این جایگزینی کدام است. پیش از این دیگران در این باره نکاتی را مطرح کرده اند و بحث های بسیاری هم صورت گرفته اما بنظر می رسد که مسئله هنوز حل نگردیده است و هر روز هم جدی تر می شود. قرن هاست که در غرب از واژه پرژن (Persian) استفاده می کنند که اصل آن به واژه های پارس و پارسی بر می گردد. هنگامی که هزار سال پیش از میلاد مسیح اقوام آریایی به سرزمین پرسیس مهاجرت کردند پارس و زبان آنها نیز پارسی شناخته شد. این زبان از آن هنگام تا کنون دچار دگرگونی های بسیاری در دوره های گوناگون شده است که نتیجه آن پدیداری پارسی کهن (که تا سه سده پیش از میلاد زنده بوده)، پارسی میانه یا پهلوی (که تا سده نهم پس از میلاد رایج بوده)، و پارسی نو که دیگر پس از تسلط عرب ها نام آن به فارسی موسوم شد – بوده است.چرا که در زبان حاکمان جدید صدای "پ" وجود نداشت. اگر این صدا وجود داشت و یا اگر ایرانیان پشتکار بیشتری در نگهداری نام واقعی آن می کردند، با توجه به تشابه آن با نام آن در زبانهای غربی کار امروز ما یقینا ساده تر می بود. ولی ایرانیان از فرم عربی این واژه که همان "فارسی" است برای نامیدن زبان خود استفاده کردند. اما در غرب از همان دوران یونان و رم باستان این زبان پرژن (Persian) - یا با تلفظی شبیه به آن بسته بهنوع زبان اروپایی خوانده شد. فارسی در دوران امپراتوری اسلامی همچنان اهمیت خود را حفظ کرد و در کنار عربی به یک زبان جهانی بویژه در فلات ایران، در آسیای میانه، و تا همین سده های اخیر بعنوان یک زبان رسمی در هند تبدیل گردید. در این دوران حجم بزرگی از آثار تاریخی، شعری، و ادبی، اجتماعی، و علمی به فارسی نوشته شد. امروزه نیز فارسی همچنان نه تنها زبان رسمی ایران بلکه یکی از زبانهای رسمی افغانستان و جمهوری تاجیکستان و هنوز هم زبان مردم بسیاری در سایر نقاط آسیای میانه است. اما سخن اصلی ما بر سر نام این زبان در زبان انگلیسی است نه تاریخچه آن. مسئله این است که چرا ناگهان در امریکا و نیز در بسیاری از کشورهای اروپایی بجای نام انگلیسی (Persian) یا فرانسوی (Persane)، یا آلمانی ( Persisch) آن، واژه "فارسی" (Farsi) که در واقع نام بومی زبان ما در ایران یا کشورهای فارسی زبان است بکار برده می شود و چه کسانی به این کار دامن می زنند ؟ اشکال آن چیست؟برای کسانی که به روزنانه ها، کتابها، و نشریات انگلیسی و یا اروپایی در دوره های پیش از دهه هشتاد میلادی (و چاپ خارج از ایران) دسترسی دارند و یا برای کسانی که آن سالها را بیاد می آورند، روشن است که این زبان در آن روزگار در انگلیسی بطور عمده پرژن (Persian) خوانده می شد و نه فارسی (Farsi). اما در واقع پس از انقلاب اسلامی سال 1358 بود که بگونه ای گسترده و ناگهانی از این زبان در انگلیسی و سایر زبانهای اروپایی بعنوان فارسی (Farsi) نام برده شد. پیش از آن به ندرت و در موارد خاصی این واژه به چشم می خورد و قطعا مردم عادی غرب (بجز عده ای جهانگرد یا فرستاده های سیاسی و آنهم بخاطر بی اطلاعی دوستان بومی اشان) از آن بی اطلاع بودند. در آن زمان واژه فارسی (Farsi) تنها به معنای نام محلی زبان ما در زبان های غربی وجود داشت. انقلاب ایران در بسیاری زمینه ها بویژه در رابطه با چگونگی تولید فرهنگ و گسترش آن، تولید ایدولوژی و ارتقاء آن، تولید هنر و تبلیغ آن، و نیز در زمینه چگونگی عرضه داشت هویت ایرانی رابه طور اساسی در جامعه دگرگون کرد. در سطح عمومی، دیگر این گونه تولیدات در انحصار یک گروه برگزیده اجتماعی نبود بلکه بسیاری از مردم عادی نیز فرصت یافتند به این گونه فعالیتها بپردازند. از جمله مثال های موفقیت آمیز آن شرکت انبوه بیشماری از زنان ایرانی در فعالیت های ادبی، سینمایی، و نقاشی است. مسئله ارتقای گفتمان حکومتی بعنوان یک سیاست رسمی در سطح داخلی و بین المللی همچنان بعنوان یک ضرورت باقی ماند اما دیگر بجای ستایش نظام ایران باستان، دولت به ستایش سنت های دینی پرداخت که از آن رهگذر تا اندازه ای هر آنچه که باستانی، غربی، یا بطور کلی غیر اسلامی بود نفی می گردید. همزمان، انقلاب باعث تبعید، کوچ اجباری، یا کوچ آزادانه بسیاری از ایرانیان با زمینه های اقتصادی و فرهنگی مختلف به غرب شد. همه این دگرگونی ها به نوعی در بازعرضه داشت هویت ایرانی که پیش از این بیشتر در رابطه با ایران تاریخی بود تاثیر گذاشت. از نتایج این دگرگونی های گفتمانی یکی هم رواج واژه فارسی (Farsi) بعنوان نمام این زبان در خارج از کشور بود. اما ابتدا این را باید روش کرد که این کسانی که به رایج کردن این واژه در زبانهای خارجی کمک کردند که بودند و از کدام خواستگاه دست به این کار زدند. در این رابطه به چند گروه می توان اشاره کرد که هر کدام ممکن است با انگیزه یا دلایل مختلفی به این کار اقدام کرده باشند. نخستین گروه مدیران کشوری پس از انقلاب بودند که در اخبار انگلیسی و دیگر زبان های خارجی، در نشریات انگلیسی، در بروشورهای جهانگردی، و در اعلامیه های انقلابی به زبان های خارجی و در هر کجا که لازم بود از واژه فارسی (Farsi) استفاده کردند. این البته به این معنا نیست که در رژیم پیشین هیچکس هیچگاه از نام بومی این زبان در زبان های خارجی استفاده نمی کرد. بودند تعدادی که این کار را می کردند. اما با انقلاب 1979، و سپس با حادثه گروگانگیری، ایران نا گهان در مرکز توجه قرار گرفت. اکنون دیگر همه به این توجه داشتند که مسئولین انقلابی ایران چه می گفتند. اینان گاه از سر بی توجهی از واژه فارسی (Farsi) در ارتباطات خود استفاده می کردند و گاه نیز انگیزه های ایدولوژیک آنان را به این کار وا می داشت.البته برخی از مخالفان فرهنگ غربی می دانستند که زبان ما برای مثال در انگلیسی پرژن (Persian) خوانده می شد و نیز می دانستند که عربها آن را الفارسی می خوانند و نیز تا حدی به رابطه واژه پرژن (Persian) با تاریخ ایران باستان آگاهی داشتند بنابراین نمی توان گفت که تمام حرکات آنها نا آگاهانه بوده است. رواج واژه فارسی (Farsi) برای این گروه نه تنها عملی در مخالفت با غرب بود بلکه از نظر ایدئولوژی نیز باعث ایجاد فاصله هر چه بیشتر با فرهنگ ایران باستان می گردید، درست بر خلاف کاری که برخی از مسولین رژیم پیشین در صدد آن بودند، یعنی اغراق در مورد ایران باستان و اهمیت آن در زندگی روزمره مردم دوران ما. شاید هم اینان صادقانه باور داشتند که باید این نام را تغییر داد که در این صورت درست این بود که دلایل این باور خود رابه بحث عمومی قرار می گذاشتند. برای مثال حتا امروز نیز دریک تارنمای رسمی کشور بخشی وجود دارد بنام فارسی سرویسس (Farsi Services): هنگامی که نهادی رسمی زبان خود را فارسی بخواند، طبعا بسیاری از وابسته های سیاسی کشور های دیگر که در ایران اقامت دارند نیز آن را به همان نام می خوانند بویژه اگر آنها از کشورهایی باشند که در آنجا به زبان ما فارسی می گویند (برای مثال کشورهای عربی، پاکستان، ترکیه، و غیره). این افراد نیز به پیروی از مقامات رسمی ما هنگام سخن گفتن به زبان انگلیسی زبان ما راFarsi می نامند. گروه دیگری که به رواج استفاده از واژه فارسی (Farsi) در زبان انگلیسی کمک کردند برخی از خبرنگاران خارجی بودند که برای تهیه گزارش به ایران سفر می کردند. با توجه به زمان محدودی که ایشان در آنجا می گذراندند، تعجب آور نبود که تنها کلمه ای را که حتما یاد می گرفتند همین واژه فارسی بود بویژه که از مسئولین هم هنگام انگلیسی صحبت کردنشان، کلمه پرژن را نمی شنیدند. این خبرنگاران پس از بازگشت از همه معلومات تازه خود را، از جمله نام زبان کشور ایران، در نوشته هایشان استفاده می کردند تا خوانندگان خود را بهتر تحت تاثیر قرار دهند. هنوز هم برخی از آنان به این کار ادامه می دهند و از بکار بردن نام درست این زبان در زبان خود اجتناب می ورزند. روشن است که رفتار مقامات ایرانی با نام بین المللی زبان خود نیز در مورد رفتار خبرنگاران نیز بی تاثیر نبوده است. بالاخره آنها گزارشگرند و هر چه را بشنوند تکرار می کنند. گروه بعدی که از واژه فارسی (Farsi) برای نامیدن این زبان در انگلیسی استفاده می کنند برخی از زبان شناسان هستند. این ها معتقدند که برای تشخیص زبان هایی که در ایران، افغانستان، و تاجیکستان رایج است بهتراست که زبان ایران را فارسی (Farsi)، زبان افعانستان را دری (Dari)، و زبان تاجیکستان را تاجیک (Tajik) بنامند چرا که اطلاق واژه پرژن (Persian) به همه آنها درست نیست. و این اعتقاد بر این اساس استوار است که این ها سه زبان مختلف، یا بر طبق نظرات برخی دیگر از آنان دست کم سه گویش گوناگون، هستند. در این مورد در واقع اغراق می شود، به همانگونه که برخی از زبان شناسان در تفاوت بین فارسی نوشتاری و گفتاری چنان اغراق می کنند که گویی در باره تفاوت بین عربی استاندارد و فصیح سخن می گویند. پس در اینکه