اینو دیدی

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

اینو دیدی

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

ارتباط میان هنرهای سنتی و کاربردی بودن اشیاء

اختصاصی از اینو دیدی ارتباط میان هنرهای سنتی و کاربردی بودن اشیاء دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 9

 

ارتباط میان هنرهای سنتی و کاربردی بودن اشیاء

در بسیاری از موارد شاهد طرح این بحث بوده ایم که چرا هنرهای سنتی در جامعه ی ما و بخش عمده ای از آن تنها از منظر یک اثر هنرمندانه مورد تامل قرار می گیرد و نقش کاربردی آن کمتر مورد توجه بوده است. و چرا اشیایی که امروزه در زندگی روزمره با ان سرو کار داریم متاثر از هنرهای سنتی ما نیست و در هر صورت یک تفاوت ماهوی بین نوع اشیایی که امروزه در زندگی با آنها سروکار داریم و چیزهایی که در زندگی سنتی با آنها مواجه بوده ایم احساس می شود حل این موضوع را شاید بتوان در این نکته دانست که ما نسبت بین کاربرد اشیاء را با جنبه های هنرمندانه آن بتوانیم درست تشخیص بدهیم. عده ی معتقدند که این دو جنبه در عوض یکدیگرند، یعنی اینکه یکی از آنها می تواند باشد و دیگری می تواند نباشد. به دیگر سخن یک شیء ممکن است تنها جنبه هنرمندانه داشته و کاربردی نباشد و یا اینکه کاربردی بوده و هنرمندهنه نباشد. زمانی هم این دو در کنار یکدیگر قرار می گیرند بدون اینکه ربطی به لحاظ ماهوی با هم داشته باشند در واقع اینها را در همسایگی و همجواری و در عرض یکدیگر می بینیم. در شکلی دیگر، اینها در طول یکدیگرند یعنی یکی در پی دیگری آشکار می شود و در حقیقت شی که به صورت روز مره با آن سروکار داریم ارتقاء مرتبه پیدا کرده و طبعاً جلوه هنرمندانه پیدا می کند.

به نظر می رسد اگر گاهی اوقات حل این معضل و معما، دشوار می شود، به خاطر نومع نگاهی است که ما داریم یعنی وقتی اینها را در عرض هم می بینیم برای ما این تزیینات، مستقل از شیء جلوه گر می شوند و می گوییم که اینها تزیینات شیء را محمل قرار داده اند، تا بتوانند آشکار شوند. اما وقتی آنها را در طول هم قرار می دهیم و یک رابطه ای طولی برقرار می کنیم، در این صورت در ادامه ی هم و یا ارتقاء کیفیت است که آن صورت هنرمندانه آشکار می شود، مثل غنچه و گل ببینید وقتی غنچه می شکفد گل میشود، این طور نیست که چیزی به نام گل و چیزی به نام غنچه وجود داشته باشد، چرا که اینها به نسبت در طول هم قرار می گیرند. مثلاً فرش یک جنبه کاربردی دارد و برای اینکه بتواند فواید کارکردی خودش را ظاهر کند احتیاج ندارد که آن نقوش و ترکیبات رنگی در فرش وجود داشته باشد، بلکه کافی است.حمام گنجعلی خان به نظر می رسد باید به یک نیاز وسیع تری پاسخ بدهد، و آن اینکه هم حجم و هم روح ما در آن شست و شو شود. برای همین حمام رفتن مهم بوده همچنان که غذا خوردن و هرچیز دیگری امر مهمی بوده است. اما امروزه هیچ چیز امر مهمی نیست حمام رفتن اصلاً امر مهمی نیست. غذا خوردن اصلاً امر مهمی نیست چرا هیچ چیز مهم نیست! چون انسان موجود مهمی نیست.

عایق بوده و پرزدار و نرم باشد ورطوبت و حرارت را منتقل نکند و ... هیچ کدام از اینها موکول به این نمی شود که می بایست فرش حتماً منقوش و الوان باشد، زیرا اینها نقشی در جنبه های کاربردی فرش ندارد. شاید به همین دلیل اتس که سنت بین جنبه های هنرمندانه فرش، جنیه های کارکردی خودش را نیز ارائه می دهد. این نوع نگاه که دو موضوع را در عرض هم ببینده به فکری بر میگردد که در دوره معاصر شیوع پیدا کرده و امروز ما هم به آن مبتلا شده ایم. در تفکر امروزی چیزی که معتبر است جهانی است که در آن به سر می بریم یعنی جهان ماده و آن بخشی از وجود انسان که معتبر است پخش حیات دنیوی انسانی است و چون حیثیت دنیوی انسان معتبر شناخته شده هر آن چیزی که با آن مرتبط باشد نیز اعتبار خواهد یافت.

اگر در حیات سنتی ما فرش و لیوان و پنجره و پرده و .... همه یکجور دیگر بودند به خاطر این بود که تعریف انسان، حیات انسان و تعریف جهان و سایر تعاریف تفاوت می کرده است تشنگی را فقط آب مرتفع می کرده و یک عطش دیگر معنوی بوده که باید یک چیزی سیرابش می کرده است سکنی گزیدن در یک خانه یعنی، سکینه پیدا کردن به آرامش رسیدن یعنی در وطن مستقر بودن آن هم برای کسی که اهل این عالم نیست و در هجران در این عالم به سر می برد. اگر ما بخواهیم برای چنین کسی سکینه و راه آرامش وامنیتی ایجاد کنیم باید کارهای دیگری انجام داد و برای اینکه این کارها صورت گیرد آب خوردنش، لباس، پوشیدن معاشرت کردنش و ... معانی دیگری پیدا می کند.

پس حقیقتاً نقش روی فرش پاسخگوی نیازی بوده است.

