اینو دیدی

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

اینو دیدی

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

تحقیق در مورد علت دین گریزی جوانان و گرایش به فرهنگ غرب

اختصاصی از اینو دیدی تحقیق در مورد علت دین گریزی جوانان و گرایش به فرهنگ غرب دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

تحقیق در مورد علت دین گریزی جوانان و گرایش به فرهنگ غرب


تحقیق در مورد علت دین گریزی جوانان و گرایش به فرهنگ غرب

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

 

فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

  

تعداد صفحه30

 

فهرست مطالب

 

آسیب شناسی نسل جوان

ویژگی های دوره جوانی

عوامل دین گریزی نسل جوان

عوامل دین گریزی و گرایش جوانان به فرهنگ غرب

دین گریزی و گرایش جوانان به فرهنگ غرب همواره دغدغه هایی را برای رهبران دینی، دین داران و خانواده های متدین به وجود آورده و تهدیدی برای نسل جوان محسوب می شود.

این پدیده در سده های اخیر، به ویژه در قرن بیستم، بخش عظیمی از جهان را فرا گرفت و حتی موجب به وجود آمدن مکاتب فلسفی الحادی و ایدئولوژی های دین ستیز یا دین گریز گردید. اما چرا انسان که ذاتاً مشتاق دین است و فطرت او با درون مایه های دین پیوند تکوینی دارد، به دین گریزی روی می آورد و چرا دین گریزی در نسل جوان، نمود بیشتری دارد؟

در پاسخ، باید گفت: در دین الهی هیچ عنصر گریزاننده وجود ندارد; اگر انسان ها به دریافت معارف دینی و درک صحیح از دین حق نایل آیند، هرگز از دین نمی گریزند. افزون بر این، عقل و عشق ـ هر دو ـ در متن دین جای دارند. دین هم ذهن و خرد انسان را تغذیه می کند و هم به دل آدمی حیات، حرکت و نشاط می بخشد. بنابراین، علت دین گریزی را باید در خارج از قلمرو دین حق و آموزه های دینی جستوجو کرد. بدون تردید، عوامل متعددی در بروز دین گریزی نقش دارند که در این نوشتار به بخشی از آنها اشاره می گردد.

 

کلیدواژه ها: جوان، دین گریزی، فرهنگ غرب، تهاجم فرهنگی، غرب زدگی، خودباوری و خودباختگی فرهنگی.

 

هر فردی با مراجعه به زندگی جوانان و مطالعه رفتارهای اجتماعی آنها، این مسئله را به صورت ملموس درخواهد یافت که در سال های اخیر و بخصوص پس از پایان هشت سال دفاع مقدّس، گرایش به فرهنگ بیگانه و فرهنگ غربی در بین جوانان ما رشد صعودی یافته است و گروه هایی از جوانان به علل گوناگون از دین و فرهنگ حالت گریز پیدا کرده اند، به گونه ای که وقتی در بین برخی از آنها از دین و فرهنگ خودی سخن به میان می آید به صورت علنی بی میلی و بی علاقگی خود را به دین اظهار می کنند. البته باید اذعان کرد که این انکار و زدگی از دین به خاطر خود دین نیست، بلکه علل این مسئله بیشتر به رفتارهای دین داران و مدعیان دین برمی گردد. بخش عمده این رفتارهای انکارگونه جوانان و گرایش های آنان به فرهنگ بیگانه به خاطر تبلیغات کاذب و دروغین درباره دین و القای شبهه در بین جوانان می باشد و چون جوانان برای این سؤالات و شبهات خود پاسخ قانع کننده ای نمی یابند، از دین گریزان شده، به


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق در مورد علت دین گریزی جوانان و گرایش به فرهنگ غرب

تحقیق در مورد اصول دین

اختصاصی از اینو دیدی تحقیق در مورد اصول دین دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

تحقیق در مورد اصول دین


تحقیق در مورد اصول دین

گفتار دانشمندان

توحید فطری از نظر قرآن و حدیث

راهنمایی قرآن

انسان موجودی حقیقت جو

مقدمه

آیا مرده حرف میزند؟

نطق اختصاص بزبان ندارد

حکمت رویا ، تصدیق انبیا است

منزل اول مرگ

کیفیت قبض روح

حضور ملائکه و شیاطین هنگام مرگ

     شیاطین هم برای اغواء از طرف چپ محتضر می آیند

خدا میمیراند یا عزرائیل یا ملائکه

خداوند برای مرگ اسبابی ساخته

« چرا درباره ی خدا به بحث و تحقیق بپردازیم »

انتاژ مکتبهای مقعود و گوناگون فلسفی ، و گسترش مکتب « ماتریالیسم » در میان جوانان و دانش پژوهان گروهی را بر آن داشته است که از خود چنین سؤال کنند.

چرا بشر درباره خدا و مذهب و مسائل ماوراء طبیعت به بحث و تحقیق بپردازد ؟

اصولاً  بحث و بررسی پیرامون  موجود یا موجوداتی که از قلمرو حس و تجربه بیرون است ، بود و نبود آنها در زندگی بشر تأثیر ندارد ، جز اتلاف وقت ، نتیجه دیگری ندارد.

یک متفکر اجتماعی ، یک فیلسوف بلند فکر ، باید به دنبال موضوعاتی برود که در متن زندگی بشر قرار گیرد ، و مسائلی را مطرح سازد که هر نوع گره گشائی دربارة آنها ، در بهبود وضع زندگی وی تأثیر بسزائی داشته باشد . در صورتی که بحث و بررسی درباره ی مسائل دور از ماده و طبیعت که زندگی بشر به آن بستگی دارد ، حائز اهمیت نیست  ، پس چه بهتر از طرح این مسائل بگذریم ، و فکر خود را روی مسائلی متمرکز سازیم که با زندگی ما کاملاً پیوند داشته باشد .

این منطق گروهی از شکاکان مادی ها است که روی عللی خود را از تحمل و رنج بحث و بررسی راحت ساخته اند و گروهی را از بررسی این مسائل بازداشته اند.

