اینو دیدی

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

اینو دیدی

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

فرهنگى معتزله در قرن چهارم هجرى 21 ص

اختصاصی از اینو دیدی فرهنگى معتزله در قرن چهارم هجرى 21 ص دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 21

 

تجدید حیات فکرى، فرهنگى معتزله در قرن چهارم هجرى

دکتر حسین مفتخرى(1)

على فتح قبادپور(2)

جریان فکرى معتزله به مدت سى سال (در عهد مأمون، معتصم و واثق) مورد توجّه خلفاى عباسى بود. در سال 232هجرى متوکّل به خلافت رسید و اهل حدیث بر امور مسلط شدند و به آزار و اذیت معتزله و مخالفان خود پرداختند. هر چند معتزله نفوذ خود را در دربار عباسى از دست دادند، ولى در قرن چهارم در دستگاه حکومتى آل بویه شخصیت‏هاى مهمى از معتزله ظهور کردند که هر کدام نقش مؤثرى در پیش برد این مکتب ایفا نمودند. این دوره از نظر تدوین آثار، مهم‏ترین دوره فرهنگى معتزله به شمار مى‏رود. صاحب بن عباد طالقانى یکى از چهره‏هاى سیاسى آل بویه که معتزلى مسلک بود، نقش به سزایى در ترویج آراء و عقاید معتزله ایفا نمود. وى که وزیر دو تن از امراى بویهى (مؤیدالدوله و فخرالدوله) بود، قاضى عبدالجبار همدانى را به رى فرا خواند و وى را منصب قاضى‏القضاتى داد که عامل مؤثرى در گسترش آراء و عقاید معتزله به شمار آمد.

در مقاله‏ى حاضر ضمن معرفى تنى چند از مشاهیر معتزله در قرن چهارم هجرى نقش اساسى ایشان در تجدید حیات فکرى، فرهنگى معتزله را مورد بررسى قرار خواهیم داد.

واژه‏هاى کلیدى: معتزله، ابوعلى جبّائى، ابوهاشم جبّائى، قاضى عبدالجبار همدانى، صاحب بن عباد طالقانى، رى، آل بویه.

مقدمه:

نباید چنین تصور کرد که با قدرت یافتن متوکّل، آفتاب دولت معتزله و روزگار شکوفایى این اندیشه غروب کرد و نباید گفت از این زمان به بعد معتزله در دستگاه حکومت و در نظر عامه، حامیان مهمى نداشتند. الغاى دستور محنت از سوى متوکّل در سال 234هجرى صرفا نشانه‏ى پایان دوره‏اى است که طى آن مکتب معتزله حدود سى سال مورد توجّه خلفاى عباسى بود. با پایان یافتن این دوره‏ى سى ساله، اهل حدیث در امور سیاسى خلافت عباسى دخالت کردند و معتزله را مورد آزار و اذیّت قرار دادند، اما این امر على‏رغم تمام محدودیت‏ها سبب از بین رفتن جریان فکرى معتزله نگردید. در این عصر، معتزله نه تنها در پایتخت، بلکه در نواحى بى‏شمارى از جهان اسلام مخصوصا ایران استقرار پیدا کرده بود که محدودیت‏هاى اعمال شده بر معتزله، توسط دستگاه خلافت و اهل حدیث در بغداد بر این نواحى تأثیرى نداشت. مقدّسى در این باره مى‏گوید: در این زمان در مناطقى چون شام، مصر، نیشابور، خوزستان و فارس گروه معتزله‏ى زیادى زندگى مى‏کردند.

علاوه بر این، هر چند معتزله از حمایت خلافت عباسى محروم شدند، اما آنها بعدا شاهزادگان یا اشخاص با نفوذ دیگرى را (به خصوص در دوره‏ى حکومت آل بویه) یافتند که از آنها حمایت کنند. بسیارى از محققان و نویسندگان ملل و نحل بر این نکته تأکید داشته‏اند که دوره‏ى نخست معتزله با حمایت خاندان عباسى به ویژه در عصر مأمون، معتصم و واثق شکل گرفت و شخصیت‏هاى مشهورى چون نظام، جاحظ، احمد بن أبى دؤاد و... براى گسترش مکتب معتزله سعى زیادى نمودند که این دوره را دوره‏ى قهرمانان یا سلف صالح نامیده‏اند.

اگر نگاهى به مکتب معتزله تا قبل از به خلافت رسیدن متوکّل (دوره نخست) و دوره‏ى بعد از به خلافت رسیدن وى (دوره بعد) بیندازیم به این نکته پى خواهیم برد که دوره‏ى نخست در نظر ما مهم‏ترین دوره نیست. زیرا در مرحله‏ى بعد بود که معتزله در اتقان و نظام‏مند کردن آموزه‏ها بروز و ظهور یافتند؛ مرحله‏اى که مى‏توان آن را دوره‏ى کلاسیک معتزله توصیف کرد که تقریبا از ربع آخر قرن سوم تا اواسط قرن پنجم ادامه یافت.

در این دوره، اشخاصى چون ابوعلى و ابوهاشم جبّائى، قاضى عبدالجبار همدانى، صاحب بن عباد و... ظهور کردند که هر کدام نقش مهمى در پیش برد این مکتب ایفا نمودند.

به لحاظ تدوین آثار، این دوره مهمترین دوره‏ى معتزله است و فردى چون قاضى عبدالجبار در این عصر آثار فراوانى در تأیید مکتب معتزله از خود به جا گذاشت که هیچ کدام از مشاهیر معتزلى از نظر کثرت آثار به پاى وى نرسیده‏اند. در مقاله حاضر حیات فکرى، فرهنگى مشاهیر فوق الذکر را مورد بررسى قرار خواهیم داد.