اینها سه زبان مختلف هستند جای بحث فراوان وجود دارد. اما ممکن است بگوئیم که این گونه نام گزاری کار این گروه از پژوهشگران را کمی آسان می کند ولی این کار باعث ایجاد سردرگمی در بین غیر متخصصان می گردد. از آن گذشته دلایل بسیاری نیز برای رد این نظریه زبان شناسانه وجود دارد. برای مثال زبان انگلیسی در انگلستان و انگلیسی در آمریکا با یکدیگر تفاوت هایی دارند (اگر چه به نسبت بسیار کمتری) اما این دو گونه را دو زبان مختلف به نامهای انگلیسی و امریکایی نمی خوانیم بلکه در صورت لزوم به آنها انگلیسی (English) و انگلیسی امریکایی (American English) اطلاق می کنند. به همین روال فرانسوی فرانسه و فرانسوی کبک (در کانادا) با یکدیگر تفاوت های فاحشی دارند اما هر دو فرانسوی هستند: French و Canadian French. از اینها گذشته اگر قرار باشد این منطق زبان شناسانه را به مقوله نام گذاری تعمیم دهیم، باید برای تمام لهجه های فارسی در ایران و افغانستان و تاجیکستان یک نام ویژه پیدا کنیم که در این صورت ما صاحب "زبانهایی" خواهیم شد از قبیل اصفهانی و شیرازی که برای فارسی زبانان بسیار آسانند و به فارسی تهرانی نزدیک و "زبانهایی" همچون سیاه کوهی و اردکانی که فهم آنها برای تهرانی ها کمی مشکل تر است. بنابراین چرا برای مثال از این نام گذاری استفاده نمی کنند: Persian و Dari Persian و Tajik Persian. این گونه واژه گذاری بخوبی این سه گونه مختلف زبان فارسی از هم جدا میکنند. برای اطمینان خاطر این را هم اضافه کنم که حتی در خود زبان فارسی و در تاجکیستان، ادیبانی مانند محمد جان شکوری از واژه فارسی تاجیکی برای نامیدن این زبان استفاده می کنند. واقعیت دیگر هم این است که در سطح ادبی نیز این سه کشور دارای میراث ادبی (Persian literature) مشترکی هستند که به ما اجازه نام گذاری های دلبخواهی زبان ها را نمی دهد. چنانچه همه ایرانیان و ایرانشناسان سه واژه Persian و Dari Persian و Tajik Persian را به رسمیت بشناسند، ادارات دولتی و بویژه ادارات مهاجرت نیز بتدریج آن را پذیرفته و در اسناد خود آن را منعکس خواهند کرد و بدین ترتیب یک امر فرهنگی طولانی مدت فدای منافع کوتاه مدت چندین مترجمی که برای این ادارات کار می کنند نخواهد شد. جالب است که یک نویسنده افغانی در کتاب تازه خود می گوید داشتن دو نام برای یک زبان در دو کشور ایران و افغانستان برای فرهنگ و ادبیات مشترک دو کشور مضر بوده است. وی در این پژوهش خود نشان می دهد که هیچگاه ضرورت تاریخی برای کاربرد واژه های "دری" و "فارسی" وجود نداشته است و از این راه این باور را که زبان مردم افغانستان دری و زبان مردم ایران فارسی است، مورد تردید قرار می دهد. افراد دیگری که از این و اژه ه برای نامیدن این زبان در زبانهای دیگر تا حدی بطور طبیعی استفاده می کنندعبارتند از کسانی که نام این زبان در زبان مادریشان نیز فارسی است. اینها شامل هندی ها، پاکستانی ها، عرب ها، ترکها، پنجابی ها، و غیره هستند که در هنگام مکالمه به انگلیسی تمایل دارند که از همان واژه آشناتر در زبان خود استفاده کنند. این عمل نشانه بی احترامی آنها نسبت به این زبان نیست. بلکه آنهادر مواردی با این کار انگار که می خواهند احساس نزدیکی خود را به فرهنگ ایرانی نشان دهند. کسانی که در دانشگاه ها به آموزش فارسی می پردازند حتماً به اینگونه دانشجویان برخورد کرده اند. اما جالب این است که با یکبار یاد آوری، این دانشجویان از واژه پرژن (Persian) استفاده می کنند. گاه سازمان های دولتی و ارتشی در کشورهای غربی و بویژه در آمریکا نیز به خاطر مشخص کردن نواحی مورد نظرشان از واژه فارسی (Farsi) در متن انگلیسی استفاده می کنند. این کاربرد بویژه پس از حملات 11 سپتامبر افزایش یافته است اما اثر فرهنگی آن هنوز بسیار نا شناخته مانده است. امید می رود که با درست شدن اوضاع سیاسی در خاورمیانه، دیگر نیازی به این گونه فعالیت های امنیتی دست کم در مورد ایران وجود نداشته باشد. اما جالب است بدانیم که در آگهی های استخدام این سازمانها، برای گزینش متخصصین مورد نظر خود در افغانستان هم، کماکان از واژه فارسی (Farsi) استفاده می کنند. به عبارتی، عدم استفاده از واژه پرژن (Persian) لزوما به تفکیک بین فارسی ایران و فارسی دری نمی انجامد. گروه بعدی و بنظر من عامل عمده رواج واژه فارسی (Farsi)، مهاجران و پناهندگان سیاسی / اقتصادی پس از انقلاب