اینو دیدی

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

اینو دیدی

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

دانلود مقاله غزلـّیات ِ مولوی وباز زائی فرهنگ ایران

اختصاصی از اینو دیدی دانلود مقاله غزلـّیات ِ مولوی وباز زائی فرهنگ ایران دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

« گیتی که مجموعه همه جانهاست » ، سایه هماست . ولی سایه انداختن هما ، هبوط گیتی ازهما و هبوط انسان، ازهما نیست ، بلکه سایه هما ، درفرو افتادن به زمین ، تبدیل به آفتاب وسرچشمه روشنی میشود ! این سخن که به نظرما، غیرمنطقی است ، چه معنائی داشته است ؟ ودرست این، تفاوت کلی فرهنگ ایران ، از فلسفه غربست ، که بجای « اندیشه هبوط » ، « اندیشه تعالی » می نشیند . این سراندیشه فوق العاده مهم را باید بررسی کرد.
« بـهـمـن » ، درفرهنگ اصیل ایران ، تخم درون هرجانی وهرانسانی است. به عبارتی دیگر، بهمن ، « گنج نهفته » یا « کنزمخفی» یا « جان درمیان جان » درهرانسانی است . در هرجانی در گیتی ، « گنج نهفته» هست . درشاهنامه این سراندیشه ، به شکل « دژبهمن که درش ناپیداست ، و با هیچ زوروقهروقدرتی ، نمیتوان « دراین دژ» را یافت و آنرا گشود و آن دژرا تسخیرکرد » و به شکل ِ« پیدایش جهان به صورت ِ بند یا طلسم » عبارت بندی شده است . فردوسی ، پس ازگفتار اندرآفرینش عالم » و بیان پیدایش آسمان و کوه و آب ورستنیها و پویندگان واینکه همه، « دربندند»، میگوید که : انسان درپایان ، پیداشد، تا باخردش ، این طلسم ها و بندهارابگشاید :
چو زین بگذری ، مردم آمد پدید
شد « این بند ها » را سراسر کلید
خرد انسانی با « کلید مهر»، این طلسم و بندها را میگشاید . ویژگی بنیادی خرد انسان درفرهنگ ایران ، « پیوند مهری خرد با طبیعت و گیتی » است .خرد ، درفرهنگ ایران ، نمیاندیشد که چگونه میتواند طبیعت را با مکرو قهر و زور، مغلوب خود سازد، بلکه میاندیشد که چگونه با مهر، میتواند « درهای بسته به طبیعت هرپدیده ای را بگشاید » . در هر چیزی وهر جانی درگیتی ، گنجی نهفته است که باید آنهاراجست وبدون قهرو زور و غلبه ، آنهارا گشود .
همچنین این سراندیشه درگرشاسپ نامه توسی ، به شکل « دخمه سیامک » عبارت بندی میشود . گرشاسپ که همان « سام » باشد از ملاح میپرسد که « این حصن که دژ باشد، درنهفتش ، چه دارد ؟ ودراین دژ، چیست که هرچه درش را میجویند، در ِورود به آن را نمی یابند » ؟ درست این دژی که درش ناپیداست ، و « دخمه سیامک » میباشد ، همان « گنج مخفی » یا « بهمن » است و سیامک درشاهنامه ، وجودی جز« سیمرغ یا هما » نیست که نخستین پیدایش بهمن است (این مطلب درپایان این کتاب، بطورگسترده بررسی میشود ) . بهمن ، بُن ِ همه جانهاست ، و مجموعه همه بُن ها درگیتی است . بهمن ، گنج مخفیست ، که در پیدایشش ( در سایه افکندنش= پیدایش جفت وسه تا شدن ) ، تبدیل به « گنج نهفته درهرچیزی ودرهرجانی ودرهر انسانی » میگردد . خویشکاری خرد انسان، گشودن این طلسمها یا بندها ، با کلید مهرهست ، چون بهمن ، اصل ضد خشم و قهراست، که گنج نهفته درهرچیزیست، و تا کسی به اندیشه حیله ورزی و غلبه جوئی و پرخاشگریست ، « درب ِخود » را به او نشان نمیدهد . طلسم یا « دژ بهمن » را ، با زور وقهر وقدرت ، نمیتوان شکست ، و با کاربرد حیله و مکرو خدعه، نمیتوان گشود. فرهنگ ایران با این سر اندیشه ، نشان میداد که گوهر سراسر هستی ، برضد قهر و مکرو زور و پرخاشگریست . پایان همه غلبه جوئیها و قدرتخواهیها ، شکست است ، چون گوهر جهان ، راه را به شناخت خود، به چنین گونه غلبه جویان و قدرتخواهان می بندد . اینجاست که باید ازخود پرسید که: آیا با همه راهها وشیوه هائی که برای غلبه برطبیعت وانسان یافته شده است ، گوهر جهان و انسان ، تصرف و شناخته شده است ؟ آیا این « گوهر آزادی درانسان » نیست که همیشه غلبه ناکردنی و تصرف ناپذیر باقی میماند ؟ حقیقت چیزها و انسانها و جانها را با زوروقهرو غلبه جوئی ، نمیتوان شناخت وبدان بینش یافت . این ژرفای انسان هست که فقط عشق آنرا میگشادید . ا این « بینش حقیقی» است که « دین » خوانده میشود . « دین » ، گنج نهفته در هرانسانی بود ، که نه میشد بدان شهادت داد و اعتراف کرد ، و نه میشد بدان ایمان آورد ، و نه میشد آنرا ازکسی آموخت ، و نه با تقلید میشد دیندارشد . ایمان و تقلید ، گواه بر « بیدینی = یا بی حقیقتی » بود .