1. ابوعلى جبّائى

ابوعلى محمد بن عبدالوهاب بن سلام بن خالد بن حمران بن ابان، وابسته به عثمان بن عفان است.1 ایشان از علماى علم کلام معتزلى بود که آن را از استادش ابى یوسف یعقوب بن عبداللّه‏ الشحّام، رئیس معتزله‏ى بصره در عصر خویش فرا گرفت.2 به اصحاب ابوعلى محمد بن عبدالوهاب جبّائى، جبّائیه گفته مى‏شود.3 «ابوعلى از علماى معتزله و رئیس آنها در زمان خود بود و جبّائیه به جُبَّا موسوم است و نسب وى به جُبَّا یکى از روستاهاى بصره است که ایشان در بصره مشهور و در جُبَّا مدفون گردید».4

مؤلف کتاب تاریخ اندیشه‏هاى کلامى در اسلام، جُبَّا را از روستاهاى بصره نمى‏شمرد، بلکه معتقد است که آن نام آبادى یا ناحیه‏اى در استان خوزستان است. وى مى‏نویسد، برخى آبادان را جزء این ناحیه که از یک سو در کنار بصره و از سوى دیگر در کنار اهواز قرار گرفته، دانسته و حتّى برخى از کسانى که در این امر اطّلاعات و تجاربى ندارند، جُبَّا را از توابع بصره شمرده‏اند در حالى که واقع امر چنین نیست.5

ابوعلى جبّائى در سال 235هجرى، دیده به جهان گشود و در سال 303هجرى درگذشت.6 ایشان از کودکى به تیزهوشى و زیرکى شناخته شد و در بزرگى به قدرت اقناع و غلبه بر دشمن، شهرت یافت و در علم کلام، سرآمد گردید. ابن مرتضى، حکایتى از نبوغ سرشار و زودرس او و نیز قدرت وى در دوران خردسالى بر مجادله در مسائل علم کلام آورده است. وى مى‏نویسد: او با همه‏ى خردسالى به داشتن قدرت در جدل معروف بود. قطان نیز نقل کرده است که وى به منظور مناظره با جماعتى نشست. آنان به انتظار مردى از همان جماعت نشستند و وى حضور نیافت. در زمانى که مردى از علماى جبریه به نام صقر در آنجا حضور داشت، یکى از حاضران جلسه گفت: آیا در اینجا کسى نیست که سخن بگوید؟ ناگاه پسرکى سفید چهره خود را به صقر رساند و به وى گفت: از تو بپرسم؟ حاضران به او نگریستند و از جرأت و جسارت او با وجود کمى سنش شگفت زده شدند. صقر در پاسخ او گفت: بپرس. او گفت: آیا خداوند فعل عادلانه انجام مى‏دهد؟ پاسخ داد: آرى. گفت: آیا او را بدین سبب که فعل عادلانه انجام مى‏دهد، عادل مى‏نامى؟ گفت: آرى. پرسید آیا او ستم مى‏کند؟ گفت: آرى. پرسید: آیا او را به این دلیل که ستم مى‏کند، ستمکار مى‏نامى؟ گفت: نه. جبّائى گفت: پس لازم است، او را بدان سبب که فعل عادلانه انجام مى‏دهد نیز عادل نخوانى. اینجا بود که صقر درماند و مردم پرسیدند که این کودک که بود و در پاسخ گفته شد: او پسرى از جُبَّاست.7

اساتید و شاگردان

ابایعقوب شحَّام، استاد جبّائى بود و البته جبّائى با دیگر متکلمان دوران خویش نیز ملاقات کرد.8 ابویعقوب یوسف بن عبداللّه‏ بن اسحاق شحّام از اصحاب ابوالهذیل بود و ریاست معتزله نیز به او رسید. او کتبى در ردّ بر مخالفان و تفسیر قرآن دارد. وى از باهوش‏ترین مردم بود و هشتاد سال زیست.9

از شاگردان وى، دختر و پسر وى و ابوالحسن اشعرى را مى‏توان نام برد. فرزندش، ابوهاشم که بعد از وى به ریاست معتزله رسید و طریقه‏ى بهشمیّه به نام وى موصوف و مشهور گردید به همراه پدر، آخرین دوره‏هاى اهمّیّت معتزله را نشان مى‏دهند.10 ابوالحسن اشعرى دیگر شاگرد وى بود که از طریقه‏ى اعتزال روى برگرداند و مذهب اشعرى را بنا نهاد.11

تألیفات

ابن مرتضى نقل مى‏کند: «هیچ گاه نبود که او کتابى خاص را بنگرد، مگر اینکه یک روز در زیج خوارزمى مى‏نگریست. یک روز هم او را دیدم که قسمتى از الجامع‏الکبیر محمد بن حسن را در دست دارد.» وى مى‏گفت: کلام براى او از هر چیز دیگر آسان‏تر است، زیرا عقل بر آن دلالت مى‏کند.12 ابوعلى جبّائى به علم کلام، اشتغال داشت اما آثارى در تفسیر قرآن و علم نجوم و مقالاتى در خلق قرآن نیز به وى منسوب است.13 ابن مرتضى در طبقات‏المعتزله براى او از یک تفسیر قرآن نام برده که در آن از هیچ کس جز ابوبکر عبدالرحمن بن کیسان اصم، ذکرى به میان نیامده است.14 وى هم‏چنین کتاب‏هایى در ردّ اهل نجوم براى او ذکر مى‏کند و یادآور مى‏شود که بسیارى از این مسائل، مشابه دلایل ظنى است که موجب گمان بیشتر مى‏شود.15 ابوعلى هم‏چنین کتاب اللطیف را براى برخى از شاگردانش از جمله، ابوالفضل خجندى و کسانى دیگر املاء کرده است.16 در لسان‏المیزان آمده است: ابوعلى جبّائى حدود هفتاد تصنیف دارد که از جمله آثار وى، الرد على الاشعرى فى الروایه مى‏باشد.17 او هم‏چنین ردّیه‏هایى بر ابوالحسن خیاط، صالحى، جاحظ، نظام و دیگر معتزلیان که با آنان اختلاف نظر داشته است دارد.18

مناظره‏ى ابوعلى جبّائى با ابوالحسن اشعرى

ابوالحسن اشعرى در آغاز از معتزله‏ى بصره بود و مدت چهل سال شاگرد ابوعلى جبّائى بود تا اینکه طریقه‏ى اعتزال را ترک کرد و مکتب اشعرى را به وجود آورد. مناظراتى میان جبّائى و ابوالحسن اشعرى گزارش شده که نمى‏توانیم به دقّت مشخص کنیم که آیا این مناظرات قبل از ردّ علنى مذهب معتزله صورت گرفته و یا بعد از آن؟

