اینو دیدی

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

اینو دیدی

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

تحقیق در مورد مهندسی معکوس مغز 11 ص

اختصاصی از اینو دیدی تحقیق در مورد مهندسی معکوس مغز 11 ص دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 11

 

مهندسی معکوس مغز - Reverse - Engineering the Brain

اشاره : <مگی میمون بسیار باهوشی است>، این را Tim Buschman، دانشجوی سال آخری می‌گوید که در آزمایشگاه عصب‌شناسی پروفسور Earl Miller مشغول پژوهش است. البته دیدن مگی به این آسانی‌ها مقدور نیست؛ برای دور نگهداشتن مگی از محیطی که انسان‌ها در آن حضور دارند، از او در محیطی مجزا نگهداری می‌شود تا از رفتار انسان‌ها تأثیر نپذیرد. ولی علایم هوشمندی او روی دو نمایشگر که روبه‌روی بوشمن قرار دارد، قابل مشاهده است. مگی در طول هفت سال گذشته برای مرکز علوم مغز و ادراک (Brain and Cognitive Sciences: BCS) دانشگاه ام‌آی‌تی کار کرده است. این میمون، سه ساعت در روز به بازی‌های کامپیوتری مشغول است که بیشتر با هدف ساخت و پرورش الگوهای کلی توسط مغز مگی و سپس استفاده از آن الگوها به عنوان ابزار، طراحی شده اند. بوشمن (شاید به طنز) می‌گوید: <من حتی با این کار نیز مشکل دارم>. منظور او حرکت به سمت بالا و پایین در یک بازی کامپیوتری است که شامل عملگرهای منطقی است که در گروه‌های خاصی قرار می‌گیرند.

ولی مگی بسیار خوب عمل می‌کند: واکنش خوب در برابر پرسش‌های سخت، صرف تنها نیم ثانیه برای پاسخگویی به هر مسئله و چهار پاسخ درست از پنج پاسخ، نمونه‌ای از عملکرد خوب اوست. توانایی مگی در بازی‌کردن را می‌توان نقطه تلاقی هوش‌مصنوعی و دانش عصب‌شناسی دانست. دانشجوی سال آخر دیگری تحت آموزش‌های بوشمن و Michelle Machon، مشغول پژوهش در این‌باره است که مغز چگونه می‌تواند یاد بگیرد و به ساخت قوانین منطقی بپردازد، و این‌که چگونه باید کارایی مغز را در انجام این وظایف با عملکرد شبکه‌های عصبی مصنوعی که در هوش مصنوعی مورد استفاده قرار می‌گیرد، مقایسه کرد. چهل سال پیش، این ایده وجود داشت که دانش عصب‌شناسی و هوش مصنوعی باید همزمان و تواماً در آزمایشگاه‌هایی مانند آنچه که Miller در آن به پژوهش پرداخته است، مورد مطالعه قرار بگیرد، ولی تصور نمی‌رفت که این دو، بتوانند چندان به توسعه هم کمک کنند.  پیشتر، حیطه مطالعاتی این دو متد بسیار متفاوت از هم بود. عصب شناسی بر کشف و توضیح جزئیات ساختار عصب و فعالیت‌های عصبی متمرکز بود و هوش مصنوعی می‌کوشید با توسعه یک مسیر مستقل و فارغ از فرآیندهای بیولوژیکی، به شبیه‌سازی هوش برسد (از دیدگاه تاریخی، فناوری در واقع نیازی به الهام گرفتن از طبیعت نداشته است؛ نه هواپیماها مانند پرندگان پرواز می‌کنند و نه خودروها مانند اسب‌ها حرکت می‌کنند.) و به نظر می‌رسید هوش مصنوعی با شتاب بیشتری پیشرفت می‌کند. با استفاده از دانش عصب‌شناسی به سختی می‌شد به ماهیت مغز پی برد؛ چه رسد به این‌که بتوان بر نحوه عملکرد آن واقف شد. از سوی دیگر،  هر کسی که کمی اطلاعات علمی داشت، روزی را که کامپیوترها بتوانند هر آنچه را که انسان انجام می‌دهد انجام دهند (شاید هم بهتر از انسان)  دور از دسترس نمی‌دانست. در سال 1962، توجه مقامات به پشتیبانی از پروژه‌ای مبنی بر طراحی یک سیستم فراگیر خودکار جلب شد که پروژه‌ای جنجالی در ایالات‌متحده محسوب می‌شد (این سیستم به Cybernation مشهور بود)؛ چرا که گمان می‌رفت با آمدن این سیستم، تعداد زیادی از مردم کار خود را از دست بدهند. ولی یک چیز از هیجانی که هوش مصنوعی برپا کرده بود، کاست. هر چند کامپیوترها می‌توانستند از پس تشخیص اشیای ساده در یک موقعیت ویژه و تحت شرایط کنترل شده برآیند،  در تشخیص و شناسایی اشیای پیچیده در دنیای حقیقی باز می‌ماندند. یک میکروفون می‌تواند سطوح صدا را تشخیص دهد، ولی مثلا‌ً نمی‌تواند آن را کوتاه و خلاصه کند. یک سیستم خبره می‌تواند یک شیء جدید و تمیز را در میان مجموعه‌ای از اشیای  قدیمی و کثیف  تشخیص دهد، ولی نمی‌تواند یک شیء  قدیمی و کثیف را در یک توده درهم و برهم تشخیص دهد. (نمونه دیگر این موضوع سیستم مورد آزمایش ماروین مینسکی است که حتی قابلیت قرار دادن یک بالش در روکش بالش را هم ندارد.) هنوز نگرانی ما از رویارویی انسان‌ها بیش از نگرانی ما درباره رویارویی ماشین‌ها با هم است.

