اینو دیدی

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

اینو دیدی

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

جزوه آموزشی تجزیه و تحلیل سری های زمانی و پیش بینی بوسیله نرم افزار مینی تب (Minitab) به زبان فارسی (کارگاه روش های پیش بینی و

اختصاصی از اینو دیدی جزوه آموزشی تجزیه و تحلیل سری های زمانی و پیش بینی بوسیله نرم افزار مینی تب (Minitab) به زبان فارسی (کارگاه روش های پیش بینی و سری با Minitab) دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

جزوه آموزشی تجزیه و تحلیل سری های زمانی و پیش بینی بوسیله نرم افزار مینی تب (Minitab) به زبان فارسی (کارگاه روش های پیش بینی و سری با Minitab)


جزوه آموزشی تجزیه و تحلیل سری های زمانی و پیش بینی بوسیله نرم افزار مینی تب (Minitab) به زبان فارسی (کارگاه روش های پیش بینی و سری با Minitab)

این فایل جزوه درس کارگاه روش های پیش بینی و تحلیل سری های زمانی در زنجیره تامین است که در آن نرم افزار آماری مینی تب یا Minitab برای استفاده در علم سری های زمانی و پیش بینی با مثال ها و تصاویر فراوان به زبان فارسی آموزش داده شده است. در این جزوه مفاهیمی چون آشنایی اولیه با نرم افزار مینی تب، رسم نمودارهای سری های زمانی، روش های مختلف پیش بینی مانند میانگین متحرک و هموارسازی نمایی با سری های زمانی، محاسبۀ خطاهای پیش بینی با نرم افزار مینی تب و بسیاری مطالب مفید دیگر در مورد کاربرد نرم افزار مینی تب در درس پیش بینی و تحلیل سری های زمانی آورده شده است.

مطالب:

  • آشنایی مقدماتی با نرم ­افزار Minitab
  • آمار توصیفی در Minitab
  • رسم و ویرایش نمودار سری زمانی در نرم ­افزار Minitab
  • برازش منحنی در روند در نرم ­افزار Minitab
  • میانگین متحرک ساده در نرم­ افزار Minitab
  • هموارسازی نمایی در نرم ­افزار Minitab
  • هموارسازی نمایی دوبل (دوگانه یا با اصلاح روند) در نرم­ افزار Minitab
  • انجام رگرسیون خطی ساده در نرم افزار مینی­تب Minitab
  • رسم نمودار در نرم­ افزار Minitab
  • تولید اعداد تصادفی در نرم ­افزار Minitab

مدرس و تهیه کننده: فضه پرتوی (استاد دانشگاه های علمی و کاربردی)

فرمت فایل: PDF

تعداد صفحه: 54


دانلود با لینک مستقیم


جزوه آموزشی تجزیه و تحلیل سری های زمانی و پیش بینی بوسیله نرم افزار مینی تب (Minitab) به زبان فارسی (کارگاه روش های پیش بینی و سری با Minitab)

دانلود مقاله کامل درباره ارتباطات تحریک‌پذیر زمانی در پروتکل شبکهCANا ( Time Triggered CAN)

اختصاصی از اینو دیدی دانلود مقاله کامل درباره ارتباطات تحریک‌پذیر زمانی در پروتکل شبکهCANا ( Time Triggered CAN) دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 12

 

ارتباطات تحریک‌پذیر زمانی در پروتکل شبکهCANا ( Time Triggered CAN)

 

چکیده :شبکه‌های صنعتی یکی از مباحث بسیار مهم در اتوماسیون می‌باشد. شبکه‌ی CAN به عنوان یکی از شبکه‌های صنعتی ، رشد بسیار روز افزونی را تجربه کرده است. در این میان ، عدم قطعیت زمان ارسال پیام‌ها در این پروتکل شبکه ، باعث می‌شود که کاربرد این شبکه در کاربرد‌های حیاتی با اشکال مواجه شود. یکی از راه‌حل‌‌های برطرف کردن این مشکل ، استفاده از تکنیک تحریک زمانی است که در ایت مقاله مورد بررسی قرار می‌گیرد.کلید واژه‌ها : شبکه صنعتی ، تحریک زمانی ، CAN  ارتباطات تحریک‌پذیر زمانی در پروتکل شبکه‌ی CAN  1) مقدمه در محیط‌های صنعتی ، کارخانجات ، خطوط تولید و امثالهم ، اتصال میکروکنترلر‌ها ،‌ سنسورها (Sensor) و محرک‌ها (Actuator) با چندین نوع سیستم ارتباطی متفاوت به یکدیگر ، نوعی هنر معماری در الکترونیک و کامپیوتر است. امروزه ارتباطات از نوع تحریک‌پذیر زمانی به‌طور گسترده‌ای در پروتکل ارتباطات برپایه شبکه با پروتکل  CAN (Controller Area Network) استفاده می‌شود. مکانیسم داوری (Arbitrating) در این پروتکل اطمینان می‌دهد که تمام پیام‌ها بر اساس اولویت شناسه (Identifier) منتقل می‌شوند و پیامی با بالاترین اولویت به هیچ عنوان دچار آشفتگی نخواهد شد. در آینده ، بسیاری از زیرشبکه‌های (SubNet) مورد استفاده در کاربرد‌های حیاتی ، به‌عنوان مثال در بخش‌هایی مثل سیستم‌های کنترل الکترونیکی خودرو  (X-By-Wire) ، به سیستم ارتباطی جامعی نیاز دارند که دارای قطعیت ارسال و دریافت در هنگام سرویس‌دهی باشد. به‌ عبارتی ، در ماکزیمم استفاده از باس که به ‌عنوان محیط انتقال این نوع شبکه به‌کار می‌رود ، باید این تضمین وجود داشته باشد که پیام‌هایی که به ایمنی (Safety) سیستم وابسته هستند ، به موقع و به درستی منتقل می‌شوند. علاوه بر این باید این امکان وجود داشته باشد که بتوان لحظه‌ی ارسال و زمانی را که پیام ارسال خواهد شد را با دقت بالایی تخمین زد.در سیستم با پروتکل CAN استاندارد ، تکنیک بدست آوردن باس توسط گره‌های شبکه بسیار ساده و البته کارآمد است. همان‌گونه که در قبل توضیح داده‌شده است ، الگوریتم مورد استفاده برای بدست آوردن تسلط بر محیط انتقال ، از نوع داوری بر اساس بیت‌های شناسه است. این تکنیک تضمین می‌کند که گره‌ای که اولویت بالایی دارد ، حتی در حالتی‌‌که گره‌های با اولویت پایین‌تر نیز قصد ارسال دارند ، هیچ‌گاه برای بدست آوردن باس منتظر نمی‌ماند. و با وجود این رقابت بر سر باس ، پیام ارسالی نیز مختل نشده و منتقل می‌شود. در همین جا نکته‌ی مشخص و قابل توجهی وجود دارد. اگر یک گره‌ی با اولویت پایین بخواهد پیامی را ارسال کند باید منتظر پایان ارسال گره‌ی با اولویت بالاتر باشد و سپس کنترل باس را در اختیار گیرد. این موضوع یعنی تاخیر ارسال برای گره‌ی با اولویت پایین‌تر ، ضمن این که مدت زمان این تاخیر نیز قابل پیش‌بینی و محاسبه نخواهد بود و کاملا به ترافیک ارسال گره‌های با اولویت بالاتر وابسته است. به عبارت ساده‌تر : ●  گره یا پیام با اولویت بالاتر ، تاخیر کمتری را برای تصاحب محیط انتقال در هنگام ارسال پیش‌رو خواهد داشت.●  گره یا پیام با اولویت پایین‌تر ، تاخیر بیشتری را برای بدست‌گرفتن محیط انتقال در هنگام ارسال ، تجربه خواهد کرد. یک راه حل برطرف کردن نیاز‌های ذکرشده در بالا ، استفاده از شبکه‌ی استاندارد CAN با اضافه‌کردن تکنیک تحریک زمانی (Time Trigger) به آن می‌باشد. استفاده از تکنیک تحریک زمانی در CAN ، طبق توضیحاتی که داده خواهد شد ، باعث اجتناب از این تاخیر می‌شود و باعث استفاده‌ی مفیدتر و کارآمدتر از پهنای باند شبکه ، به کمک ایجاد قطعیت در زمان‌های انتظار و ارسال ، می‌شود. به عبارت دیگر ، مزایای این شبکه با استفاده از تکنیک تحریک زمانی عبارت خواهد بود از : ●  کاهش تاخیر‌های غیر قابل پیش‌بینی در حین ارسال●  تضمین ارتباط قطعی و تاخیر‌های قابل پیش‌بینی●  استفاده‌ی مفید‌تر و کارآمد از پهنای باند شبکهبا توجه به مکانیسم‌های پیش‌بینی شده در TTCAN ، این پروتکل زمان‌بندی پیام‌هایی با تحریک زمانی (TT) را به خوبی پیام‌هایی با تحریک رویداد (Event Trigger) را که قبلا در این پروتکل قرار داشت ، مدیریت می‌کند. این تکنیک اجازه می‌دهد که سیستم‌هایی که دارای عملگرهای بلادرنگ هستند نیز بتوانند از این شبکه استفاده کنند. همچنین این تکنیک انعطاف بیشتری را برای شبکه‌هایی که قبلا از CAN استفاده می‌کردند ، ایجاد می‌کند. این پروتکل برای استفاده در سیستم‌هایی که ترافیک دیتا بصورت مرتب و متناوب در شبکه رخ می‌دهد ، بسیار مناسب و کارآمد می‌باشد.در این تکنیک ، ارتباطات بر پایه‌ی یک زمان محلی بنا شده است. زمان محلی توسط پیام‌های متناوب یک گره که به‌عنوان گره‌ی مدیر زمان (Time Master) تعیین شده است ، هماهنگ و تنظیم می‌شود. این تکنیک اجازه‌ی معرفی یک زمان سراسری و با دقت بالا را بصورت یکپارچه (Global) را ، در کل سیستم فراهم می‌کند. بر پایه‌ی این زمان ، پیام‌های متفاوت توسط یک سیکل ساده ، در پنجره‌هایی قرار می‌گیرند که متناسب با زمان پیام چیده شده است. یکی از مزایای بزرگ این تکنیک در مقایسه با شبکه‌ی CAN با روش زمان‌بندی کلاسیک ، امکان ارسال پیغام‌های تحریک‌ شونده‌ی زمانی با قطعیت و در پنجره‌های زمانی است. اگر فرستنده‌ی فریم مرجع دچار خرابی شود (Fail) ، یک گره‌ی از پیش تعریف شده‌ی دیگر به‌طور اتوماتیک وظیفه‌ی گره‌ی مرجع را انجام می‌دهد. در این‌حالت ، گره‌ی با درجه‌ی پایین‌تر جایگزین گره‌ی با درجه‌ی بالاتر که دچار خرابی شده است ، می‌شود. حال اگر گره‌ی با درجه‌ی بالاتر ، تعمیر شده و دوباره به سیستم باز گردد ، به‌صورت اتوماتیک تلاش می‌کند تا به‌عنوان گره‌ی مرجع انتخاب شود. توابعی به‌صورت پیش‌فرض در تعاریف و خصوصیات TTCAN قرار داده شده است تا سیستم از این تکنیک خروج و بازگشت خودکار ، پشتیبانی کند. در ادامه‌ی این مقاله ، جزییات این پروتکل مورد