یکى از مهم‏ترین مناظرات میان ایشان که در منابع مختلف نقل شده روایت ابن خلکان است که مى‏گوید: «پیشواى سنت، شیخ ابوالحسن اشعرى علم کلام را از او اخذ کرد و مناظره‏اى با او داشته است که علما آن را چنین روایت کرده‏اند: گفته مى‏شود، ابوالحسن اشعرى از استاد خویش، ابوعلى جبّائى پرسید که سه برادرند یکى مؤمن، نیکوکار و پرهیزگار، دیگرى کافر، فاسق و بدکار و سومى خردسال. هر سه نفر در گذشته‏اند، اکنون بگو حکم این سه چیست؟ جبّائى پاسخ داد: آن زاهد در بهشت و کافر در جهنّم و آن خردسال اهل نجات است. اشعرى گفت: اگر آن خردسال بخواهد به درجات آن پرهیزگار برود، آیا به او اجازه داده مى‏شود؟ جبّائى پاسخ داد: نه، زیرا به او گفته مى‏شود، برادرت به سبب عبادات فراوان خویش به این درجات رسیده و تو از آن طاعات، برخوردار نیستى. اشعرى گفت: اگر خردسال بگوید: تقصیر از من نیست، تو خود، مرا باقى نگذاشتى و بر طاعت توانا نساختى. جبّائى پاسخ داد، خداوند مى‏گوید: من مى‏دانستم که اگر تو باقى مى‏ماندى، نافرمانى مى‏کردى و مستحق عذاب دردناک مى‏شدى. پس من مصلحت تو را مراعات کردم. اشعرى گفت: اینک اگر آن برادر کافر بگوید: اى پروردگار عالمیان، آن گونه که حال او را مى‏دانستى، حال مرا نیز مى‏دانستى پس چرا مصلحت او را مراعات کردى و مصلحت مرا مراعات نکردى؟ در این هنگام جبّائى به اشعرى گفت: تو دیوانه‏اى. او گفت: نه! بلکه الاغ شیخ در سر بالایى مانده است و بدین ترتیب بود که جبّائى از دادن پاسخ درماند».19 مناظرات دیگرى نیز میان ایشان روى داده و در منابع مختلف به آنها اشاره گردیده است که از ذکر آنها خوددارى مى‏کنیم.

2. ابوهاشم جبّائى

او ابوهاشم عبدالسلام بن ابى على جبّائى بن عبدالوهاب بن عبدالسلام بن خالد بن حمران بن ابان بن عثمان است. درباره‏ى ولادت او خطیب بغدادى در تاریخ بغداد چنین مى‏گوید: «تنوخى به نقل از ابوالحسن احمد بن یوسف بن ازرقى، برایم نقل کرده است که گفت: ابوهاشم عبدالسلام بن محمد بن عبدالوهاب جبّائى گفته است: من در سال 277هجرى دیده به جهان گشودم و پدرم ابوعلى نیز در سال 235هجرى به دنیا آمد و در شعبان سال 303هجرى وفات یافت».20

این تاریخ در وفیات الاعیان به صورت تحریف شده، چنین آمده است: «ولادت ابوهاشم در سال 247هجرى بوده است.21 وى در بصره به دنیا آمد و در سال 321هجرى وفات یافت».22

ایشان از اکابر متکلمین و بزرگان علماى کلام در فرقه‏ى معتزله بود. در علوم ادبیه نیز بى‏نظیر بود. او مانند پدرش در اکثر مسائل کلامیه با اغلب فِرَقِ اسلامى مخالفت مى‏نمود. وى در مذهب اعتزال، طریق خاصى پیمود و مقالاتى نوشت که در کتب کلامى به طور مشروح آمده است. علاوه بر مخالفت با دیگران در پاره‏اى عقاید دینى با پدرش مخالفت نمود و نتایج افکار خود را در قلوب اکثر مسلمین رسوخ داد، تا آنکه شعبه‏ى مخصوص دیگرى نیز از معتزله منشعب شد و در میانِ فرَقِ اسلامى به بهشمیَّه مشهور گردید.23

اساتید ابوهاشم جبّائى

او علم نحو را از ابوالعباس مبرَّد، فرا گرفت. در مبرَّد، نوعى سبک‏مغزى وجود داشت و بدین سبب به ابوهاشم گفته شد: چگونه سبک‏سرى او را تحمّل مى‏کنى؟ و او پاسخ داد: تحمّل او را شایسته‏تر از نادان بودن به اصول زبان عرب دیده‏ام که البته این مضمون گفته‏ى اوست.24

وى علم کلام را از پدرش فرا گرفت و بدان علاقه‏ى بسیار داشت و در پرسش از پدر درباره مسائل مختلف دینى اصرار فراوان مى‏کرد تا آنجا که پدرش از او آزرده مى‏شد. ابن مرتضى در این باره مى‏گوید: او از شدّت علاقمندى، آن قدر از ابوعلى پرسش مى‏کرد که او از وى آزرده مى‏شد. برخى از اوقات، هنگام مناظره و بحث ابوعلى با وى، ابوعلى مى‏گفت: آزارمان


دانلود با لینک مستقیم


فرهنگى معتزله در قرن چهارم هجرى 21 ص

دانلود پاورپوینت جریان‏شناسى فرهنگى شیطان پرستی - 64 اسلاید

اختصاصی از اینو دیدی دانلود پاورپوینت جریان‏شناسى فرهنگى شیطان پرستی - 64 اسلاید دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

دانلود پاورپوینت جریان‏شناسى فرهنگى شیطان پرستی - 64 اسلاید


دانلود پاورپوینت جریان‏شناسى فرهنگى شیطان پرستی - 64 اسلاید

 

 

 

 

•- عرصه رقابت و نوآورى‏
• - تاثیر گذارى بر عرصه‏هاى فردى و اجتماعى سیاست، اجتماع، اقتصاد و...
• - استفاده از ابزارهاى جدید.
• - جریان مى‏تواند تبدیل به گفتمان Diskors شود گفتمان سلطه بر جامعه.
• - تک ساحتى یا چند ساحتى و چند ضلعى‏
• - نزول یا سقوط فرهنگ‏ها (گسست یا گسل یا شکاف بین نسل‏ها).