با این تصویر، این سراندیشه که گوهر همه چیزها و انسانها و جانها ،« سرچشمه غنا » است ، بنیاد فرهنگ ایران شد ، که سپس درمکاتب فلسفی نوین ، همین اندیشه ، کشف گردید . از این سراندشه است که سکولاریته و « اصل بنیادی حقوق بشر» ، مستقیما بدون هیچ پیچیدگی و موازماست کشی و « کاربرد فن و فوت تاءویل » ، آشکارا ازآن میزهد و میتراود.
حقوق بشر، براین اصل قرار دارد که « انسان ، خودش ، میزان ومعیارارزشها و قانونها و نظام وحکومت و اقصاد و .. » هست. ودرست این اندیشه که جان میان انسان، کلید گشاینده همه قفلها و درمانگر همه دردهاست ، اندیشه ایست که ازاین بهمن ، به مولوی به ارث رسیده است .
تو هرچه هستس می باش و، یک سخن بشنو
اگرچه میوه حکمت بسی بچیدستی
حدیث « جـان تـو » اینست و ، گفت من، چو صداست
اگر تو شیخ شیوخی ، و گر مریدستی
تو خویش درد گمان برده ای و ، درمانی
تو خویش ، قفل گمان برده ای ، کلید ستی
اگر زوصف تو دزدم ، تو « شحنه عقلی »
واژه « شحنه»، معرب همان« شئنا= سئنا» یا سین وسیمرغ است.
وگر تمام بگویم ، ابا یزیدستی
دریغ ازتو که در آرزوی غیری تو
« جمال خویش ندیدی » که « بی ندیدستی »
درست همین « جان »، که مولوی دراین شعر ازآن سخن میگوید ، همان « جان ِ جان » است که بهمن یا « گنج مخفی» میباشد.
« گنج » چیزیست که درآنجا که هست ، نمیگنجد . ویژگی « گنج » ، ناگنجائی همیشگیش هست . آنچه در جای خودش نمیگنجد ، و کشش بسوی رویش وگسترش و افزایش ازآنجا دارد ، گنج است . واژه «گنج » که معربش« کنز» است ، درآرامی « گین+ زا gin+zaa » هست . که به معنای « زهدان، یا اصل زاینده » است . « گنج عروس » که دراصل، به « خمسه مسترقه یا اندرگاه » گفته میشده است ، و همان « پنج روز پایان سال»است که شمرده نمیشده است ، « تخمیست که سراسر گیتی، هرسال ازنو ، ازآن میروید »، ونام دیگر این خمسه مسترقه ، « پیتک » است ، که درکردی « پیته ک » به معنای « جهازعروس » است.
و « اصل آفریننده عروس ، که زهدانش باشد » ، « گنج» شمرده میشده است . و« زهدان » ، درهمان آغازفرهنگ ایران، تبدیل به تصویری انتزاعی برای « اصل آفرینندگی» شده است ، که « درخود ، تخمی دارد که روینده و افزاینده ست، که درزهدان، نا گنجاست » . بهمن ، درست « دوگیان = دوجانه » یا « اصل آبستنی » بود . هرانسانی ، گنج مخفی ، یا « اصل آبستنی » است . مولوی ، این سراندیشه را که « بُنمایه فرهنگ ایران » است ، در مفهوم « جـان ِ جـان » نگاهداشت . بهمن ، مینوی درون مینو ، « تخم بازآفرین ، درون تخم » ، « من ِ من » ، « اصل جان ، درون جان» یا « جان ِ جان » است .
اصطلاح ِ « جان جان » درغزلیات ِ مولوی ، همان « بهمن یا اندیمان یا هخامن » فرهنگ سیمرغی ، یا « گنج مخفی » است . « تخم » ، بیانگر« اصل » است ، نه « شخص ». ولی تخم درفرهنگ ایران ،اینهمانی با شخص» هم داده شد. و این ، اینهمانی« اصل با شخص » است که نشان میدهد درواقع بیشتر، درخدا ، یک اصل دیده میشود تا شخص. درهرحال، مفهوم خدا درفرهنگ ایران ، میان « شخص» و « اصل » نوسان میکند . به « بهمن» نیز ، شکل « شخص » ، یا شکل « خدا » داده میشود . ولی درفرهنگ ایران ، خود واژه « خدا = خوا دای » ، به معنای « آن وجودیست که خودش ، خودش را میزاید ، خودش ، ازخودش ، پدیدارمیشود » . به عبارت دیگر، « خدا ، اصل آبستنی است ». بهمن ، تخم درون تخم ، یا « اصل جان ، درون هرجانی » است. جان انسان، آبستن به جان خدا ، یا آبستن به « بُن همه جانها» است .
گفت که جان جان ، منم ، دیدن جان ، طمع مکن (مفهوم غیب )
ای بنموده روی تو ، صورت جان چرا چرا