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله کامل درباره ارتباطات تحریک‌پذیر زمانی در پروتکل شبکهCANا ( Time Triggered CAN)

دانلود تحقیق کامل درباره برداشت های جدید از نظریه س پی اچ (تحول زمانی و اسپین )

اختصاصی از اینو دیدی دانلود تحقیق کامل درباره برداشت های جدید از نظریه س پی اچ (تحول زمانی و اسپین ) دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 52

 

برداشت های جدید از نظریه سی. پی. اچ.

مقدمه:

هنگامیکه نسبیت عام مطرح شد، در مدتی کمتر از یکسال شوارتسشیلد سیاه چاله را در بر اساس برداشت های خود از نسبیت عام فرمولبندی و مطرح کرد. انیشتین بلافاصله با چنین برداشتی از نسبیت عام مخالف کرد. اما از دهه ی 1960 به بعد سیاه چاله مورد توجه جدی قرار گرفت و امروزه یکی از زمینه های فکری و تحقیقاتی فیزیکدانان را تشکیل می دهد. نمونه ی مشابه آن را می توان در توجیه پدیده ی فتوالکتریک با استفاده از خواص کوانتومی تابش توسط انیشتین مشاهده کرد. انیشتین تلاش کرد با دیدگاه کوانتومی پلانک پدیده ی فتوالکتریک را توجیه کند، اما این توجیه مورد پذیرش پلانک نبود. در حالیکه توجیه انیشتین موجب پیشرفت نظریه کوانتومی پلانک شد.

مطالب زیر برداشت های دوستان است که امیدوارم مورد توجه قرار گیرد.

تحول زمانی و اسپین

Time Revolution and Spin

( TRS Theory )

مقدمه

همانطور که می دانیم در فیزیک ، کوانتوم و نسبیت دو تئوری کاملا جا افتاده می باشد که هر کدام در جای خود توانسته است بسیاری از ابهامات در فیزیک را بر طرف سازد.

اما یک مسئله مهم که بسیاری از فیزیکدانان بزرگ را به فکر واداشته این است که آیا بین این دو تئوری قدرتمند رابطه ای وجود دارد؟ و آیا می توان با استفاده از مفاهیم فیزیک بین این دو، رابطه ای بر قرار کرد؟

در این مقاله ما با استفاده از یک سری مفاهیم فیزیک سعی داریم به رابطه ای بین تئوری کوانتوم و نسبیت برسیم. قابل ذکر است با توجه به این که در طرح این مقاله چندین استاد راهنما مارایاری می کنند لذا به پیشنهاد آنان این مقاله به صورت یک فرضیه(در حال حاضر) به نام

TRS (Time Revolution and Spin )

نام گرفته است که برای رسیدن به نتیجه قطعی نیاز به مطالعات وتحقیقات بیشتری دارد.


دانلود با لینک مستقیم


دانلود تحقیق کامل درباره برداشت های جدید از نظریه س پی اچ (تحول زمانی و اسپین )

دانلود تحقیق دیوان زمانی 120 ص

اختصاصی از اینو دیدی دانلود تحقیق دیوان زمانی 120 ص دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

دانلود تحقیق دیوان زمانی 120 ص


دانلود تحقیق دیوان زمانی 120 ص

دسته بندی : علوم انسانی _ تاریخ و ادبیات، تحقیق

فرمت فایل:  Image result for word ( قابلیت ویرایش و آماده چاپ

فروشگاه کتاب : مرجع فایل 

 


 قسمتی از محتوای متن ...

 