برای دانلود کل پاپورپوینت از لینک زیر استفاده کنید:


دانلود با لینک مستقیم


دانلود پاورپوینت جریان‏شناسى فرهنگى شیطان پرستی - 64 اسلاید

دانلود مقاله نهضت هاى فکرى فرهنگى جهان اسلام

اختصاصی از اینو دیدی دانلود مقاله نهضت هاى فکرى فرهنگى جهان اسلام دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 - نهضت حروفیه
نهضت حروفیه رستاخیزى علیه قالب پرستى و کلیشه هاى لفظى و ذهنى عقاید و باورهاى عامه بود. اسناد و منابع موجود درباره نهضت حروفیه توسط مخالفان نوشته شده و بنابراین پژوهش درباره عقاید و شعائر این نهضت با اشکال روبرو است . از شعائر منسوب به این نهضت چنین مى توان فهمید که نهضت حروفیه ، نهضتى افسانگرایانه با تعابیرى انسانى از اسلام بوده است . قالب پرستان و متعصبان در تحریف شعائر و عقاید این نهضت بسیار کوشیده اند و اتهامات شگفتى بر آن وارد کرده اند. اما با توجه به مقطع زمانى پیدایش این نهضت ، زمینه هاى سیاسى - اجتماعى و پایگاه مردمى آن را مى توان ترسیم کرد. اگر اشتباه نکنیم نهضت حروفیه جبهه اى از تصوف مردمى است که در قرن هفتم و هشتم هجرى که دوره حساسى در تاریخ ایران و اسلام بشمار مى رود، شکل گرفته است . آتشى که مغولان در پهنه وسیع از ایران و جهان اسلام برافروختند و در ادامه آن ایلخانان و بعد تیموریان دود غلیظ و کشنده اى از آن متصاعد ساختند، رسالت بس بزرگى بر دوش تصوف مردمى که پشتوانه عرفانى - فلسفى نسلها و پناهگاه عقیدتى توده ها محسوب مى شد، گذاشته بود.
فضل الله استرآبادى مؤ سس این نهضت در سال 740 هجرى در استرآباد بزاد و از عارفان بنام و زاهدان مشهور عصر خود گردید. او پایگاه اجتماعى وسیعى در میان توده ها داشت . او پیشه ورى سخت کوش بود که در باور توده ها به حلال خوار مشهور گشت ؛ یعنى که از دسترنج خویش زندگى مى کرد و مردى باانصاف بود. گویند نمد مال یا کلاه مال ؟ بوده است . او قبل از چهل سالگى در بلاد مختلفى اقامت گزید. از زادگاهش به حجاز رفت و پس از زیارت بیت الله در خوارزم اقامت گزید.
اندکى بعد به اصفهان رفت و در آنجا شغل نمد مالى یا کلاه مالى برگزید و دوباره به تبریز شتافت و بار دیگر به اصفهان بازگشت . او خود را از سادات علوى معرفى مى کرد. گویند در سال 788 هجرى نهضت فکرى خود را آغاز کرد. کتاب جاویدان نامه را به او نسبت مى دهند که حاوى شعائر و تعابیر او از اسلام بوده است .
مخالفان تاریخ مرگ او را در سال 796 هجرى نوشته اند.
میرانشاه فرزند تیمور به فتواى فقهاء شریعت او را کشت و جسدش را در کوچه و بازار تبریز بگرداند تا عبرت خلق شود!! عقایدى را که به فضل الله استرآبادى نسبت داده اند، چنین است : عالم ، قدیم است و جهان در حرکت دائم ، کلیه تغییر و تحولات معلول حرکت است . پس از خداوند، انسان اصالت دارد. خوبى و بدى در خارج از وجود انسان قرار ندارد، بلکه در خود او است . این انسان است که آفریننده خوبى و بدى است . انسان بر دیگر موجودات به قوه ناطقه کلمه نیاز دارد و...
نهضت حروفیه براى شکستن الفاظ جامد و بى روح ، تکیه بر ارزش عددى حروف الفبا داشت تا مخاطبان را به تاءمل و تفکر وادارد و این رمز مبارزه با خرافات و اوهام و الفاظى بود که قشریون مذهبى با آن سر خلق را به بند مى کشیدند. تیمور که مانند اسلاف خود با قدرت مذهبى علماء و فقهاء مذاهب در آمیخته بود، در قساوت و قتل عام و سرکوب مخالفان کوچک ترین تردیدى بخود راه نمى داد. اسلام پناهى او که به همت فقهاء و فتواى آنان به نفع او، سیطره سیاسى شگفتى پدیدار ساخته بود، شکست ناپذیر مى نمود نهضت حروفیه در ستیز با سلطه سیاسى - اقتصادى بر عنصر آگاهى توده ها تکیه کرد تا با زر و زور و تزویر پیکار کند. استخدام شعر به عنوان زیان نهضت که با دو زبان فارسى و ترکى و دیگر گویش هاى محلى و منطقه اى ایران همراه بود، نقش مهمى در انگیزش خلق داشت .
شعارهاى استراتژیکى نهضت حروفیه آگاهى انسان و برابرى و مساوات و عدالت اجتماعى بود.
برخى محققان فضل الله استرآبادى : نعیمى را متولد استرآباد مازندران دانسته اند که عقایدش را در سفرهایش بدست آورد.
میراثهاى فرهنگى نهضت حروفیه به دو زبان ترکى و فارسى نگاشته شده که بخشهائى از آن نقل شده است.
نتایج این نهضت قیام توده ها علیه حکام تیمورى در ولایات و شهرهاى بزرگ بود. قیام مردم اصفهان علیه خراج گزاران تیمور و قتل عام مردم آن سامان ، نخستین واکنش توده ها بشمار مى رود.
گویند فضل الله پس از خود جانشینانى معرفى کرده است که راه او را ادامه دهند. نهضت حروفیه تا اقصاى ایران و کشورهاى مجاور آن زمان راه یافت . در آناطولى خانقاهى به تعلیم و ترویج حروفیان پرداخته بود.
دختر فضل الله در ادامه راه پدرش نقش مؤ ثرى در تنویر افکار زنان داشت . او نیز به دستور قراقویونلو در تبریز کشته شد.