 

جان من ، جان تو ، جانت ، جان من
هیچ دیدستی دو جان دریک بدن

 

بدادم به تو دل ، مرا توبه از دل
سپارم به تو جان ، که جان را تو جانی
ازاین جان ظاهر، به جان آمدم من
کزاین جان ظاهر، شود جان ، نهانی

 

ای تو درجان ، چو جان ما ، درتن
سخت پنهان ، ولیک پنهان نیست
دست بر هرکجا نهی ، جانست
دست برجان نهادن ، آسان نیست
جان که صافی شدست در قالب
جز که آئینه دار جانان نیست
جمع شد « آفتاب ومه » این د م
وقت افسانه پریشان نیست
« آفتاب وماه » ، درفرهنگ ایران ، یکی از« جفت » های مشهورهستند . خدا، ماهیست که هرروز ازنو ، خودش را که آفتابست میزاید . ماه ، به خورشید آبستن است و درخورشید ، فرشگرد یا رستاخیزمی یابد . اندیشه نوزائی ، برپایه « اندیشه جفت بودن » بنا شده است . همچنین « اندیشه برابری درفرهنگ ایران» پیآیند ِ مفهوم خدااست . خدا که آفریننده است ، خود را میآفریند . پس ، آفریننده ، برابر با آفریده است . آنچه را خدا میآفریند ، برابر با خود اوست . وازاینهم فراترمیرود . خدا در آفریده اش ، اعتلاء می یابد . آفریده ، زیباترو بزرگترو نیکتر از آفریننده است . چنانچه خورشید که آفریده ماهست ، زیباترو بزرگترو نیک تر ازماهست . ولی همین خورشید است که ازسر، برابر با ماه میگردد . ماه وخورشید ، دوچهره سیمرغند. اینست که « جفت ماه و خورشید » دراین شعر، بیان « جفت بودن جان خدا و جان انسان » درهمان شکل « مادر وفرزند » هست . ولی این سخن را مولوی میترسد آشکارا بگوید
مستی افزون شدست و میترسم
کاین سخن را ، مجال جولان نیست
دست نه بردهان من ، تامن
آن نگویم ، چه گفت را ، آن نیست
این مفهوم « جان جان » در غزلی دیگر، شفافیت بیشتر می یابد
خلقان ، بنهاده چشم درجان
جان ، چشم به خویش (= جان جان ) در نهاده
خود را هم خویش ، سجده کرده
بی ساجد و مسجد و سجاده
هم برلب خویش ، بوسه داده
کای شادی جان و ، « جـان ِ شـاده »
شاده ، نام سیمرغ در بلخ ، زادگاه مولوی بوده است ، و نیایشگاه شاد و نوشاد دربلخ ، نیایشگاه سیمرغ ( جان = گیان = آشیانه سیمرغ ) بوده است ، ونیایشگاه شاد ونوشاد ، هیچ ربطی به بودائیان ندارد وفقط برای تحریف نظر ، این شایعات ساخته شده است . « بهمن » ، که اصل آبستنی یا « دوگیان = دوجان » است و« جان آفریینده » را دردرون « جان ظاهر» دارد ، « گنج پنهانی » یا « کنزمخفی » در هرانسانی است .
این اندیشه سپس دریک حدیث ، شکل اسلامی پیدا کرد، که الله میگوید که « من ، کنز مخفی بودم و دلم میخواست که شناخته شوم . ازاین رو مخلوقات را خلق کردم تا مرا بشناسند » . البته ، برغم آنکه این حدیث ، رونوشت برداری ازاندیشه اصیل بهمن است ، ولی محتوای اصلی درآن ، بکلی حذف ساخته شده است . نخست اینکه الله فقط ، گنج مخفی میماند ، و تبدیل به « گنج مخفی » درهرجانی و هرانسانی » نمیگردد ، و آفریدگانش ، برابر با او نیستند ، بلکه فقط باید اورا بشناسند، و به او تعظیم کنند ، ولی هرگزخود او، وهمگوهراو نشوند .« شناختن » چیزی، « همگوهرشدن با آن چیز» نیست . محتوای اصلی تصویر بهمن ،« اصل آبستنی » است که روشنی و بینش ، زایش ازتاریکیست . این سراندیشه « زهشی یا انبثاقی بودن هرجانی و هرانسانی و هرچیزی » است که بکلی برضد ادیان نوری است. محتوای اصلی اینست که « اصل آبستنی» یا « گنج پنهانی » ، درسراسر ِ هستی ، پراکنده و پخش میشود( بـغ که خدا باشد = همان پخش شدن است ) ، و سراسر جهان ، همسرشت و همگوهر بُن ( خدا ) هست . این اندیشه که خدا یا اصل ، « جان هرجانی وطبعا هرانسانی » است ، « هسته اصلی عرفان » نیز باقی میماند . « جان جان بودن » ، یا « دوجانه بودن هرجانی و هرانسانی » ، یا « انسان ، به کرداراصل آبستنی » ، رستاخیز فرهنگ سیمرغی ایران در عرفان است . « جانی که میان هرجانی » هست ، بهمنست ، و چون بهمن ، بُن کیهان و زمان وخرد و عشق هست ، درهیچ جانی ، نمیگنجد » .