 

بر خلاف هوش مصنوعی که پیشرفت آن کندتر از آن چیزی بود که انتظار می‌رفت، عصب‌شناسی در فهم چگونگی کارکرد مغز به خوبی پیش می‌رفت. این حقیقت در هیچ جایی به اندازه پژوهش‌های سی و هفت آزمایشگاه از مجموعه مراکز BCS دانشگاه MIT مشهود نیست. گروه پژوهشی این دانشگاه مشغول ترسیم مسیرهای عصبی‌ای هستند که در عملکردهای سطح بالای مربوط به ادراک (و پیچیدگی آن‌ها)، شامل یادگیری، حافظه، ساختار رفتارهای ترتیبی پیچیده، فرم و ذخیره عادت ها، روِیاپردازی، مدیریت و کنترل عددها، تعیین یک هدف و برنامه‌ریزی، پردازش ایده‌ها و عقاید، و توانایی فهم چیزهایی هستند که دیگران درباره آن فکر می کنند. ارمغان این پژوهش‌ها می‌تواند بسیار ارزشمند باشد. کشف این‌که مغز چگونه کار می‌کند (منظور فهم دقیق آن است مانند این‌که ما می‌دانیم یک موتور چگونه کار می‌کند)، می‌تواند همه کتاب‌هایی را که تا کنون در این باره نوشته شده‌اند، نیازمند بازنویسی کند. تنها گوشه‌ای از دستاوردهای این کار می‌تواند انقلابی در قضاوت و جرم‌شناسی، آموزش، تجارت، مراقبت از خانواده و نیز درمان هرگونه اختلال روانی بر پا کند.) Earl Miller) امیدوار است پژوهش های انجام شده در آزمایشگاه او در درک پیچیدگی‌های مغز کمک زیادی به روانپزشکان بکند).  چنین پیشرفتی دلیلی برای آغاز همکاری هوش مصنوعی و عصب‌شناسی نه تنها در آزمایشگاه Miller، بلکه حتی در MIT است. همچنین پژوهش‌ها درباره پردازش تصویر نشان می‌دهد که چگونه این دو دانش بر یکدیگر تأثیر می‌گذارند. James DiCarlo، استادیار عصب شناسی، می‌گوید: <این دو رشته مجزا از هم رشد می‌کنند>، این روزها، پژوهشگران هوش مصنوعی مشتاقانه به دنبال پیشرفت عصب‌شناسی و ایده مهندسی معکوس مغز هستند که پیشتر، دور از ذهن به نظر می‌رسید.