حروفیان طبیعت را از معنویت و انسانیت را از مادیت جدا نمى دانستند. محتواى فکرى - فلسفى این نهضت زیربناى عقیدتى نهضت هاى دیگرى در ایران گردید که تا اواخر دوره قاجاریه ظهور کردند.
در کشف الظنون آمده است که فضل الله استرآبادى صوفى ، شاعر و شیعه مذهب و مؤ سس طریقه حروفیه را به علت حق گوئیها و حق جوئیهایش در رابطه با مسائل اجتماعى تکفیر کردند. او را در باکو و شیروان زندانى نمودند.
میرانشاه پسر تیمور گورکان خون آشام معروف تاریخ دستور داد تا او را از شیروان به نخجوان بردند و به استناد فتواى فقهاء عصر خود مبنى بر کفر و الحاد، در روز ششم ذوالقعده سال 796 هجرى در سن 56 سالگى کشتند. آنگاه به پایش ریسمان بستند و در شهر نخجوان روى زمین کشیدند...
در تلقى محققان اروپائى و ترک ، نهضت حروفیه تجلى روح ایرانى است که در قالب تشیع علیه تازیان !! ظهور کرد.
اما در این حقیقت شکى نیست که نهضت حروفیه ، انقلابى بود علیه شکل پرستى و عوامفریبى شریعت که متولیان رسمى آن قرن ها بود به استحمار مردم پرداخته بودند. نهضت حروفیه ، نهضتى بود انسان گرایانه با مایه هاى فلسفى بسیار قوى که انسان را معیار همه احکام مى دانست . مایه هاى عرفانى - انسانى این نهضت ریشه در تعالیم حلاج داشت که با تعابیرى قابل فهم عامه مردم و در ابعاد انسانى - اقتصادى اجتماعى مطرح مى شد. تنها یادگار نهضت حروفیه دیوان فضل الله نعیمى استرآبادى است که شعائر انسانگرایانه او در آن موج مى زند. انسانى که پس از خداوند، اصل است و احکام شریعت تابع تکامل و تعالى انسان . مخالفان او و متولیان شریعت کوشیده اند تا از میان اشعار وى ، دستاویزى بیابند و علیه او و نهضتش تبلیغ کنند که مثلا گفته است :
بیرون ز وجود خود، خدا را
زینهار! مجو که گفتمت فاش
گوئى که به غیر ما کسى هست
از خویش تو این حدیث متراش
مائیم ، به غیر ما کسى نیست
در شیب و فراز وزیر و بالاش
مخالفان مى خواهند بگریند که وى گفته است : هر چه هست ، انسان است و خدا نیست !!
متاءسفانه مارکسیست هاى ایرانى طبق معمول به تحریف تاریخ پرداخته و فضل الله استرآبادى و عمادالدین نعیمى یکى دیگر از رهبران نهضت حروفیه را ماتریالیست و با پرروئى مارکسیست !! معرفى کرده اند: نعیمى مى گفت که ماده هرگز محو نمى شود و حیات ابدى دارد 224 . چنین نبوغى در تاریخ ، سفارش ایران شناسان شوروى است که مقلدان ایرانى آنان مى سازند و مى بافند و به نام تحقیق و تاریخ تحویل مى دهند. و این چه اصرارى است که هر نهضت و جنبشى در تاریخ حیات بشر، ماتریالیستى و تلویحا مارکسیستى باشد!!
گویا در منطق این آقایان هر چه بخار است ، از ماده و معده برمى خیزد و مغز و عقل و آگاهى بیکار و بیعار نشسته است ! و جالب تر اینکه حتى نهضت هاى سیاسى - اجتماعى تاریخ که با اندیشه هاى الحادى به پیکار علیه ستم گران پرداخته اند، آنگونه که آقایان خیال مى فرمایند، نبوده است . الحاد آنان ، نفى خدا و مذهب قدرت حاکم بوده نه یک ایدئولوژى فلسفى ماتریالیستى که در مخیله حضرات نقش بسته است .
پس از قتل فضل الله استرآبادى ، عمادالدین نعیمى و دیگر سران نهضت حروفیه که زندگى مخفى داشته اند، به ترویج نهضت ادامه مى دهند. سازماندهى نهضت در ایران و شاخه هاى آن در آسیاى میانه بخشى از خط سیر و ادامه حیات حروفیان است . گفته مى شود که نعیمى در اناطولى به تبلیغ پرداخته و سپس در حلب مقیم گردیده است . فقهاء و علماء آن دیار عقاید نعیمى را ناخوش ‍ داشتند و خلیفه وقت مصر با همدستى فقهاء فتواى قتل وى را صادر کردند. گویا که در اینجا نیز قساوت فقیه و خلیفه خود را نشان داده و نعیمى را زنده پوست کندند و او را قطعه قطعه کردند. گویند نعیمى مرگى چون حلاج داشته است .
ترور ناموفق شاهرخ میرزا در ایران نخستین واکنش سیاسى - نظامى حروفیه است که پس از قتل نعیمى در حلب اتفاق افتاد.
گویند در سال 830 هجرى یکى از اعضاى تشکیلات حروفیه در ایران ، شاهرخ میرزا را در مسجد جامع هرات با دشنه مورد حمله قرار داد. ضارب فورا توسط محافظان شاهرخ کشته مى شود. گویند ضارب از جائى دیگر فرمان یافته بود تا خود را به هرات رسانده و شاهرخ میرزا را بکشد. برخى مورخان نام ضارب را احمد لر نوشته اند که از اعضاى حروفیه بوده و پس از قتل نعیمى به چنین انتقامى فرمان یافته است . دولت شاهرخ میرزا به وجود تشکیلات حروفیان پى برد و جستجو آغاز شد. گویند گروه زیادى از این فرقه را دستگیر و شکنجه کردند تا اسامى و مشخصات رهبران خود را فاش کنند، ولى هرگز موفق نشدند از آنان سخنى بشنوند.
نهضت حروفیه تا روزگار صفویه ادامه یافت و در آن عصر در ستیز با دولت صفوى شکلى دیگر بخود گرفت و نامى دیگر یافت 225 .