هستند. این گروه از همه بزرگتر بوده و دسترسی به آنان برای بحث در مورد نام زبان فارسی در زبان های خارجی نیز از همه سخت تر است. بیشتر این افراد به هنگام ورود به غرب به هیچ زبانی به جز فارسی تسلط نداشته اند و برخی از آنان هنوز هم زبان کشور میزبان را بخوبی فرا نگرفته اند. آنها هنگام پر کردن درخواست نامه های اداره مهاجرت در امریکا و کانادا و در برابر پرسش "زبان مادری شما چیست؟" می نوشتند فارسی (Farsi) و نمی دانستند یا هنوز هم نمی دانند که نام زبان آنها در انگلیسی یا دیگر زبان های اروپایی فارسی (Farsi) نیست. نتیجه اینکه که در سالهای اخیر ما شاهد ظهور این واژه در اسناد و ادبیات اداره مهاجرت کشورهای غربی بوده ایم. این هموطنان حتا اگر بر حسب اتفاق با نام زبان خود در انگلیسی آشنا باشند، آن را ممکن است به اشتباه پرشیین یا پرشیان تلفظ کنند و هنگامی که مخاطب آنها از وجود چنین زبانی به خاطر تلفظ نا جور آن اظهار بی اطلاعی می کند، آنها ترجیح می دهند به کاربرد همان واژه فارسی اکتفا کنند اگر چه مخاطب آنها از وجود همچون زبانی هم بی اطلاع باشد. بر اساس تحقیقی محدودی که در دوران دانشجویی ام در بین عده ای از ایرانیان و آمریکائیان مقیم میشگان انجام دادم (سی نفر ایرانی و بیست نفر آمریکایی)، از هر ده نفر ایرانی که در در امریکا تحصیلات دانشگاهی نداشتند، شش نفر معتقد بودند که فارسی (Farsi) نام زبان کنونی ماست و پرژن (Persian) یا نام نژاد یا نام زبان ایران باستان بوده است. جالب اینکه هیچکدام هیچگونه دلیلی هم برای این اظهار نظر نداشتند. کسانی که در دانشگاه امریکایی، بویژه دانشگاه های بزرگ و دست اول حضور یافته باشند، به احتمال زیاد با واژه پرژن (Persian) برخورد داشته اند. بر اساس همین تحقیق، از ده نفر آمریکایی، همگی واژه پرژن (Persian) را می شناختند ولی تنها یکنفر از آنها می دانست فارسی (Farsi) چیست و بنابراین برای این گروه در کل تفکیک بین این دو نام مطرح نبود. اگر چه اکثر ممکن است کسانی که واژه فارسی (Farsi) را بکار می برند با توضیح کوتاهی به کنه مطلب پی ببرند اما برخی از افراد این گروه نسبتا تازه وارد به جهان غرب- در مورد کاربرد واژه فارسی متعصب باقی می مانند. آنها بر این باورند که با بکار بردن واژه فارسی (Farsi) هنگام حرف زدن به زبان انگلیسی کاری وطن پرستانه می کنند.بنابر این انتظار دارند که غربیها با بکار بردن کلمه فارسی سعی کنند بهتر فرهنگ ایرانی را به رسمیت بشناسند. آنها گاه به تئوری توطئه نیز متوسل می گردند و می گویند که خارجی ها ما را مجبور کرده اند که نام زبان خود را عوض کنیم. اینها غافل از این هستند که با این کار خود مانع بزرگی در راه ارتقاء فرهنگ خود ایجاد می کنند که بدان خواهیم پرداخت. در اینجا تنها این را اضافه کنم که همانطور که اشاره شد، خود واژه فارسی (Farsi) عربی شده واژه پارسی (Parsi) است که این دومی در حقیقت به (Persian) از نظر صدا و صوت و شکل به همان اندازه نزدیک است که کلمه اولی. بنابراین این ادعای ناسیونالیستی هم که ما باید نام بومی زبان خود را که همانا فارسی است به این خارجیها وبه جامعه بین المللی تحمیل کنیم نیز بر ناآگاهی استوار است. جالب است که این دسته از افراد آگاهی بسیار نا چیزی از فرهنگ ایران، بویژه فرهنگ باستانی ایران، نکات ضعف آن، و سایر مشکلات سنتی رایج در جامعه دارند و در این رابطه هم فکر می کنند تمامی عقب ماندگی ایران ناشی از تبانی های غربی هاست. گروه بعد و در ادامه گروه قبلی، ایرانیان نسل دوم هستند. اینها از پدر و مادر خود شنیده اند که نام زبان مادریشان فارسی (Farsi) است و این احتمالا همان چیزی است که در مدارس آخر هفته که بعضا برای فراگیری زبان فارسی در آن شرکت می کنند نیز بدانها آموزش داده شده است که همه اینها البته طبیعی است چون این روند فراگیری نام زبان تماما بزبان فارسی صورت گرفته است. اما از آنجایی که بسیاری از جوانان نسل دومی مطالعه چندانی در باره زبان و فرهنگ خود بزبان انگلیسی ندارند، هیچگاه این فرصت را نیافته اند که نام زبان خود را در کشور دومشان کشف کنند. اینها هنگامی که وارد دانشگاه می شوند و از روی علاقه، نیاز، یا کنجاوی بدنبال درس های زبان یا ادبیات فارسی می گردند و آنها را نمی یابند بسیار نا امید میشوند غافل از اینکه این دروس در دانشگاهای عمده امریکا بطور مرتب تحت عنوان Persian Language ویا