این نقش، زینتی است الصاق شده به خانه اما اگر در کیفیت حیات سنتی مان زندگی می کردیم این دیگر یک امر الصاق شده نبود بلکه امری حقیقی بود و یک نیاز واقعی را پاسخ می داد.

شما این موضوع را فقط در هنرهای سنتی به شکلی که امروزه تعریف شده یعنی مثلاً در سفال و منسوجات و چیزهایی که امروزه در کارگاههای هنرهای سنتی وجود دارد نمی بینید. بلکه در همه شئون زندگی این چیزها دیده می شود. مگر درمعماری ما این طورنیست مگر در رفتار ما این طور نبوده و یا در هر چیز دیگر.

امروزه در معماری مثلاً برای استحمام کردن می گوییم، استحمام کردن چیست؟ بدن ما کثیف شده و زیر دوش بدن را می شوییم و پاکیزه می شویم چون جسم مان را قرار است پاک کردن جسم هم، حقش همین حمام هایی است که در خانه ها وجود دارد بنابراین برای مرتفع کردن این نیازها احتیاجی به ساختن حمام گنجعلی خان نبوده است حمام گنجعلی خان اگر قراربود پاسخگوی این نیاز باشد که صرفاً جسم مادران شست وشو شود، دیگر نیازی نبود که درست شود حمام گنجعلیخان به نظرمی رسد باید به یک نیاز وسیع تری پاسخ بدهد، و آن اینکه هم جسم و هم روح ما در آن شست وشو شود. برای همین حمام رفتن مهم بوده همچنان که غذا خوردن و هرچیز دیگری امر مهمی بوده است اما امروزه هیچ چیز


دانلود با لینک مستقیم


ارتباط میان هنرهای سنتی و کاربردی بودن اشیاء

تحقیق درباره بازشناسی نمایش و هنرهای نمایشی

اختصاصی از اینو دیدی تحقیق درباره بازشناسی نمایش و هنرهای نمایشی دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

تحقیق درباره بازشناسی نمایش و هنرهای نمایشی


تحقیق درباره بازشناسی نمایش و هنرهای نمایشی

فرمت فایل:  Image result for word ( قابلیت ویرایش و آماده چاپ

حجم فایل:  (در قسمت پایین صفحه درج شده )

تعداد صفحات فایل: 180

کد محصول : 001Shop

فروشگاه کتاب : مرجع فایل 


 

 قسمتی از محتوای متن 

 

: بازشناسی نمایش و هنرهای نمایشی

 

1-1: چیستی هنر نمایش

 

آغاز نمایش در هر سرزمینی را باید در آداب، رسوم و مناسک مذهبی همان قوم و در فعالیت‌های انسانی برای تنازع بقا جستجو کرد.

 

انسان بدوی برای تسلط‌یافتن بر محیط زندگانی و برای شناخت و کنترل نیروهای سرکش طبیعت شروع به خلق شخصیتهای جادویی با کمک لباس، گریم و ماسک می‌کند. چه این انسان می‌پنداشت که با خلق این شخصیت‌ها و اجرای مراسم سحر و جادو می‌تواند بر جادوگران و گیاهان تأثیر نهد و آنها را در خدمت خود گیرد.

 

از سوی دیگر، انسان بدوی که در بیان افکار و عواطف خود ناتوان بود حرکت را به کمک طلبیده و از طریق حرکات موزون سعی در بیان افکار و عواطف خود کرد و برای درک لذت و به عنوان نیایش و سخن گفتن با خدایان خود شروع به انجام حرکات موزون (رقص) می‌کند.

 

بنابراین اولین هنرهای نمایشی در درون همین مراسم جادویی و حرکات موزون است که شکل می‌گیرد.

 

آئین و مراسم جادویی که اولین هسته‌های نمایشی را در درون خود پرورش می‌دهند، روش تعلیم بودند، زیرا مشخصه جامعه ابتدایی نداشتن زبان نوشتاری است و اجرای آیین و مراسم جادویی وسیله‌ای برای انتقال دانش و سنن یک قوم به نسلهای بعدی است. آئین برای مهارکردن حوادث احتمالی آینده اجرا می‌شود.

 

آئین و مراسم جادویی که گفتیم ریشه‌های تئاتر اند غالباً برای بزرگداشت نیروی فوق طبیعی، پیروزی در شکار یا جنگ، گذشته یک قوم و یک قهرمان به کار می‌روند.

 

آئین‌ها می‌توانند سرگرم کننده و لذت بخش باشد پیدا است غالب این عملکردها را می‌توان با درجات و روشهای متنوع و گوناگونی در تئاتر نیز به کار می‌گرفت لذا می‌توان به این نتیجه رسید که آئین‌های بدوی و تئاتری که ما می‌شناسیم به وضوح با هم مربوطند.

 

آئین‌ها و تئاتر از عوامل اساسی مشابهی استفاده می‌کنند: موسیقی، حرکات موزون (رقص)، گفتار، لباس اجراکنندگان، تماشاگران و صحنه.

 

گاه تئاتر و آئین در هم ادغام شده‌اند، اما در جوامع پیشرفته هر یک کارکرد  معین خود را دارند. اگر چه باید گفت که مرز میان این دو، همیشه به دقت روشن نیست.