تعداد صفحات : 176 صفحه

از طفیلش عالم هستی همه برپا بود آخرین ختم رسولان اندر این دنیا بود برحسن هم بر حسین سبطین برآنها بود بخش جرم ما گنه بی حد اگر برما بود هم به جعفر ششمین آن پیشوای ما بود دست سندی لعین آن حضرت موسی بود کشته از زهر ستم در طوس آن آقا بود آن شهید از زهرام الفضل بی پروا بود هم به فرزندش حسن یازده امام برما بود قائم آل نبی آن حجت یکتا بود بر تمام مؤمنین هر کس به هر مأوا بود ظالم بی رحم در هرجای دنیا این بود چهل بصد لیکن اضافه این به بعضی ها بود راه شرع ظاهری در جامعه برپا بود مکرسازی مکر حق از مکر تو بالا بود آنچنان روی زمین در زیر دست و پا بود تا که از راه حلال روزی تو را پیدا بود نبتینبتینبتسینبتنسمیتبنسیمتبنسیمتبمستبنیبیمن از تو باقی ماند اما زیرخاک او اندراست نخوت و کبر و تکبر تا بکی اندر سر است حمدبیسبتینسبتیسنمبتنیسمتبنمیستبنمیتبمیم حمد بی حد مر خدائی را که او یکتا بود برتمام انبیاء او محمد ختم شد بر علی ابن عم او هم بدختش فاطمه برهمین پنج تن قسم یارب که بردم نامشان برعلی ابن الحسین هم باقر آن شه قسم برشهی هفت سال مأوا داشت در زندان غم بر رضا فرزند دلبند امام هفتمین برتقی فرزند سلطان خراسان ای خدا برامام دهمین ای کردگار بی معین برشه صاحب زمان آن یادگاری از حسن بارالاها بر تمام انبیا هانت قسم ظلم را کم ظالمان را ریشه کن از بیخ کن گشته در بازارها پول ربا آخر زیاد قلبها خردن ابر پول ربا باشد ولی ای سیه رو توکه قلبت خوردن پول رباست چون قیامت آید ازتودان شکم گردد بزرگ تاتوراعمراست(زمانی)ازخدادرخواست کن بیبیبتینمبتیسنمبتینبسیتبیسنبتینبکتیسکبتبینبت نام نیکو ماندش بهتر از آن گنج زر است مست دنیا تا بکی دل بسته بر لذّات او چون که دست دیگر ازدست تودربالاتر است دان زدستت سختتر دستی تورا روی سر است نیت و قلب تو آگه دان خدای داور است هرکه کرد این کارهاکی امت پیغمبر است باچنین اعمال بی جائی که ازتوصادر است گرچه قارون جمع براودرهم سیم وزراست زادتوشه روسفید بی شک بروزمحشر است ساعتی فکر ای (زمانی)ازعبادت بهتر است یسنمبتسینمبتیسنمبتیسنمبتیسمنبتیسمنبتمت دم بدم لعنت کند بر قاتلانت یا حسین پای بوس آیند اندر آستانت یا حسین بررخ اکبر سلام آن نوجوانت یا حسین هم بر اصغرکودک شیرین زبانت یا حسین پای بوس آید ترا با دوستانت یا حسین سنیتبسنیبتنیسمتبنیتبینسبتنسمتبینبتینتبیمبتنت زبهرش داشت زهراروزوشب چشمان ازخون تر نبودی روزوشبها جز فغان و ناله اش کاری دگربین گردش چرخ فلک ازاوچه شد ظاهر علی خانه نشین اف باد برتو روزگار دون نمودندی براین کاش اکتفا آن امت گمراه نمی کردی عذارماه او ایکاش او نیلی دست توچون شد بلند بر فرق مظلومان مزن میزنی امروز اندر فرق افتاده تو دست برربا پولت دهی تو شرع آن سازی درست قصد تو باشد که گیری چهل صدم پول ربا وای برتو وای برتو می کنی با خود ستم مال دنیا را نبرد همره کسی جز یک کفن هرکه پیش از خود فرستادی برای آخرت پس عزیزم یک دمی بنشین بحالت فکر کن یبسنمبتیسنمبتیسنمبتیسنمبتنیسمبتینمتبنت هرکه یاد آرد زتو و زداستانت یا حسین برتمام شیعیان این آرزو اندر دل است یاحسین برتوسلام ای کشته در جنب فرات برعلمدارت دگر بر قاسم نوکدخدا بردل این باشد (زمانیرا) امید ای شاهدین نتبیکستنبنمیتبنیستبنیستبنمیستبنیستبنمتینتنت چه چشم خویش بربست از جهان پیغمبر اطهر هنوز از مرگ بابش بود اندر گریه و زاری نظر کن بر جفای روزگار و ظلم او آخر پس از مرگ نبی ازظلم جور آن بداندیشان فدک شد غصب که اومیبود ازدخت رسول الله نمیزد کاش آن بی دین به روی فاطمه سیلی (زمانی) آتش سوزان بدر زد آن سگ مرتد بسینبتسینمبتیسنمبتسینمبتیسنمبتیسنمبتیسی بدرب خانة زهرا که دود آن بکیوان شد زضرب پای آن بیدین زجا برکنده شد آن در بخاک افتاد وپهلویش شکست ای آه و واویلا که پهلویم شکست وروی خاک تیره افتادم مکان بین در و دیوار شد بردخت پیغمبر زدش با تازیانه چند او را پهلو و بازو نشان این دگر یک تازیانه آشکار آمد نمود آن تازیانه نیلگون پهلوی دختر را بدادندی عبور آنها گروه شامی و کوفه بیافکندند دوان در قتلگه با دیدة خونبار سر نعش برادر رفت زینب با فغان و داد بدستش تازیانه شمر آمد آن سک مردود نمودی نیلگون پهلوی آن بی بی چنان مرکب سخن کوته (زمانی) قلبهاراخون پرآذرکرد ینمسبتسینمبتیسمنبتینمبتیبنمتسمنبتسینبمتسین روبر پسرعمش علی بنمود وگفت این فاطمه باتو مرا یکدم به نزد بستر زهرا نشین یابن عما ده گوش تو بر گفته های فاطمه ازظلم خود آخرفلک این رشتة عمرم برید زسیلی صورتش نیلی بشد ای آه ازآن ساعت بنیبنسیبیسنبتینمبتینبتیسنبتیسمنبتیمسنبتیمنتبنی امان وآه ازآن دم آتش سوزان فروزان شد چه درشد سوخته باپا لگد زد آن جفاگستر فتاد آن در زجا ای آه آمد پهلوی زهرا صدازدفاطمه گفتا علی جان رس به فریادم زجور این ستمکار بدور از خالق داور فتادی فاطمه برخاک چون ازظلم آن بدخو در این جا تازیانه بر تن زهرای زار آمد کبود این تازیانه کرد گر پهلوی مادر را در آن وقتی اسیران نبی از قتلگه جمله زاشتر خویشتن را آن زنان و کودکان زار روان هریک بسمت کشته ای با ناله وفریاد بغل بگرفت جسم بی سر پاک حسین خود بزد با تازیانه آن لعین بر پهلوی زینب جدا با تازیانه زینب از نعش برادر کرد ینسکبتنیتبمیتبنیبتینمستبسنمبتسنیبتسینمبتنیت چون شد از این دار فنا پایان عمر فاطمه گفتا پسرعم جان بیا باشد وداع آخرین گویم وصیتهای خود برتو من زار غمین بر نونهال عمر من باد خزان از کین وزید اندر جوانی خاک شد منزل برای فاطمه برسوی عقباره نما میدان پسر عما علی این گونه از روز ازل شد سرنوشت فاطمه اظهار می سازم برت ده گوش برگفتار من در شب زبهر دفن برداری تو نعش فاطمه خاموش اندر شب یتیمان را تو از گریه نما دشمن نگردد باخبر آخر زمرگ فاطمه از بعد مرگ فاطمه تو ای شهنشاه نکو چون فاطمه بر کودکان خردسال فاطمه نعش مراچون خواستی بدهی توغسل ای حق پرست با پیرهن ده غسل این جسم کبود فاطمه آور برم اسماء تو آن قسمت کافور را بابایم از آن قسمتی دادی برای فاطمه باگریه داد از مهر دست دختر ختمی مأب چون ساعتی بگذشت و تو بیدار بنما فاطمه جان داده ام ازتن مرابیرون شده روح وروان برگو علی راشد برون زین دار فانی فاطمه صدیقة روز جزا آن لحظه اندر خواب شد یکدم چه بگذشت شدبرون روح وروان فاطمه کردی صدا هرچند اورا نی جواب ازاو شنید تابلک گردد باز از هم دیدگان فاطمه زین دار فانی می روم ازجور وظلم آن پلید من می شوم ازتو جدا میدان پسرعما علی در نزد باب باوفا میدان پسرعما علی پایان عمر من بود با تو همی دارم سخن چون چشم خودبربستم ازاین دارپررنج ومحن باشد وصیت دیگرم برتو پسرعم جان مرا مگذارشان نالند این اطفال زار بینوا دیگر پسرعما سخن اظهار بنمایم بتو گیری امامه جای من چون مهربان میباشداو حرف دگر برتومرا ای ابن عم اینگونه است بیرون نیاری تو مرا این جامه ای اندرتنست بعد وصایا با علی کردی خطاب اسماء را آورد جبرئیل از بهشت از بهر بابم مصطفی آورد آن کافور را اسماء با چشم پرآب گفتابراسماءآنزمان من میروم یکدم بخواب کردی صداگرنامدی ازمن جواب اسماءدان روکن پسرعمم خبرازمرگ من توآن زمان دخت نبی ای آه آه آن لحظه اندرخواب شد آن همسرشیرخداآن لحظه اندر خواب شد پس بر سر بالین او اسماء در آندم رسید اورا صدامی زد همی اسماءبودش این امید دیدآنکه زهرارا زتن روح وروان بیرون شده زد دست خود اسماءبسر وانگه زداغ فاطمه درفصل هیجده سالگی ازاین جهان کج مدار نوحه سرائی روزوشب کن از برای فاطمه نسیمبتسینمبتنسیمبتسنیمتبسنمیتبسمنیبتنتنت گفتا پسرعم جان علی اندر بر زهرا بیا برتو مراست آخر وداع نزدم پسرعما بیا گویم وصیت های خود توگوش گفتارم نما چون که مرا آخر رسیده عمر زین دار فنا دیدار آخر هست بنما تو حلالم از وفا راضی ززهرا شو پسرعم جان تو ازبهر خدا گردند بی مادر زجور روزگار پرجفا آگه نگردند اهل کین از مرگ زهرا حالیا ده غسل بنمایم کفن از مهر تو دفنم نما با پیرهن ده غسل تو این جسم افکار مرا درحق من کردندظلم آخر (زمانی) بس نما بنیتبنتیسبنمسیتبنمسیتبنسمیبتیسنمبتسمنبت بی خبر از آن ستمکاران مردود دنی نعش من را غسل ده تو در دل شب دفن کن پانگهدار یک زمان تو یاعلی برقبر من در بر آن کودکان زار دل بریان برو بگشود روی فاطمه بیند که حالش چون شده ازاین جهان اورا مکان بر روضة رضوان شده اندر جوانی شد برون زهرای زار داغ را درماتم اورا ای(زمانی)خون توازچشمان به بار بینتبنیبتسینمبتسینمبتینسمتبینسبتمنیتنتبنتنیبی چون شدزمان رحلت دخت نبی المصطفی پایان عمر فاطمه شد زین جهان پرستم اندر بر زهرا بیا بنشین زمانی یا علی برتو