اینو دیدی

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

اینو دیدی

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

پاورپوینت گرمابه - خزینه - باغ - شهر ایرانی - کاروانسرا - کبوترخانه - آب انبار

اختصاصی از اینو دیدی پاورپوینت گرمابه - خزینه - باغ - شهر ایرانی - کاروانسرا - کبوترخانه - آب انبار دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

پاورپوینت گرمابه - خزینه - باغ - شهر ایرانی - کاروانسرا - کبوترخانه - آب انبار


پاورپوینت گرمابه - خزینه - باغ - شهر ایرانی - کاروانسرا - کبوترخانه - آب انبار

پاورپوینت گرمابه - خزینه - باغ - شهر ایرانی - کاروانسرا - کبوترخانه - آب انبار (7فایل)

شامل فهرست مطالب برای هر کدام از پاورپوینت ها

شرح مختصری از هر کدام

 منابع و هر آنچه که یک فایل پاورپوینت اماده به آن نیاز دارد.

با خرید این پکیج پاورپوینت آماده و با قالب های شکیل خواهید داشت.

 


دانلود با لینک مستقیم


پاورپوینت گرمابه - خزینه - باغ - شهر ایرانی - کاروانسرا - کبوترخانه - آب انبار

دانلود تحقیق باغ ایرانی چیست-باغ ایرانی کجاست

اختصاصی از اینو دیدی دانلود تحقیق باغ ایرانی چیست-باغ ایرانی کجاست دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