دانلود با لینک مستقیم


نام زبان ما به انگلیسی چیست

چرا آموزش گرما برای ما جالب است ؟

اختصاصی از اینو دیدی چرا آموزش گرما برای ما جالب است ؟ دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 11

 

چرا آموزش گرما برای ما جالب است ؟

نگاهی به رشد جمعیت نشان می دهد که آهنگ ازدیاد جمعیت در طی هزاران سال به کندی صورت می گیرد, حال آنکه از سالهای 1750 به بعد بر شماره افراد بشر به سرعت افزوده می شود . این افزایش ناشی از تاثیری است که علم و صنعت بر سرنوشت آدمی گذاشته است . قرن هیجدهم دوره انقلاب صنعتی بوده . علوم طبیعی که وارد عصر تجدد شده بود , اثرات خود را بر زندگی انسان ظاهر می نمود . پیشرفتهای پزشکی عمرها را دراز کرد و در نتیجه بر تعداد مردم افزود . تکنیک امکان داد, تا برای جمعیت به سرعت روز افزون مواد خوردنی و پوشیدنی تهیه شود. یکی از ثمرات مهم این پیشرفت ساختمان ماشیهای پر قدرت بخار بود که تحقیق یافت. این نوع ماشینها در سالهای 1370 ابتدا در انگلستان ساخته شد به این منظور که آبهای رخنه کرده را با پمپ از معادن خارج کنند. این ماشینهای پر سرو صدا در ابتدای امر طبعاً مقداری هنگفت جسته و سنگ می بلعیده که برای تهیه آن باز نیروهای انسانی می بایست به کار رود . در آن هنگام جسته و گریخته این سئوال پیش می آید که : آیا ساختن ماشین بخار می تواند در امر اقتصاد عملی و مقرون به صرفه باشد ؟چون همان طور که در مورد این ((ماشینهای جهنمی )) مزاح می کرده اند برای جا دادن این ماشینها نخست لازم بود که محوطه ای را بکنند و سپس تازه کار حفاریهای اصلی را آغاز کنند . مختصر اینکه بالا بردن کیفیت ماشینهای مزبور یک مسئله حاد و فوری روز شده بود جیمز وات انگلیسی موفق شد در این راه قدمی قاطع بردارد. وی در سال 1769 ماشین بخاری ساخت که برای نخستین بار حقیقتاً یک ماشین پرقدرت بود . این ماشین در ازای هر تن زغال که مصرف می کرد پنچ برابر ماشینهای قبلی کار انجام می داد . عصر ماشین طلوع کرده بود به دنبال این طلوع فکر و سرعت صنعتی کردن بر اهمیت ماشین بخار افزود و وجود این نوع ماشینها را برای امر اقتصاد یک عامل حیاتی ساخت . بازده کارها براثر اختراعات جدید همواره بیشتر می شد و رفته رفته این سئوال پیش می آمد که : این بهتر کردن ها سرانجام به کجا خواهد کشید آیا به مرزی می رسد که گذشتن از آن , به علت طبیعت چیزها , غیر ممکن گردد ؟ اما پیش از آنکه به پاسخ این سئوال برسند لازم بود که بسیاری ازمسائل مبهم فیزیکی را روشن نمایند: گرما چیست ؟ گرما را چگونه می توان اندازه گرفت ارتباط گرما با انرژی به چه صورت است ؟ پاسخ این پرسشها در طور قرن نوزده داده شد . آموزش گرما , تقریباً همزمان با آموزش الکتریسیته , تا آن وقت رشد یافته و یک بخش مهم علم فیزیک شده بود . ولیکن علم شیمی هم به نوبه خود پیشرفت کرده بود و اتم را از حالت افسانه ای بیرون می آورد و به صورت یک واقعیت علمی می نمود . اینک از پدیده های طبیعت یک منظره جدید به چشم می خورد . ولیکن در این میان معلوم شد که گرما را نمی توان از طریق کار متناوب ماشینها یکسره به کار مبدل کرد چه انکه بخشی از این گرما به صورت ((اتلاف )) الزاماً به محیط تحویل می شود . در واقع بر اثر همین اتلاف گرما است که میزان انرژی مصرفی امروزه بسیار بالاست و با موانع بی شمار مواجه است . پایه های فنی نیروگاه های جدید نیز بر آموزش گرما نهاده شده است . خواه نیروگاههای سوختی و خواه نیروگاههای اتمی که تا چند سال آینده بخشی از انرژی مصرفی را باید تامین کنند , هر دو نوع با ماشینهای نیرو عمل می کنند , و کارشان تماماً بر اساس قوانین آموزش گرما صورت می گیرد . بدون اطلاع از پایه های آموزش گرما امکان ندار که بتوان به مشکلات انرژی عصر حاضر پی برد .