وصیتهای خود گویم یکایک یابن عم عمرم تمامست و مرا با تو بود آخر وداع گردیده ای ازمن تو رنج بنما حلالم ازکرم دیگر سفارش برتو من زین نونهالانم کنم بنمای از گریه خموش شاها صغیران حزین نعش مرا بردار بهر غسل اندر نیم شب دروقت غسلم پیرهن ازجسم من بیرون میار راضی نیم آیند بر تشییع نعشم آن گروه بتنیستبینمتبینسمبتیبیسمبسینیتبینبسبنمتسبم گفت زهرا نعش من بردار در شب یا علی نیستم راضی زبهر دفنم آیند آن خسان چون سپردی تو بخاکم ای شهنشاه زمن بعد از آن سوی خانه ای شه شاهان برو از وفا دست محبت برکش آنانرا برو درگذر جرم (زمانی) زحمت او کن قبول بیسبیسبتیبایسبلیسبیستنبذیتسنبذیستنذبتیسن نعشم پسرعم تو بشب ده غسل درخاکم نما وانگه پرستاری کن از مهرووفا بر طفلها کن اختیار زن دگر ای پادشاه لافتی او مهربان چون من بود البته بر این طفلها بوداین چه ظلمی ازشماگریان شدی زان دیده ها زان دجله گردد دجلة دیگر یقین من به پا در زمزمه روز وشبان اندر چمن دارد نوا وز جغد ویرانه نشین آید مدام از او صدا اف برتو ای چرخ فلک ای روزگار پرجفا خواهی سعادت تو اگر در عرصة روز جزا یبنمیتبنسیمتبینبتنیستبنیمستبنمیستبینمستب چه ها گویم که روزفاطمه چون شام تارآمد وزان بین درودیوار گردیدش ورا مأوا زدی برفاطمه چندی که ازدل برکشیدی داد برس دادم علی من را بکشت این بدترازنمرود زمسمار ستم نیلی همه اعضای من گشته پسرعما خلاصم کن زچنگ ظلم او آخر وزان ظلمی بجان فاطمه آمد از آن مرتد کودکانم را پرستاری نما از مهر تو بارالاها خالقا برحق زهرای بتول نسمبتکسینبتسینبمستیبسنمیبتسیبتیسنمبتین گفتا بوقت جان سپردن دخت پاک مصطفی نعشم چه بسپردی بخاک برگشتی اندرخانه تو چندی زمرگ فاطمه چون ای پسرعماگذشت آور امامه جای من ای ابن عم اندر نکاح اف بروفایت روزگاردادازجفایت ای فلک ماهی بقعردجله نالد خون بریزدجای اشک بلبل به باغ وبوستان زین غم کشد فریادوداد اندر خرابه داد و بیداد فغان آید بگوش اندرجوانی رفت رفت زهرای مضطرزیرخاک آخر (زمانی) در عزای فاطمه تو اشک ریز بیانتسبکیسنبتیسنمبتیسنمبتیسکبنیسمبتیسنمب لگد بر در چه از آن بی حیای نابکار آمد زجا برکنده شد در آمد اندر پهلوی زهرا به مسمار ستم آن بی حیای شوم بی بنیاد به آواز ضعیف آن بی نوا از سوزدل فرمود برس فریاد من تاب و توانم از کفم رفته برون شد ازتنم جان ازجفای ظلم این فاجر فغان ای آه چون گویم که یارای زبان نبود از این دنیای پرمحنت برفتی جانب عقبا بهار عمر زهرا شد خزان ازدست آن بیدین سوی فردوس اعلا زین جهان پرمشقت رفت دگربخشا (زمانی) را گناهش گربود افزون ولی چشم شفاعت درجزا ازمصطفی داریم لنبیلتینبلتبینملتبیلنیبملتبیلنمیبتلمنیتبلبینمتلب شکست ازضرب درپهلویم این بدترزشدادم ازاین جوروستم ها برمن ای شاه عرب آمد سیه اعضایم ازمسماراین بیدین ملعون رفت شدم بیجان زدست ظلم این دورازحق ظلمن مکانم ازجفایش بین این دیوار و در باشد اگرشرحش دهم زین بیش یقینم خشک وترسوزد برفتی خرمن عمرش وزان ظلم و ستم برباد وسیله شد بمرگ فاطمه آن مرتد ابتر ولی یاد آمدم از کربلا و شاه مظلومان بگودال بلا افتاده بود از کین بروی خاک چه برگویم که ازآن بی حیاآندم چه شد ظاهر شکستی او بچکمه سینة آن پادشاه دین سه روزوشب حسین اوبروی خاک افکندند میان آفتاب گرم آن شاه زمن بودی براو گرد و غبار مرکبان کفر بنشسته به هیجده سالگی کردی وداع این دارفانی را زآفات جهان و دیگر از باد سموم کین بنزد باب خود پیغمبر اطهر بجنت رفت الهی حق زهرا بگذر از جرم گنه کاران الهی خالقا ما روسیاهیم و گنهکاریم نبیتبنمیستبنیسمبتیسنمبکتیسنبتکیسنمبتینمت فتادم برزمین آخر علی جان رس بفریادم بفریادم پسرعما برس جانم بلب آمد نباشد طاقتم دیگر زدل صبروتوانم رفت نشینی تا بکی در جای خود ای ابن عم من مرا همچون اجل این روسیه بالای سر باشد چه گوید ذاکر دل خون که قلب وهم جگرسوزد همی گویم بروی بستر تب فاطمه افتاد بشدشش ماهه طفلش سقط ازآن صدیقه اطهر بفصل نوجوانی قاتل زهرا شد آن ملعون بظهر روز عاشورا حسین با پیکر صدچاک زبهر کشتنش آمد بسر شمر لعین آخر اگر پهلوی زهرا را زدر بشکست این بیدین تن زهرای مرضیه اگر غسل و کفن کردند سه روزوشب حسین روی زمین عریان بدن بودی تنش برآفتاب گرم سوزان بود افتاده دگرسازی پرستاری تو آن اطفالهای او عزا سازند برپا دیده شان از اشک مالامال گدای درگه آل پیمبر از دل و جانست ینتبسیبتیسمنبتینمبتیسمبنسیتبنیستبینمتبیمنت ببین چه ظلم و ستمها بمن شد از اعدا بسوی خلد برین باب باوفا رفتی زامت تو بمن ظلم و بس ستم آمد از این جهان پرآشوب بس که دلگیرم بنزد خلق مرا عزت دگر بودی شدم دچار غم آمد به پیش ظلت من که رنج می کشد از دست امتان بسیار فغان زجور وجفاهای این بد اندیشان شداست منبرت ای باب جای بیگانه زظلم امت تو گشته است خانه نشین به اهل بیت تو بی حد ستم زاعدا شد بزد بروی من او سخت از ستم سیلی زمکر و حیله تمامی نمود او ظاهر هنوز هست روان خون زدیدة افلاک چه سنگدل بدی آن نانجیب از حق دور نیتبسنمبتسنیمبتینمبتیسنمبتیسبنمستبنمشس بیسبیبنیتبنیمکبتیسنمبتینبمتسیکبتسنمنتنتمم نبودی فاطمه آنجا عزاگیری برای او ولیکن شیعیان از بهر او هرروز و ماه و سال الا ای بانوی جنّت (زمانی) مرثیه خوانست نتبنیمستبنیبتیبتینمبتسکنیبتیسنمبتینمبتنتنتن سر از لحد بدر آور زمهر ای بابا چه زین جهان فنا جانب بقا رفتی زبعد تو غم عالم بجان من آمد شدم بمرگ رضا و زندگی سیرم چه سایة تو پدرجان مرا بسر بودی زسر چه سایة تو رفت، رفت عزت من زفاطمه به یقین آگهی تو باب کبار امان زگردش این روزگار بی پایان چه گونه تاب دل آرد که بیندم دیده علی که بود ترا جانشین نگر از کین وز آن دگر زستم غصب حق زهرا شد زضرب سیلی پدر صورتم شده نیلی هرآنچه داشت بدل آن ستمگر فاجر (زمانی) از ستم آن ستمگر ناپاک زبهر فاطمه نالان تمام وحش طیور نیبتیسنمبتینمبتینبمتینبمتی نیتبنیمتبنیمتبنیمتبینمبتینتبینمبتینبتینمبتیمنتب یبمنتیبنمتسیبنمسیتبنمبتینسمبتیسنمبتمنت در برم آی تو ای زار پریشان زینب این چنین دختر محنت کش دوران زینب فاتح خیبر و هم قدرت یزدان زینب باش چون باب تو مردانه بدوران زینب با حسینم زوطن با دل سوزان زینب چون که امری بود از خالق سبحان زینب باش صابر تو به آن رنج فراوان زینب بسوی محنت و اندوه فراوان زینب منزل آخر بودش آن شه شاهان زینب لشکر آید چه ملخ مور فراوان زینب لشکر کفر در آن دشت بیابان زینب بنیمتبنمسیتبنسیبتیسنمبتیسنمتبمنستبسممنت بتو گویم که شده عمر به پایان زینب با حسین و همه یاران و جوانان زینب کشته گردند همه یار و جوانان زینب عزم میدان کند آن خسرو خوبان زینب دان که براوست دگر عمر به پایان زینب بوس حلقوم حسین دختر محزون زینب به اسیری تو روی کوفة ویران زینب مجلس زادة سفیان بدایمان زینب خیزراننسیبتیسنمبتسیمنبتیسنمبتسیمنبتسمتب گفت ای دختر غمدیدة گریان زینب شد دم آخر من هست وصیت به توام دختر فاطمه باشی به تو باباست علی هم چه مادر تو بهر رنج و بلا صابر باش می رسد برتو زمانی که کنی عزم سفر زان سفر رفتن خود هیچ تو اندیشه مکن اندر آنراه بسی برتو رسد رنج فزون با حسینم چه رسی تو بصف کرببلا اندر آن دشت حسینم چه سراپرده زند بهر قتلش زیمین و زیسار از حد بیش صف کشند جمله (زمانی) زپی جنگ وجدل لیبتلتتلنیبملتنلمتبنمیتبنمسیتبنمسیتبمستبنمت گوش ده بر سخنم دختر گریان زینب آن زمانی که تو رفتی بصف کرببلا اندران دشت زظلم سپه کوفه و شام نوبت رفتن میدان به حسینم برسد از تو این پیرهن کهنه چه بنمود طلب وقت رفتن سوی میدان تو بجای مادر می شود کشته نیاید به حرم بار دگر باز از کوفة ویران ببرندت سوی شام خیزرانش زند او برلب و دندان زینب بر لبانی که مکید ختم رسولان زینب اندر آنگاه به محنت کش دوران زینب جای آورد بچشمان پر از خون زینب بوسه زد زیر گلوی شه شاهان زینب نمیتبسشنمبتینسمبتسینمبتسینمبتسنمبتسمتمت امید منزلت گرنیست بیا خسته مکن خودرا اگرچه زحمتی بردی ولی منزل شدت پیدا یقین دان زشت وبد هست این عمل نزدخلایقها ولی کاری بود نبود پسند خالق دارا بگیر یک همنشین از بهر خود تو آدم دانا کشد کارت بجائی او که بنماید ترا رسوا یقین دان پیش این و آن بریزد آبرویت را نشین با مردم عاقل که باشد سود تو آنجا گرم گفتی سخن برگو پسند جملة دلها نه چون خاشاک باشی که بردبادت تراهرجا تکان ازجای خود کی آب وباد اورادهد اصلاً بزرگست وعزیزاست آنکه میباشد ادب اورا زکه آموختی پس آگهی زین کار ده برما که شخصی بی ادب آموخت این جمله ادب برما که آن اعمال زشت آمدبقلب وهم بچشم ما اندرآنجا تو ببینی سر پرخون حسین گوی آنجا به یزید چوب مزن ای ظالم گفت یک یک