 

در اکثر آئین‌نامه‌های ابتدایی بهره‌گیری از رقصهای پانتومیم به همراه موسیقی ضربی ضروری است و گاه صدای آوازی نیز ضرورت می‌یابد. گفتار و دیالوگ در آئین‌ها از ضرورت کمتری برخوردارند، اما گریم و لباس از وسایل اصلی اجرای آئین به شمار می‌آیند. یکی از پیشکسوتان و یا روحانیان تمرین سختی را برای اداره حسن اجرای آئین به کار می‌گیرد که کاملاً با کارگردانی تئاتر قابل مقایسه است «مکان اجرا». و اگر تماشاگری وجود داشته باشد «تالار نمایش» نیز از ضروریات به شمار می‌روند. تنظیم فضای اجرای آئین بسیار متنوع است گاه مکانی دایره‌ مانند برگزیده می‌شود که توسط تماشاگران احاطه می‌گردد و گاه صحنه‌ای در نظر گرفته می‌شود که پس زمینه آن را با گونی رنگ شده یا با قابی از پارچه می‌پوشانند و تماشاگران در سه سوی صحنه می‌نشینند، یا می‌ایستند و گاه فضایی باز به عنوان پس زمینه مورد استفاده قرار می‌گیرد مثل کنار دریا، بنابر آنچه آمد، آیا هیچ تفاوت قابل ملاحظه‌ای میان مراسم آئینی و تئاتر وجود ندارد؟ برخی محققان هنوز خط فاصل روشنی بین این دو می‌کشند، در حالی که بعضی معتقدند تفاوتها آن قدر ناچیز است که اکثر آئین‌ها را باید جزئی از تاریخ تئاتر به شمار آورد. البته این اختلاف نظرها را نمی‌توان حل کرد اما شاید بتوان با توجه به بعضی فرضیه‌های بنیادی زمینه اختلاف را کاهش داد. اول آنکه ذهن انسان نمی‌تواند آشوب را تحمل کند. بنابراین جستجوی نظم و پرسش علت چیزها امری است ابدی. (جهان چگونه بوجود آمد؟ چرا پدیده‌های طبیعی رخ می‌دهند یا تکرار می‌شوند، عمل و عکس‌العمل‌ انسان‌ها ناشی از چیست؟) از درون این پرسش‌ها، در هر عصری انسان مفاهیمی را در مورد رابطه خود با خدایان، با جهان، با جامعه و با خویشتن تنظیم و قاعده‌بندی می‌کند.

 

دوم اینکه انسان مذهب، علم نهادی سیاسی و اجتماعی و هنر خود را از طریق این مفاهیم شکل می‌دهد. سوم اینکه، تئاتر در هر عصری اعتقادات رایج همان عصر را درباره انسان و جایگاه او در جهان وجامعه منعکس می‌کند. اگر این فرضیه‌ها را بپذیریم، چنین می‌نماید که در آغاز فعالیتهای تئاتری از طریق آئین‌ها بوجود آمدند. زیرا در آن هنگام آئین‌ها اولین وسایلی بودند تا مردم توسط آنها نقطه‌نظرهای خویش را درباره خود و جهان قاعده‌بندی کنند.

 

در سده چهارم قبل از میلاد، ارسطو گفت انسان به حسب طبیعت خود جانوری مقلد است و از تقلید کردن از اشخاص، چیزها و حرکات دیگران و نیز از تماشای تقلید لذت می‌برد. در سده بیستم عده‌ای روانشناسان اظهار کردند انسان دارای استعداد خیال‌پردازی است و از این طریق می‌کوشد واقعیت بیرونی را مناسب حال خود و آنچنانکه در زندگی روزمره با آن برخورد می‌کند بازسازی کند از این رو تئاتر به انسان امکان می‌دهد تا اضطرابها و ترسهای خود را عینیت ببخشد تا بتواند با آنها برخورد کند یا امیدها و رویاهایش را یابد. همچنین وسیله‌ای می‌شود که انسان توسط آن جهان خود را تعریف کند یا از طریق آن از واقعیتها‌ی تلخ بگریزد.

 