تو کئی دراین ضمیرم ، که « فزونتر از جهانی »
تو که « نکته جهانی » ، زچه نکته ، می جهانی ؟ ( می زهی )
این « در پوست خود ، نگنجیدن » ، هم یک اصل کلی درگیتی است ، وهم یک اصل خصوصی درانسان هست . جان هرانسانی ، پوست و زهدان این « نکته فزونتر ازجهان و زمان و مکان » است . این اصلست که آشکارا میگوید که هرعقیده و دین و مسلک و فلسفه ای که در آگاهبود انسان جا دارد ، فقط پوسته و نقش و صورت و جامه انسان هست ، ولی انسان، ازهمه آنها « فراترمیروید » و این پوستها را مانند « مار» ازخود میاندازد . پوست اندازی ، ویژه جان انسانست . این پوست اندازی ، همان « رستاخیز و قیامت و فرشگرد » است ، و نیاز به آن نیست که انسان هزاره ها درانتظار آمدن آن روز بنشیند .
تو آن ماهی که در گردون نگنجی
تو آن آبی که درجیحون نگنجی
تو آن درّی که از دریا فزونی
تو آن کوهی که درهامون نگنجی
چه خوانم من فسون « ای شاه پریان »
شاه پریان ، سیمرغست که همان تخمیست که درون انسان نمیگنجد و این شاه پریان را ، محمد « ابلیس » میخواند
که تو درشیشه و افسون نگنجی
تو لیلیی و لیک از رشک مولی
به کنج خاطز مجنون نگنجی
توخورشیدی ، قبایت نور سینه است
تو اندر اصلس و اکسون نگنجی
تو ئی شاگرد جان افزا طبیبی ( سیمرغ )
دراستدلال افلاطون نگنجی
تو معجونی که نبود در ذخیره
ذخیره چیست ؟ در قانون ( کتاب ابن سینا ) نگنجی
بگوید خصم : « تا خود، چون بود این ؟ »
تو از « بیچونی » و ، در « چون » نگنجی
چنین بودی دراشکمگاه دنیا
بگنجیدی ، ..... ولی اکنون نگنجی
انسان ، هنگامی به خود حقیقی اش میآید ، که درک این حالت ناگنجیدنی بودن در « خودِ اجتماعی وخودِ دینی و خودِعقیدتی وخود فلسفی وخود حزبی و خود طبقاتی و خود ملی و خود جنسی .. » را بکند ، و این حالت ، همان حالتیست که « مستی » نامیده میشود . این روند « ازخود خشکیده و سفت شده در آگاهبود اجتماعی و دینی و ملی و طبقاتی و... » بیرون آمدنست ، که بیان « جستجوی خود ِ حقیقی » است ، و درعرفان ، « بیخودی » نامیده میشود .
گفتم که : مارا هنگامه بنما گفت : اینک اما تودرجوالی
بدران جوال و سر را برون کن تا خود ببینی ، کاندر وصالی
اندر ره جان ، پارا مرنجان زیرا همائی ، با پرّ و بالی
نیاز برنجانیدن پا و گشتن گرد دنیا نیست، چون این هما درجان خودت آشیانه دارد . انسان ، هنگامی انسان میشود که، جان درون جان او، جوانه بزند، و پوست این خود ِ ظاهری را بترکاند، و « احساس ناگنجیدنی بودن درآگاهبود خود » کند . چنین احساس ناگنجیدنی بودن درخود ، گوهر « خندیدن » است . هنگامی ، این جان درون جان ، که گنج مخفی ، که بهمن میباشد ، صدف آگاهبود را درهم میشکند ، انسان ، از بُن وجودش میخنددد . ازاین رو است که نام دیگر بهمن ، « بزمونه » است، که به معنای « اصل بزم و اصل زائیدن » است . بهمن درهرانسانی با اندیشه اش میامیزد ، و سراسر وجود انسان ، تبدیل یه یک « لبخند » میشود .
همچو گل ، ناف تو برخنده بریدست خدا
لیک امروز مها ، نوع دگر میخندی