سخنان راهمه زهرای بتول ای (زمانی) بکجا گفتگوی مادر خود اندر آنوقت که گردید حسین عازم جنگ نیستبنیمستبنسبتسینبمتسینمبتسیمنبتسنیمبت مرو راهی که از بهرت نگردد منزلی پیدا برو در آرهی تو منزلی یابی برای خود مرو بر گرد اعمالی که زشتست از برای تو بگِرد آن عمل رو که ترا باشد پسند دل چه خواهی همنشین گیری دمی برخویش کن فکری مبادا همنشین گیری بود ناجنس وبدکردار تراآن همنشین بدچه شدهم بزم وهم مجلس به هربزم و بهرمجلس که بنشینی برادر جان نشین توگوشة مجلس سخن یاوه مگو هرگز بسنگینی تو میباید چنان سنگ گران باشی چه آب وباد آیدسنگ درجایش بود محکم ادب آموز از گهواره تاگور گر توئی عاقل کسی پرسیدازشخصی که این فهم وادب برگوی به پاسخ درجواب اوچنین فرمودواین گفتش چه دیدم بی ادب اندر پی اعمال زشتی رفت نگردم تا نیاید بد به پیش دیده و دلها پسند مردمان باشد دگر خلاق بی همتا مکن تو وز زبان و کار خود آزرده قلبی را تنیبمتسنبتسینبتینسبتسمنتبمستبنیمتبمتنمت روز عزای مظهر یزدان علی از نو رسید در دامن محراب آن آقا بخون آغشته شد آن شیر داورکشته شد مولای قنبرکشته شد دردست مرد تیره بخت آن شیر خلاق علی داماد احمد شوهر زهرای اطهر کشته شد افکند آخر آنلعین آتش تمام خشک و تر اطفال اوشد بی پدرچون آن غضنفرکشته شد زادش ورا امروز شد کشته زتیغ آن دنی خون ازسرش برخاک ریخت آن شاه اطهرکشته شد ای وای کشته شد علی شیر خدا اندر زمین آن قدره الله بخون خویش اندر کشته شد جن و ملائک نوحه گر بر آنشه شاهان بود حلال مشکلهای خاص وعام یکسرکشته شد دلها تمامی خون شده اندر عزای آن جناب زهراپریشان گوید آه بن عم اطهرکشته شد جاری زچشمان ملائک خون وزین ظلم وستم با مصطفی هم ناله او ای آه حیدرکشته شد خودم آماده کردم گرد آنکاری که بد باشد بگرد آن روم نبود زیانش بر مسلمانی (زمانی) آنچه بهرتو بداست بردیگران مپسند نسیتبینمبتیسنمبتیمسنبتینبمتیبمنتیسبمسسمت باز از افق هنگامة ماتم بدوران شد پدید اول امام شیعیان امروز می گردد شهید ای وای حیدر کشته ساقی کوثر کشته شد در دامن محراب اندر خون شناور شد علی گردید ازخون سرخ آن رخسارماه او همی ای داد ابن ملجم ملعون آن شوم شرر وز دود آن آتش سیه عالم نمودی سربسر شاهی که اندر خانة خاص خداوند جلی دردامن محراب شد ریشش زخون رنگین همی جبرئیل اندر آسمان گفتا بفریاد این چنین در دامن محراب از شمشیر یک مرد لعین ارکان حق بهر علی مرتضی گریان بود ازآسمان خون می چکد لوح وقلم گریان بود عالم سیاه و تیره و تارست پر از انقلاب اندر جنان گریان بود پیغمبر ختمی مآب افلاک شد اندر تلاطم بهر آن سرور زغم آدم به باغ خلد بهرش در غم و رنج و الم بر سرزنان اطفال او هریک چه قمری درنوا باتیغ زهرآلود چون آن باب اطهرکشته شد ریزد چه ابر نوبهاران اشک آن سرو زمن بر سرزنان گویند آه باب نکوفر کشته شد بنشسته پهلویش همه کردند با او گفتگو ازکین حسینش دست آن قوم بداخترکشته شد رفتی بسوی معرکه تنها شه دنیا و دین باشم حسین من یاورانم جمله یکسرکشته شد باب گرام من علیست ای کوفیان مشکل گشاست کز سودة الماس کین اندل پرآذرکشته شد جز ناوک تیروسنان آمد بسمت آن امام آخر (زمانی) او تن صدپاره پیکر کشته شد ابتنبایستنباسیتنباسیبتسنیبتسنمبتنتینبتینتنتنتت جانب قبله کشم پای حسینم زوفا هست فرزند نبی تشنه لب کرببلا این چنین ظلم ایا ظالم بی شرم و حیا با لب تشنه بخواری بلب آب بقا زینت عرش خدا خسرو اقلیم وفا ترکنم زآب لب خشک وی ای شوم دغا این روا نیست حسین تشنه دهد جان زجفا صبرکن ترکنم از اشک لبش بهر خدا از خانة شیرخدا افغان و ماتم شد به پا اندرعزای باب خودبارند اشک ازدیده ها اندر کنار بستر بابا زند بر سر حسین زینب دگر کلثوم او اندر نوا و شورشین رفتی علی چون زین جهان نزدش همه اطفال او ای وای از کرببلا ازدست قوم کینه جو چون گشت بی انصارویارآنشه زجور مشرکین فرمود هل ناصر آن پادشاه بی معین ای کوفیان مادر مرا زهراست جدم مصطفی ست باشدحسین برمن برادرکو لقب برمجتباست نامد جوابی زان عدو در پاسخ شاه گرام وزتیرکین جسمش چه عنقاپرکشیدآن تشنه کام تناتناتناتنلاتبلابلایبلیننتبنیتببنیبتنبتسمبییبی آخر ای شمر بده مهلتی از بهر خدا اینکه بر سینة او جای تو داری زستم کی روا هست بر این تشنه لب بی یاور نکشد کس بجهان زادة پیغمبر خود سبط پیغمبر تو هست همین غرقه بخون چه شود شمر اجازه بمن زار دهی دیو ودد جمله بنوشند از این آب مدام مانع از آب فراتی تو اگر ای بیدین شمر برگفتة او گوش کجا داد اصلاً تنش افکند روی خاک بگودال بلا برد در کوفه وزان جا بسوی شام بلا تا سه روز و سه شب آن شاه ابا آن شهدا اتنبایتنبایبتنسیباستنباستنباسنتبیاستننتنتنتاتااا زینب ای غمدیده خواهردربرم طشتی بیاور بهر من طشتی بیاور بهر من طشتی بیاور سوختم ای آه و ویلا داد از این سم قاتل منقلب گردیده حالم در برم طشتی بیاور ای غمدیده خواهر جسم و جان بگرفته آذر وای از این سم قاتل چاره دیگر گشت مشکل آر طشتی در بر من زود ای زار فکارم دربرم کن طشت حاضرشداجل برمن برابر گیر آغوشت سر من خواهر غم پرور من دست غم زد برسرخود برکشیدی از جگرآه برنهادی پیش رویش بادوچشمان زخون تر طشت را بنهاد وانگه زینب غمزده هرچند تکلم بنمود سرفرزند نبی تشنه برید از پیکر برسر نیزه چه خورشید زدی رأس حسین بدن بی سر او ماند (زمانی) روی خاک نمبتیسنبمتیسنمبتیسنمبتسینمتبنمسیتبنمسیت گفت با قلب پرآذر مجتبا سبط پیمبر قلب من خون گشت خواهر جسم و جانم سوخت یکسر خواهرا در اندرونم قلب خون شد ازهلاهل زندگانی جهانم دیگرم گردید مشکل زینبا طشتی بیاور نزدم قلب من خون گشته یکسر خواهرا داد از هلاهل خون مرا گردیده این دل قی مرا گردید عارض خواهر با غم گسارم صبروتابم رفت ازکف نیست دیگر اختیارم طشت نه در پیش رویم قی بمن گردیده عارض زینب زار پریشان دید چون احوال آن شاه کرد حاضر ازبرایش طشت باگریه درآنگاه پیش رویش زینب زار رأس او با آه و ناله لخته لخته آمد اورا خون دل از حلق بیرون گفت آوخ ازکف من شد برون سبط پیمبر آیدش از حلق بیرون شد حسن از دست بیرون یادم آمد طشت دیگر دید آنزار دل افکار در سر آن طشت بودی خیزران و لعل انور بر لب لعل حسینش لعل نور هردو عینش رأس پرخون حسینش هم میان طشت زردید خیزران دیدش زمانی می زند آن شوم ابتر هم چه جغد زار نالید تشنه این سر کشته گردید نسیمبتسنمبتسنیتبنسمیتبنمیستبنمسیتبسنتنت چون سر سبط پیمبر زادة هند بد اختر چوب کم زن ای بداندیش برلبان سروردین دیده این سرظلم بیحد باشدش بس ای ستمگر زادة خیرالنساست این پادشاه هل اتاست این مثل اکبر نوجوانی قاسم گل گون عذارش برگرفت او اندر آغوش اندر آغوشش گرفتی رأس آنشاه جگرخون دید زینب اندرآنگه طشت شد لبریزازخون آه واویلا که این خون باشدش لخت جگر آن طشت پرخون حسن را دید اینجا زینب زار درسر این طشت زینب مینمودی گریه بسیار می زدی چوب جفایش دید بنموده کبود او خیزران چوب او بدست زادة هنددغل دید زان کبود لعل لبان آن امام بحر و بر دید زینب این گونه ستم دید گفت کم زن چوب ظالم نیبسکبیستیبمسکنبتسبنیتبمنستبسنمیتبسنمنت دید اندر طشت زینب بر لبانش می زند چوب گفت آخر ای یزیدا ای ستمگار بدآئین خوف ازروزجزاشرم ازنبی ای شوم پرکین خسرو و دنیا و دینست سبط خیرالمرسلین است کربلادید ای یزید این داغ هفتادودو یارش اندرآغوشش سپرده تشنه جان آن شاخ احمر قاسم نوکدخدایش حلق طفل مه لقایش ظلم بی حد برسراو را آمده از لشکر تو تشنه لب جنب فراتی که بود اورا مهر مادر مهر زهرا مادر او رأس او از پیکر او همچه خورشیدی مکانش برسردوش عدوشد میزبان داری نمودش خوب خولی بد اختر کردیش جبرئیل آخر دادن آن خولی فاجر برسردوش مخالف بوده من را پیش محمل با همه اهل و عیالش این سر ماه منور میهمانداری نه اینست میهمانداری نه اینست میزبانی چون توبیرحم اندراین دار فنانیست راست گفت این نکته زینب دختر زهرای اطهر بر چنین یک میزبانی در جهان ماندی نشانی نمیبتسنبتسیبتکمسنبنسیبتسمنبمنسبکتنبتس نتبنسمبتسنبتسنبمتسبنمستبنسیمبتیسنبتیسنب روی دستش چاک دیده حلق طفل شیرخوارش داغ اکبر دیده ظالم روی دستش چاک دیده بعد از این داغ فراوان ای ستمکار جفاجو شمر ملعون قطع کرده از قفا سر از تن او جنب آن آبی که بودی با لب خشکیده شد قطع بعد ببریدن به خاری روی نیزه جای او شد میهمان خولی یکشب این سر ماه نکو شد این سری را مهد جنبان جای او کنج طنورش بعد مهمانی خولی روی نی منزل بمنزل تا چهل منزل که تاشام آمده ای مرد باطل برتو این سر میهمانست خسرو لب تشنه گانست میهمان برتوبوداین آخراین شرط وفانیست چوب کاری میهمان راکردنش چون توروانیست لعنت حق ای (زمانی) نام نحس