در نخستین فصل این کتاب کوشش شده است که به این پرسش ، پاسخ منطقی داده شود و روشن شود که « ایده مذهبی » از تنها در وضع زندگی مادی و معنوی ما تأثیر بسزائی دارد بلکه اعتقاد به جهان ماوراء طبیعت و ایمان به خدا و زندگی پس از مرگ ، سرچشمه  یک رشته فضائل  اخلاقی و گسترش عدالت اجتماعی و تأمین ثبات و آرامش روانی است که هیچ جامعه ای از آن بی نیاز نیست ، گذشته از این اعتقاد به خدا آفریننده علوم و موجب گسترش دانشهاست ( چنانکه  به طور روشن همه را ثابت خواهیم نمود . )

بنابراین روی این آثاری که می توان برای خداشناسی تصور نمود ، باید درباره ی آن به بحث وتحقیق بپردازیم تا در صورت ثبوت و صحت ، از منافع  بهره مند گردیم .

اینک بیان علل و عواملی که ماوراء به بحث و کنجکاوی وا دار می کند و برای خاطر همین آثار ارزنده ای که فکر « خداشناسی » در ما بوجود می آرود ، باید رنج بحث و تحقیق را برخود هموار سازیم .

عواملی که ما را به بحث وادار می کند :

1ـ بحث و بررسی مایه آرامش روان است .

تاریخ مدون جهان ، حاکی است که بشر در تمام ادوار زندگی به وجود مبدای برای جهان ، اعتقاد داشته ، و عقیده به وجود مانع ، از عقائد کهن و راسخ او بوده است که هیچ گاه در صحت و استواری آن به خود شک راه نمی داده است ،  و همواره گروه مادی که  فکر دخالت علم و شعور در پیدایش جهان می باشند ، در میان افراد بشر بسیار نارد و انگشت شمار بوده اند .

در میان این طبیعت بیشمار ، دانشمندان عالیقدری ، و فلاسفه ی گرانمایه ی ، محققان و کاشفان و مخترعان بزرگواری ، که رد پی ریزی تمدن و پدید آوردن علوم و آراء بشری ، سهم بسزائی دارند ، و دانش و بینش فوق العاده ی آنها مورد پذیرش همه مردم جهان میباشد . چنین می گویند : نظامات کاخ آفرینش ،  اثر یک اندیشه بزرگ و آفریننده ای توانا ، زیبای طبیعت و رنگ آمیزی حیرت آور و نقش و نگار ظاهر جهان ،  اثر نقاش چیده  دستی است که از روی علم و دانش بیکران خود ، به جهان ، هستی بخشیده و هر جزئی  از اجزاء بیکران  ، آن را روی نقشه و اندازه گیری  خاصی آفریده است . آنان به این اندازه اکتفا نکرده و می گویند : که آفریدگار جهان بشر را برای هدف و مقصد خاصی آفریده و هدف از آفرینش او را وسیله سفراء  و پیامبران مخصوص خود بیان نموده است ، و برای تحصیل این هدف یک رشته تکالیف و وظائفی برای او مقرر نموده و برای افراد فرمانبر پاداشهایی و برای مشرکان کیفرهایی معین کرده است .

از طرف دیگر مشاهده می کنم که در طول تاریخ مردانی پاک و دور از هر نوع آلودگی ، با سوابقی درخشان خود را سفیران و پیامبران الهی معرفی نموده اند ، و در انجام رسالت خود از هر نوع فداکاری و جانبازی دریغ نکرده اند ، تا آنجا که گروهی جان و زندگی خود را در راه اهداف خود ( ارشاد مردم ) از دست داده اند ، و یک چنین فداکاری همه جانبه ، حاکی از اعتقاد راسخ آنان بصدق گفتار خود میباشد .

آیا اتفاق یک چنین جمعیت های مختلف که در میان آنها متفکران بزرگ ، و پی افکنان علوم ، و مردانی صالح و پاک وجود دارد ، کافی نیست که ما را ملزم کنند که در این باره به بحث و تحقیق بپردازیم ، زیرا بعیدات که یک چنین جمعیت بی شمار ، راه خطا بروند و در تشخیص خود اشتباه کنند .

حقیقت این است که چنین رای همگانی از یک جمعیت بی طرف و بی غرض ، ما را به صحت ادعای آنان معتقد می سازد .

زیرا در میان آنان هزاران دانشمند و متخصص در علوم و صنایع وجود دارد ، و اگر بشر عصر فضا نسبت به افکار و نظرات استادان علوم و پایه گذاران دیرینه تمدن ،بدبین و بدگمان باشد ولی هرگز نمیتواند انکار کند که حداقل اتحاد آنان بر این نظر باعث احتمال در مغز و دماغ او می شود .

آیا در این صورت که احتمال می دهیم که برای این جهان خالقی باشد . و بشر را برای هدفی آفریده است و رشته حیات او را پس از مرگ قطع نمیکند و تکالیفی وظایفی متوجه او ساخته است ، و هر فردی را به پاداش و کیفر اعمال خود می رساند ، صحیح است که بشر در همه چیز بیندیشد درباره دین نیندیشد ؟ همه چیز را بشناسد و مبداء و منشاء  جهان را نشاسند ؟ و خود را از درد و الم ، شک و تردید برهاند ؟

آیا عقل و خرد اجازه میدهد که ما موضوع خدا و مذهب ـ را که در صورت ثبوت در سرنوشت ما تأثر عظیمی دارد نادیده بگیریم و دنبال آن نرویم ؟ و این ضرر را که برای گروهی مقطوع و برای گروه دیگر محتمل است ، بدست فراموشی بسپاریم ؟

هیچ فردی پیش از تحقیق و بررسی ، نمیتواند ادعاء کند که خداپرستی و موضوع رستاخیز و پاداشها و کیفرها پنداری بیش نیست و اگر در زبان  بگوید در دل خلاف آن را پذیرفته است در این صورت وظیفه ما در برابر یک چنین موضوع مهم که محتمل است راست و پای برجا باشد ، جز تحقیق و بررسی بیطرفانه چیزی نیست ؟

و کسی که حاضر نیست درباره ی این مسأله مهم بحث و بررسی کند میتوان نام او را یک انسان عادی نهاد . می گویند اجتناب از هر نوع ضرر ، قطعی و محتمل  برای بشر یک امر فطری است و لذا گاهی انسان به گزارش یک کودک ، یک فرد عادی ، تربیت اثر می دهد و به فکر تحقیق و بررسی می افتد چطور این انسان به یک چنین گزارش  بزرگ که بر فرض صحت ضرر آن قابل جبران نیست ، به اندازه یک موضوع کوچک اهمیت نمی دهد. اینجاست که دانشمندان  عقاید و مذاهب  موضوع لزوم خداشناسی (معرفّه الله ) را یک امر مهم تلقی کرده و بررسی آنرا بر اساس برهان «لزوم دفع ضرر محتمل » لازم می دانند . و می گویند برهر فردی لازم و واجب است  که