اما نه غریزه مقلد انسان، نه میل وافر برای خیال‌پردازی هیچ‌یک ما را به تئاتر راهبر نخواهد شد. پس توضیح بیشتری لازم است. شاید بتوان گفت یکی از شرایط ضروری برای پیدایش تئاتر فراهم آمدن درک نسبتاً پیچیده‌ای از جهان است که در آن امکان داشتن نظر گاه عینی و بیطرفانه از مسائل انسانی وجود داشته باشد. مثلاً یکی از علائم این فرا یافت، ظهور یا بروز یک برخورد کمدی با مسائل است، زیرا برای آنکه در راه خیر و سعادت مردم از معیارهای جدی صرفنظر کرده و معیارهای مضحک را برگزینیم، نیاز به بینشی عینی و بی‌طرفانه داریم. علامت دیگر، گسترش حسن زیبایی شناختی است. مثلاً هنگامی که فرا یافت‌های انسان از جهان خود تغییر می‌کند، اغلب از اجرای آئین و توسل به اسطوره‌ها برای رسیدن به خوشبختی صرفنظر می‌کند. در این حال طبعاً تا مدتی آئین را تنها به عنوان بخشی از برنامه‌های سنتی و آموزشی خود حفظ می‌کند سرانجام به این نتیجه می‌رسد که این داستانها و متنهای نمایشی را تنها به خاطر کیفیتهای زیبایی شناسی ارزیابی کند، و نه به خاطر ارزش مذهبی یا اجتماعی آنها. دو شرط دیگر نیز، که مربوط به حس زیبایی شناسی، دارای اهمیت‌اند: پیدا شدن اشخاصی که می توانند عناصری تئاتری را به تجربه‌هایی متعالی و فراتر بدل کنند و جامعه‌ای که قادر باشد ارزش تئاتر را به عنوان فعالیتی مستقل و ویژه بپذیرید. چرا که تئاتر آموزش می‌دهد، ارشاد می‌کند و سرگرم می‌کند و نیز در راه کشف جهان و انسان و الهام بخشیدن به تماشاگران گام برمی‌دارد. تئاتر همواره با انسان بوده است و فرهنگهای مختلف با آن رفتاری گوناگون داشته‌اند: گاه به داشتن تئاتر مباهات می‌نمودند و گاه همچون عامل فساد جامعه تکفیر و طردش می‌کردند. بر این برخوردهای متفاوت و تناقض‌آمیز دو علت عمده را می‌توان برشمرد: نخست تنوع و پیچیدگی تئاتر، که قادر است از پیش پا افتاده‌ترین حرکات نمایشی و تفریحی تا متعالی‌ترین جنبه‌های معرفت بشر را به نمایش بگذارد. دیگر دامنه‌ نفوذ و اقتدار فرهنگی آن، در قرون وسطی تئاتر سراسر در خدمت آموزشهای اخلاقی و تجسم بخشیدن به داستانهای انجیل قرار می‌گیرد پس از رنسانس اروپا، انسان همچون وجودی زمینی اما لایق رسیدن به کمال تعریف می‌شود، پس انسان‌گرایی و واقع‌گرایی بر ضوابط فلسفی و فرهنگی و به تبع آن بر تئاتر زمان، حاکم می‌گردد و شخصیتهای اساطیری در درام‌ها جای خود را به انسانهای واقعی می‌سپارند. هنگامی که کپرنیک اعلام می‌کند زمین و به تبع آن انسان مرکز عالم نیست، تئاتر آرمان‌گرا و بزرگ‌نمایی پدید می‌آید تا اشتیاق رسیدن به جاودانگی را پاسخ گوید، عقل‌گرایی عصر نئوکلاسیسم، احساس‌گرایی عصر رمانتیسم، طبیعت‌گرایی عصر علم و انقلابهای سیاسی و اجتماعی و بالاخره تکنولوژی همه تئاتری مناسب با فرایافت دوران خود را به وجود می‌آورند. در شرق، اما تئاتر راه و رسالت دیگری در پیش می‌گیرد. از آنجا که انسان شرقی شکافی میان تفکر و دین قائل نیست، همه اعمال بشر، چه روحانی و چه مادی، همواره به سوی هدفی واحد میل می‌کنند: رستگاری در فرهنگ شرق رستگاری خود ارزشی غایی است که هم ناشی از دیانت و هم بانی فلسفه و علوم است. تئاتر شرقی به جای زیان و مفاهمی تعقلی و واقع‌گرایانه زبان تمثیلی را برمی‌گزیند و ترکیبی از دین، آئین، اخلاق و سرگرمی است.

 

این تئاتر می‌کوشد تماشاگر خود را آرامشی روحانی ببخشد و او را با حیات درونی خویش و با نظم جهان هماهنگ سازد تا سرانجام او را به رستگاری هدایت کند. هر چند داستانها و حوادث هیجان‌انگیز در تئاتر شرق فراوان است اما قصد آنها به هیچ وجه داستان‌گویی و ایجاد هیجانهای کاذب نیست. در این تفکر تمام عالم هستی، حتی شخصیتها و صحنه‌ها، تمثیل و مظهری از تجلیات وجودند. ظواهر هر چه باشند، هدف نهایی با بیانی غیرمستقیم برانگیختن احساسات کیفی و حالات ویژه انسانی است.

 

 

 

1-2: بازشناسی وضعیت هنر نمایش در جهان

 

1-2-1: تاریخچه و سیر تحول هنر نمایش در اروپا

 

تماشاخانه یا تئاتر قبل از هر چیز محل انجام دادن یک عمل دراماتیک است که توسط عده‌ای در برابر عده‌ای دیگر به نمایش در می‌آید و معمولاً به یاری حرف، حرکت، موسیقی، رقص و نور و دکور صورت می‌پذیرد. تماشاخانه اما تنها مکانی برای نمایش دادن نیست، نکته‌ای که بسیار اساسی است و باید به آن توجه داشت این است که تماشاخانه قبل از هر چیز مکانی اجتماعی است که دو دسته یا دو گروه گرد هم می‌آیند. گروه نخست نمایشگران هستند و گروه دیگر کسانی که تماشاگراند. بنابراین تماشاخانه یک مکان تبادل فرهنگی است و محل ارتباط فیزیکی این دو گروه.

بنابراین بنا به ماهیتی که این ارتباط فرهنگی دارد و بنا به تعریفی که هر جامعه‌ای از فرهنگ و ارتباط فرهنگی دارد، خود به خود معنی و تشخص این مکان در هر دوره و فرهنگی عوض می‌شود. به همین دلیل در هر دوره و مرحله‌ای از تاریخ اجتماعی و در نزد همه جوامعی که دارای ارزش‌های جامعه مدنی‌اند، تئاتر صرفنظر از شکلهای بسیار اولیه و خام آن، پدیده‌ایست سخت وابسته به فرهنگ شهری، به جاییکه در آن نهادهای اجتماعی نیرومند و مفاهیمی چون دموکراسی، آزادی، عدالت، فرهنگ و غیره دارای ارزش و عملکرد دقیق و واقعی خود هستند. به همین دلیل در فرهنگ‌های کهنی که مبتنی بر رسوم آئینی یا بافت سنتی- روستایی هستند، شما نه دموکراسی می‌بینید نه به آن شکل عدالت اجتماعی، نه حقوق فردی افراد و نه نهادی چون تئاتر و تماشاخانه. از این نظر هر جامعه دارای رشد و شکوفایی اساساً جامعه‌ای است که به ارزش‌ها و نهادهای فوق دست یافته باشد.

 

 

  متن کامل را می توانید بعد از پرداخت آنلاین ، آنی دانلود نمائید، چون فقط تکه هایی از متن به صورت نمونه در این صفحه درج شده است.