دانلود تحقیق باغ ایرانی چیست-باغ ایرانی کجاست


دانلود تحقیق باغ ایرانی چیست-باغ ایرانی کجاست

باغ ایرانی چیست؟

باغ ایرانی نتیجه تلاش انسانی در ایجاد محیطی مساعد با عناصر طبیعی در گستره طبیعت
است. عناصر طبیعی بر اساس داده ها و شاخص های بی شمار ذاتی و پنهان خود به وجود می
آید. مشارکت عناصر در ترکیب و ایجاد محیط مساعد، هر چند مشروط عوامل مشخص به خود می
باشد، در کل اتفاقی است؛ یعنی، رویدادی است بدون قصد انسانی که بدون نظم معینی رخ
کرده است. تکرار اتفاق ها طبیعت را شکل می دهد، اما انسان، در شکل دادن به محیط
مساعد جای اتفاق را به "خواست" تبدیل می کند. "خواست" پدیده ای است تاریخی، بنابر
این، متغیر و هدفمند است. "خواست" به مثابه اداره آگاه با هدف دگرگون کردن محیط
نامساعد در ایجاد باغ متکی به قدرت و تصمیم، مهارت، دانش و پاکی روان سازندگان اش،
به طور هدفمند، تابع وضعیت طبیعی، عمل می کند.طبیعت با تمام قدرت و توانایی اش تمام
شرایط ضروری هستی را آماده کرده، و در آن شرایط ضروری عوامل قاطع در فرایند ظهور
پدیده ها و همچنین شکل یابی زندگی و محیط زیست در کار می باشد. بنابر این، باغ
ایرانی به مثابه باز تولید طبیعت نیست، لکن عوامل قاطع واقعیت های ناپیدای طبیعت را
به کار می گیرد. و نظم لازم را در طبیعت بدون نظم به وجود می آورد. فضای باغ "توأمانی"
از "شکل عینی" و "شکل حسی" است، باغ در "شکل عینی" به طور کالبدی قابل مشاهده است و
یا قابل تأکید است و در "شکل حسی" از فرایند ابتدایی تأثیر مستقیم شی های متعلق به
واقعیت روی اندام های حسی انسان وارد فرایند مرکب ادراکی شده و در حوزه عمل شناختی-
دانشی"شکل عینی"و "شکل حسی" به وحدت می رسد و کنش مقابل آنها بر مبنای عمل اجتماعی
– تاریخی انسان کشف مفاهیم ناشناخته و حالت های الهام دهنده فضای باغ را میسر می
سازد. در باغ ایرانی نهایت مادی به بینهایت معنوی ارتقا می یابد. از میان نمودها و
وجودهای متنوع و بی پایان طبیعت، به مثابه واقعیت عینی خارج از شعور و مستقل از آن
عناصری چون آب، خاک، گیاه، نور و حتی جریان هوا(باد) در ایجاد باغ به کار می آیند.
باغ تا آنجا که ممکن است ساده و روشن شکل می گیرد و ابهامی "مادی" در رابطه انسان و
فضا باقی نمی گذارد. برای ترتیب دادن و ایجاد فضای باغ ایرانی، برای داشتن
روشنی(وضوح) ریاضی به کار گرفته می شود و زیر ساختار هندسی فراگیری در ترکیب بندی
باغ اساس قرار می گیرد. باغ ایرانی با حصاری در شکل مستطیل محصور می گردد با
محورهای عمود بر هم و موازی با اضلاع حصار تقسیم بندی می شود و شکل یابی نظام
استقرار (سازمان فضایی) باغ زمینه هندسی مربوط به دیگر نظام ها، از جمله آبیاری
نظام، نظام کاشت، نظام معماری و نظام منظری فراهم می گردد.در نظام استقرار دو محور
اصلی عمود برهم باغ را به چهارقسمت اصلی تقسیم می کند. تقسیم بر چهارشدن دارای بار
تاریخی طویلی است و شکل بارز خود را در اشاره "آب از باغ عدن خارج می گردد" از "روز
ازل" نشان می دهد. باوری نیز بر آن است که زمانی که چهار محور اصلی، چهار نهر آب
اصلی، چهار ردیف درختان سایه گستر اصلی و چهار راه اصلی مکانی را به چهار قسمت
تقسیم می کند. واژه "چهار باغ" به میان می آید.محور اصلی در میان باغ سراسر طول را
می پیماید و جایگاه ورودی، کوشک و خانه مسکونی را به طور عمده معین می کند. نهرها و
حوض ها و باغچه ها و پیاده راهای اصلی نیز در طول محور اصلی قرار می گیرد. در دو
طرف محور اصلی کرت های میوه تا دیوار جانبی حصار ادامه دارد. دیگر ابنیه مورد نیاز
باغ برای "مخدوش نکردن" فضای باغ در بخش خارجی حصار قرار می گیرد. نظام آبیاری در
تشدید نظام استقرار، باغ را یاری می کند. آب، در شکل "مادی" و در شکل "مظهری" خود،
برای باغ، روح و روان می آفریند.نظام گیاهی، نظام "منظری" توأم با نظام استقرار و
نظام آبیاری شکل باغ، را در طبیعت به برداشت عینی، تعریف می کند. حس نظم، تقارن،
ضرب، هماهنگی از نظام استقرار، حس طراوت، تلألو، روانی، پاکیزگی از نظام آبیاری، حس
سایه روشن، نسیم، خنکی و رنگ آمیزی از نظام کاشت، القا می شود و تمامی اینها، در
فرایند استنباط ذهنیات از عینیات قرار می گیرد. و زمینه درک و فهم باغ ایرانی فراهم
می شود. بدین صورت است که باغ، فضای آرامش و آسایش و محل غور و اندیشه تعریف می شود.