1-جنبش گرمایی مولکول ها

ما تا کنون فقط به ساختمان ماده پرداختیم . اما وارد این موضوع نشدیم که در فرایند گرم شدن یک جسم چه اتفاقی در جسم روی می دهد و وجه تمایز بین یک جسم سرد و جسم گرم چیست ؟ پاسخ این پرسشها را به کمک میکروسکوپهای الکترونی اختراع شده امروزی به آسانی می توان داد همین قدر کافی است که یک قطعه بلور را که تصویر اتماهایش زیر میکروسکوپ میلیونها بار بزرگ می شوند گرم بکنیم و زیر میکرسکوپ قرار بدهیم در این صورت می بینیم که لرزشهای خفیف تصاویر اتمی شدت می یابد و هر قدر بلور گرم تر شود بر شدت این لرزشها نیز افزوده خواهد شد به این ترتیب اتمهای بلور بر اثرگرما حرکات بی قاعده و نا منظم از خود ظاهر می سازند بنابراین لرزشهای تصاویر اتمی بر صفحه میکروسکوپ از نقص دستگاه ناشی نمی شود بلکه از یک پدیده اساسی سر چشمه می گیرد و معرف (( جنبش گرمایی )) اتما و مولکول ها است . این حرکات را به ویژه در مایعات به روشنی می توان مشاهده کرد . مثلاً اگر چند قطره مرکب را در آب بریزیم حتی با کمک یک میکروسکوپ عادی نیز می توانیم حرکات بی قاعده ذرات سیاه و معلق مرکب را در آب مشاده کنیم . این پدیده که (( حرکت براونی )) خوانده میشود , 150 سال پیش توسط رابرت برون گیاه شناس انگلیسی به هنگام آزمایش میکروسکوپی هاگها و نطفه ها کشف شد .شناسایی علت این قسم حرکات مدتها به طول انجامید و کلیه توجیهاتی که قبلاً در این خصوص داده می شد اقناع کننده نبود . ابتدا در قرن ما معلوم شد که در اینجا مسئله برسر جنبش گرمایی مولکولهای مایعات است . در همان حال که مولکول های آب ضربه های بی قاعده بر ذرات معلق مرکب وارد می آورند تاثیر این ضربه ها گاهی به این سو و گاهی به آن سو می چربد و در نتیجه ذرات مرکب به


دانلود با لینک مستقیم


چرا آموزش گرما برای ما جالب است ؟

عملیات سازی سیاسی

اختصاصی از اینو دیدی عملیات سازی سیاسی دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 18

 

... حتی اگر ما این مبالغ را به تعداد رأی دهندگان ثبت نام شده تقسیم نماییم باز هم اختلاف قابل توجه است. مخارج در زوریخ بیش از سه برابر لوسرن و تقریباً چهار برابر ژنو بود. و مطلب پایانی اینکه گروههای سیاسی احزاب راست توزیع آگهی های روزنامه را تماماً به خود اختصاص داده بودند.

عملیاتی نمودن مدل

متغیر وابسته ما گزینه انتخاباتی است. با توجه به تعداد زیاد احزاب در رقابت و اندازه نسبتاً کوچک نمونه هایمان از مطالعه گزینه انتخاباتی برای هر حزب مجزا خودداری می کنیم. در حقیقت احزاب را براساس نزدیکی ایده ئولوژیکی آنها گروه بندی می کنیم. ما برای این منظور از موقعیت متوسط رأی دهندگان هر ایالت در یک مقیاس چپ- راست استفاده می کنیم. بر این اساس می توانیم در ژنو و لوسرن دو گروه از احزاب (چپ و راست) و در زوریخ سه گروه (چپ، میانه و راست ) را متمایز کنیم.

شاخص تعیین کننده ما درباره سطح آگاهی سیاسی شهروندان بر مبنای مجموعه ای از سؤالاتی است که آگاهی آنها را درباره امور سیاسی سوئیس و آگاهی خاص آنها را درباره انتخابات مورد سنجش قرار می دهد. سه پرسشی که درباره سیستم سیاسی بود در اولین موج صفحه استفاده شد؛ از پاسخ دهندگان خواستیم تعداد احزابی را که در دولت فدرال وجود دارد، نام رئیس فعلی دولت فدرال و تعداد امضاهایی را که برای آغاز یک طرح عمومی در سطح فدرال لازم است را قید کنند. پرسشهایی که آگاهی خاصی را درباره انتخابات سال 1999 بررسی می کرد در موجهای دو و سه پرسیده شد: پاسخ دهندگان می بایست نام نامزدهای شورای ایالتی (مجلس بالا در پارلمان) ایالت خود، تعداد کرسیهایی را که ایالت آنها در شورای ملی دارد و وابستگی حزبی سه کاندیدای برجسته شورای ملی ایالت خود را قید می کردند. با افزودن این متغیرها یک مقیاس پانزده نمره ای (با آلفای کرونباخ 71/.) به دست آوردیم که حول میانگین آن متمرکز کرده بودیم. محدوده مقیاس حاصله از 6- (کمترین سطح آگاهی ) تا 8+ (بالاترین سطح آگاهی ) قرار داشت.

به عنوان شاخصی از جهت گیری ایده ئولوژی از تعیین موقعیت خود براساس یک مقیاس یازده نمره ای چپ- راست در محدوده 5- (چپ) تا 5+ (راست) استفاده کردیم. شناسایی حزبی متغیری با دو وضعیت است که با 1 برای رأی دهندگانی که می گویند با یک حزب احساس نزدیکی می کنند و 0 برای سایر رأی دهندگان است کد بندی می شود. مانند تعیین موقعیت چپ- راست خود درباره شناسایی حزبی هم در طی اولین موج صفحه سؤال شد.

برای شناسایی زمان بندی تصمیم گیری در دادن رأی ما به ثبات قصد رأی دهی در طول موجهای صفحه متکی هستیم. رأی دهندگانی که تمایل رأی دهی ثابتی در طول اولین موج دارند به عنوان افراد "از پیش تصمیم گیر" کد بندی می شوند. بقیه رأی دهندگان یعنی آنهایی که حزب خود را تغییر می دهند و کسانی که در طول اولین موج تصمیم نگرفته اند با عنوان "تصمیم گیرندگان زمان مبارزات" طبقه بندی می شوند. متغیرهای ساختگی حاصله مقدار 0 را برای از پیش تصمیم گیرندان و 1 برای تصمیم گیرندگان مبارزاتی اتخاذ می کنند.