درک تشخیص اشیابیشتر کارهای انجام شده در آزمایشگاه DiCarlo، بر تشخیص اشیا متمرکز بود که ما را به تعریف یک شیء (مانند تعریف حیوانی چون گاو در مغز) از چند بعد و منظر قادر می‌کند (گاوی که در دوردست است، گاوی که از بالا به آن نگاه می‌کنیم، گاوی که در داخل یک کانتینر است) بدون این‌که با اشیای دیگر (مانند اسب) تداخل پیدا کند. DiCarlo  و دانشجوی سال آخر او، David Cox، دستاورد پژوهش‌های خود را در اواخر آگوست با نام عصب‌شناسی طبیعی(Nature Neuroscience) منتشر کردند که بر یکی از اساسی‌ترین پرسش‌ها درباره تشخیص اشیا متمرکز بود: چه اندازه از موفقیت ما در تشخیص اشیا، وابسته به ساختار سخت‌افزاری بدن ما، ویژگی‌های ذاتی ما هنگام تولد و چیزهایی است که آموخته‌ایم؟DiCarlo و Cox پژوهش‌های خود را همزمان روی تعدادی از افراد آزمایش کردند. افراد مورد مطالعه، در برابر تجهیزاتی قرار گرفته بودند که هم قابلیت نمایش تصویر اشیا و هم دنبال کردنِ جهتِ نگاه اشخاص را داشتند.  اشیا تصاویری بودند که توسط کامپیوتر ایجاد شده بودند و تقریباً دسته‌ای از حیوانات را نشان می‌دادند، ولی این تصاویر به گونه‌ای طراحی شده بودند که در نگاه نخست برای اشخاص، آشنا و قابل تشخیص نباشند.  یک شیء می‌توانست در یک وضعیت از سه وضعیت ممکن روی نمایشگر نشان داده شود و شخص می‌توانست نگاه خود را به سمت آن شیء برگرداند. سپس پژوهشگران اشیای جدیدی را جایگزین می‌کردند تا افراد نگاه خود را روی شیء جدید متمرکز کنند. برای نمونه، زمانی که شخص به مرکز نمایشگر خیره شده بود، موجودی با بدنی قلمبه و با گوش‌های تیز شده در سمت راست نمایشگر به نمایش درمیآمد. زمانی که شخص نگاه خود را به سمت آن معطوف می‌کرد، پژوهشگران آن تصویر را با تصویر موجودی لاغرتر با گوش‌های آویزان جایگزین می‌کردند. از آنجایی که انسان هنگام تعویض مکان تمرکز چشم در واقع بینایی ندارد، این اشخاص متوجه جایگزینی اشیا نمی‌شدند، ولی مغز آن‌ها  متوجه این جایگزینی می‌شد. پس از یک یا دو ساعت ادامه این آزمایش‌ها با اشیای مختلف، و نمایش این تصاویر در یک موقعیت خاص روی صفحه نمایشگر، دو شیء در دو مکان متفاوت روی صفحه نمایشگر به افراد نشان داده می‌شد و از آنان خواسته می‌شد آن‌ها را با هم مقایسه کنند. شاید به نظر برسد که افراد با مشکل خاصی در تشخیص تفاوت میان آن دو تصویر مواجه نشده‌اند که البته تقریباً همین طور بود؛ جز در مقایسه تصاویری که جابه‌جا شده بودند و اکنون دوباره در همان موقعیتی که قبلاً جابه‌جایی انجام شده بود، به نمایش در می‌آمدند. افراد آن دو شیء را با هم قاطی می‌کردند: آن‌ها بیشتر تصور می‌کردند که موجود قلمبه با گوش‌های تیز که در یک موقعیت و موجود لاغر با گوش‌های آویزان در موقعیت دیگری بودند، در واقع یک شیء هستند. DiCarlo بر این باور است که چنین اشتباه‌هایی نشان‌دهنده این است که مکانیسم مغز در تشخیص اشیای یکسان، ولی در موقعیت‌های مکانی مختلف، به تجربه بصری عادی شخص در زمان و مکان خاص بستگی دارد.  او می گوید: <یافته‌ها نشان می‌دهد که حتی شاخص‌های اصلی در شناسایی اشیا می‌تواند به وسیله تجربه‌های بصری و در تعامل با دنیای اطرافمان توسعه یابد.> DiCarlo و تیم او سرگرم طراحی و انجام آزمایش‌های مشابهی روی جانوران هستند تا بتوانند الگوهای فعالیت عصبی را  که در تشخیص اشیا بسیار حائز اهمیت است، مورد بررسی قرار دهند.  (یک نمونه خوب از این پژوهش ها در چهارم نوامبر 2005 در نشریه Science منتشر شد. در این آزمایش، DiCarlo و سه تن از همکاران او فعالیت صدها نورون عصبی را در مغز میمون Macaque ضبط و سپس تحلیل کردند. آن‌ها نشان دادند که پردازش اطلاعات بدیهی درباره موجودیت شیء و نوع آن‌ها تنها به فعالیت تعداد کمی از نرون‌ها نیاز دارد.)شناسایی یا تشخیص اشیا از آغاز، یکی از بزرگ‌ترین و سخت‌ترین اهداف