باغ ایرانی کجاست؟

دراین بخش باغ ایرانی از بدو ایجاد تازمانی که به تکامل "چهارباغ" می رسد، و راه
تنوع را طی می کند، بر مبنای جغرافیایی ، از آندلس تا کشمیر، به ویژه در بخش فلات
ایران، به طور نمونه، معرفی می گردد.در این معرفی، حس مکان به مثابه عمده ترین
ویژگی باغ ایرانی مطرح می شود. باغ ساز ایرانی در ارتباط با مختصات محیط زیست محل و
الگوی زمین مورد نظر را انتخاب می کند. در این مورد، برای نمونه، باغ شاهزاده ماهان،
که ممتازترین حس مکان را در شکل گیری آن باغ دارا می باشد، نمایش داده می شود. در
آنجاست که تناسب کشیده باغ (تقریباً طول سه برابر عرض) در گستره بیابانی دهکده
تیگران ماهان با قرار دادن دید قله سفید کوه جوپار، از یک سو، و دید دشت وسیع
تیگران، از سوی دیگر، در طول محور اصلی باغ به مثابه "نقطه های فرار منظری" حس مکان،
به مثابه عمده ترین ویژگی باغ ایرانی، را به نمایش می گذارد.
مقدمه
باغ ایرانی ازقدیمی‌ترین و مهم‌ترین باغ‌‌های جهان به شمار می‌روند و در نوشته‌های یونانیان و تورات و…. از آن سخن بسیار رفته است.
کشاورزی و باغ‌سازی در آیین ایران قدیم با قرب و منزلتی مؤکد توصیه شده است.
با گرویدن ایرانیان به دین اسلام این دیدگاه از عمق بیشتری برخوردار و باعث ترویج باغ‌سازی ایرانی در اقصی نقاط عالم اسلامی گردید. (پاورقی)
واژه باغ معادل (پردیس) است که از کلمه (پایری آزا) ـ به معنی محوطة محصور و مدور، باغ، بوستان) ریشه گرفته است که معرب آن (فردوس) می‌باشد.(پاورقی)
همین لفظ به همراه الهام یونانیان و سپس اروپائیان (در دورة رنسانس) از شیوه باغ ایرانی به آن جا راه یافته و کلمة (Paradise) در زبان انگلیسی و (Paradis) در زبان فرانسه از آن مشتق شده است.
باغ ایرانی به عنوان گونه‌ای از معماری برون‌گرای ایرانی، در منطق و اصول شکل‌گیری فضا، ارتباطی نزدیک با معماری درون‌گرا (حیاط‌دار) دارد، این مقاله به اصول باغ ایرانی که از عقاید اسلامی نیز متاثر است می‌پردازد.
اهم مسائل مطروحه در مقاله به شرح زیر می‌باشد:
1- باغ تمثیلی از بهشت (بررسی دیدگاه‌های انسان در ادیان مختلف از بهشت و نقش آن در شکل‌گیری باغ ایرانی).
2- حضور و نقش ویژه باغ در محیط کویری.
3- هندسه، باغ ایرانی در مقایسه با معماری حیاط و نظم حاکم بر روح فضا در محیط مصنوع ایرانی.
4- مرکزیت و وحدت در باغ ایرانی.
5- ابعاد تمثیلی، طهارت و جریان (آب) در باغ و تأثیرات روانی و اقلیمی آن.
6- گیاهان باغ، درخت‌های سایه‌دار و درخت‌های میوه‌دار و حکمت آنها از نظر مناظر و مزایا.
7- ابعاد فرهنگی و اجتماعی در شکل‌گیری باغ‌ها.
8- سهم عمده باغ‌ها در ایجاد فضای سبز، تولید رطوبت، اکسیژن، تنظیم شرایط اقلیمی و کنترل اوضاع جوی.

باغ تمثیلی از بهشت برین
انسان و بهشت
همة ادیان الهی انسان را موجودی رانده شده از بهشت (بهشت امتحان 3) می‌دانند و او را به (بهشت موعود) وعده داده‌اند.
اعتقاد به بهشت بعد از مرگ در سایر اعتقادات مذهبی نیز وجود داشته است که از آن جمله می‌توان به اعتقادات مصریان باستان و هندوان اشاره کرد و از دیدگاه چینی‌ها و ژاپنی‌ها روح انسان پس از مرگ و طی مراحل سخت، در قالب تازه‌ای به زمین باز می‌گردد و یا در بهشتی که شباهت تام با روی زمین دارد به آرامش و سعادت جاوید می‌رسد. در ایران قدیم معتقدات آیین (مزدیسنی) در مورد بهشت کاملاً روشن است که دارای سه (سرا) است که از سرای سوم به بارگاه جلال اهوارا و عرش باری تعالی می‌رسد.(پاورقی)
آب به معنای سرچشمة حیات و گیاهان جلوه‌های جمال و زیبایی طبیعت‌اند و باغ در سرزمین‌های گرم و خشک آینی از سرزندگی خاک و تمثیلی از بهشت برین بر کرة ارض می‌باشد. قرآن کریم که خود آیاتی از جلوه‌های جمال خداوند است با تکیه بر تصاویری که انسان از سرسبزی و خرمی طبیعت دارد بهشت را در جهان آخرت توصیف نموده است و پس از اسلام معماران مسلمان با عنایت به این توصیف‌ها بهشت‌هایی را در این جهان فناپذیر ساخته‌اند که به راستی تمثیلی از جنت است که در قرآن توصیف شده است. (پاورقی) این سؤال مطرح است که باغ‌های بهشت گونه از چه جهت با بهشت اخروی قابل مقایسه است؟