مشخصات مدل

متغیر وابسته ما در دو ایالت (ژنو و لوسرن) می تواند دو وضعیت و در سومی (زوریخ) می تواند سه مقدار ممکن داشته باشد. بنابراین مدل ما با استفاده از یک واپس گرایی لگاریتمی در ژنو و لوسرن و یک واپس گرایی لگاریتمی چند نامه در زوریخ تخمین زده می شود.

به خاطر داشته باشید که ما به رابطه بین ایده ئولوژی و گزینه انتخاباتی و دقیقتر به نقش واسطه ای که توسط آگاهی سیاسی در این رابطه بازی می شود علاقه مند هستیم. بنابراین گزینه رأی دهندگان را هم به عنوان تابعی از تأثیر مشترک و مجزای موقعیت آنها در مقیاس چپ- راست و هم از سطح آگاهی سیاسی مدل می کنیم. اثر متقابل بین موقعیت ایده ئولوژی و آگاهی سیاسی را در متغیرهای ساختگی که زمان بندی تصمیم گیری در دادن رأی یا شناسایی حزبی را برآورد می کنند ضرب می کنیم. این امر امکان می دهد اثر مبارزاتی بین گروههای مربوطه تغییر کند (یعنی بین شهروندانی که سطوح مختلفی از آگاهی سیاسی دارند، تصمیمات خود را قبل یا در طول مبارزات انتخاباتی می گیرند، و به حزبی نزدیک هستند یا نه) و بنابراین ما را قادر می سازد تا فرضیات مربوطه خود را آزمایش کنیم.

بنابراین مدلی که ما آزمایش می کنیم به شکل زیر است:

که

لگاریتم طبیعی نسبت احتمال رأی دادن به حزب j به احتمال رأی دادن به حزبی که به عنوان گروه مرجع انتخاب می شود می باشد. باید این را هم اضافه کنیم که هیچ اثر مستقیمی از آگاهی سیاسی در سطح حمایتی برای گروه خاصی از احزاب نداریم. با اینحال برخی از نویسندگان نشان داده اند که سطوح آگاهی های سیاسی با سایر ویژگیهای شخصی مانند آموزش و درآمد هم همبستگی دارند و به همان نسبت تأثیر آنها بر گزینه انتخاباتی در آثار و نوشته های مربوطه (به عنوان مثال نیومن 1986) ذکر شده است. به منظور اجتناب از سوگیری احتمالی در آگاهی درآمد و آموزش را به عنوان متغیرهای کنترلی در تخمینهای خودمان در نظر گرفتیم. انتظار نداریم بین گزینش حزب با شناسایی حزبی یا با زمان بندی در تصمیم به رأی دهی رابطه ای پیدا کنیم.

مهمترین آزمایشات فرضیات ما توسط پارامترهای موارد مربوط به تعامل فراهم می شود. آنها نشان می دهند که چگونه یک اثر ایده ئولوژی به شکل تابعی از تجربه سیاسی، شناسایی حزبی و زمان بندی برای تصمیم گیری رأی دادن تغییر می کند. اما جالبترین کمیتها با مجموع این پارامترها مشخص می شود. به عنوان مثال در بین از پیش تصمیم گیران که با یک حزبی همسان قلمداد می شوند تغییر در اثر ایده ئولوژی که به تغییر در یک تجربه سیاسی متصل است با مجموع دو پارامتر مشخص می شود؛ یعنی آنهایی که اثر متقابلی دو طرفه ای بین ایده ئولوژی و آگاهی دارند() و آنهایی که تعامل سه طرفه بین ایده ئولوژی، آگاهی و شناسایی () دارند. برای ساده کردن ارائه این نتایج ما چهار متغیر را تعریف می کنیم که با مجموع پارامترهای بین گروههای مختلف رأی دهندگان مطابقت دارند: . این پارامترهای نشان می دهند که چگونه اثر ایده ئولوژی با آگاهی سیاسی در بین گروههای رأی دهندگان زیر تغییر می کند: از پیش تصمیم گیران بدون () یا با () یک شناسایی حزبی و تصمیم گیرندگان مبارزاتی بدون () و با () یک شناسایی حزبی. بنابراین اگر مدل تشکیل دیدگاه ما درست باشد باید بزرگترین مقدار این چهار ضریب باشد اما اگر شدت رقابت مخصوصاً پایین باشد باید کوچکتر باشد. تا آنجایی که سه ضریب دیگر مورد توجه باشد ما انتظار داریم آنها به صفر نزدیک باشند. اما اگر مخصوصاً رقابت شدید باشد باید بزرگتر شود.


دانلود با لینک مستقیم


عملیات سازی سیاسی

دانلود مقاله کامل درباره الگوریتم

اختصاصی از اینو دیدی دانلود مقاله کامل درباره الگوریتم دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 19

 

چکیده : در این گزارش ما به بررسی ویژگی های الگوریتمهای کنترل همروندی توزیعی که بر پایه مکانیزم قفل دو مرحله ای(2 Phase Locking) ایجاد شده اند خواهیم پرداخت. محور اصلی این بررسی بر مبنای تجزیه مساله کنترل همروندی به دو حالت read-wirte و write-write می‌باشد. در این مقال، تعدادی از تکنیکهای همزمان سازی برای حل هر یک از قسمتهای مساله بیان شده و سپس این تکنیکها برای حل کلی مساله با یکدیگر ترکیب می‌شوند.