پس از پرداخت، لینک دانلود را دریافت می کنید و ۱ لینک هم برای ایمیل شما به صورت اتوماتیک ارسال خواهد شد.

 
/images/spilit.png

« پشتیبانی مرجع فایل »

همچنان شما میتوانید قبل از خرید، با پشتیبانی فروشگاه در ارتباط باشید، یا فایل مورد نظرخود را  با تخفیف اخذ نمایید.

ایمیل :  Marjafile.ir@gmail.com 

 پشتیبانی فروشگاه :  پشتیبانی مرجع فایل دات آی آر 

پشتیبانی تلگرام  و خرید

پشتیبانی ربات فروشگاه : 

به زودی ...

/images/spilit.png

دانلود با لینک مستقیم


تحقیق درباره بازشناسی نمایش و هنرهای نمایشی

دانلود تحقیق کامل درمورد هنرهای تجسمی

اختصاصی از اینو دیدی دانلود تحقیق کامل درمورد هنرهای تجسمی دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

دانلود تحقیق کامل درمورد هنرهای تجسمی


دانلود تحقیق کامل درمورد هنرهای تجسمی

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*
فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)
تعداد صفحه: 52

 

مقدمه:

مبانی هنرهای تجسمی را میتوان به دستور زبان گرامر تشبیه کرد. هر کس به زبان مادریش می تواند صحبت کند بی آنکه دستور وقواعت آن را بتواند اما اگر کسی دستور زبان خود را بداند ساختار structure زبان را می شناسد و نتیجتا درست تر حرف می زند و در مورد هنر نیز این امر صادق است هنرمند به هر حال هنرآفرینی می‌کند اما اگر قواعد و اصول زبان خود را بشناسد نه فقط درباره کار خود درک روشن تر می دارد بلکه در رسانیدن پیام خویش نیز تسلط بیشتری خواهد داشت ابتدا ببنیم محدوده وچارچوب هنر مورد نظر چیست؟ واژه art در معنای عام به تمامی هنرها اطلاق می‌شود. اما در معنای خاص از آن مهفوم هنرهای تجسمی گرفته میشود.

هنرهای تجسمی plastic Arts به آندسته از هنرها گویند که قابلیت تجسم دارند. از این لحاظ متمایزند از هنرهایی چون موسیقی وشعر از سوی دیگر هنرهای تجسمی جزئی از هنرهای بصری visual Arts محسوب می گردند.

هنرهای بصری عبارتند از= نقاشی پیکرسازی گرافیک عکاسی سینما وتا حدی طراحی صنعتی برخی از اینها خود با سایر هنرها و یا با صنعت ارتباط جدایی ناپذیر دارد مثلا هنر سینما- که شاید بتوان آن را هنر کاملی خواند- با هنرهای نمایش Dranatic Art و موسیقی و ادبیات وصنعت مرتبط است.

هنرهای تجسمی انواع نقاشی و پیکره سازی وطراح گرافیک Graphic pesign و هنرهای تزئینی Decorative , Arts را شامل می‌شود لازم به تذکر است که امروزه به سبب تعداد فرآورده های تجسمی، وسعت نوآوری ها شاید نتوان بین هنرهای نامبرده ومرزهای دقیقی ترسیم کرد. مثلا بسیاری آثار سده بیستم تلفیقی در نقاشی وپیکره سازی هستند از این رو بهتر است مورد  اینگونه آثار همان واژه هنرهای تجسمی را به کار بریم.

قصد ما ازتعاریف بالا تاکید که به این نکته است که هنرهای بصری( وتجسمی) هنرهایی هستند که به وسیله چشم ویا بهتر بگوییم: از طریق حس بان- قابل دریافت می باشند. هر اثر تجسمی. صرفنظر از کارکردی که دارد باید نخست دیده شود، به عبارتی باید ابتدا دیده شود و بعد کارکردی داشته باشد. یک هنرمند نقاش مفاهیم وپیام خود را نه با زبان ادبی بلکه با زبان تصویری به بیننده می رساند. نگاه کردن به یک پرده نقاشی- ویا به طور کلی یک اثر تجسمی- تجربیات بصری پیچیده ای القا می‌کند.

پرده نقاشی تجربه گذشته را در مقابل بیننده زنده می‌کند اما تجربه تلخ یا شیرین گذشته ربطی تصویری که اکنون در مقابل دیدگان ما قرار گرفته ندارد،آنچه د رمقابل ماهت مجموعه ای عناصر اساسی بصری Basic visual Elements است که اگر دارای ترکیب وحدت یافته باشد، خوشایند و بامفهوم جلوه میکند.

بنابراین هفته آثار تجسمی از عناصر بصری تشکیل یا فته اند وا ین عناصر منفردا یا جمعا به طرقی مختلف در یک کادر هنری مورد استفاده قرار گرفته اند عناصر یا اجزا بصری عبارتند از نقطه ،خط، سطح، حجم،بافت، رنگ وسایه رنگ سطح وجسم را در مجموع می‌توان شکل یا فرم خواند.

کیفیات بصری visual Qulities عبارتند از: ریتم، تعادل، تناسب و حرکت. همانطور که اشاره کردیم کیفیات بصری کیفیاتی هستندکه بعضا و یا تماما در روند سازمان دادن، یا نظم بخشیدن به عناصر بصری visual Elementsمطرح می‌شوند. روند سازمان دادن به عناصر را میتوان واژه عام در طرح Design بیان کرد.

طرح روندی است که برای آفرینش تمامی آثار هنری عمومیت دارد اعم از نقاشی پیکرده سازی ،گرافیک، طرح صنعتی، نقشه معماری وغیره.