و ظلمهایش نیبتسنبتیسبسنیبتینسبت ینتبینتبنیتبنسمیتبنیستبینسبتینبتینبتسنبتسممتنت نیتسبنمتبنسمتبنستبینتبسمبتسمتبنسمتینمبتسم کرد حاضر طشت از بهر برادر از وفا آمدی از حلق او خون لخته لخته پاره ها دید زینب چون چنین زد بر سر خود دستها آوخ از جورت فلک ای روزگار پرجفا آشکارا کردی آخر ای جفاجوی دغا خرمن عمر حسن نوباوة خیرالنسا می زدی برسرهمی گفتا حسین جانم بیا بی برادر تو شدی من خاک بر سر حالیا بود اول طشت این دید زینب غم مبتلا رأس پرخون حسین بودی درآن طشت طلا می زدش چوب ستم بر لب یزید بی حیا خاک برفرق سرت باد ای سک دورازخدا شد نمایان این عمل از تو ایا تخم زنا بر لب سبط نبی و نور چشم مرتضی در حضور آن زنان و کودکان زین العبا نتبنسمبتنبتنیتبنیتبنستبیتبنمشتبیمستبشنبتکین نشد از تو دل غمدیده ای شاد که ظالم را بمقصودش رسانی چرا هستی چنین ای شوم پرفن مکن از حد برون از حق بیاندیش یسببیبییسبیسبیسبیسبیبیسبیسبیتنتنتنیمتبنتیی دید زینب چون دگرگون حال زار مجتبا سربروی طشت بردی چون حسن شاه زمن یکصد و هفتاد پاره آمد از حلقش جگر برکشیدازدل خروش گفتاحسن رفت ازکفم ای سپهر کج مدار ظلم و جفایت عاقبت دادی ای ظالم بعشق زادة سفیان به باد بر سر بالین او زینب بدی در شورشین ای برادرجان حسین بنگر که روزم شام شد چشم زینب برحسن می بودوبرآن طشت بود طشت دیگردیدچون این طشت اندرشام او رأس پرخون حسین بنهاده در پیش یزید گفت با طعنه در آندم زینب بی خانمان باسرببریده کس کی کرده چون تواین ستم مرحبا صدمرحبا برتو بزن چوب ای دغل چوب کین می زند(زمانی)آن لعین بی ادب بیبنتسبنیتسببکشنیبتبنیتبنیتبمینستبنیمتبنسمبت فلک از دست ظلمت داد بیداد همیشه یار و یار ظالمانی به ظالم یار و بر مظلوم دشمن بمظلوم گر کنی ظلم ای بداندیش زحق اندیشه کن ای شوم میشوم عملها بین چه از تو گشته ظاهر بکشت قابیل و هابیل را بدوران بر او از دست تو ظلمی بیامد رسیدی تا به احمد ختم آنها لقب بر مصطفی نامش محمد در دندان پاک او شکستند چه شد از ظلمت ای شوم بداختر زضرب در شکستی پهلوی او زجور تو شد ای بیرحم و بی باک میان طشت از حلقش بدر شد بکشتن دادی دست اهل کوفه زسم اسب کردند پای مالش بدی تا شام زینب را مقابل کبود از چوب کرد آنشوم پرکین دل مظلوم از دستت غمین ست (زمانی) جز ستم بسیار زحمت نبتینبتیسنبتسیبنتیسبنیسبتینسبتیمبتسبنتسنتینت یزید پای نهاد آن ستمگر نادان نمود دست ستم باز آنسک ملعون براو و برپدرش زادة ابوسفیان بکن رحم و ستم کم کن به مظلوم دمی فکری بخود بنما تو آخر اول ظلمی که از تو شد نمایان دگر بر انبیا هرکس که آمد یکایک ظلم خود کردی برآنها بکل انبیاهان ختم احمد به یاری تو بر او بین چه کردند دگر بر دخت او زهرای اطهر زدی آتش بدرب خانة او پس از آن تارک شیر خدا چاک حسن از دست تو خونش جگر شد حسین را کربلا با لعل تشنه پس از کشتن سپاه بی شمارش سرش بر نی بدوش اهل باطل بشهر شام رأس آن شه دین فلک آخر ره رسم تو اینست نبینم در جهان پرمشقت تبینستبنیتبنیسبتسنبتسبتنسبتینبتسنبتسیتبسمت پس از معاویه بر مسند خلافت چون بجای باب لعینش نشست بر سر تخت چه نام او بزبان آیدت نما لعنت نداشت ذره ای رحم او نه یک جوی ایمان به هر دیار و بهر جای گشت حکم روان سوی مدینه نوشتی که بودش این مضمون که بود از طرف او ولید حکم روان بنامه آنچه نوشته نما عمل تو به آن سران آن بلدند حکمران بر آن هامان که باب آن دو زبیر و عمر بود می دان بگیر بیعت و تاخیر نی کنی بر آن کنی جدا سر آنان به خنجر بران که این چهار مرایند دشمن اندر جان بهر دیار مرا حکم بر بود فرمان بداد قاصد و سوی مدینه کرد روان چه باد رفت بر آن ره مدام روز شبان منیتسبنمتسیبنمیستبنیستبنمسیتبنمستبمنتنتتت با برادر با جوانان خسرو جن و بشر تا که بربندند محمل ها به پشت اشتران بر شتر بستند محمل بهر آن زنها تمام بر شتر بستند د آن ساعت بحکم شاه دین تا نشانیدند در محمل زنان و بچه ها بر نشانیدی به محمل مادرش لیلای زار خواهرش کلثوم برمحمل نشاند آن میرناس زبعد زادة سفیان بماند آنزانی زکبر و نخوت خود آن ستمگر شداد گذشت چند یکی نامه آن لعین دغل نوشت سوی مدینه بوالی آن شهر بنزد تو چه رسید ای ولید نامة من زبهر من تو ستان بیعت از چهار نفر اول حسین علی دیگر آن دو عبدالله سوم زابن ابوبکر کو بود سرکش مطیع گر نشدند این چهار تو باید به نزد من تو سر هر چهار را بفرست گر این چهار نباشند گردم آسوده بدست قاصدی این نامه داد آن ناپاک (زمانی) سوی مدینه روان شدش قاصد ینتبنمستبنستبنستبنیستبنمستبمنستیبنمتسنبیت کرد چون سبط پیمبر از وطن عزم سفر داد فرمانی بیاران این چنین در آنزمان نوجوانان بنی هاشم بگفتار امام محمل خاصی زبهر زینب زار حزین پس بگفتا خسرو خوبان به یاران از وفا شبه پیغمبر علی اکبر سیمین عذار پس ابوالفضل جوان آنخسرو گردون اساس کرد زانو را تهی آن پادشاه عالمین جای زینب شد بمحمل با هزاران احترام یادم آمد کربلا وزآن سفر بر او دگر با مقام و احترام ای وای از آن رفتنش اندر آن رفتن نگاهش بر سر نی ها بدی اندر آن رفتن بهمراهش عدوی بی شمار اندرآن رفتن ظلیل و خوار در دست عدو اندرآن رفتن فغان و گریة بسیار داشت اندرآن رفتن فزون اوضرب وچوب ونیزه دید اندرآن رفتن براو شادی کنان اهل زمن خیزران چوب و لبان انور سلطان دین نبتسیبنتسبنیبتبسشکبتینبتسمیتسمینبتیسستن از ره مهر و وفا ای صبا بهر خدا سوی مکه از وفا نور چشم مصطفی ابن عمم را حسین نیست بر کوفی وفا جانب مکه میا جملگی دور از خدا ای شه کون و مکان بازوی زینب گرفتی سرور خوبان حسین برنشانیدی بمحمل زینب آنشاه گرام اول این بودش سفر بر زینب خونین جگر شش برادر همرهش بودند در این رفتنش اندر این رفتن نگاهش بر برادرها بدی اندرین رفتن به همراهش همه انصار و یار اندرین رفتن وقار و عزتی بودی براو اندرین رفتن نه قلب و دیدة خونبار داشت اندرین رفتن نه ضرب چوبها و نیزه دید اندرین رفتن غمین از بهر او اهل وطن اندرین رفتن (زمانی) کی بدید آن دلغمین نبتیسنیبتستبنیبتسبتیسنبتسیبتینبتسبتسنتمتمت گفت مسلم ای صبا امروز شو قاصد مرا سوی مکه رو حسین را باخبر از من نما رو تو ای باد صبا باخبر از من نما ای صبا رو کن خبردار آن امام عالمین گوی او را سمت کوفه ای شه خوبان میا ابن عم باوفا اهل کوفه بی وفا ای پسرعم جان شدم درکوفه من بیکس بدان کوفة ویران میا کن حذر شاها میا در بر آنان میا نائب سلطان دین در میان کوچه ها زان سپاه بی حیا زان گروه پرجفا تا بسینه بر درید روی خاکش داد جا جان اهل کوفه را خاکهای کوچه را هر طرف اهریمنان آخر آن اهل جفا می زدندی سنگها عده ای زینان ورا در عجب از کار او فرقة شوم دغا رفت زیشان بر سما بارة او فکرها از برای آن غریب روبهان از مکرها عهدها بشکسته شد شد کذب آن گفتارها زین گروه بی حیا اهل کوفه بی وفا داد مسلم با صبا پیغام خود را این چنین تیغ بر کف حمله ور گردید همچون اژدها کرد هر سو روی را بر زمین افکند سر آن دلاور تیغ تیزش هرکه را بر سررسید شد دونیمه بر کمر شمشیرش آمد هرکه را داد وز تیغش به باد رنگ کرد از خونشان همچه روبه کوفیان گشتند از پیشش دوان چون شدندعاجززجنگ کردندمکروخدعها بر سرش از روی بام ریختند آتش بسر باز هم عاجز شدندی کوفیان از دست او هرطرف بودند از پیشش گریزان کوچه ها الامان و الحذر باز کردند کوفیان چاه برکندند براهش آن گروه نانجیب تا که چون یوسف به چه اورافکندند ازجفا شیر چون افتد زپا آمدند زاطرافها روبهان گشتند شیر قصه را کوته نما هردو دست انورش بسته گردید از قفا تبنیتبنیبتنمسبتنیمبتسیبتسمبتسمیتبسبتمسب در میان کوچه ها ناگه افتاد او به چاه دست او را آنزمان کوفیان بی وفا اندر اندم آه داد آن ستمکار دغا بین چها گفت آن پلید از دم تیغ جفا برتو مسلم روی بام آورش سر بهر ما آن سک حق ناپرست تا سرش سازد جدا مسلم آن پور عقیل در تماشا جمله را ایستاده پشت رو می شود روبه دلیر چون شد اندر چه نگون در میان چه چه افتاد ای (زمانی) آن دلیر اف بر این دنیا که باشد پرجفا و بی وفا دستگیر کوفیان گشت مسلم از جفا نیمتبسینمبتسنمیبتیسنمبتسنمیبتسمنتبیسمنت بود سرگرم جدال کوفیان پرجفا نائب سلطان دین مسلم بسان اژدها از چهش بیرون نمودندی سپاه کوفیان از جفا و جور خود بستند اینان از قفا دست بسته نائب شه را برِ ابن زیاد با ستم بردند چه دیدش آن بدور از کبریا آن ستمگر دست بسته تا که مسلم را بدید داد حکم قتل او تا سرکنند از او جدا گفت پور بکر حمران آنزمان آن بدنیام قطع از تن رأس او با خنجر بران نما چون شنیدی ازعبیدآن بی حیا ازجای جست برد روی بام وانگه مسلم آن دور از خدا بر سر دارالاماره رفت چون خوار و