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق در مورد مهندسی معکوس مغز 11 ص

تحقیق وبررسی در مورد تصویربرداری از مغز در هنگام درد

اختصاصی از اینو دیدی تحقیق وبررسی در مورد تصویربرداری از مغز در هنگام درد دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 13

 

تصویربرداری از مغز در هنگام درد

حجم بزرگ مغز در انسان در مقایسه با نخاع با نخاع حاکی از این موضوع مهم است که تاثیرات تعدیل کنندة نزولی در انسانها از سایر موجودات مهم تر هستند. در انسان مغز 85 درصد و نخاع 2 درصد حجم سیستم عصبی مرکزی را تشکیل می دهند در حالی که در موش ها این مقادیر به ترتیب 44 و 35 درصد می باشند. راه کورتیکوسپانیال انسان شامل تقریباً یک میلیون فیبر می شود در حالی که مثلاً راه اسپانیونالامیک فقط چند هزار فیبر دارد. متعاقباً تاثیر مغز روی نواحی پاین تر به نظر نقش بسیار مهمی در انسان بازی می نمایند. تصویربرداری از مغز فعالیت نقاط فوق نخاعی از ساقة مغز تا مغز قدامی را نشان می دهد. پردازش فوق نخاعی اطلاعات مربوط به حس ناخوشایند درد باعث فعال شدن رفلکس های اتونوم و سوماتیک، پاسخ های نورواندوکربن، هوشیاری، بیداری، ارزیابی خصوصیات فضای زمانی و فیزیکی تحریک، تجارب لذت بخش، فعالیت های یادآورنده، پروسه هعای شناختی و نیز سیستم های کنترلی صعودی و نزولی که واسطه گر و نیز تعدیل کنندة این فعالیت ها و تداخلات هستند، خواهد شد. برای درک این مساله که چگونه تجمعات متعدد عصبی منجر به پاسخ های مشخصی و متمایز مربوط هب حس ناخوشایند و درد می شوند و این که چگونه آنها پیوسته و پاسخ های جامع و هماهنگ ایجاد می کنند، احتیاج به آنالیز مشترک رفتارهای هوشیاری و نیز فعالیت های تجمعات سیلاپتیک متعدد دارد.

