اینو دیدی

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

اینو دیدی

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

تحقیق در مورد شاعران زن ایرانی

اختصاصی از اینو دیدی تحقیق در مورد شاعران زن ایرانی دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

تحقیق در مورد شاعران زن ایرانی


تحقیق در مورد شاعران زن ایرانی

لینک پرداخت و دانلود در "پایین مطلب"

فرمت فایل: word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

تعداد صفحات: 35

 

پری نگهبانی

پری نگهبانی به سال 1318 خورشیدی در تهران متولد شد. شعرهای او گاه در نامة هفتگی اطلاعات بانوان چاپ می شد.

این شعر از اوست:

شبهای انتظار!

   خواهی که از درازی شب با خبر شوی          بنگر دمی به دیدة شب زنده دار من

   خواهی خبر ز سوز دل مرغ حق شوی          بشنو تو ناله های دل بی قرار من

   پروین برفت و زهرة شب زنده دار رفت       یارب بسر نمی رسد این انتظار من

شبهای انتظار گذشت از حساب و نیست

دیگر امید آن که بیاید نگار من


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق در مورد شاعران زن ایرانی

دانلود تحقیق کامل درمورد شاعران زن ایرانی

اختصاصی از اینو دیدی دانلود تحقیق کامل درمورد شاعران زن ایرانی دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

دانلود تحقیق کامل درمورد شاعران زن ایرانی


دانلود تحقیق کامل درمورد شاعران زن ایرانی

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*
فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)
تعداد صفحه: 35

 

پری نگهبانی

پری نگهبانی به سال 1318 خورشیدی در تهران متولد شد. شعرهای او گاه در نامة هفتگی اطلاعات بانوان چاپ می شد.

این شعر از اوست:

شبهای انتظار!

خواهی که از درازی شب با خبر شوی            بنگر دمی به دیدة شب زنده دار من

خواهی خبر ز سوز دل مرغ حق شوی             بشنو تو ناله های دل بی قرار من

پروین برفت و زهرة شب زنده دار رفت             یارب بسر نمی رسد این انتظار من

شبهای انتظار گذشت از حساب و نیست          دیگر امید آن که بیاید نگار من

نورالهدی

بانو نورالهدی منگنه به سال 1282 خورشیدی در تهران قدم به عرصة هستی نهاد. این بانوی دانشگند از خانوادة محترمی است. پدرش شادروان میرزا علی ملقب به مشیردفتر ، مستوفی اول دیوان اعلی و محاسب کل خزانه در زمان مظفرالدین شاه و از معلومات عربیه و ادبیه و خطوط متنوعه و ریاضیات و حسابداری بهره مند بود. پدر بزرگ او هم شادروان میرزا محمد حسین منگنه سر رشته دار کل عهد ناصرالدین شاه و مورد اعتماد و احترام شاده بود. مادرش نیز رخساره ملقب به مهرالدوله ، بانویی هنرمند و معلومات قدیمیه و هنرهای دستی بهره ها داشت.

نورالهدی منگنه بانویی ست که با داشتن تحصیلات قدیمه ، و اطلاعاتی در رشته روانشناسی کودک از دانشگاه بیروت ، معلوماتی در حدود لیسانس دکارد و به زبانهای فرانسه و انگلیسی و تازی آشناست. گذشته از سیر و سیاحت در داخلة ایران از بغداد و بیروت و بیشتر شهرهای اروپا هم دیدن کرده است.

بانو منگنه ... در طول زندگانی خود محرومیت ها و شکست های ناگوار دیده که مرگ سه برادر جوان و عهده دار شدن و سرپرستی فرزندان یکی از آنان ... و به شوهر رفتن او در سیزده سالگی با پیرمردی توانگر و مستبد و متکبر است که با زحمت توانسته پس از زمان کوتاهی متارکه کند و همچنان دوشیزه و مجرد بماند. پس از جدایی ، هرگز شوهر نکرد و به بیروت رفت در آنجا به تحصیل پرداخت و پس از بازگشت به ایران ، خانه داری و کارهای هنری ، نویسندگی و خدمت به جامعه را پیشة خود ساخت.

این بانوی آزادی خواه و پرکار از پایه گذاران جمعیت نسوان و طنخواه است ، والحق در راه تنویر افکار و هدایت و ارشاد زنان و بسط فرهنگ کوششها و فداکاری ها نموده است. او با کانون بانوان همکاری داشت و موفق به انجام کارهای هنری چشمگیری شد و از این حیث به راستی حق بزرگی بر گردن جامعه به ویژه طبقة نسوان دارد.