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

 

فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

  

تعداد صفحه72

 

فهرست مطالب

 


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق در مورد اصول دین

تحقیق در مورد انتظار بشر از دین

اختصاصی از اینو دیدی تحقیق در مورد انتظار بشر از دین دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

تحقیق در مورد انتظار بشر از دین


تحقیق در مورد انتظار بشر از دین

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

 

فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

  

تعداد صفحه34

 

فهرست مطالب

 

به نظر شما، انتظار ما انسان‌ها از دین چیست؟

انتظار بشر از دین

آیا باید پرسید: “انتظار بشر از دین چیست؟” یا: “انتظار دین از بشر چیست؟” چرا؟

استاد ملکیان دو پرسش “انتظار بشر از دین چیست؟” و “انتظار دین از بشر چیست؟” مانعةالجمع نیستند، تا سؤال کنیم که کدامیک از آن دو را باید پرسید .هر دو پرسش پرسیدنی‌اند و می‌توان آنها را با هم پرسید.

در همین جا و قبل از این که به جواب سایر سؤالات بپردازم، تذکار این نکته را لازم می‌بینم که، با توجه به این که همه سؤالات دوازده‌گانه شما حول محور “دین” می‌چرخد، ضرورت دارد که مراد از لفظ “دین” را تعیین کنیم .قصد ندارم که دین را تعریف کنم، که، از سویی، کاری است بسیار دشوار، بل مُحال، و، از سوی دیگر، کاری است غیرضروری، بیفایده، و حتی بیمعنا .اما عدول از تعریف دین، هر وجهی داشته باشد، به هیچ روی، ما را مُجاز نمی‌دارد که مراد خود را از لفظ “دین” تعیین نکنیم؛ چرا که این کار دوم، یعنی تعیین مراد، اگر صورت نپذیرد گفت‌وگو و دادوستد فکری ما در فضایی غبارآلود و مِه‌گرفته انجام می‌گیرد، که در آن نه هیچ اختلافِ‌نظرِ ظاهری‌ای دلالت بر اختلاف‌نظرِ واقعی دارد و نه هیچ اتفاق‌نظرِ ظاهری‌ای دال بر اتفاق‌نظرِ واقعی است؛ یعنی اصلاً گفت‌وگو و دادوستدی در میان نیست.

مراد من از “دین”، در جواب‌هایی که به سؤالات شما می‌دهم، مجموعه تعالیم و احکامی است که، بنا بر ادعایِ آورنده آن احکام و تعالیم و پیروان او، حاصل ذهن بشر نیست، بلکه، برعکس، دارای منشأ الهی است، خواه وَحیانی باشد (مانند اسلام) و خواه عرفانی (مانند آیین بودا) .بدین قرار، فی‌المثل، کمونیزم، لیبرالیزم، و امانیزم که گاهی “دین” خوانده می‌شوند، با توجه به خاستگاه و گرایش‌هایشان و این که چیزی بیش از دستاورد فکر بشر نیستند، در مواضعه و اصطلاح ما “دین” نامیده نمی‌شوند (و البته این امر هیچ چیزی را، در عالم واقع، اثبات یا نفی نمی‌کند؛ زیرا قراردادهای


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق در مورد انتظار بشر از دین

دانلود مقاله منشأ دین از نظر جامعه شناسی دینی اروپا

اختصاصی از اینو دیدی دانلود مقاله منشأ دین از نظر جامعه شناسی دینی اروپا دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 علمی در اروپا به وجود آمده است به نام " جامعه شناسی مذهب(جامعه شناسی دینی) " که‏ این علم ابتدا یک چیزی را به عنوان " اصل موضوع " انتخاب می‏کند چنانکه هر علمی یک " اصل موضوع " دارد که ابتدا نمی‏تواند آن را اثبات‏ کند بلکه آن را مفروض می‏گیرد بعد بر اساس آن " اصل موضوع " نظریات‏ خودش را بار می‏کند . در " جامعه شناسی مذهب " از ابتدا فرض بر این‏ است که مذهب یک پدیده‏ای است که مولود فعل و انفعالات جامعه است ، یعنی یک ریشه الهی و ماورائی ندارد ، و اصلا این که مذهب ریشه الهی‏ دارد جزء فرض نیست ، مثل اینکه اگر به ما بگویند راجع به علت‏ پیدایش فکر نحوست " سیزده " بروید تحقیق کنید که چطور شده که فکر نحوست " سیزده " در میان مردم پیدا شده ، چون انسان می‏بیند منطقا هیچ‏ فرقی میان عدد سیزده و عدد چهارده یا عدد دوازده نیست که انسان احتمال‏ بدهد که یک دلیل عقلی یا تجربی در کار است ، می‏گوید این باید یک ریشه‏ غیر منطقی داشته باشد ، آن ریشه غیرمنطقی چیست ؟
اینها درباره دین و مذهب از اول بنا را بر این گذاشتند که دین یک‏ ریشه منطقی که نمی‏تواند داشته باشد ، حال که ریشه غیر منطقی دارد آن ریشه‏ غیر منطقی چیست ؟ پس ، اصل موضوعشان این است که دین یک ریشه منطقی‏ و الهی ندارد . زمانی آمدند گفتند دین مولود ترس است ، بشر از طبیعت می‏ترسیده ، از صدای غرش رعد می‏ترسیده ، از هیبت دریا می‏ترسیده ، از صدای غرش رعد می‏ترسیده ، از هیبت دریا می‏ترسیده ، و نتیجه ترس سبب شده که فکر دین در سر مردم پیدا شود . یکی از حکمای قدیم روم بنام لوکریتوس گفته است : نخستین پدر خدایان ترس است ، در زمان ما هم بوده و هستند کسانی که همین فرضیه‏ قدیمی و کهنه را تأیید می‏کنند و مکرر در سخنان خود بعنوان یک فکر تازه‏ آنرا بازگو می‏نمایند .
بعضی گفتند علت پیدایش دین جهل و نادانی بشر است ، بشر می‏خواسته‏ حوادث جهان را تعلیل نماید و برای آنها علت ذکر کند و چون علتها را نمی‏شناخته است ، علت ماوراء طبیعی برای حوادث فرض کرده است . بعضی دیگر گفته‏اند علت اینکه بشر بسوی دین گرائیده علاقه‏ایست که بنظم‏ و عدالت دارد ، وقتی که در دنیا از طرف طبیعت یا اجتماع بی عدالتی‏ می‏بیند برای اینکه تسکینی جهت آلام درونی خود پیدا کند دین را برای خویشتن می‏سازد . صاحبان فرضیه‏های فوق گفتند : علم را توسعه بدهید ، دین از میان می‏رود . چنین فرض کردند که با توسعه علم خود به خود دین از میان می‏رود ، عالم‏ شدن مساوی است با بیدین شدن . بعضی آمدند برای پیدایش دین یک علت دیگر فرض کردند و گفتند دین‏ وسیله‏ایست برای کسب امتیاز در جامعه‏های طبقاتی . این فرضیه مارکسیست‏ هاست .صاحبان فرضیه‏های دیگر گفتند علم چاره کننده دین است ، اگر علم بیاید دین از میان می‏رود ، اما این فرضیه ، یعنی فرضیه مارکسیست ها ، علم را چاره کننده دین نمیدانند ، اینها بعد از اینکه دیدند علم آمد و دین باقی‏ ماند و دیدند دانشمندان طراز اولی همچون پاستور و غیره در آستانه دین‏ زانو زدند ، گفتند خیر ، علم چاره کننده دین نیست ، دین اساسا مولود جهل نیست ، مولود ترس هم نیست ، مولود علاقه فطری انسان به نظم و عدالت هم نیست ، دین اختراع طبقه حاکمه‏ در مقابل طبقه محکوم است تا وقتی که جامعه طبقاتی وجود دارد ولو آنکه‏ علم بعرش هم برسد باز دین هست . جامعه اشتراکی بوجود بیاورید ، طبقات‏ را از میان ببرید ، طبقات را که از میان بردید دین هم خود بخود از میان‏ خواهد رفت دین یک ابزاری است ، یک دامی است ، یک شبکه‏ایست که طبقه‏ حاکم نصب کرده است ، وقتی خود آن طبقه از بین رفت ابزار کارش هم از میان می‏رود ، خلاصه اینکه مساوات کامل برقرار کنید ، دین از میان خواهد رفت . به هرحال به طور کلی می توان نظریات مختلف را در مورد منشأ پیدایش دین اینگونه بیان نمود:

منشأ پیدایش دین از نظر فویرباخ
فویرباخ که یک فیلسوف مادی است حرف عجیبی زده است . خواسته‏ دین و مذهب را تحلیل روانشناسانه و جامعه شناسانه کرده باشد بر همان‏ اساسی که از اول فرض بر این است که مذهب مبنای منطقی ندارد . می‏گوید انسان دارای دوگانگی وجود است . ( خود همین حرف را از مذهب‏ گرفته ) . انسان ، وجودی عالی دارد و وجودی دانی . همین چیزی که ما می‏گوییم جنبه علوی و جنبه سفلی . جنبه سفلی انسان جنبه حیوانیت انسان‏ است که مانند حیوان جز خور و خواب و خشم و شهوت چیزی سرش نمی‏شود ، و جنبه علوی انسان همان انسانیت انسان است - که فویرباخ این را دیگر جزء وجود انسان دانسته و ناچار برای آن اصالت‏ قائل شده است - ، و آن همانی است که دارای یک سلسله فضائل است ، شرافت ، کرامت ، رحمت ، خوبی ، نیکی ، همه این حرفها در آنجاست . بعد می‏گوید که انسان ( ناچار باید بگوید که همه انسانها اینجور هستند ) تن‏می‏دهد به دنائتها یعنی تابع جنبه سفلی وجودش می‏شود ، بعد که تابع جنبه‏ سفلی وجود خودش شد می‏بیند آن جنبه‏های علوی با خودش جور در نمی‏آید ، چون‏ خودش حالا شده یک حیوان پست منحط . بعد در حالی که همین شرافتها و اصالتها در خودش است فکر می‏کند که پس اینها در ماورای اوست ، و خدا را بر اساس وجود خودش می‏سازد . طبق نظریه آقای فویرباخ، مذهب عن قریب پایان پیدا می کند، یعنی انسان هر چه خودش را بیشتر بشناسد نیاز او به فرض خدا کمتر می شود و وقتی انسان خودش را خوب شناخت دیگر اصلا جایی برای مذهب باقی نمی ماند و انسان به جای اینکه خدا را بپرستد، به جای اینکه خدا را تجلیل کند خودش را تجلیل کند.
منشأ پیدایش دین ازنظر اگوست کنت و هربرت اسپنسر
اینها گفته اند مذهب مولود جهل است البته به دو گونه :نظر اگوست کنت به همان مسأله تعلیل حوادث است، یعنی می خواهد بگوید بشر بالطبع اصل علیت را پذیرفته است منتها بشرهای اولیه چون علل اصلی حوادث را نمی شناختند اینها را به یک سلسله موجودات غیبی، خدایان و امثال اینها نسبت می دادند. مثلا می دیدند باران می آید؛ چون علت آمدن باران را نمی شناختند می گفتند «خدای باران»؛ طوفان می آمد، نمی دانستند علت آن چیست، می گفتند «خدای طوفان» و همچنین حوادث دیگر.بنابراین از نظر او این فقط یک فکر است برای انسان، مثل آنچه که ما در باب توحید می گوییم که این فقط مربوط به مرحله شناخت است.
اسپنسر و دیگران به شکل دیگری مطلب را گفته اند و آن این است که انسان، اولین بار به دوگانگی وجود خودش به معنی دوگانگی روح و بدن معتقد شد از باب اینکه در خواب، مردگان و یا افراد زنده را می دید؛ مخصوصا خواب دیدن مردگان.افراد که می مردند، بعد از مردن به خوابش می آمدند، آنگاه فکر می کردکه این که در خوابش آمده یک موجودی است واقعا از خارج و آمده نزد او، و چونفکر می‏کرد که این که در خوابش آمده یک موجودی است واقعا از خارج آمده‏ نزد او ، و چونمی‏دانست که او جسمش در زیر خاک پوسیده پس معتقد شد که او یک روحی‏ دارد .اینجا بود که معتقد شد همه ما انسانها روحی داریم و بدنی . بعد این را تعمیم داد به همه اشیاء ، یعنی برای همه اشیاء جان قائل شد ، برای‏ دریا جان قائل شد ، برای طوفان جان قائل شد ، برای خورشید جان قائل شد . . . ، آنگاه در گرفتاری و هنگامی که با این نیروهای طبیعی مصادف می‏شد همچنانکه وقتی با یک انسان قدرتمند مصادف می‏شد همچنانکه وقتی با یک‏ انسان قدرتمند مصادف می‏شد برایش هدیه و نذر می‏برد ، احیانا تملق می‏کرد و از اینجور کارها ، شروع کرد همین کارها را یعنی پرستش در مقابل‏ نیروهای طبیعت انجام دادن .اسپنسر مسأله پرستش را توجیه می‏کند که اول‏ بار پرستش از کجا پیدا شد ، و از اینجا پرستش نیروهای طبیعت پدید آمد .پس اگوست کنت فقط توجیه نظری و فکری مطلب را بیان می‏کند ، اسپنسر ریشه پرستش را بیان کرده که اولین بار پرستش از کجا شروع شد ، از پرستش نیروهای طبیعت شروع شد و این عملی است از قبیل تملقها و پیشکش‏ بردنها و هدیه بردنهایی که انسانها برای انسانهای زورمندتر از خودشان‏ انجام می‏دهند . همان طور که برای انسانها هدیه می‏بردند برای آنها قربانی‏ می‏کردند ، و همان طور که در مقابل انسانها تملق می‏گفتند در مقابل آنها عبادت می‏کردند ، ذکر می‏گفتند و امثال اینها .