توصیربرداری از دردهای پاتولوژیک

اکثر دردهای حاد با ترمیم و التیام زخم تسکین می یابند اما در بعضی از جراحات مانند درد سندروم های درد مزمن موضعی کمپلکس (CRPS) درد ممکن است تغییری پیدا نکند. در مدل های حویانی، فعالیت های مداوم آوران بطور خودبخود در فیبرهای عصبی آسیب دیده و اجسام سلولی آنها در گانگیون ریشه خلفی ایجاد می شوند. شواهد موجود همچنین حاکی از تغییرات بلند مدت در فیزیولوژی اعصاب نخاعی و یا فوق نخاعی است که احتمالاً در اثر ورودی های غیرطبیعی از اعصاب محیطی مجروح و آسیب دیده می باشند. آرایش فعالیتی مجدد اعصاب حسی در نخاع، تالاموس و قضر مغز در حیوانات پس از جراحات محیطی چه با و یا بدون تخریب عصبی بوجود می آید. Flor و همکارانش نشان دادند که مدت درد اندام مجازی که توسط افراد دچار قطع عضو تجربه می شود متناسب با آرایش فعالیتی مجدد قشر لوماتونسوری مغز می باشد. شواهد در بیماران دچار دردهای مرکزی نشان داده اند که ضایعات مرکزی می توانند بدون هیچگونه ورودی مربوط به حس ناخوشایند درد باعث بوجود آمدن درد مزمن شوند. این مثالها در واقع تاکیدی نیاز به اطلاعات بیشتر در رابطه با سیستم های فوق نخاعی شامل مغز برای شناخت بهتر مقوله درد مزمن پاتولوژیک با منشاء محیطی و یا مرکزی می باشند.

انواع روش های ثبت فعالیت

تصویربرداری فانکشنال شامل انواع روش های زیر می باشد:

SPECT، بررسی های متابولیزم گلوکز و یا میزان اتصال به گزینه ها توسط PET و روش های المتروفیزیولوژیک مانند MEG و یا EEG با دانسیته بالا، و ECD می شود. این مقاله بطور خلاصه روی PET و FMRI و استفاده آنها جهت کشف تغییرات جریان خون موضعی مغز (rCBF) می پردازد.

اساس فیزیولوژیک روش های SPECT و PET و FMRI

تغییرات مغز که در تصاویر مشهورند با فعالیت گروهها و دسته های مختلف سیناپس ها در مغز هم خوانی و مطابقت دارند. نیاز به انرژیفعالیت های سیناپسی باعث افزایش جریان خون موضعی جهت عرضه گلوکز و اکسیژن بیشتر می شود. تجارب متعددی ارتباط نزدیک موجود بین ترشح سیناسی نوروترنسیمترذ، بازیافت، و مصرف گلوکز را اثبات کرده اند. یک قرن پیش، Ray و Sherrington نشان دادند که جریان خون کامل مغز در طی فعالیت مغزی افزایش پیدا می کند. امروزه حس گرهای نوری مخصوص می توانند ضریب انعکاس طول موج های مختلف نور را در گروههای مختلف سیناپسی در حین پاسخ به یک محرک کنترل نمایند. سیگنال هایی که توسط این روش تصویربرداری شناسایی می شوند از فاصله حدود چند میکرونی فعالیت سیناپسی شروع شده و بهمین دلیل می توان برای آن حد و مرز آناتومیکی در محوطه و محدودة سیناپس تعریف کرد. افزایش جریان خون در ابتدا بسیار موضعی است اما در طی 2 تا 3 ثانیه در سطحی جد.د چندین میلی متر گسترش می یابد. روش های تصویربرداری نوری تطابق بین فعالیت سیناپسی و افزایش CBF، را نشان می دهند.