خود در مقدمه کتاب ‹‹بنفشه›› نوشته است : ‹‹وجه تسمیة ‹‹نورالهدی›› از آنجاست که شب پانزدهم شعبان چشم به جهان گشودم . وجه تسمة ‹‹منگنه›› برای نام خانوادگی آن است که پدر بزرگم مرحوم آقا میرزا محمد حسین مستوفی و سر رشته دار کل ، معروف به آقا میرزا محمد حسین منگنه بود چون مهر منگنه دفتر کل زیر نظر ایشان بوده است به این کلمه معروف بوده اند ... چون هشت ساله شدم مادرم ‹‹مرحومه رخساره مهرالدوله›› یکی از بهترین پیانوها را برایم خریده و معلمة فرانسوی برای مشق دادن پیانو و تدریس زبان فرانسهبریام آماده کردند. از این رو به زبان فرانسه ونت آشنا شدم و پیانوی ایرانی و فرنگی را به خوبی می نواختم ... پدرم علاوه بر آنکه مردی دانشمند بود از فنونی مانند عکاسی و غیره هم اطلاع داشت ، عکسهای ما را خودشان برمی داشتند.

... از زمان کودکی عشق و شوق بسیار به خدمات اجتماعی و ترقیات عالم زنان داشتم و خدمات با ارزشی در آن خصوص نموده ام که شرح آن در حوصلة این مختصر نمیگنجد و در خاطرات خود نوشته ام.

چون یک رشته از تحصیلاتم روانشناسی کودک بود ، گاه و بیگاه این بحث (لزوم تربیت کودکان) را به وسیلة مقالات در مجلات و روزنامه های وقت نوشته ام. و بعد شروع کردم به نوشتن کتابهایی چند ... به نثر و نظم ... تا آنکه با تأییدات خداوند بزرگ موفق شدم ده جلد کتاب (به نظم و نثر) به نامهای : دوست شما در سه جلد ، (با مقدمة دکتر رضازادة شفق ، استاد دانشگاه) ره آموز خانواده (با مقدمة استاد حبیت یغمایی) ، صحنه های زندگی ، پند آموز ، ناقوس (مجموعه شعر) ، فانوس ، (دیوان اشعار) ، تگرگ (مجموعه شعر)، گلگشت و آداب معاشرت و تدبیر منزل ، یک مجله هم به نام ‹‹بی بی›› منتشر مینمودم.

و بالاخره می نویسد: اینجانب شاعر نیستم و خود را هم شاعر نمی دانم و در حدود هشت هزار بیت شعری که سروده ام نیز به منظور پند و اندرز و تزکیه جوانان بوده است.

این چند شعر از اوست :

دو بیتی

به گیتی جز خیال باطلت کو ؟                                     ز کشت زندگانی حاصلت کو؟

به دنیا دادی آخر دین و دین را                                  و گرنه جان من دین و دلت کو؟

هما گرامی

هما گرامی ، در تهران به سال 1322 خورشیدی چشم به جهان گشود. پدرش عباس گرامی موسیقیدان وهنر دوست و از کارکنان عالیرتبه وزارت دارایی بود.

هما ، تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در دبستان فردوسی و دبیرستانهای انوشیروان دادگر و همایون به پایان برد ، آنگاه به دانشگاه تهران راه یافت ، پس از سه سال با نگارش رساله ای تحققی دربارة ‹‹زن در داستانهای منظوم نظامی›› به دریافت درجة لیسانس زبان و ادبیات فارسی نایل آمد و مشغول به کار در آموزش و پرورش شد و با شغل شریف معلمی سالها در دبیرستانهای خسرو و فرصت و دیگر مدارس مشغول به تعلیم دادن دانش آموزان شد تا اینکه در سال 1372 خورشیدی بازنشسته گردید. وی همسر دکتر بهرام فره وشی بود.

هما ، در شعر همچون زندگیش صادق است و برای شهرت شاعری شعر نمی گوید. او شاعری پراحساس است و سروده هایش از دردی گنگ سرچشمه می گیرد ، با اینکه در بیشتر قالبها طبع آزمایی کرده به غزل و مثنوی بیشتر گرایش دارد . از او دو مجموعة شعر به نامهای ‹‹پیله›› در سال 1353 و ‹‹پنجره ها›› در سال 1371 به چاپ رسیده که هر دو کتاب با مقدمة دکتر فره وشی است.

این اشعار از اوست:

گریز!