منشأ دین از نظر راسل
دین ناشی از ضعف و زبونی ( ترس ) است. این نظریه مذهب را ناشی از ضعف و زبونی انسان می‏شمارد . که همان مسأله ترس است و شاید کسی که بیشترین تأکید را دارد راسل‏ باشد . کتاب برگزیده افکار راسل از کتاب تعلیم و تربیت و نظم اجتماعی او چنین نقل می‏کند : اعتقاد بهخدا و زندگی پس از مرگ این امکان را به ما می‏دهد که زندگی‏ را با شهامت پرهیزکارانه کمترین بالنسبه به شکاکیون ادامه دهیم ، یعنی‏ اینکه اعتقاد به دین ، ما را کم شهامت‏تر می‏کند . گروه بسیاری زیادی از مردم ایمان خود را به این احکام مذهبی در سنینی که یأس و نومیدی زود بر انسان چیره می‏شود از دست می‏دهند و بنابراین نسبت به افرادی که هرگز پرورش مذهبی نداشته‏اند باید با ناکامیهای بسیار سخت‏تری مقابله کنند .مسیحیت دلائلی ارائه می‏دهد که از مرگ و یا کائنات نترسیم ولی برای حصول‏بدین منظور در تعلیم مکفی صفت شهامت موفق نمی‏شود در حالی که اشتیاق به‏ اعتقاد مذهبی به مقدار معتنابهی محصول ترس آدمی است . طرفداران مذهب به این فکر که بعضی از انواع ترس را نباید به حساب آورد ابراز تمایل می‏کنند . به نظر من ایشان از این بابت سخت در اشتباهند . اینکه بگذاریم کسی جهت اجتناب از ترسها به اعتقادات دل خوش کننده‏ تمسک جوید هرگز زندگی کردن به بهترین راه ممکن نامیده نمی‏شود . تا مادامی که مذهب به ترس پناه می‏برد از ارزش و مقام انسانی خواهد کاست‏ . همچنین از کتاب اجتماع انسانی راسل چنین نقل می‏کند : فکر می‏کنم انسانی که نتواند وجود مهلکه‏های زندگی را بدون قبول‏ افسانه‏های تسلی بخش تحمل کند وجودی ضعیف و قابل تهدید است . چنین‏ انسانی قطعا در بخشی از وجود خود بدین حقیقت معترف است که آنچه را او قبول کرده جز افسانه و اسطوره نیست و قبول آنها صرفا به خاطر آرامشی‏ است که به وجود می‏آورند اما هرگز جرأت روبرو شدن با چنین افکاری را ندارد . حتی می‏توان گفت که او چون به غیر منطقی بودن افکارش داناست‏ پس بنابراین نسبت به آنها تعصب می‏ورزد و از بحث و مباحثه پیرامونشان‏ گریزان است . تشریح مطلب این است که انسان ، پدیده‏هایی را می‏دیده و می‏ترسیده و در ترس از اینها احتیاج داشته که این اضطراب و نگرانی درون خودش را به‏ یک صورتی به آرامش مبدل کند . نمی‏توانسته با علم و با شناخت واقعی‏ پدیده‏ها که بعد منجر به پیدا کردن یک راه حل مناسبی برایش می‏شود این‏ آرامش را کسب کند ، ناگزیر می‏آمده به جای علاج واقعی به مسکن پناه‏ می‏برده و می‏آمده به جای علاج واقعی به مسکن پناه می‏برده و می‏آمده یک دل‏ خوشی کنکی برای خودش ایجاد می‏کرده ، مثلا با اعتقاد به قضا و قدر ، ناملایمات زندگی را برای خودش حل می‏کرده ، با اعتقاد به بهشت و اعتقاد به اینکه‏ اگر اینجا ما ناراحتی می‏کشیم در عوض بهشتی است ، ناملایمات را برای‏ خودش آسان می‏کرده ، و از این قبیل...
نظریه ویل دورانت در مورد پیدایش دین
ویل دورانت با اینکه خودش یک آدم لامذهبی است ، در کتاب درسهای‏ تاریخ تعبیری دارد که معلوم است از روی ناراحتی و خشم است ، توجیهاتی‏ را که راجع به پیدایش دین کرده‏اند نقل می‏کند و می‏گوید اینها درست نیست‏ ، و در پایان می‏گوید " دین صد جان دارد ، هر چه آن را بکشی دو مرتبه‏ زنده می‏شود " . و این یک حقیقتی است . می‏گوید اینهمه در جاهایی با دین و مذهب مبارزه کردند و به حساب خودشان به کلی آن را ریشه کن کردند اما دوباره زنده شد . هر عادتی ، یک نسل که با آن مبارزه کردند دیگر در نسل دوم نمی‏تواند وجود داشته باشد . می‏گوید هر چه می‏زنندش دو مرتبه‏ از نو زنده می‏شود . باید به او گفت تا جانت در بیاید