فعالیت سیناپسی ناشی از اتفاقات حسی، حرکتی و یا شناختی باعث افزایش در rCBF می شوند. این افزایش متناسب با موارد قابل اندازه گیری و لمسی مانند قدرت حرکتی، نیازهای شناختی و نیز درک شدت و نیز درک شدت و نیز میزان نامطبوع بودن تحریک دردناک است. افزایش rCBF در طی 2 تا 3 ثانیه پس از تحریک ایجاد می شود. در اکثر بررسی های فعالیتی توسط PET، از مولکولهای نشان داده شدة آب و یا دی اکسید کربن استفاده شده و میزان تجمع فعالیت رادیویی در طی مدت زمان حدوداً یک دقیقه ای انجام اسکن، تخمینی از برفیوژن موضعی مغز بدست می دهد. این میزان در شرایط مختلف


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق وبررسی در مورد تصویربرداری از مغز در هنگام درد

دانلودتحقیق درمورد تصویربرداری از مغز در هنگام درد

اختصاصی از اینو دیدی دانلودتحقیق درمورد تصویربرداری از مغز در هنگام درد دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 15

 

تصویربرداری از مغز در هنگام درد

حجم بزرگ مغز در انسان در مقایسه با نخاع با نخاع حاکی از این موضوع مهم است که تاثیرات تعدیل کنندة نزولی در انسانها از سایر موجودات مهم تر هستند. در انسان مغز 85 درصد و نخاع 2 درصد حجم سیستم عصبی مرکزی را تشکیل می دهند در حالی که در موش ها این مقادیر به ترتیب 44 و 35 درصد می باشند. راه کورتیکوسپانیال انسان شامل تقریباً یک میلیون فیبر می شود در حالی که مثلاً راه اسپانیونالامیک فقط چند هزار فیبر دارد. متعاقباً تاثیر مغز روی نواحی پاین تر به نظر نقش بسیار مهمی در انسان بازی می نمایند. تصویربرداری از مغز فعالیت نقاط فوق نخاعی از ساقة مغز تا مغز قدامی را نشان می دهد. پردازش فوق نخاعی اطلاعات مربوط به حس ناخوشایند درد باعث فعال شدن رفلکس های اتونوم و سوماتیک، پاسخ های نورواندوکربن، هوشیاری، بیداری، ارزیابی خصوصیات فضای زمانی و فیزیکی تحریک، تجارب لذت بخش، فعالیت های یادآورنده، پروسه هعای شناختی و نیز سیستم های کنترلی صعودی و نزولی که واسطه گر و نیز تعدیل کنندة این فعالیت ها و تداخلات هستند، خواهد شد. برای درک این مساله که چگونه تجمعات متعدد عصبی منجر به پاسخ های مشخصی و متمایز مربوط هب حس ناخوشایند و درد می شوند و این که چگونه آنها پیوسته و پاسخ های جامع و هماهنگ ایجاد می کنند، احتیاج به آنالیز مشترک رفتارهای هوشیاری و نیز فعالیت های تجمعات سیلاپتیک متعدد دارد.

توصیربرداری از دردهای پاتولوژیک

اکثر دردهای حاد با ترمیم و التیام زخم تسکین می یابند اما در بعضی از جراحات مانند درد سندروم های درد مزمن موضعی کمپلکس (CRPS) درد ممکن است تغییری پیدا نکند. در مدل های حویانی، فعالیت های مداوم آوران بطور خودبخود در فیبرهای عصبی آسیب دیده و اجسام سلولی آنها در گانگیون ریشه خلفی ایجاد می شوند. شواهد موجود همچنین حاکی از تغییرات بلند مدت در فیزیولوژی اعصاب نخاعی و یا فوق نخاعی است که احتمالاً در اثر ورودی های غیرطبیعی از اعصاب محیطی مجروح و آسیب دیده می باشند. آرایش فعالیتی مجدد اعصاب حسی در نخاع، تالاموس و قضر مغز در حیوانات پس از جراحات محیطی چه با و یا بدون تخریب عصبی بوجود می آید. Flor و همکارانش نشان دادند که مدت درد اندام مجازی که توسط افراد دچار قطع عضو تجربه می شود متناسب با آرایش فعالیتی مجدد قشر لوماتونسوری مغز می باشد. شواهد در بیماران دچار دردهای مرکزی نشان داده اند که ضایعات مرکزی می توانند بدون هیچگونه ورودی مربوط به حس ناخوشایند درد باعث بوجود آمدن درد مزمن شوند. این مثالها در واقع تاکیدی نیاز به اطلاعات بیشتر در رابطه با سیستم های فوق نخاعی شامل مغز برای شناخت بهتر مقوله درد مزمن پاتولوژیک با منشاء محیطی و یا مرکزی می باشند.