گفتی : شتاب رفتن من از برای توست                 آهسته تر برو که دلم زیر پای توست

با قهر می گریزی و گویی که غافلی                    سرگشته سایه ای همه جا در قفای توست

سر در هوای مهر تو رفت و هنوز هم            در این سری که از کف ما شد، هوای توست

چشمت نداد ره به گذرگاه عافیت                  بیمارم و خوشم که دلم مبتلای توست

خوش می روی به خشم و به ما رو نمیکنی        این دیده از قفا به امید وفای توست

ایدل نگفتمت مرو از راه عاشقی؟                     رفتی ، بسوز کاینهمه آتش سزای توست

ما را مگو حکایت شادی که تا به حشر               ماییم و سینه ای که در آن ماجرای توست

بیگانه ام ز عالم و بیگانه ای ز ما                        بیچاره آن کسی که دلش آشنای توست

بگذشت و گفت : این به قفس او فتاده کیست؟

گفتم که : این پرندة محزون ‹‹هما››ی توست

نور جهان بیگم تهرانی

طبق تحقیقی که آقای احمد گلچین معانی در کاروان هند (ج 2 ص 1461-1466) دربارة این بانو به عمل آورده اند و با استفاده از تذکره ها می نویسند : ‹‹نام اصلی او مهرالنساء و دختر خواجه غیاث الدین محمد اعتمادالدولة جهانگیری است ، وی نخست زوجة علی قلی بیگ استاجلو ، مخاطب به شیرافگن خان بود ، پس از کشته شدن او در هزارة و شانزده (1016ه) به حرمسرای شاهی فرستاده شد و در هزار و بیست (1020ه) جهانگیر پادشاه او را به همسری برگزید ، اولاً نور محل و ثانیاً نور جهان بیگم خطاب یافت.

میر عبدالرزاق خوافی می نویسد: ... نور جهان بیگم با حسن صوری ، خوبی های معنوی بسیار داشت ، به رسایی طبع و درستی سلیقه و شعور تند و فکر بجا یگانة روزگار بوده... اکثر زیور و لباس و اسباب تزیین و تقطیع که معمول اهل هند است اختراعی اوست ... به مرتبه ای پادشاه را شیفته و مطیع خود ساخته بود که جز نامی از پادشاهی به جهانگیر نمانده ، مکرر می گفت که من سلطنت را به نور جهان پیشکش کردم ... و فی الواقع به غیر از خطبه ، آنچه لوازم فرمانرویی بود ، بیگم به عمل می آورد ، ... و سکه به نام او زدند.

بیت!

به حکم شاه جهانگیر یافت صد زیور                         به نام نور جهان ، پادشاه بیگم زر

 

و طغرای مناشیر به این عبارت رقم می یافت : ‹‹حکم علیه عالی مهد علیا نور جهان بیگم پادشاه›› ... بیگم در انعام و بخشش نیز افراط داشت ، ... در هزار و پنجاه و پنج (1055ه) درسن هفتاد و دو سالگی در لاهور ودیعت حیات سپرد و در مقبره ای که در حوالی روضة جنت مکانی (جهانگیر پادشاه) خود بنا نموده بود مدفون گردید ، بیگم طبع موزون نیز داشته ‹‹مخفی›› تخلص می کرد1 از اوست:

قطعه!

دل به صورت ندهم ناشده سیرت معلوم                بندة عشقم و هفتاد و دو ملت معلوم

زاهدا هول قیامت مفگن در دل ما                       هول هجران گذراندیم و قیامت معلوم

رک : مآثرالامرا (1:130-134)

پدر نور جهان بیگم خواجه غیاث الدین محمد فرزند خواجه محمد شریف متخلص به ‹‹هجری›› وزیر یزد و اصفهان در زمان شاه طهماسب صفوی و از خاندان مولانا امیدی تهرانی است ، وی بعد از فوت پدر (=984ه) با همسر و دو پسر و یک دختر ، روانة هند شد، و در راه اسباب او را در غارت بردند و تنها دو استر برایش ماند که به نوبت سوار میشدند ، و در قندهار دختر دیگر (مهرانسا) ولادت یافت: ملک مسعود بازرگان که کاروانسالار بود و با جلال الدین اکبرشاه آشنایی داشت ، از حال ایشان مطلع شد و به سلوک پسندیده پیش آمد ، و چون به فتوحپور رسید او را به شاه معرفی کرد و داخل ملازمان گردانید ، خواجه به حسن خدمت و وفور رشادت به منصب سیصدی رسیدی و در سال هزار و چهار (1004ه) به دیوانی کابل نامزد شد و پس از آن به تدریج به منصب هزاری و دیوانی بیوتات اختصاص یافت.

در سر آغاز جلوس جهانگیر پادشاه (1014ه) خطاب اعتمادالدوله یافت و با میرزاجان بیگ شریک وزارت سر کار والا گردید ، و از سال هزار و بیست (1020ه) که دخترش به همسری شاه در آمد به وکالت کل رسید.