نظریه مارکسیسم در مورد پیدایش دین
در نظریه مارکسیستها الزاما باید قبول کنیم که در دوره‏ اشتراک اولیه ، دین حتما وجود نداشته ، دین بعد از مالکیت و بعد از آنکه جامعه به دو گروه استثمارگر و استثمار شده ، غنی و فقیر تقسیم شد ، پیدا شده است . بنابراین دین را طبقه حاکمه وضع‏ کرده‏اند . طبق نظریه اینها ما باید قبول کنیم که واضعین اولیه دین ،خودشان جزء طبقه حاکمه بوده‏اند . ولی نظریات دیگر به طبقات کار ندارد‏ ، طبقه حاکم و محکوم نمی‏شناسد و برایش فرق نمی‏کند . مارکسیستها آمدند و گفتند بشر در ابتدا زندگی اشتراکی داشته است ، آن وقتی که زندگی‏ ابتدائی و قبیله‏ای بوده است ، در آنزمان اساسا دینی وجود نداشته ، بعلل‏ خاصی مالکیت پیدا می‏شود . جامعه طبقاتی بوجود می‏آید ، فئودالیسم بوجود می‏آید ، بعد از فئودالیسم کاپیتالیسم پیدا می‏شود ، طبقه حاکم بوجود می‏آید و طبقه محکوم ، مظلوم و رنجبر و زحمتکش ، بالاخره در جامعه فئودالیستی و کاپیتالیستی طبقه حاکمه برای اینکه منافع خود را حفظ کند دین را اختراع‏ می‏کند تا طبقه محکوم در مقابل او قیام نکند دین وسیله‏ایست ، افساری ، پوزبندی است برای طبقه مظلوم و محکوم از طرف طبقه ظالم و حاکم .
منشأ پیدایش دین از نظر دورکهیم
دورکهیم از کسانی است که روی یک سلسله مسائل دیگری چنین نظریه‏ای‏ را ابراز کرده است ، روی مطالعاتی که گذشتگان او روی قبایل بدوی گذشته‏ که در دورانهای خیلی باستان بوده‏اند یا روی قبایل بدوی‏ای که در زمان ما هم می‏گویند تا قرن هجدهم وجود داشته‏اند و شاید الان هم وجود داشته باشند و به اصطلاح روی ادیان بشرهای اولیه ( ادیان ابتدایی)انجام داده‏اند ، که می‏بینید در همه این‏ کتابها می‏نویسند و معتقد هستند که در آن بدوی‏ترین حالات بشر هم نوعی‏ پرستش وجود داشته است ، پرستش مظاهر طبیعت اما با عنوان یک نوع‏ تقدس بخشیدن به آنها . مثلا می‏گویند که در برخی غارها آثاری هست ، سنگها ، مهره‏ها و تسبیح مانندها پیدا شده است که نشان می‏دهد که بشر اولیه برای‏ آن مهره‏ها یک نوع تقدسی قائل بودهاست ، آنها را می‏بوسیده و برای آنها فوق العاده احترام قائل بوده است . راجع به اینکه آیا اینها دو نوع مذهب بوده یا هر دو یک چیز است ، بحث‏ دارند ، بعضی می‏گویند یک چیز است و بعضی می‏گویند دو چیز است . یکی دیگر از حرفهایی که راجع به اقوام اولیه گفته‏اند مسأله توتم و توتم‏ پرستی است .
معتقدند که اقوام بدوی گذشته و بعضی از اقوام بدوی زمانهای‏ نزدیک به زمان ما در واقع یک نوع حیوان را پرستش می‏کرده‏اند به این‏ اعتقاد که خود را با آن حیوان از نظر نژاد یکی می‏دانسته‏اند یا اساسا خودشان را از نسل آن حیوان می‏دانسته‏اند . این عقیده که انسان از حیوان به‏ وجود آمده است ، که صورت علمی‏اش در داروینیسم هست ، صورت غیر علمی‏اش در همان اقوام اولیه بوده است . مثلا یک قومی نسب خودش را به‏ گاو می‏رسانده ، که معتقدند منشأ اولی گاوپرستی و اینکه گاو تقدس پیدا کرده در هند این بوده که توتم اقوام هندی خیلی قدیم گاو بوده منتها بعد تطور پیدا کرده و آن افکار بعدیش از بین رفته ولی تقدس گاو باقی مانده‏ است یا مثلا بعضی فلان مرغ را توتم خودشان می‏دانسته‏اند . راجع به توجیه این مطلب که چگونه می‏شود که این فکر در مردمی پیدا می‏شود که ما از نسل فلان حیوان هستیم و بعد هم به پرستش آن حیوان‏ می‏پردازند و برای آن حیوان یک قداستی و یک قدرت خارق العاده‏ای قائل‏ می‏شوند ، آن حیوان را محافظ قوم و محافظ قبیله می‏دانند و این جور چیزها ، می‏گویند دورکهیم معتقد بوده است که این همان تجلی روح اجتماعی انسانهاست ، به این معنا که چون واقعا هر انسانی در خودش دو " من " احساس می‏کرده ، یک " من " از آن جهت که من زیدم پسر عمرو " من " ی که در مقابل آن ، " من " فرد دیگر را می‏گذارند : این مال من است نه مال تو و یک " من " دیگر که آن‏ ، من جمعی است ( مثلا برای ما که ایرانی هستیم " من ایرانی " یک " من‏ " مشترک است ) ، آری ، چون چنین بوده است ، این قبایل که آن حیوان را می‏پرستیده‏اند در واقع جامعه را می‏پرستیده‏اند ، این عقیده برایشان پیدا می‏شده که همه افراد این قبیله از اولاد او هستند ، بعد اگر او را پرستش‏ می‏کردند نه فقط به اعتبار این بوده که نسب ما به او منتهی می‏شود بلکه‏ همچنین به اعتبار این بوده است که او مظهر این جامعه است و در واقع‏ می‏خواسته‏اند جامعه خودشان را پرستش کنند .
حال ، آن شکل خیلی عالی‏تر و مدرن‏تری که نوعی " بازگشت به از خودبیگانگی " است ، در انسان واقعا دو نوع " خود " وجود دارد : خود فردی و خود جمعی ، بسیاری از کارها را که انسان‏ می‏کند به اعتبار خود جمعی و من جمعی‏اش می‏کند ، مثلا انسان در یک جا ایثار می‏کند ، شما ایثار را این جور معنی می‏کنید که " ایثار " یعنی غیر را بر خود مقدم داشتن ، بعد دنبال توجیه و تحلیلش هستید که آخر چطور می‏شود انسان که بالفطره برای خودش باید کار کند چه احساسی در انسان هست‏ که غیر را بر خود مقدم می‏دارد ؟ ! یک کاری است که با منطق عقل جور در نمی‏آید ، در عین حال انسان این کار را می‏کند و این را برتر هم می‏داند از اینکه کاری را برای خودش بکند ، و این را یک کار مقدس می‏داند . می‏گوید شما اشتباه می‏کنید که می‏گویید ایثار یعنی غیر را بر خود مقدم‏ داشتن . نه ، او خود را بر خود مقدم می‏دارد ، چون دارای دو " خود " است : خود اجتماعی و خود فردی . این الان آن " خود " ش هست که تجلی‏ کرده است . باز هم " خود " برای " خود " کار کرده ولی نه خود فردی‏ بلکه خود جمعی . بنابراین اخلاق هم به این شکل توجیه می‏شود . حس ملیت و ملت پرستی و فداکاریها و از خودگذشتگیها برای قوم و برای ملت و برای‏ جمع نیز همه توجیه پذیر است : اینها کار کردن برای غیر نیست کار کردن‏ برای " خود " است که همان خود جمعی باشد .