 

 

 

 

شامل 31 صفحه word


دانلود با لینک مستقیم


دانلود تحقیق باغ ایرانی چیست-باغ ایرانی کجاست

625 - دانلود طرح توجیهی: احداث باغ پسته به مساحت 50 هکتار - 17 صفحه

اختصاصی از اینو دیدی 625 - دانلود طرح توجیهی: احداث باغ پسته به مساحت 50 هکتار - 17 صفحه دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

625 - دانلود طرح توجیهی: احداث باغ پسته به مساحت 50 هکتار - 17 صفحه


625 - دانلود طرح توجیهی: احداث باغ پسته به مساحت 50 هکتار - 17 صفحه

 

 

 

 

 

 

 

 

 

دانلود طرح توجیهی و مطالعات امکان سنجی طرح

بررسی ابعاد مختلف طرح (معرفی محصول - مالی منابع انسانی فضا و ...)

دارای فرمت PDF می باشد.

مناسب برای شروع یک کسب و کار

مناسب جهت ارائه به دانشگاه به عنوان پروژه درسی

نگارش طرح توجیهی یک طرح کسب و کار خوب باید مانند یک داستان، گویا و واضح باشد و باید اهداف کسب و کار را به صورت موجز و کامل بیان کرده و راه رسیدن به آنها را نیز مشخص نماید. به‌گونه‌ای که سرمایه‌گذاران (دست‌اندرکاران کسب و کار) دقیقاً مفهوم را متوجه شده و خودشان نیز راغب به خواندن و درک دیگر بخش‌ها گردند.

طرح توجیهی در واقع سندی آماده ارائه می باشد که در آن نحوه برآورد سود و زیان و سرمایه ثابت، سرمایه در گردش و نقطه سر به سر، بازدهی سرمایه، دوره برگشت سرمایه و ... بیان خواهد شد.

در صورتی که نیاز به جزئیات بیشتر و یا دریافت فهرست مطالب دارید از طریق بخش پشتیبانی و یا ایمیل فروشگاه با ما در ارتباط باشید.


دانلود با لینک مستقیم


625 - دانلود طرح توجیهی: احداث باغ پسته به مساحت 50 هکتار - 17 صفحه

دانلود کتاب باغ آلبالوی آنتوان چخوف

اختصاصی از اینو دیدی دانلود کتاب باغ آلبالوی آنتوان چخوف دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