ذلیل یک نظر بنمود کوفی دید در بازارها کوفیانرا دید نظاره کنان جمله براو کوچه و بازارها آن دل رنجیده اش زود رو بهر خدا بر شه جن و بشر تو خبردارش نما بگذرد از این سفر جمله دورند از خدا تو بدان ای کان جود یابن عم اینجا میا جمله شان از مردو زن کوفة ویران میا سوی این هامان مَیا ای شه شاهان مَیا ظلم کوفی دیده ام یابن عما تو میا قاتلم روی سرست کوفة ویران میا عمر من باشد تمام یابن بن المصطفی جان فدایت یا حسین کوفة ویران میا منتظر از بهر قتل او گشاده دیده ها درد پیچیدش بدل بارید اشک از دیده اش روی بر مکه نمودی گفت ای باد صبا زود ای باد صبا از کوفه پیغامم ببر سربسر احوال من را بر حسین افشا نما بر حسین برگو که اندر کوفه ننماید گذر ناید اندر کوفه کوفی را نمی باشد وفا برحسین گوی کوفیان برگشته اند ازعهد خود بهر کشتن روی بام دادند مأوای مرا ای صبا برگوی حسین را کوفیانند پرزفن بی وفایند و جفاکارند ناترس از جفا کوفة ویران مَیا نیست کوفی را وفا ای صبا او را بگو من سنگ باران گشته ام ریختندی بر سرم آتش ز روی بامها ای صبا ازقول من برگوی تو برآن حق پرست سرجداخواهدکند ازمن حسین جان حالیا السلام ای سرور خوبان حسین جان السلام یابن زهرا تو نظر بر عبد دربانت نما می شوم کشته بکوفه در وفایت یا حسین بهر خود غم نیستم دل سوزدم بهر شما ای شهنشاه عرب ای شهید کربلا تبنیسبتنمبتنیستبنبتینسبسیبنستبینمستبنستبنت گشتد دستگیر دو اطفال خون فشان داد آن لعین زکینه بزندان مکانشان محبس کنند روز و شبان آشیانشان سازد نگاهداری آنان در این مکان قوت و قضا بداد همی او برای شان قوت و قضا غروب رسد از برای شان گیریم روزه ما چه شب آید قضای مان در روزه و نماز همی بود کارشان گفتند اصل و نام بزندان بانشان ینبتسنبیمتسبتسمنیبتیسمنتبسنتبسنبتسمبتنت بوسید روی هر دو به چشمان اشکبار آگه نکردیم ز نژاد اصل و هم تبار مانع نیم روید برون ای دو طفل زار بیرون شدند آن دو یتیم چشم اشکبار ممکن نشد زکوفه کشند خود به یک کنار رفتند آن دو طفل پریشان چه مرغ وار آمد کنیز زوجة حارث به جوی بار کردند اصل و نام خود آن لحظه آشکار یا حسین بن علی گوید (زمانی) روز وشب شو شفیع جرم من آقا تو در روز جزا نبتینمسبتنمستبمنسیتبنسمیبتسمینبتسمنبتنت آه از دمی زگردش این روزگار دون بردند هردو را به بر زادة زیاد بنمود حکم آن سک مردود سنگ دل شخصی بدون دو طفل موکل نمود او مشکور نام بود نگهدار آن دو طفل دیدند کودکان دل افکار بی نوا گفتند این چنین بخود آن هر دو دل پریش بودند آن دو طفل پریشان دلغمین آن کودکان زار (زمانی) در عاقبت نبیتنبتینبتسینبتسینبتسنمیبتسنتبمسنتبمنستب مشکور آگهی چه شد از کودکان زار ای کودکان بگفت چرا تاکنون مرا باز است در بروی شماها از این به بعد آن مرد حق دو طفل در آن شب رها نمود تا صبحدم روانه بدند آن دو نازنین اندر کنار چشمه و بر شاخة درخت آخر زجور گردش و ایام و این فلک پرسیدشان زاصل و نصب زین دو طفل زار بگرفت دست دست دو طفل حزین زار مهمان رسیده بهر تو ای بی بی گوش دار گفتا (زمانی) بر تو سعادت شدست یار نیتبنیستبنیتبنمیستبنیستبنیتسنمبتسینبتیسننتنت بدر کوبید حلقه در گشادندی به روی آن زن خود را بیاور لقمه نان بهرم شدم خسته روم درخواب مرگ اماندارم من قرار امشب چه گردیده ترا ای مرد بمن راز دلت برگو تمام کوه ودشت ازبهرطفلان گشته ام آخر زبس گردیده ام خسته شدم بیچاره من ای زن که هرکس کودکان آرد بود اورابسی انعام به صحراوبیابان من ندیدم یک نشان زآنها بسان گوسفندان سرجدا زینان کنم یکبار نمی خواهیم این نان ما بیا ای مردازاین بگذر به بالش سرنهاد اما خیال خویش او بودی یبنتسنمیبتسنبتسنمبتسنیمبتسنمبتسمنبتیسنمب چه اسپندی بلند ازجای گردیدآن زمان حارث ببینم چیست این گریه که می آید بگوش من بخواب این گریه است ازخانة همسایه های ما که هست ازخانةماخیز بنماشمع روشن زود نکردی سودی براوشدبلندازجایش آن نامرد آگه زاصل آن دوچه گردید آن کنیز اندر حضور بی بی خود بردشان بگفت اظهار کرد نام دو طفل حزین براو ینمتبسنمبتسنمبتسنمبتنسبتنستبنمستبمستن به نیم شب بیامدحارث اندرخانه آن ملعون بمنزل آمد آن لحظه خطابی کرد در آنگه بیاور لقمة نان تا نمایم زهر مار امشب چه حال آن ستمگر دیدزن پرسید ازآن بدخو بگفت آن لحظه با زن آن لعین مرتد فاجر ندیدم کودکان مسلم اندر هیچ جائی من عبید الله این گونه بما دادست او پیغام خودو اسبم هلاک امروز اندرکوه ودر صحرا اگر افتند در چنگم دو طفل مسلم افکار چه زن بشنید بنمودی نصیحتها بر آن ابتر (زمانی) بهرحارث رختخوابی پهن بنمودی لبلبیلیبللبللنبتینبتینمبتینمبتسمنتبمنسبسنیتبنیت به نیم شب صدای گریه ای بشنید چون حارث صدابنمود گفت ای زن نما توشمع را روشن به پاسخ درجواب او زن حارث سخن گفتا بگفتا برزن خود این چنین آن کافر مردود بهانه آنچه بتوانست آن زن بهر او آورد بدیدی اندران حجره بگریه آن دو طفل مه مگودیگر چهارکرد او بنال ازدل بنال ازدل نیتبنمیتبنسمتبیسنبتسبمستیبسمیتبمسننتنتنت ای حسین جان السلام ای حسین جان السلام میوة باغ رسول ای حسین جان السلام بود مهر مادرت ای حسین جان السلام زین عزاداران کنون ای حسین جان السلام زین عزاداران همی ای حسین جان السلام ای شهنشاه زمن ای حسین جان السلام هم به یاران دگر ای حسین جان السلام ینمبتیسنبتسینبتسینمبتسنیمتبسمنیتبنمسیتب ای رضا جان السلام ای رضاجان السلام یاور مستضعفین نمودی شمع روشن شد روان برسوی آن حجره (زمانی) نزد طفلان آمدی آن از خدا غافل نیتبنمسیتبنمسیتبنمسیبتمنیستبمنسیتبسیمنبت سرور لب تشنگان ای شاه خوبان السلام ای جدا سر از بدن از تیغ بران السلام ای شه لب تشنگان فرزند زهرای بتول شد سرت بر نیزه مثل ماه تابان السلام جان بقربانت جدا شد در لب آبی سرت از ازل در محضر خلاق سبحان السلام بر رخ عباس مه سیما سلام از ما فزون شد جدا دست از تن آن سرو موزون اسلام برجوان مه لقایت اکبر آن شبه نبی هم بر اصغر شیرخوارت زین محبّان السلام بر جمال قاسمت آن سرو تابان حسین آن خضاب ازخون دودست ازظلم عدوان السلام بر حبیب و مسلم و حر دلاور با پسر آن همه جان باز راهت ازدل و جان السلام نیتبسیتبسمنیبتسمنیبتسنمیبتمسینتبسمنبتنتنت ای شه مسموم در ملک خراسان السلام قبله گاه شیعیان ای شاه خوبان السلام ای طبیب دردمندان قبله گاه مؤمنین ای رضاجان السلام ای امام هشتمین ای رضاجان السلام ای شها آریم رو ای رضاجان السلام از ره لطف و کرم ای رضاجان السلام ینمستبمسنیبتمنیبتمینسبتنمسیبتینسمتبمسینتب قائم آل پیمبر ای امام انس و جان زین محبان جملگی ای حضرت صاحب زمان اینجهان روشن کنی ای حضرت صاحب زمان حضرت صاحب زمان همچه ماه آسمان بهر دفع دشمنان ای حضرت صاحب زمان حق ببین نبود دگر ای حضرت صاحب زمان صبرتاکی بیش ازاین ای حضرت صاحب زمان گشته پایان صبرما ای حضرت صاحب زمان کارگرگان کارشان ای حضرت صاحبزمان سر رودبردار ازآن یاحضرت صاحب زمان حرف حق پامال هست ای حضرت صاحب زمان عدل ودادآوربخود ای حضرت صاحب زمان بر رخ ماهت مدامین از دل و جان السلام غریبی که بغربت داده جان از زهر کین مدفن اندر غربت ای شاه غریبان السلام اغنیا مکه روند و ما فقیران سوی تو کن نگاه مرحمت بر این فقیران السلام حق زهرا مادرت دادیم ما برتو قسم کن روا حاجات این جمع پریشان السلام نبتیسنبتینبتینبتینبتینبتیسبتسینمبتسمبتسمتبین حجت حق السلام ای حضرت صاحب زمان یادگار عسکری برروی ماه تو سلام کی شود آقا زنی چون آفتاب از شرق سر ای امام انس و جان از افق سرزن برون چشم ما مانده بره آقا تو کی ظاهر شوی ظلم و فتنه روی دنیا را گرفته تو ببین ظالمان بین سربلند مظلوم خوار است ای امام آخر ای آقا بیا دیگر که ما را صبر نیست جملة گرگان لباس میش می دارند به بر اندر این بازار دنیا حرف حق هرکس زند حرف ناحق می کنند حق بر هوای سیم و زر حق زهرا مادرت آقا قسم شو آشکار نیتنیتبسنمتبنمسیتبنیستبمسنتبمستبمسنتبمنت خیال نیکت ار باشد برو وز بد حذر میکن زنیک وبد همان کاری که داری عزم توبرآن پی کاری مرو نبود پسند خالقت درآن ضرر اول بخود داری رود دین ازکفت آسان بود آن چاه اول جای خود جان برادر دان به جان و مال تو آید دیگر آید بفرزندان زباطل ره روا برتو نگردد مقصدت این دان که آخر بهر تو زان رفتنت پیدا شود پایان نگشتی مقصدش حاصل شدی دشوارکارآن بخواهی آنچه توبنما طلب ازخالق بی چون خداوندت عطاسازد مکش منت زاین و آن تن سالم خدایت داد کن شکر از برای آن اول روزی مهیا کرد بهر هریک از آنان چه رنجور و تب داری نبینی لذتی از آن ویا باشی توکیکاووس ویا که رستم دستان بزیر خاک تیره عاقبت باید شوی پنهان ولی یک ب