2 - نهضت نقطویه
نهضت نقطویه به تعبیرى ادامه نهضت حروفیه و تغییر اسم و شکل آن است . خاستگاه این نهضت در شمال ایران احتمالا گیلان بوده و دامنه آن تا فومن گسترش داشته است . مؤ سس این نهضت محمود پسیخانى گفته شده است ، لذا به نقطویه پسیخانه نیز گفته اند. گویا وى از یاران فضل الله استرآبادى بوده که در سال 800 هجرى این نهضت را آغاز کرد. علت طرد محمود پسیخانى از جمع یاران فضل الله بدرستى روشن نیست ؛ اما مشهور است که محمود پسیخانى فردى عابد و زاهد بوده که در سال 83 ه - در گذشته است . برخى گفته اند که او خود را در تیزاب انداخت و نابود شد. اما این قول توسط پیروانش تکذیب گردیده است .
نهضت نقطویه در بخشهائى از ایران پهناور آن روزگار گسترش یافت و مریدانى بسیار داشت . با روى کار آمدن صفویان و قلع و قمع تصوف مردمى ، نهضت نقطویه نیز مورد هجوم قزلباشان صفوى قرار گرفت . در دوره سلطنت طهماسب صفوى به سال 973 ه - یک از رهبران بزرگ نهضت نقطویه به نام ابوالقاسم امرى ؟ را کور کردند و در سال 981 هجرى گروهى از آنان را دستگیر کردند و کشتند. دوره صفویه از ادوار بسیار تاریک و سیاه تاریخ فکر و اندیشه ایرانى بشمار مى رود. در این دوره سیاست و مذهب در هم آمیخت و استبداد سیاه مذهبى پدیدار گشت و به نابودى هرگونه فکر و اندیشه اى فلسفى - سیاسى - عرفانى پرداخت . نقطویان در انگیزش توده ها علیه صفویان بسیار مؤ ثر بودند. در دوره شاه عباس به سال 1102 ه - همه نقطویان در سراسر قلمرو صفوى تحت پیگرد قرار گرفتند و تعداد بسیارى دستگیر و به وحشیانه ترین شکنجه ها کشته شدند.
وجه مشترک نهضت هاى قرون ششم تا یازدهم هجرى ، تکیه بر باورهاى متقن اعتقادى تشیع بوده است . از همین رو تشیع امامیه و اصول سیاسى آن ، ایدئولوژى نهضت هاى مردمى بوده است . برجسته ترین نهضت این مقطع تاریخى از سربداران شروع مى شود و به صفویان ختم مى گردد. صفویان تشیع امامیه را استخدام کردند. آنان خود از جبهه تصوف دولتى که مذهب فئودالها بود، برخاسته بودند و کیش تسنن شافعى داشتند. تزویر و ترفند سیاسى صفویان که حمایت علماء امامیه را برانگیخت عوارض منفى بسیار داشت . بازى با عقاید امامیه دومین تجربه تلخ و ثمره شوم خود را پس از آل بویه در ایران نشان داد و آن مسخ مطلق مذهب بود. تاریخ نشان مى دهد که رژیم صفوى هرگز پایگاه اجتماعى و مردمى نداشته است و لذا قیامهاى بسیارى علیه آن تدارک دیده شد که تعدادشان به سى قیام بزرگ در سراسر ایران مى رسد. نهضت نقطویه یکى از این نهضت هاى فکرى است که بر ایدئولوژى صفویان و شعائر رسمى آن حمله مى کرد. متاءسفانه از تعالیم و شعائر این نهضت سندى معتبر در دست نیست . آنچه بر جاى مانده ، اقوال مورخان دولتى صفویه و تکفیرنامه ها و فتاواى فقهاء و علماء عصر صفوى است . این نهضت دربست به الحاد متهم شده است !!
به نظر مى رسد نهضت نقطوى بر دو اصل اساسى تکیه داشته است :
1- مفاهیم اخلاقى و ارزشهاى انسانى و پرهیز از آلودگیهاى رایج مذهبى دوره صفوى .
2- تعظیم شعائر ملى ایران و تبرئه برخى اصول عقیدتى تشیع از زندان اتهام صفویان . مى دانیم که صفویان که نژاد آنان ترک و یونانى بود، نمى توانستند ملیت ایرانى را نمایندگى کنند و لذا سلاطین صفوى از آغاز تا انجام به شهادت تواریخ صفویه ، هرگز به پارسى سخن نمى گفتند و زبان و ادب فارسى نمى دانستند. آنان از مترجم استفاده مى کردند و مقامات دولتى - سیاسى تماما ترک و غیر ایرانى بوده اند، حتى لشکریان نیز غیر ایرانى بودند. سپاه قزلباش معرف این واقعیت است . منابع صفوى نشان مى دهند که عناصر با نبوغ ایرانى مقهور و مغلوب و مقتول ترکان قزلباش مى شدند. سرداران و فرماندهان ایرانى به دستور شاهان صفوى کشته مى شدند و اصالت از آن ترک ها بود. صفویه به احیاء پان ترکیسم شگفتى پرداخت . نکته دیگر هجوم عربان به ایران بود. مقامات مذهبى صفویه اکثرا عرب زبان و عرب نژاد بوده اند. آنان نیز براى تبلیغ احکام شیعه امامیه به مترجم احتیاج داشتند. بنابراین عرب زدگى فرهنگى و پان ترکیسم سیاسى - نظامى - ادارى ، به تحقیر مطلق ایرانیان انجامید. در شعائر نهضت نقطوى این وضعیت زیر سئوال مى رفت . صفویان مدعى نیابت و نمایندگان امام زمان عج بودند و از این راه به تحکیم قدرت سیاسى خود مى افزودند. نقطویان این ترفند صفویان را نیز زیر سئوال مى بردند و به تکذیب ادعایشان مى پرداختند. در منابع دولتى صفوى آمده است که : محمود پسیخانى مى گفت دین اسلام زمانش به پایان رسیده و دوره عرب نفسهاى آخرش را مى کشد. از این پس دین عجم روى کار مى آید که عمرش هشت هزار سال خواهد بود. محمود شانزده کتاب و هزار رساله نوشت ...