باغ با جمله درختان زخزان ، خشک شدند
زچه باغی تو ؟ که همچون گل تر میخندی
تو چو ماهی و عدو سوی تو گر تیر کشد
چو مه ازچرخ ، برآن تیر و سپر میخندی
تو یقینی و عیان ، ... بر ظن و تقلید بخند
نظری جمله و بر « نقل و خبر » میخندی
انسان ، خودش با روشنی زاده ازگوهر خودش، می بیند ، و طبعا برهرچه « نقل و خبر » است ، میخندد
درحضور ابدی ، شاهد و مشهود ، تو ئی
بر ره و رهرو و برکوچ و سفر میخندی
این « خندیدن » که یکی از برترین « شیوه های گسستن از همه منقولات و اخبار، ازهمه سنـّت ها و پیشینه ها ، ازهمه آموخته ها » است ، بنیاد فرهنگ ایرانست . این خندیدن از ته دل ، هنگامیست که انسان ، به بُن بهمنی ، به جان جانش میرسد ، و بار همه سنت ها و پیشینه ها و آموخته ها و منقولات و اخباررا با یک تکان ، از دوش خود، فرومیاندازد ، چون ازآنها ، بی نیازمیشود .
آنگاهست که انسان ، خودش ، میزان خودش میشود . بینش بهمنی ، بینش خندان است. بینشی است که گوهرش ، سرود است . این گوهر موسیقائی بهمن است که « ماده و هیولای ساختارگیتی » میشود ، سایه میشود ، سه تای یکتا میشود ، عشق میشود . برای شناخت گنج نهفته در درون هرانسانی ، باید آواز و آهنگ و بانگ اورا شنید . این موسیقی و طنین و « تن تن تن یا ریتم و کوبه گوهراوست » که بیش ازهمه گفته هایش ، حال دل او را آشکارمیسازد . دربُن وجود انسان ، موسیقی است، و در آغاز، موسیقی وعشق ، باهم یک جفت هستند . اندیشه ای که با این موسیقی گوهری پیدایش نیافته است ، و انسان را به رقص نمیآورد ، اندیشه افسرده و خشکی است .
درد دل را اگر نمی بینی بشنو از « چنگ» ناله و زاری
ناله نای و چنگ، حال دلست حال دل را توبین، که دلداری
دست بر « حرف بیدلی» چه نهی ؟
« حرف » را درمیان چه میآری ؟
« گفته » را ، دانه های دام مساز
که ز « گفت » است این گرفتاری
گه کلید است « گفت » و گه ، قفلست
گاه ازو روشنیم ، گه ، تاری
گفت ، باد ، است ، اگر دراو بوئیست
هدیه تو بود که گل داری
« گفت » ، جامست ، اگر برو ، نوریست
از رخ تو بود که انواری
این « موسیقی شاد و خندان ورقصان که روح گفتار» است، و همآغوش « عشق و زیبائی » است ، گوهر « سرود خسروانی » است که همان « غزل » باشد . ایرانیان ، غزلهای حافظ و مولوی وعراقی و عطار را ، از« معانی جعلی » که ازهمه سو، به آنها به زور میچسبانند ، درنمی یابند ، بلکه از« تموج آهنگ عشق و شادی و رقص و زیبائی که گفته ها و حرفها را میشکافند، ودرگفته ها و حرفهای آنها نمی گنجند » ، درمی یابند . این « اولویت یابی موسیقی و عشق و رقص و زیبائی و زندگی دراین غزلهاست که « بُن ِ بهمنی » خودرا یکراست وبیواسطه مفسران ، درجان ِایرانی میجوید . این عشق و زیبائی و موسیقی است که زندگی را دوباره « گرم » میکند ، و حرکت مکانیکی را تبدیل به « رقص زندگی شاد » میکند .
هرکه بفسرد ، برو ، سخت نماید حرکت
اندکی گرم شو و جنبش را ، آسان بین
خشک کردی تو ، دماغ از طلب بحث و دلیل
بفشان خویش زفکرو ، لمع برهان بین
هست « میزان ُمعینت » و بدان می سنجی
هله میزان بگذارو ، زر بی میزان بین
خشک شدن و افسرده شدن ، دراثر آنست که « تفکر همیشه با یک میزان معین که از آموخته ها و اخبارو دیگران ، گیرآورده ، همه چیزها را می سنجد » . چنین عقلی ، عقالیست که بر میخ طویله شریعت و « یک مکتب فلسفی یا علمی» ، بسته شده است . این « عقل عقالی » ، عقلیست که زندگی را میخشکاند و رقص شاد وآزاد را در زندگی ازبین میبرد.