جهانگیر پاشاه دربارة وی می نویسد: میرزا غیاث بیگ کهدیوان بیوتات پدر من بود و هزاری منصب داشت ، او را به  جای وزیر خان به منصب دیوانی و به خطاب اعتمادالدوله و منصب هفت هزاری و نقاره وعلم سربلند نمود، در علم جساب بی بدل روزگار است ، و در انشاء و املا یگانة عصر خود ، و در شعر فهمی و تتبع قدما در هیچ بلاد ثانی ندارد و کم دیوانی استکه به نظر او نرسیده باشد و آنچه خلاصة آن است بیرون ننوشته باشد ، و در صحبت داشتن بهتر از هزار مفرح یاقوتی است ، همیشه خندان و شکفته است و در تاریخ دانی هیچ حکحایتی نیست که در ذکر او در نیامده باشد ، در امور ملکی و رای تدبیر ، هر فکری که بی مشورت او باشد ، قلم بطلان از قضا بر سر او کشیده باشد.

شعر!

به زیر این خمیده طاق مینا                                                    دو چشم آفرینش زوست بینا

فلک صد چشم دارد در ره او                                                که چشم خود کند منزلگه او

بقای او فنای تیرگی هاست                                                   نیاید تیرگی با روشنی راست

ز عدل او به وقت خواب شبگیر                                         کند نطع که پلنگ خفته نخجیر

جهان را تا بلندی هست و پستی

مباد این نام ، پاک از لوح هستی

و او پدر نور جهان بیگم است ، و پسرش آصف خان است که وکیل مطلق منست و آصف خان1 را به منصب پنجهاری سربلند گردانیدم ، و نور جهان بیگم به منصب سی هزاری سرافراز است ، و سر کردة چهار صد حرم منست ، و در هیج شهر نیست که او باغی به طرح و عمارت رفیع نفرموده باشد ، و اثر بسیار ازو در روزگار مانده ، تا او به خانة من نیامد ، من نسبت کدخدایی و معنی او را نفهمیده بودم ، و در زمان پدرم او را به شهر لاهور به شیرافگن نامزد کرده بودند ، چون او کشته شد قاضی طلبیده او را به عقد خود درآوردم و هشتاد لک (هر لک صدهزار) اشرفی پنج مثقالی مهر او قرار دادم ، و این زر را از من طلبیده که به واسطة خرید جواهر مرا در کار است ، بی مضایقه آن واصل او ساختم ، و تسبیح مرواریدی از چهل دانه که هر دانه به چهل هزار روپیه خریده شده بود به او بخشیدم ، و حالا تمام خانة من از زر و جواهر به دست اوست، و افیون معتاد من بهمهر او به من می رسانند ، و اعتماد تمام به او دارم و دولت و پادشاهی من حالا در دست این سلسله است ، پدر دیوان کل ، پسر وکیل مطلق ، دختر همراز و مصاحب.

روزنامة جهانگیری (جهانگیرنامه،توزک جهانگیر) نسخة شمارة (51) آستانه قدس ، مورخ 1046هجری.

... لازم به ذدکر است که تذکره نویسان متأخر و معاصر داستانهایی دربارة بدیهه سراییهای نورجهان بیگم و مشاعرات او با جهانگیر پادشکاه نقل کرده اند که همگی ساختگی است ، و در این دروغ پردازی ها ابیاتی از سروده های دیگر ان را به وی نسبت داده اند ، از جمله مطلع ذیل را که از بنایی هروی (م:918ه) است و تمام غزل آن در دیوان وی (چاپ 1337 هرات ، ص43) مسطور است ، به نورجهان بیگم نسبت داده و داستانی برای آ‹ جعل کرده اند :

تو را تکمة لعل است بر لباس حریر                         شدست قطرة خون منت گریبانگیر

و این مطلع که نوشته اند از اوست بر لوح مزارش منقور است:

بر مزار ما غریبان نی چراغی نی گلی                     نی پر پروانه سوزد، نی صدای بلبلی

اصل آن چنین است و از تجلی کاشی است ...

بر مزار ما شهیدان نه چراغی نه گلی               هر طرف پروانه ای در طوف و هر سو بلبلی

و مطلع ذیل که مصراع اول آن را به جهانگیر در وقت رؤیت هلال شوال نسبت داده اند و مصراع دوم را به نور جهان ، که از شاعر دیگری مقدم بر ایشان است که در حال تحریر نام وی را به خاطر ندارم.