در مورد نقاشی معمولا به جای واژه «طرح» واژه ترکیب بندی composition را به کار می برند. مهمترین وشاید تنها –اصل سازمان دادن به عناصر بصری اصل وحدت unity است. ریتم وتعادل وتناسب وحرکت صرفا راه های مختلفی برای نیل به وحدت هستند. مقصود از وحدت آنست که عناصر بعدی در یک محدوده معین منزله یک کل دیده بشوند و اجزا کل با یکدیگر همبستگی داشته باشند. در تحقق انسجام درونی ویکپارچگی یک اثر هنر معین غالبا تعادل و تناسب و لگاریتم و حرکت موثراند.

در یک اثر هنری گاهی این با آن کیفیت بصری آشکار است ولی وجود همه آنها آنچه الزامی است یکپارچگی یک اثر هنری است تا موجب شود بیننده دقیق اجزاء وروابط درونی شان وسرانجام لیکن کار را در دریافت کند.گردش چشم بیننده ممکنست از یک نقطه خاص آغاز شود اما باید از آن نقطه بگذرد وسراسر کار را در نوردد.

از این  نکته آخر میتوان نتیجه گرفت که چشم بیننده نیز باید دارای ورزیدگی کافی باشد.

به منظور از ورزیدگی چشم- به ویژه در مورد کسانی که دست اندر کار هنری هستند ضروری است که اصول ومبانی هنرهای تجسمی را خوب شناخته و درک می کنند وبارهای در عمل مورد تجزیه قرار می دهند. بهتر است بدانیم مطالعه درباره اصول تجسمی به تنهایی کافی نیست بلکه دیدن آثار و نظر افکندن ودقیق شدن در دنیای پیرامون ومهمتر از همه تمرین کردن وجستجوی عملی موثر خواهد بود.

مبانی هنرهای تجسمی چیست؟

ساختن وفهمیدن آثار هنرهای تجسمی موضوع اصلی مبانی هنرهای تجسمی است. زندگی انسان براساس ارتباهایش با جهان پیرامون وبا همنوعانش شکل می گیرد. زبان وسیله ای ارتباطی بسیار مهمی برای انسان هاست اما فقط دانستن زبان و یا توانایی سخن گفتن برای ایجاد ارتباط میان آدم ها کفی نیست. بلکه برخورداری ازقوه شنوایی ودانستن کلمات مشترک نیز لازم است. با این حال گاه دو یا چند نفر که از زبان مشترکی برخوردارند منظور یکدیگر را به درستی متوجه نمی شوند به همین دلیل شناختن زبان وقواعد آن و طرز بکاربردن صحیح کلمات نیاز به آموزش دارد. بر همین مبنا درست نوشتن وصحیح خواند برای درک مفهوم یک اثر نوشتاری وانتقال صحیح معانی آن دارای اهمینی ویژه است. بنابراین برای درک درست یک نوشته شناختن قواعد ودستور زبان ومعنی کلمات ضروری می‌باشد.

با توجه به این مقدمه باید گفت درک درست یک اثر تجسمی تا حدود زیادی بستگی به شناختن ودرک کردن ابزار وعناصر هنر تجسمی دارد با این تفاوت که برای آموختن زبان نوشتاری قواعد شناخته شده و دقیقی وجود دارد اما زبان عناصر هنر تجسمی بسیار پیچیده و دشوارترا ست. در این میان چشم به عنوان عامل دیدن ونگاه کردن نقش اصلی را در فراگرفتن زبان هنر تجسمی دارد.زیرا دیدن امکان تجربه ی مستقیم وبدون واسطه ای واقعیت واشیا پیرامون را برای ما فراهم می‌کند. به همین دلیل ما معمولا به چشم هایمان بیش از سایر اعضا و اندام حسی خود برای فهمیدن واقعیت اطمینان داریم. همچنان که در زندگی روزمره برای اطمینان پیدا کردن از صحت چیزی که می شنویم گفته می‌شود تا ندیدی باور مکن و یا این که: شنیدن کی بود مانند دیدن؟

اهمیت دیدن به این دلیل است که ما معمولا تصاویر اشیا را نزدیکترین و درست ترین نشانه برای درک خصوصیات آنها می دانیم به طوری که با دیدن تصویر یک شی می توانیم بفهیم که ویژگی ها وامکانات آن چیست در حالی که با شنیدن نام اشیاء و یا حتی توصیفی که از آنها می‌شود نمی توان آنطور که باید به خصوصیات آنها پی برد. همانطور که تصاویر روی دیوارهای غارها و روی ظروف واشیایی که از روزگاران دور بجای مانده اند اینک پس از گذشت چند هزار سال اطلاعات با ارزش ومهمی را به ما منتقل می کنند اما خطوط نوشته ها و سایر علائم باقی مانده از دوره ی قدیم هرگز با چنین صراحتی با ما ارتباط برقرار نمی کنند و اطلاعات دوره ی خود را به راحتی به ما منتقل نمی کنند.

هر کدام از ما در ذهن خود تصوراتی داریم که تاوقتی به شکل بصری تجسم پیدان کرده اند دیگران از پی بردن به آنها عاجز خواهند بود. در حالی که با تجسم بخشیدن به آنها ارتباط ذهنی ما با مخاطبان شکل ملموسی پیدا می‌کند تصاویر ذهنی می توانند به شکل توصیف روایی ، شعری و بصری یا تجسمی ارائه شوند آنچه در روزگار ما در قالب هنرهای تجسمی جای می گیرد عبارت است از: عکاسی، گرافیک، نقاشی، طراحی، مجسمه سازی، معماری وطراحی صنعتی، به طور کلی می‌توان گفت همه هنرهایی که به صورت بصری ارائه یا دیده می‌شوند. و با تصویر سروکار دارند  اصول ومبانی مشترکی دارند که مبانی هنرهای تجسمی یا مبانی هنرهای بصری نامیده می‌شوند. بنابراین در مبانی هنرهای تجسمی الفبای تجسم یا تصویر کردن و همچنین درک آثار هنرهای تجسمی را تجربه خواهیم کرد.