محمود خود را واحد مى خواند و مى گفت تمام صفات رسولان خداوند در پیکر پاک محمد صلى الله علیه و آله و على علیه السلام جمع گشته است و از پیکر آنان ، محمود پسیخانى سرشته گردیده است . او عمرى در پارسائى و تنگدستى زیست و در حال تجرد زندگى مى کرد، پیروانش را از ازدواج باز مى داشت و مى گفت هر کس ازدواج نکند، مقرب درگاه خداوند خواهد شد. او مى گفت : اگر کسى را میل آمیزش با زن باشد، در همه عمر یکبار سزاوار باشد و اگر نتواند، در هر سال یکبار و اگر نتواند، در هر چهل روز یک بار و... این بیت را به او منسوب کرده اند:
رسید نوبت رندان عاقبت محمود
گذشت آن که عرب طعنه بر عجم مى زد
به وى نسبت داده اند که مى گفت : پروردگار نمونه قدرت و نیروئى بالاتر از انسان نیست . پروردگار نمونه هاى خود انسان است .
انسان تا خودش را نشناخته ، بنده است . و چون خود را شناخت ، خدا است .
این اقوال منسوب به او على رغم تحریف شدید، نشان مى دهد که جوهره انسان گرایانه نهضت تصوف مردمى که از حلاج آغاز شد و در نهضت حروفیه به تعالى بهترى رسید، در نقطویان قوت و شدت داشته است . تکیه نهضت نقطوى در دوره صفویه بر عدالت اجتماعى ، ناخوشایندترین بعد این نهضت از دیدگاه صفویان بوده است . چراکه همین شعار استرتژیک سرلوحه قیامهاى روستائى و شهرى عصر صفوى است ؛ شعارى که تیموریان را نیز ناتوان ساخت و سرنگون نمود. دیدگاههاى اقتصادى نقطویان مخصوصا در مالکیت زمین ، صفویان را که فئودالیزم متمرکز چند هزار ساله ایران را نمایندگى مى کردند، به وحشت انداخت .
این شعار منسوب به آنان که : زمین اصل و نقطه هر چیز است ، دیدگاه اقتصادى آنان را مى رساند. وجه تسمیه نقطویان نیز از همین شعار اخذ شده است .
شورش روستائیان گیلان علیه رژیم صفوى ، توسط نقطویان رهبرى مى شد. قیامى که تا بیست سال ادامه یافت و شعله هاى آن تا پایان رژیم صفوى فرو نشست و هر از چند گاهى خود را نشان مى داد. شورش سال 978 هجرى دوره سلطنت طهماسب صفوى که به پیروزى مردم و شکست نیروهاى دولتى انجامید، پس از دو سال با اعزام نیرو از سوى دولت مرکزى سرکوب شد. حوزه فعالیت نقطویان از گیلان به قزوین ، ساوه ، کاشان ، اصفهان ، نائین و... راه یافته بود.
طهماسب صفوى فرمان داد تا سران نهضت نقطویه را شناسائى و دستگیر نمایند. در سال 999 هجرى یکى از رهبران نقطویه را دستگیر و چشمانش را درآوردند. پیروان او نهضت بزرگى در فارس آغاز کردند که شاه صفوى را بشدت ترساند. اعزام نیرو و هزینه بسیار براى سرکوب این نهضت آغاز شد. شاه عباس صفوى موجودیت رژیم را در خطر دید؛ چراکه نهضت نقطویان در سراسر ایران ریشه دوانیده بود. او راه چاره را در کشتار بیرحمانه و قتل عام مردم مراکزى دید که متهم به هوادارى از نهضت نقطوى بودند. منجم شاه عباس از این قتل عام ها یاد مى کند.
کشتار عمومى در سال هزار هجرى آغاز شد. شاه صفوى آرام نداشت و براى دریافت چگونگى تعالیم این نهضت ، مخفیانه و ناشناس ، لباس ‍ صوفیان پوشید و به خانقاهى در قزوین رفت . سران نقطویه که در خانقاه هاى خصوصى و پنهانى فعال بودند، شاه حیله گر و شیطان صفت صفوى را شناختند و ابراز عقیده نکردند. شاه دستور داد تا سران نقطویه را که خود شناسائى کرده بود، بکشتند. دراویشى چون : خسرو درویش ، کوچک قلندر، یوسفى ترکش ؟ و... از کسانى بودند که شاه جانشان را گرفت . نقطویان على رغم سرکوب شدید تا پایان دوره صفوى به حیات خود ادامه دادند 226 .
دیگر مذاهب و فرق اسلامى
1 - مذهب دروزى
پیدایش این مذهب به دوره خلافت فاطمیان مصر مى رسد، به عصر الحاکم بالله خلیفه ششم فاطمى ، آغاز قرن یازدهم میلادى . این مذهب به نام یکى از مبلغین فعال و مشهورش نامگذارى شد.
شیخ محمد بن اسماعیل درزى از مبلغان و پیشوایان این مذهب بوده است . عقاید منسوب به این مذهب با مایه هاى غلوآمیز همراه است : روح آدم در کالبد على بن ابى طالب علیه السلام و از آن پس در فرزندانش تا الحاکم تجلى کرده است . در الحاکم تا اندازه اى از وجوه الوهیت قرار دارد و الحاکم قادر مطلق و عالم به جمیع اسرار جهان است و جهانیان باید از او اطاعت کنند .
این مذهب مورد حمایت شدید الحاکم بالله قرار داشت . وى الدرزى را به سوریه اعزام کرد تا به تبلیغ پردازد. علت این بود که در سوریه علاقه بسیارى به امام على بن ابى طالب علیه السلام و خاندان آن حضرتش وجود داشت . پس از مرگ الدرزى ، فردى دیگرى به توصیه الحاکم بالله به نام حمزة بن احمد ایرانى الاصل جاى وى را گرفت . گویند حمزه مؤ سس واقعى این مذهب بوده است . وقتى الحاکم بدست خواهرش کشته شد، حمزة بن احمد اعلام کرد که وى از نظرها پنهان شده تا مراتب عقاید پیروانش را بیازماید و در وقتى معین باز خواهد گشت . دروزى ها پس از مرگ الحاکم بشدت سرکوب شدند. این تعقیب و سرکوبى باعث شد تا در کوهستانهاى سوریه و جنوب لبنان سکنى گزینند و زندگى مذهبى مخفیانه اى داشته باشند. ابراهیم پاشا معابد آنان را در هم کوبید و آثار و کتب مذهبى شان را سوخت . این مذهب تحولات زیادى پیدا کرده است .
از غلو به حلول و تناسخ و سپس تعدیل عقاید و آراء راه یافته است .