دانلود کتاب باغ آلبالوی آنتوان چخوف


دانلود کتاب باغ آلبالوی آنتوان چخوف

یک اتاق، که هنوز اتاق بچه‏ها نامیده مى‏شود. از آن، درى به اتاق آنیا باز مى‏شود. سحرگاه است، آفتاب بزودى مى‏دمد. ماه مه شروع شده و درختان آلبالو شکوفه کرده‏اند. اما هواى باغ در خنکاى صبحدم سرد است. پنجره‏ها بسته است.
    دونیاشا با یک شمع و لوپاخین با کتابى در دست، وارد مى‏شوند.
 لوپاخین:   پس قطار رسیده، خدا را شکر. ساعت چند است؟
 دونیاشا:   تقریباً دو است )شمع را خاموش مى‏کند(. هوا دیگر روشن شده.
 لوپاخین:   قطار چقدر تأخیر داشته؟ دست کم دو ساعت. )دهن‏دره مى‏کند و کش‏وقوس    مى‏آید(. عجب آدمى هستم! اصلاً براى این که از آنها در ایستگاه استقبال کنم    به اینجا آمده‏ام و آنوقت روى صندلى نشسته‏ام و چرتم برده. شرم‏آور است!    تو چرا مرا بیدار نکردى؟
 دونیاشا:   فکر کردم شما رفته‏اید. )گوش مى‏دهد( گوش کنید! باید آنها باشند که دارند    مى‏آیند.
 لوپاخین:   )گوش مى‏دهد(. نه آنها باید اثاثه‏شان را تحویل بگیرند و از این کارها. )مکث(.    نمى‏دانم خانم رانوسکایا بعد از این پنج سال که در خارج بوده چه شکلى    شده است. او زن باشکوهى است. چه زن راحتى است. یادم مى‏آید وقتى    جوان پانزده ساله‏اى بودم پدر مرحومم که در آن موقع در این ده مغازه    داشت، چنان محکم به دماغم کوبید که خون دماغ شدم. یادم نیست بخاطر    چى، اما ما توى حیاط بودیم و پدرم داشت چیزى مى‏نوشید. طورى یادم    مى‏آید مثل این که دیروز بود. خانم رانوسکایا که آن موقع دختر جوانى بود -    واى، چقدر هم قلمى بود - مرا به همین اتاق آورد که صورتم را بشوید. - آن    موقع اینجا اتاق بچه‏ها بود. - به من گفت: موژیک کوچولو، گریه نکن. براى    روز عروسیت دماغت خوب مى‏شود. )مکث(. موژیک کوچولو!... البته.    پدرم یک موژیک بود ولى حالا من جلیقه‏ى سفید و چکمه‏ى قهوه‏اى    پوشیده‏ام و یک کیسه پول ابریشمى دارم که لابد مى‏گویى از گوش خوک    فراهم شده. من پولدارم. اما با همه‏ى پولهایم، اگر فکرش را بکنى، هنوز هم    یک موژیک معمولى هستم )کتاب را ورق مى‏زند( من اینجا سرگرم خواندن    این کتاب بودم و حتى یک کلمه‏اش را هم نفهمیدم. خوابم برد. )مکث(.
 دونیاشا:   سگ‏ها دیشب اصلاً نخوابیدند، مثل این که حس مى‏کردند اربابهایشان دارند لوپاخین:   چته؟ دونیاشا؟
 دونیاشا:   دستهایم مى‏لرزند. نزدیک است از حال بروم.
 لوپاخین:    تو خیلى حساس هستى، دونیاشا، اشکال تو همین است. تو مثل یک بانوى    جوان لباس مى‏پوشى: آنوقت نگاه کن موهایت را چطور درست کرده‏اى!    فایده‏اى ندارد. آدم باید موقعیت خودش را بخاطر داشته باشد.
    یپیخودوف با یک دسته گل وارد مى‏شود. ژاکتى به تن دارد و کفش‏هاى براقى پوشیده که موقع راه‏رفتن حسابى جیرجیر مى‏کنند. هنگامى که وارد مى‏شود، گل از دستش به زمین مى‏افتد.
 یپیخودوف:   )گلها را برمى‏دارد(. این را باغبان داده، مى‏گوید باید آن را در اتاق ناهارخورى    بگذارند. )گلها را به دونیاشا مى‏دهد(.