عناصر بصری

عناصر بصری در طبیعت

گفتیم ساختار structure یک پرده نقاشی، یک پیکره، یک پوستر و غیره از اجزای تشکیل یافته است که آنها را عناصر بصری می نامند، همه عناصر بصری را روشنی و به وفور در طبیعت نیز می‌توان اشاره کرد

خورشید، ماه و ستارگان در آسمان به منزله نقسطه هستند، درختان یک جنگل مجموعه ای از خط ها را تشکیل می دهند پوست چروکیده دست یک روستایی نمایانگر بافت است مگسهای یک باغچه وپرهای پرندگان هماهنگ ریگ ها را نشان می دهد صخره های یک کوه شکل های گوناگونی را می نمایند. مسئله آن است که ما در طبیعت به ندرت میتوانیم عناصر تجسمی را در چارچوب یک ترکیب بدانیم.ولی نقاش به مبنای تصویر ذهنی Image که از اشیاء و پیرامون خود می گیرد اثر هنری خویش را می آفریند. به عبارتی او برخی از اجزاء بصری را که از طریق حس بینایی خود از محیط قابل رویت دریافت کرده با وسایل معینی چون قلم مو ورنگ و به روی سطح معینی چون بوم و از نو ترکیب می‌کند و کلیتی خاص می نمایاند.

عناصر ونیروهای بصری در هنرهای تجسمی به دو بخش کلی تقسیم می‌شوند.:

بخشی که با آنها به طور فیزیکی وملموس سروکار داریم و همان عناصر بصری محسوب می‌شوند.:

مثل: خط،سطح، رنگ،شکل، بافت،اندازه،تیرگی روشنی

بخش دیگر کیفیات خاص بصری هستند که بیشتر حاصل تجربه وممارست هنرمند در بکاربردن عناصر بصری می باشند از قبیل تعادل، تناسب، هماهنگی و کمتر است که به نیروهای بصری یک اثر تجسمی استحکام می بخشند.

به طور کلی عناصر ونیروهای بصری در طبیعت ومحیط پیرامون ما وجود هستند وهنرمن دیا از آنها به طور مستقیم استفاده می‌کند و یا با الهام گرفتن از طبیعت وبا استفاده از ابزار و مواد گوناگون این عناصر ونیروها را به وجود می آورد. تنوع ابزار ومواد گوناگونی که امروز هنرمندان در اختیار دارند بسیار زیاد است. از انواع ابزارهای اثرگذار در گرفته تا سطوح مختلف رنگ های متنوع ویژگی های کمی وکیفی، گسترده مصنوعات وحلال گوناگون.

دیدن

انسان به وسیله توانایی های جسمی وروحی خود با جهان ارتباط برقرار می‌کند از میان توانایی های مختلف حس بینایی انسان را قادر می سازد تا جهان پیرامون خود را ببیند و با آنچه در آن می گذرد ارتباط برقرار کند چشم ها عضوی از بدن هستند که عمل دیدن به وسیله ی آنها انجام می‌شود. شرط دیدن اشیاء وپدیده ها توسط عضو بینایی (چشم ها) وجود نور است و بدون وجود نور انسان قادر به دیدن نیست. بنابراین عمل دیدن ارتباطی است که انسان در شرایط مساعد نوری از طریق عضو بینایی با جهان برقرار می‌کند.

برای دیدن غیر از چشم و نور مساعد عوامل دیگری نیز موثر و لازم می باشند که عبارتند از:

الف) وجوداشیاء که نور پس از برخورد با آنها به چشم منعکس می‌شود.

ب)انتقال علائم و پیام های بصری از طریق چشم به مغز توسط اعصاب بینایی

پیام های بصری شامل اطلاعاتی درباه خصوصیات ظاهری اشیا از قبیل نوع رنگ ،میزان تیرگی-روشنی، اندازه و جنسیت آنها می‌باشد.

دیدن ونگاه کردن

در یک معنای کلی عمل دیدن واکنشی طبیعی و خود به خود است که عضو بینایی در مقابل انعکاس نور از خود نشان می دهد در حالی که انسان عمل نگاه کردن را به طور اداری وبرای مقصودی خاص انجام می دهد.

در عمل دیدن انسان به طور طبیعی رنگ،شکل، جهت،بافت، بعد وحرکت اشیا را به وسیله ی پیام های بصری دریافت می‌کند. در  حالی که نگاه کردن علاوه بر دیدن اشیا به روابط و تناسبات میان آنها دقت می‌کند.

بنابراین می‌توان گفت نگاه کردن یک رویداد ارادی است ونوعی جست و جوی بصری محسوب می‌شود در حالی که دیدن واکنش طبیعی عضو بینایی به نور است که در شرایط مساعد به طور خود به خودی انجام می گیرد.

فضا

کلیتی که یک نقاش به وجود می آورد این کلیت در فضایی شکل گرفته که بوسیله چارچوب و قاب Frame/caclre محدود شده است. بنابراین قاب و چارچوب و کادر در ترکیب بندی اهمیت بسیار دارد.ترکیب چند عنصر بصری تجسمی معین در یک چارچوب مربع شکل، با ترکیب بندی همان عناصر در چارچوبی مستطیلی یا دایره شکل متفاوت ومختلف است.اما منظور از فضا space چیست؟

مفهوم رفتار در هنرهای تجسمی با مفهوم فضا در طبیعت متفاوت می‌باشد.در هنرهای تجسمی-و بخصوص در نقاشی و هنر گرافیک –فضا توسط یک کادر محدود می‌شود.