دانلود با لینک مستقیم


دانلود تحقیق دیوان زمانی 120 ص

پاورپوینت درباره اصطلاح مالکیت زمانی

اختصاصی از اینو دیدی پاورپوینت درباره اصطلاح مالکیت زمانی دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

پاورپوینت درباره اصطلاح مالکیت زمانی


پاورپوینت درباره  اصطلاح مالکیت زمانی

فرمت فایل :power point( قابل ویرایش) تعداد اسلاید: 87 اسلاید

 

 

 

 

 

 

 

 

 

اصطلاح مالکیت زمانی به نوعی خاص از انتقال مالکیت اطلاق می‌شود که طبق آن مالکان حق استفاده از ملک را به صورت زمان‌بندی شده پیدا می‌کنند.

 

مقدمه

1 ـ فرایند تعامل میان سیستم‌های حقوقی، اگر به گونه‌ای صحیح، اصولی و حساب‌شده صورت گیرد می‌تواند به رشد و بالندگی حقوق کشور کمک شایانی بنماید. در عصر کنونی که عصر ارتباطات نام گرفته است، تأثیر و تأثر سیستم‌های حقوقی بر یکدیگر امری اجتناب‌ناپذیر است، زیرا پیشرفت صنعت، فن‌آوری و علم و دانش بشری روز به روز پدیده‌های نوینی را در عرصه‌های مختلف، از جمله در پدیده‌ها و مقررات حقوقی می‌آفریند و ارتباط فراوان دولت‌ها و ملت‌ها با یکدیگر موجب انتقال تجربه‌های جدید از جایی به جایی دیگر می‌شود.

 

دانش حقوق که رسالت قانونمند کردن فعالیت‌های فردی و گروهی را در جامعه به عهده دارد نباید در مقابل پدیده‌های نو پیدا حالت انفعالی و تأثیرپذیری یک طرفه داشته باشد. بنابراین، این انتظار و توقعی بی‌جاست که حقوق کشور همواره براساس مسایل مستحدثه و نو پیدا تغییر یابد بلکه باید هر مسئله جدید و بی‌سابقه را با مبانی مورد قبول و اصول پذیرفته شده فقهی و حقوقی سنجید و چنانچه مغایر آن شناخته شد از اجرا و رواج آن در کشور جلوگیری کرد وگرنه در مسیر قانونمند کردن آن کوشید. البته این سخن به معنای جمود و تعصب بر تأسیسات و پدیده‌های حقوقی کهن و عدم پذیرش مطلق نهادها و تأسیسات جدید نیست بلکه سخن ما آن است که مبانی مسلم فقهی و اصول پذیرفته شده حقوقی را نباید در راه توجیه یا تصحیح یک پدیده جدید قربانی نمود.


دانلود با لینک مستقیم


پاورپوینت درباره اصطلاح مالکیت زمانی