 لوپاخین:   در ضمن براى من یک کمى کواس بیار.
} .  Pکواس - آبجوى کم‏الکل.  {Pدونیاشا:   چشم، قربان. )بیرون مى‏رود(.
 یپیخودوف:   امروز صبح یخ‏بندان شده، هوا سه درجه زیر صفر است. اما درخت‏هاى آلبالو همه    شکوفه کرده‏اند. نمى‏توانم بگویم که زیاد درباره‏ى این هوا فکر مى‏کنم. )آه    مى‏کشد(. نه، نمى‏توانم. این آب و هوا با آدم کنار نمى‏آید و با اجازه‏تان باید    بگویم که همین دو روز پیش براى خودم یک جفت چکمه خریده‏ام و    جسارتاً مى‏خواهم عرض کنم که صداى جیرجیرش از حد تحمل من خارج    است؟ راستى، با چه چیزى باید نرمشان کنم؟
 لوپاخین:   مرا تنها بگذار! حوصله‏ات را ندارم.
 یپیخودوف:   هر روز یک بدبختى براى من پیش مى‏آید. اما گله‏اى ندارم. نه، به آن عادت    کرده‏ام و همین‏طور لبخند مى‏زنم. )دونیاشا وارد مى‏شود و یک لیوان کواس به    لوپاخین مى‏دهد(. باید بروم. )به یک صندلى برخورد مى‏کند و آنرا مى‏اندازد(. بله    دیگر! )با حالتى فاتحانه(. مرا ببخشید ولى این قبیل حوادث، فوق‏العاده‏اند!    )بیرون مى‏رود(.
 دونیاشا:   مى‏دانید آقاى لوپاخین، یپیخودوف از من خواستگارى کرده.
 لوپاخین:   اوه!
 دونیاشا:   من نمى‏دانم چه باید بکنم. او آدم باتربیتى است. بسیار خوب. ولى گاهى، وقتى    حرف مى‏زند، آدم از حرفهایش چیزى سر در نمى‏آورد. حرفهایش قشنگ و    هیجان‏انگیز است. اما آدم معنى‏اش را نمى‏فهمد. فکر مى‏کنم به او علاقمندم.    او دیوانه‏وار عاشق من است. بدبیارترین آدم روزگار است، هر روز اتفاق    ناراحت‏کننده‏اى برایش مى‏افتد. براى همین است که او را »بیست و دو    بدشانسى« لقب داده‏اند.
 لوپاخین:   )گوش مى‏دهد( گوش کن! فکر مى‏کنم دارند مى‏آیند!
 دونیاشا:   دارند مى‏آیند. اوه، من چه‏م شده؟ تمام جانم یخ کرده.
 لوپاخین:   بله، دارند مى‏آیند. دیگر اشتباه نمى‏کنم. بیا برویم به استقبالشان. نمى‏دانم مرا    مى‏شناسد یا نه. پنج سال از آخرین بارى که او مرا دیده مى‏گذرد.
 دونیاشا:   )سرآسیمه(. من دارم از حال مى‏روم! همین الآن مى‏افتم.
    صداى دو کالسکه را مى‏شنویم که به خانه نزدیک مى‏شوند. لوپاخین و دونیاشا به سرعت بیرون مى‏روند و صحنه خالى مى‏ماند. از اتاق مجاور صدایى مى‏آید. فیرز در حالى که به عصاى باریکى تکیه مى‏کند با عجله طول صحنه را مى‏پیماید. او براى استقبال از رانوسکایا با کالسکه به ایستگاه راه‏آهن رفته بود. لباس کهنه به تن و کلاهى بلند به سر دارد. چیزى با خودش زمزمه مى‏کند که حتى یک کلمه‏اش مفهوم نیست. صداى پشت صحنه بلندتر مى‏شود. یک صدا: »اینجا. از این طرف«.
    رانوسکایا، آنیا، شارلوتا که زنجیر سگ کوچکى را در دست دارد، همه با لباس سفر، واریا که بالاپوش پوشیده و شالى روى سرش دیده مى‏شود، گایف، سیمنوف-پیشیک، لوپاخین، دونیاشا که یک بسته و یک چتر را حمل مى‏کند. خدمتکاران با بار و بندیل وارد مى‏شوند و طول صحنه را مى‏پیمایند.
 آنیا:   از این طرف. یادتان مى‏آید این چه اتاقى است، ماما؟