در این گزارش بر روی درستی و ساختار الگوریتمها متمرکز خواهیم شد. در این راستا برای ساختار پایگاه داده توزیعی یک سطحی از انتزاع را در نظر می‌گیریم تا مساله تا حد ممکن ساده سازی شود.

1. مقدمه : کنترل همروندی فرآیندی است که طی آن بین دسترسی های همزمان به یک پایگاه داده در یک سیستم مدیریت پایگاه داده چند کاربره هماهنگی بوجود می‌آید. کنترل همروندی به کاربران اجازه می‌دهد تا در یک حالت چند برنامگی با سیستم تعامل داشته باشند در حالیکه رفتار سیستم از دیدگاه کاربر به نحو خواهد بود که کاربر تصور می‌کند در یک محیط تک برنامه در حال فعالیت است. سخت ترین حالت در این سیستم مقابله با بروز آوری های آزار دهنده ای است که یک کاربر هنگام استخراج داده توسط کاربر دیگر انجام می‌دهد. به دو دلیل ذیل کنترل همروندی در پایگاه داده های توزیعی از اهمیت بالایی برخوردار است:

کاربراان ممکن است به داده هایی که در کامپیوترهای مختلف در سیستم قرار دارند دسترسی پیدا کنند.

یک مکانیزم کنترل همروندی در یک کامپیوتر از وضعیت دسترسی در سایر کامپیوترها اطلاعی ندارد.

مساله کنترل همروندی در چندین سال قبل کاملا مورد بررسی قرار گفته است و در خصوص پایگاه‌داده‌های متمرکز کاملا شناخته شده است. در خصوص این مسال در پایگاه داده توزیعی با توجه به اینکه مساله در حوزه مساله توزیعی قرار می‌گیرد بصورت مداوم راهکارهای بهبود مختلف عرضه می‌شود. یک تئوری ریاضی وسیع برای تحلیل این مساله ارائه شده و یک راهکار قفل دو مرحله ای به عنوان راه حل استاندارد در این خصوص ارائه شده است. بیش از 20 الگوریتم کنترل همروندی توزیعی ارائه شده است که بسیاری از آنها پیاده سازی شده و در حال استفاده می‌باشند.این الگوریتمها معمولا پیچیده هستند و اثبات درستی آنها بسیار سخت می‌باشد. یکی از دلایل اینکه این پیچیدگی وجود دارد این است که آنها در اصطلاحات مختلف بیان می‌شوند و بیان های مختلفی برای آنها وجود دارد. یکی از دلایل اینکه این پیچدگی وجود دارد این است که مساله از زیر قسمتهای مختلف تشکیل شده است و برای هر یک از این زیر قسمتها یک زیر الگوریتم ارائه می‌شود. بهترین راه برای فائق آمدن بر این پیچدگی این است که زیر مساله ها و الگوریتمهای ارائه شده برای هر یک را در ی.ک سطح از انتزاع نگاه داریم.

با بررسی الگوریتمهای مختلف می‌توان به این حقیقت رسید که این الگوریتمها همگی ترکیبی از زیر الگوریتمهای محدودی هستند. در حقیقت این زیر الگوریتمها نسخه‌های متفاوتی از دو تکنیک اصلی در کنترل همروندی توزیعی به نامهای قفل دو مرحله ای و ترتیب برچسب زمانی می‌باشند.

همانطور که گفته شد، هدف کنترل همروندی مقابله با تزاحمهایی است که در اثر استفاده چند کاربر از یک سری داده واحد برای کاربران بوجود می‌آید است. حال ما با ارائه دو مثال در خصوص این مسائل بحث خواهیم نمود. این دو مثال از محک معروف TPC_A مقتبس شده اند. در این مثالها، یک سیستم اطلاعات را از پایگاه داده ها استخراج کرده و محاسبات لازم را انجام داده و در نهایت اطلاعات را در پایگاه داده ذخیره می‌نماید.

حالت اول را می‌توان بروزآوری از دست رفته نامید. حالتی را تصور کنید که دو مشتری از دو سیستم مجزا بخواهند از یک حساب مالی برداشت نمایند. در این حالت فرض کنید در غیاب سیستم کنترل همروندی، هر دو با هم اقدام به خواندن اطلاعات و درج اطلاعات جدید در سیستم میکنند. در این حالت در غیاب سیستم کنترل همروندی تنها آخرین درج در سیستم ثبت می‌شود. این حالت در شکل 1 نشان داده شده‌ است.

 

شکل 1 نمایش حالت بروز آوری از دست رفته

حالت دوم حالتی است که در آن اطلاعات صحیح از پایگاه داده استخراج نمی‌شود. در این حالت فرض کنید دو مشتری بخواهند کارهای ذیل را انجام دهند.

مشتری 1: بخواهد یک چک 1 میلیونی را به حساب X واریز و از حساب Y برداشت نماید.

مشتری 2: بخواهد بیلان حساب مالی X و Y شامل کل موجودی را نمایش دهد.

در غیاب کنترل همروندی همانطور که در شکل 2 نشان داده شده‌است، تزاحم بین پروسس ها بوجود خواهد آمد. فرض کنید در زمانی که مشتری 1 اطلاعات را از حساب Y خوانده و اطلاعات حساب X را دریافت نموده و 1 میلیون از حساب Y برداشت نموده ولی هنوز 1


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله کامل درباره الگوریتم