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله   17 صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله منشأ دین از نظر جامعه شناسی دینی اروپا

بررسی آداب و احکام ازدواج در دین های مزدایی و مسیحیت و اسلام

اختصاصی از اینو دیدی بررسی آداب و احکام ازدواج در دین های مزدایی و مسیحیت و اسلام دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

بررسی آداب و احکام ازدواج در دین های مزدایی و مسیحیت و اسلام


بررسی آداب و احکام ازدواج در دین های مزدایی و مسیحیت و اسلام

فرمت فایل : word(قابل ویرایش)تعداد صفحات235

فهرست

جایگاه و موقعیت زن 1
مزدایی 1
مسیحیت 7
اسلام 11
مفهوم ازدواج و اهداف آن 16
مزدایی 16
مسیحیت 18
اسلام 38
گونه های ازدواج 43
مزدایی 44
تک‌همسری 44
چند همسری 45
ازدواجهای پنجگانه 45
ازدواج درون‌دینی 49
ازدواج با محارم 50
مسیحیت 57
ازدواج موقت (محرمانه) 61
ازدواج بین الادیانی 63
اسلام 64
تک‌همسری 64
چند همسری 65
ازدواج موقت 69
فلسفه و هدف 69
تاریخچه ازدواج موقت 72
ارکان ازدواج موقت 73
اختصاصات ازدواج موقت 74
دیدگاه اهل سنت در باب ازدواج موقت 75
ازدواج بین‌الادیانی 76
اسلام آوردن یکی از زوجین 82
ارتداد افراد مسلمان 82
احکام ازدواج 84
مزدایی 84
شرایط عقد نکاح 85
موانع ازدواج: 86
احکام زناشویی 86
تکالیف زن و شوهر 89
ازدواج های حرام 90
مسیحیت 95
ازدواجهای مخفیانه 96
شرایط عقد نکاح 115
تکالیف زن و شوهر 119
احکام زناشویی 120
ازدواج های حرام 120
زنا 120
اسلام 124
شرایط صحت عقد نکاح 126
سن ازدواج 129
شرایط فسخ عقد نکاح ( در مرد) 130
شرایط فسخ عقد (در زن) 131
وکالت در عقد 132
اولیاء عقد 132
احکام فقهی ازدواج 133
ازدواج حرام 134
موانع ازدواج شرعی یا محرمات 134
2- محرمات سببی 135
3- محرمات رضاعی 137
محرمات موقت 139
تکالیف زن و مرد 142
1- حقوق معنوی 146
2- حقوق مادی زنان 147
تاریخچة مختصر مهریه 148
شی موضوع مهریه 149
انواع مهر 150
مقدار مهر 152
تملّک مهر 152
نفقه 152
حدود نفقه 153
عدّه 154
زنا 156
مجازات زنا 158
اقسام حدّ زنا 159
اثبات جرم زنا 161
آداب ازدواج 163
مزدایی 164
آداب و مراسم خواستگاری 164
آداب نامزدی 165
انتخاب روز فرخنده 166
مراسم روز عروسی 166
1-وکیل پرسان 166
2- گواه گیران (مراسم عقد) 169
3- عروس کشان 173
4- پاتختی 174
مسیحیت 175
آداب و مراسم ازدواج 175
1- رضایت 175
2- خطبه 176
3- دادن حلقه یا تبادل حلقه ها 178
5- زفاف 180
اسلام 181
انتخاب همسر 183
مراسم خواستگاری 184
خواستگاری از نامزد دیگری 185
حدود نگاه کردن هنگام خواستگاری 186
گزینش دختر 188
خرج بری 189
شیرینی‌خوران 190
نشان دادن دختر به قابله 191
خریدن لباس برای عروس آینده 191
تهیه جهیزیه 191
مراسم عقد 192
فرستادن رقعه (کارت عروسی) 194
آرایش دختر 194
حنابندان 196
مراسم عروسی 196
عروس بران 198
شب زفاف 198
پایتختی 200
روز سوم عروسی 201
طلاق وازدواج مجدد 202
مزدایی 202
طلاق 202
ازدواج مجدد 202
مسیحیت 203
طلاق: 203
ازدواج مجدد 217
اسلام 218
طلاق 218
اختیار طلاق 220
جواز و مشروعیت طلاق در قرآن: 223
ارکان طلاق 223
انواع طلاق 226
لعان، ایلاء، ظهار 229
ازدواج مجدد 232
فهرست منابع 234
Source: 235

 