عباسه عضدی

خانم عباسه عضدی ، فرزند ، عباس عضدی متخلص به ‹‹سیف›› سال 1335 خورشیدی در تهران قدم به عرصة هستی نهاد.

او تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در تهران و انگلستان ادامه داد و تا درجة فوق لیسانس زبان انگلیسی پیش رفت و پس از چند سال تحصیل و سکونت در لندن سرانجام با یک جوان ایرانی پیوند زناشویی بست و به اتفاق شوهرش به سوئد عزیمت کرد و در این کشور رحل اقامت افکند.

این شاعره از کودکی به ادبیات دلبستگی داشت و از نوجوانی به سرودن شعر پرداخت و چون دارای حافظه ای قوت و نیرومند و استعداد و ذوقی سرشار بود ، پدرش به پرورش و راهنمایی او همت گماشت و به سرعت قدم در راه تکامل نهاد و با مطالعه دو اوین شعر اساتید بزرگ ادب فارسی ، شعرش به پختگی و شکوفایی رسید.

عباسه با اینکه سالهاست در خارج از کشور بهسر می برد ، از پرداختن به شعر و ادب فارسی غفلت نکرده است و با همة اشتغالاتی که در سوئد دارد و کمتر مجالی برای جدی گرفتن شعر می یابد ، از هر موقع و مناسبتی که بتواند از طبع لطیف خود استفاده می کند و به سرودن شعر می پردازد.

از اوست :

اوج کامرانی ها!

دلت اگر چه ز من غرق بدگمانی هاست

                                                   مرا به راه تو ، سودای جانفشانی هاست

به راه عشق تو کمتر ز خاک راه شدن

                                                  کمال منزلت و اوج کامرانی هاست

گذشت عمر چو آب از سر و هزار افسوس

                                                    هنوز چشم تو سرگرم سرگرانی هاست

طلوع اختر تابان آفرینش تو

                                                   چو اشک رشک به چشمان کهکشانی هاست

نگاه من که به صدها زبان سخن گوید

                                                    به پیش روی تو دربد بی زبانی هاست

خوشم که از من بیدل نشان نمی گیری

                                                    همین نشان نگرفتن ز من نشانی هاست

بلای عشق تو را می خرم به جان ، زیرا

شکنجه های تو آغاز مهربانی هاست

ژاله علو

خانم ژاله علو (شوکت) – از گویندگان رادیو و هنرپیشگان قدیمی سینما و تئاتر ایران است که در چندین رشتة هنری تبحر دارد.

وی در سال 1306 خورشیدی در خانواده ای اهل علم و هنر در تهران دیده به جهان گشود. پدر بزرگش از خوشنویسان مشهور زمان قاجاریه ملقب به علوالسلطنه بود. ژاله تحصیلاتش را از دانشسرای مقدماتی (هنرستان هنرپیشگی) شروع کرد و جزو شاگردان ممتاز دورة اول این هنرستان معرفی گردید.

این هنرمند – اولین کار هنریش را از گویندگی رادیو در سال 1327 آغاز نمود و پس از مدت کوتاهی در فیلم سینمایی ‹‹طوفان زندگی›› که اولین فیلم میترا فیلم به کارگردانی دکتر کوشان بود نقشی را اجرا کرد و پس از آن در تأتر به فعالیت پرداخت و در چندین پیس تئاتری اجرای نقش نمود و در اولین روزهای که صنعت دوبله در ایران شروع به کار کرده بود ، در فیلمی (مادر) به جای خوانندة معروف (دلکش) گویندگی کرد و با صدای خوشش دوبله را نیز ادامه داد.

ژاله سالهاست که در نمایش های رادیویی ، دوبله و بازی در فیلم ها فعالیت خستگی ناپذیری دارد و امروز می بینیم به عنوان کارگردان برنامه های نمایشی رادیو و بازیگری در فیلم های سینمایی و سریال های تلویزیونی و سرپرستی دوبلاژ سینما و تلویزیون را نیز عهده دار است و به خوبی انجام وظیفه می کند.

وی از شاعره هایی است که در عرصة شعر آوازه و ادعایی نداشته و از سال 1351 خورشیدی تحت تأثیر تحولی معنوی شروع به سرودن شعر کرده و کلاً اشعارش در قالب کلاسیک است. طی نامه ای که برای نگارنده نوشته می گوید: ‹‹برای دل خود شعر گفته ام››. غزلهایش چاشنی عشق و شور و حال عرفانی دارد.

این فقط قسمتی از متن مقاله است . جهت دریافت کل متن مقاله ، لطفا آن را خریداری نمایید


دانلود با لینک مستقیم


دانلود تحقیق کامل درمورد شاعران زن ایرانی