به بیان دیگر کادر فضا را به دو بخش درونی و بیرونی تقسیم می‌کند. آنچه بیشتر مورد نظرماست. فضای درونی یک نقاشی و یک پوسته وغیره است. فضا در اینها دو بعد دارد ولی در مجسمه دارای سه بعد است.نکته مهم آنکه فضا شکل ورنگ خاص ندارد، ممکن است سیاه باشد یا سفید یا سرخ و یا غیره … گاهی خالی است و گاهی فاصله بین چند عنصر را پر می کند این فاصله در سطح باشد و خواه در عمق واقعی و خواه در عمق تصوری که بوسیله پرسپکتیو ایجاد می شود. بطور خلاصه در هنرهای تجسمی می توان فضا را به منزله حوزه ای محاط شده تلقی کرد. گفتیم همه آثار تجسمی از عناصر بصری کارکردهای معین تشکیل شده اند.

هنرمندان معمولا ترکیب عناصر ونیروهای بصری کار خود را براساس کادر وفضای بصری که در اختیار دارند سازماندهی می کنند. محدوده وفضای اثر هنری به هر شکل که انتخاب شود در تاثیرگذاری بر نیروهای بصری وترکیب آنها با یکدیگر موثر است. در واقع هنرمند با انتخاب بخشی از فضا و جداساختن آن از سایر بخش ها و فضای پیرامون توسط کادری مشخص دوعمل انجام می دهد: اول اینکه ارتباط کادر را با محدوده ی داخلی اثر برقرار می کند وانرژی بصری را که از درون به بیرون گرایش دارد محصور می سازد. دوم اینکه انرژی های بصری بیرون از کادر را که می خواهند به درون آن نفوذ کنند به کنترل درخواهد آورد به تصاویر شکل 2 توجه کنید:

انرژی های بصری که از درون کادری سرچشمه می گیرند ونیروهای مشابهی که از بیرون به آن وارد میشوند ساختار اصلی اثر وسازماندهی عناصر بصری را در کادر تحت تاثیر قرار خواهند داد.می توان گفت که با توجه به شکل کادر است که هنرمند عناصر بصری را در اثر خود سازماندهی می کند وروابط آنها را با یکدیگر در ترکیبی مناسب برای نمایش موضوعی خاص شکل می دهد.

فضای درونی یک کادر زمانی پیدا می کند که چیزی در درون کادر انرژی بصری آن را فعال کند. این چیز می تواند یک نقطه ساده یا عنصر بصری دیگر باشد وبسته به اینکه به چه شکلی و درکجای کادر قراردارد معنای مختلفی خواهد آمد شکل 3 این دو موضوع در توضیحات مربوط به عناصر تجسمی دنبال خواهد شد.

این فقط قسمتی از متن مقاله است . جهت دریافت کل متن مقاله ، لطفا آن را خریداری نمایید


دانلود با لینک مستقیم


دانلود تحقیق کامل درمورد هنرهای تجسمی

تاریخ هنرهای اسلامی1 - 15 دوره نمونه سوال + پاسخنامه

اختصاصی از اینو دیدی تاریخ هنرهای اسلامی1 - 15 دوره نمونه سوال + پاسخنامه دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

نیمسال اول 89-88
نیمسال دوم 89-88
نیمسال اول 90-89
نیمسال دوم 90-89
نیمسال اول 91-90
نیمسال دوم 91-90 همراه با جواب تستی
تابستان 91
نیمسال اول 92-91 همراه با جواب تستی
نیمسال دوم 92-91 همراه با جواب تستی
نیمسال اول 93-92
نیمسال دوم 93-92
تابستان 93
نیمسال دوم 94-93
تابستان 94 همراه با جواب تستی
نیمسال اول 95-94 همراه با جواب تستی


دانلود با لینک مستقیم


تاریخ هنرهای اسلامی1 - 15 دوره نمونه سوال + پاسخنامه

هنرهای گرافیک و چاپ 16 ص - ورد

اختصاصی از اینو دیدی هنرهای گرافیک و چاپ 16 ص - ورد دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

هنرهای گرافیک و چاپ 16 ص - ورد


هنرهای گرافیک و چاپ 16 ص - ورد

هنر اژه ای

منشأ و آغاز هنر یونان را معمولاً دو تمدن محصور در دریای اژه یعنی تمدن مینوسی در جزیرة کرت (در جنوب یونان) و تمدن میسنی (در جنوب غربی خاک یونان) عنوان می‌کنند. هنر مینوسی به عصر مفرغ متأخر تعلق دارد و حدوداً به 2800 سال پیش از میلاد باز می گردد. و هنر میسنی نیز با قدمتی کمتر حدوداً به 2000 سال پیش از میلاد می رسد.

دورة تمدن مینوسی را معمولاً به سه دورة پیشین، میانه و پسین تقسیم می‌کنند.

مینوسی پیشین

که به دورة پیش از کاخها نیز معروف است، آثار به جای مانده عمدتاً برخی سفالینه ها و باقی مانده هایی از مجسمه های کوچک است. از آن جمله پیکره های کوچک اندام مرمری از جزایر سیکلاد (مابین خاک یونان و آسیای صغیر) است که مجسمه های کوچک و متفاوتی از پیکره های زناانه است که با تناسبات طبیعی و گاه هندسی شکل گرفته اند. همچنین برخی مجسمه های کوچک که با حجمهای ساده پیکرة آدمها را در حالات مختلف نشان میدهد همچون مجسمه «چنگ نواز» که به حدود 2000 پیش از میلاد مربوط میشود.


دانلود با لینک مستقیم


هنرهای گرافیک و چاپ 16 ص - ورد