 رانوسکایا:   )از خوشحالى اشک توى چشمانش جمع مى‏شود(. اتاق بچه‏ها؟
 واریا:   چه سرد است، دستهایم کاملاً بى‏حس شده‏اند. )به رانوسکایا(. اتاق‏هاى شما،    هم اتاق سفید و هم اتاق سنبیل همان‏طور که ترک‏شان کرده بودید، مانده‏اند،    ماما.
 رانوسکایا:   اتاق بچه‏ها، اتاق بچه‏هاى عزیز و قشنگ من! اینجا همان جایى است که من    وقتى دختر کوچکى بودم در آن مى‏خوابیدیم )گریه مى‏کند(. و من دوباره مثل    یک دختر کوچک اینجا هستم... )گایف، واریا و دوباره گایف را مى‏بوسد(.
 گایف:   قطار شما دو ساعت تأخیر داشت. نظرتان چیست؟ این هم وقت‏شناسى براى    شما!
 شارلوتا:   )به سیمنوف-پیشیک(. سگ کوچولوى من حتى فندق هم مى‏خورد.
 پیشیک:   )متعجب( فکرش را بکن!
    همه بجز آنیا و دونیاشا بیرون مى‏روند.
 دونیاشا:   بالاخره برگشتید! )کلاه و بالاپوش آنیا را مى‏گیرد(.
 آنیا:   در طول سفر چهار شب است که نخوابیده‏ام. بدجورى سردم است.
 دونیاشا:   وقتى شما رفتید، اینجا را اجاره دادیم. برف بود و همه جا یخ بسته بود. اما حالا،    نگاه کنید عزیز من! )مى‏خندد و او را مى‏بوسد(. چقدر دلم برایتان تنگ شده    بود، شادى من، جواهر من!. باید همین الآن چیزى را به شما بگویم. یک    دقیقه هم نمى‏توانم صبر کنم.
 آنیا:   )با بى‏میلى( چه چیزى را؟
 دونیاشا:   یپیخودوف، آن کارمنده، درست بعد از عید پاک از من خواستگارى کرد.
 آنیا:   همان داستان قدیمى. )موهایش را مرتب مى‏کند(. هرچه سنجاق سر داشتم گم    کردم. )از خستگى تقریباً تلوتلو مى‏خورد(.
 دونیاشا:   نمى‏دانم چه فکرى بکنم. او آن‏قدر مرا دوست دارد!
 آنیا:   )با علاقه به داخل اتاق خوابش نگاه مى‏کند(. اتاق من، پنجره‏هاى من، انگار من    اصلاً نرفته بودم! دوباره در خانه‏ام هستم! فردا صبح، وقتى بیدار شدم،    مى‏روم توى باغ... اوه، کاش مى‏شد بخوابم. از وقتى پاریس را ترک کردیم    من حتى چشم برهم نزدم، خیلى نگران بودم.
 دونیاشا:   آقاى تروفیموف پریروز آمد.
 آنیا:   )خوشحال( پتیا!
 دونیاشا:   توى حمام خوابیده، جایش را آنجا گذاشته‏ایم. مى‏ترسید توى دست و پا باشد،    )به ساعتش نگاه مى‏کند(. دلم مى‏خواهد بروم بیدارش کنم، اما واریا نمى‏گذارد.    مى‏گوید: »بیدارش نکنى«.
    واریا با یک دسته کلید که به مچ دستش انداخته وارد مى‏شود.
 واریا:   دونیاشا، زود برو کمى قهوه درست کن. ماما قهوه مى‏خواهد.
 دونیاشا:   الساعه! )بیرون مى‏رود(.
 واریا:   خوب. خدا را شکر که آمدید. دوباره توى خانه هستید )خودش را به آنیا نزدیک    مى‏کند(. محبوب کوچک من برگشته! خوشگل من برگشته!
 آنیا:   چه‏ها که کشیدم!
 واریا:   مى‏توانم باور کنم.
 آنیا:   من در هفته‏ى عزادارى از اینجا رفتم، آن موقع هوا خیلى سرد بود. در تمام طول راه    شارلوتا مرتب حرف زد و چشم‏بندى کرد. آخر چرا او را وبال گردن من    کردى؟

 

 

شامل 55 صفحه word


دانلود با لینک مستقیم


دانلود کتاب باغ آلبالوی آنتوان چخوف