آنچه مسلم است این است که در هیچ یک از ادیان و فرهنگ ها زن از وضعیت و موقعیتی برابر با مرد برخوردار نبوده است. این وضعیت نابرابر در همة شئون زندگی نمود دارد.
احکام دینی زنان را مخاطب قرار نمی دهد و مسائل مربوط به ایشان به صورت غیر مستقیم و بواسطة مردان مطرح می شود اما این امر در ادیان بسته به فرهنگ ها متفاوت است به عبارت دیگر دامنة این نابرابری ها در همة ادیان یکسان نیست دراین فصل به بررسی وضعیت زن در ادیان مورد بحث می پردازیم.
مزدایی
در میان اقوام و ملل شناخته شدة باستان، هیچ جامعه‌ای وجود ندارد که در آن به اندازة دین مزدایی در میان مرد و زن تعاملی خوب و سازنده وجود داشته باشد. به نظر می‌رسد که زن و مرد در اوستا از حقوقی برابر برخوردارند و نسبت به یکدیگر ارجهیتی ندارند. زن و مرد پرهیزکار معمولاً در کنار هم ذکر می‌شوند. خطابه‌های فلسفی که زرتشت در "گاتاها" نسبت به مردان و زنان ایراد می‌کند نشان‌دهندة وجود زنانی توانا در زمان زرتشت بوده است. وظایف زن در ایران باستان به فعالیتهای اقتصادی درخانواده محدود نمی‌شد، بلکه در پیشبرد معنوی و اخلاقی تمام جامعه نقش مهمی را ایفا می‌کرد او معلم اخلاق به حساب می‌آمد. در اوستا همیشه زن یک جزء مهم جامعه شناخته شده و در همه حقوق اجتماعی حتی در مراسم مذهبی نیز با مرد برابر دانسته شده است. در ادعیه زرتشتیان، هرجا از فروهر در گذشتگان یاد شده، فروهر زنان پارسا نیز ستوده شده است. در ایران باستان زن مقام بسیار ارجمندی داشت و دربسیاری از شئون زندگی با مرد همکاری می‌کرد. درست است که پسر به خاطر شرکت در کارهایی مثل جنگ و شکار و کشاورزی مورد توجه و مهر بیشتر بود، آیات بسیاری دراوستا وجود دارد که در آنها فرد از درگاه خداوند و فرشتگانش خواستار پسر است. با این حال آیاتی در اوستا یافت می‌شود که بر یکسان‌بودن ارزش پسر و دختر دلالت دارد در دعای "اهمائه ریشچه" ، فرد درضمن درخواست نعمتهایی مانند تندرستی، شادمانی روانی، زندگی مرفه و آسوده از اهورا خواستار است که فرزندان نامی و مشهور نیز به او عنایت نماید، واژه اوستایی که در این دعا آمده است: "آسنا مچذره زینتم" است که به معنی فرزند نامی و مشهور است و فرزند اعم از دختر و پسر است در اندرزنامه "آذربادمهراسپندان" آمده است زن و فرزند خود را از فرهنگ باز مگیر که تو را تیمار و رنج گران از آن نرسد و پشیمان نشوی. در مورد آموزش اصول اخلاقی و مذهبی و دیگر دانشها، تربیت دختر و پسر یکسان بود و هر دو به یک اندازه بهره‌مند می‌شدند.
پروفسور"کریستین‌سن" خاورشناس نامی دانمارکی درکتاب خود به نام شاهنشاهی ساسانیان می‌نویسد: دوشیزگان ایران باستان تنها با وظایف خانوادگی آشنا نمی‌شدند، بلکه اصول اخلاقی و قوانین مذهبی اوستا را نیز فرا می‌گرفتند و چه در اجتماع و چه در زندگی خصوصی از آزادی عمل برخوردار بودند. این آزادی عمل به اندازه‌ای بود که اگر دوشیزه‌ای می‌خواست حتی برخلاف میل والدین خود، با پسری زناشویی کند، پدر و مادر او نمی‌توانستند ازاین کار جلوگیری کنند و موبدان بدون رضایت والدین دختر نیز به تقاضای آنها برطبق قانون ترتیب اثر می‌دادند.
شوهر به عنوان "نمانوپئتی" و زن به عنوان "نمانوپتنی" خوانده می‌شد. "گایگر" در کتاب تمدن ایرانیان خاوری می‌نویسد: «زن در صف همسری شوهر قرارمی‌گیرد نه از تابعین او، کنیزش نیست بلکه رفیق و همسر و در کلیه حقوق باید با او شریک و برابر باشد». در ایران باستان زن شخصیت حقوقی داشت و می‌توانست صاحب مال و ملک از خود باشد. بنابه نوشته‌های کتاب "نیرنگستان" زنان می‌توانستند در سرودن "یسنا" و برگزاری مراسم مذهبی با مردان همکاری کنند یا خود به این کار مبادرت کنند. حتی در دوران سالخوردگی هنگامی که عادت زنانگی از آنها رفع میشد می‌توانستند وظیفه نگهبانی آتش مقدس را به عهده بگیرند. زنان دانشمند بنا به کتاب "مادیکان هزار دادستان" (هزارماده قانون) می‌توانستند به شغل وکالت دادگستری بپردازند و حتی گاهی بر مسند قضاوت بنشینند. دربارة جایگاه والای زن در ایران باستان، در متن پهلوی "مادیکان هزار دادستان"، به مطالب جالبی برخورد می‌کنیم: ادارة خانواده به صورت عادلانه‌ای میان پدر و مادر خانواده تقسیم می‌شد، مادر در ادارة امور داخلی خانواده اختیار تام داشت به گونه‌ای که پدر حق دخالت در کارهای او را نداشت. ایرانیان باستان دختر را مجبور به ازدواج برخلاف میل خود نمی‌کردند. زن در میان ایرانیان باستان، جایگاه والایی داشت. او از موقعیتی برابر با مرد برخوردار بود، البته این مسأله در کتب دینی ایرانیان به طور آشکارا نمودی ندارد. دختر ایرانی نه تنها وظایف مربوط به خانواده، بلکه اصول اخلاقی و دینی اوستا را نیز فرا می‌گرفت. او هم در خانه و هم در بیرون از خانه از آزادی برخوردار بود. در اوستا در فهرست شخصیتهای نامبرده‌ای که به خاطر قداست، خرد، قهرمانی و فداکاری ذکر شده‌اند، نامهای زنان ممتازی به چشم می‌خورد. دختر به شوهری داده می‌شود که جوان، زیبا، سالم، هنرمند، خوش‌خو، فرهیخته و خوش‌بیان باشد. عنوان "مانوپتنی" یعنی بزرگ خانواده که اوستا به زن می دهد، نشان‌دهندة برابری جایگاه مرد و زن است. این مسأله درمتون پهلوی از جمله "دینکرد"، "مینوی خرد" و "دادستان دینیگ" نیز آمده است. زنان ایرانی در دوران باستان در فن تیراندازی، اسب‌سواری، شمشیر‌زنی و دیگر فنون پهلوانی نیز آموزشهایی می‌دیدند و در شکار و جنگ شرکت می‌جستند.


دانلود با لینک مستقیم


بررسی آداب و احکام ازدواج در دین های مزدایی و مسیحیت و اسلام