انواع روش های ثبت فعالیت

تصویربرداری فانکشنال شامل انواع روش های زیر می باشد:

SPECT، بررسی های متابولیزم گلوکز و یا میزان اتصال به گزینه ها توسط PET و روش های المتروفیزیولوژیک مانند MEG و یا EEG با دانسیته بالا، و ECD می شود. این مقاله بطور خلاصه روی PET و FMRI و استفاده آنها جهت کشف تغییرات جریان خون موضعی مغز (rCBF) می پردازد.

اساس فیزیولوژیک روش های SPECT و PET و FMRI

تغییرات مغز که در تصاویر مشهورند با فعالیت گروهها و دسته های مختلف سیناپس ها در مغز هم خوانی و مطابقت دارند. نیاز به انرژیفعالیت های سیناپسی باعث افزایش جریان خون موضعی جهت عرضه گلوکز و اکسیژن بیشتر می شود. تجارب متعددی ارتباط نزدیک موجود بین ترشح سیناسی نوروترنسیمترذ، بازیافت، و مصرف گلوکز را اثبات کرده اند. یک قرن پیش، Ray و Sherrington نشان دادند که جریان خون کامل مغز در طی فعالیت مغزی افزایش پیدا می کند. امروزه حس گرهای نوری مخصوص می توانند ضریب انعکاس طول موج های مختلف نور را در گروههای مختلف سیناپسی در حین پاسخ به یک محرک کنترل نمایند. سیگنال هایی که توسط این روش تصویربرداری شناسایی می شوند از فاصله حدود چند میکرونی فعالیت سیناپسی شروع شده و بهمین دلیل می توان برای آن حد و مرز آناتومیکی در محوطه و محدودة سیناپس تعریف کرد. افزایش جریان خون در ابتدا بسیار موضعی است اما در طی 2 تا 3 ثانیه در سطحی جد.د چندین میلی متر گسترش می یابد. روش های تصویربرداری نوری تطابق بین فعالیت سیناپسی و افزایش CBF، را نشان می دهند.


دانلود با لینک مستقیم


دانلودتحقیق درمورد تصویربرداری از مغز در هنگام درد

حمله به مرکز فرماندهی مغز

اختصاصی از اینو دیدی حمله به مرکز فرماندهی مغز دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک پرداخت و دانلود پایین مطلب

فرمت فایل : word

تعداد صفحه : 9

 

حمله به مرکز فرماندهی مغز

از سیستم عصبی مرکزی بدن، حساس ترین و حیاتی

ترین عضو بدن، سپرهای حفاظتی زیادی مراقبت می کنند. یک جمجمه و ستون فقرات استخوانی و محکم، عضلات روی ستون فقرات، پوست روی آنها و ... در داخل خود این حفاظ های استخواهی هم چند لایه مختلف وجود دارند که مثل غلافی از سیستم عصبی مرکزی (مغز و نخاع) در برابر آسیب ها و عفونت ها حفاظت می کنند. این لایه ها مننژ نام دارند، اما گاهی پیش می آید که این لایه ها خودشان دچار التهاب و عفونت می شوند. مننژیت یا التهاب پرده های مغز و نخاع، بیماری التهابی و خطرناکی است که مننژ را آلوده می کند.


دانلود با لینک مستقیم


حمله به مرکز فرماندهی مغز