تعالیم مذهبى آنان تا حدودى تحت تاءثیر آئین مسیحیت قرار گرفته است : در جهان خلقت جدیدى رخ نداده ، یک روح است که از آغاز در کالبدهاى پى در پى حلول مى کند و از پیکرى به پیکر دیگرى راه مى یابد.
این فرقه به روزه ماه رمضان و نمازهاى پنجگانه شبانه روز و زیارت کعبه اعتقاد دارند و کتاب آسمانى آنها قرآن و انجیل ؟! است . در این مذهب مقامات مذهبى به طبقات مختلفى تقسیم مى شوند: بالا دانایان که اسرار مذهب را در سینه دارند و تعدادشان اندک است و مقامشان موروثى است . پائین دانایان یا پاکان که پارسایان باشند و کارشان ریاضت است و اسرار مذهب را دانند. نیمه دانایان که اعمال مذهبى را انجام مى دهند و ادعیه و اوراد را مى خوانند. و طبقه عامه که پیروان باشند و مقلد طبقات بالا هستند. آنان بر این باورند که بالاخره الحاکم ظهور خواهد کرد، و عدالت و زیبائى بر جهان حاکم خواهد شد.
دروزیها مردمى بلند همت و جوانمرد مى باشند که زندگى روزانه آنان مقرون به دیانت و شرافت است .
برخى از محققان معتقدند که نام این فرقه از کلمه درزى به معناى خیاط که شغل مؤ سس این مذهب است ، گرفته شده است و نام مؤ سس این مذهب به درستى روشن نیست . گویا وى در آغاز از اسماعیلیان بوده . مسیحیان وى را محمد بن اسماعیل گفته اند.
او ایرانى الاصل بوده و نام اصلى او نشتکین گفته شده است .
در منابع مسیحى آمده است که محمد بن اسماعیل در سال 408 هجرى به مصر رفت و با حمزه بن على که ظاهرا او نیز ایرانى بوده و از نزدیکان الحاکم خلیفه فاطمى بود، آشنا شد و به دربار خلافت راه یافت و مذهبى به نام مذهب توحید با همیارى مؤ ذنى به نام على بن احمد حبال پدید آورد. درزى قائل به الوهیت الحاکم بامر الله شد و مى گفت که : عقل کلى در آدم ابوالبشر حلول کرد و به صورت او تجسد یافت و از آدم به دیگر انبیاء انتقال یافت تا به محمد صلى الله علیه و آله و ائمه علیه السلام و خلفاى فاطمى رسید و هم اکنون در الحاکم بامر الله قرار دارد...
به این مذهب اباحیگرى نسبت داده اند.
پیشوایان مشهور این مذهب که در تاریخ نامشان باقى مانده ، عبارتند از:
امیر فخرالدین 1516 - 1544 میلادى و امیر بشیر بن حسین شهابى م 1697 م .
اصول عقاید این مذهب عبارت است از: 1- عقل کل که علت العلل است . 2- نفس طیبه ، 3- جناح ایمن ، 4- جناح ایسر. که هر کدام از این اصول در فردى از افراد بزرگ این مذهب حضور دارد.
این مذهب داراى 111 جلد کتاب و نسخ خطى فراوانى مى باشد که در کتابخانه هاى اروپا دیده مى شود 227 .
2 - مذهب علویون
تاریخچه
مذهب علویون در واقع انشعابى از مذهب شیعه امامیه است که تاریخ جدائى آن به دوران پس از غیبت صغرى مى رسد. چنین پیداست که در اصول عقاید، هنوز اصالت اولیه خود را حفظ کرده است .
پایگاه این مذهب از همان آغاز انشعاب در شام سوریه امروز و لبنان بوده و مى باشد. اخیرا در اثر تماس و نزدیکى برخى علماء امامیه با علماء علوى سوریه و ایجاد تفاهم و دوستى ، براى روشن شدن اذهان ، دانشمندان این مذهب اعلامیه اى رسمى صادر کردند که مبین اعلام عقاید و مواضع عقیدتى شان در اصول و فروع دین مى باشد. در این اعلامیه چنین آمده است :
...خداوند! تو را مى ستائیم ، زیرا که ستایش حق تو است . از خداوند کمک مى خواهیم و راهنمائى مى طلبیم و به او ایمان داریم . و تنها بر او توکل مى نمائیم .
درود بر محمد بن عبدالله سرور پیامبران و خاتم رسولان ، و سلام گرم ما بر رهبران و امامان و راهنمایان بزرگ که خداوند پلیدى را از آنان دور کرده و از لوث گناه آنان را پاک ساخته است .
اما بعد! آنچه که میان مردم ایجاد تفرقه و جدائى مى کند، بى اطلاعى از وضع یکدیگر و پیروى از هوى و هوس و اعتماد به گفتار باطل دیگران است ...
افراد مغرض و دشمن ، تهمتهائى از لابلاى کتابها بیرون کشیده و به صورت حقایق تاریخ جلوه مى دهند...
اجتماعات ما مسلمانان علوى در گذشته مورد حملات و تهمت هاى سخت قرار داشت ...
براى ایجاد تفاهم بین ما مسلمانان رهى بهتر از نشر عقاید در اصول و فروع نیست ...
در این اعلامیه مفصل ، به نفوذ استعمار فرانسه در سوریه و دخالت در مسائل سیاسى - مذهبى آن سامان اشاره شده است . علماء علوى تاءکید دارند که آنچه علیه آنان انتشار یافته و عقاید غلط و باطلى که به آنان نسبت داده شده ، کار استعمار و یهود است .
علماء علوى یادآور شده اند ک در سال 1936 میلادى رهبران این مذهب اعلامیه اى مبنى بر اعلام مواضع عقیدتى خود انتشار داده اند. در این اعلامیه آمده بود که :
1- هر فرد علوى ، مسلمان است ؛ شهادتین را گفته و به آن ایمان دارد و ارکان پنجگانه اسلام را بر پا مى دارد.
2- هر فرد علوى که به اسلام اقرار نکند و یا منکر ضروریات دین باشد، از صف علویان خارج است و به اسلام ربطى ندارد.

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله    28صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله نهضت هاى فکرى فرهنگى جهان اسلام