 


پیدایش غزل درایران
و بازگشتِ بُن فرهنگی ایران، ازتبعید
غزل = سرودِ خسروی
خسرو = هو+سرو= نای به = سیمرغ
« غزل ، پیشآهنگ تفکرآزاد فلسفی »

 

گنج نهفته درانسان ( بهمن = جان جان ) درخود، نمیگنجد . انسان ، همیشه به جانی آبستن است ، که در راه زاده شدن است . این گنج نهفته است که اگر، راهِ خود افشانی و خود زائی و خود روئیش باز نباشد ، زندانی است . همانچه روزی ، زهدان بود ، ناگهان تبدیل به « زندان» میشود . هربینشی و آموزه ای و عقیده ای ، روزی زهدان « جنین بینش حقیقی » است ، وسپس ، با گذر زمان ، « زندان همان کودک بینش » میشود . بهمن ، جنبشی است از میان ِ فرد انسان ، به میان انسانها ( تشکیل دهنده اجتماع ) ، به میان چیزها ، به میان خود و انسانها ، به میان خود و چیزها ، برای آنکه ، خود را به چیزها وبه انسانها به پیوندد . با انسانها و طبیعت ، یوغ بشود . اینست که بهمن ، که اصل میان است ، با پیدایش ازمیان خود ، به میان خود و چیزی، به میان خود و اجتماع ، به میان خود و جانوران ، به میان خود و طبیعت ، پیوند را واقعیت میبخشد. او همیشه درهرچیزی ، در هرانسانی ، درسراسر طبیعت ، درجستجوی جفت خود است .
این فوران بهمن ازاندرونی ترین بخش جان هرانسانی ( اندیمان ) ، چه ویژگیهائی دارد ؟ بهمن، در همان اندرون جان ، نخستین پیدایش خود را می یابد . او تبدیل به بهرام و سیمرغ ( ارتا فرورد ) ، یا مهرگیاه ، یا « بَـرَم = برهما » ، ... میشود ، و خود یوغی درمیان آن دو میشود، تا در « دوتا شدن »، بازآن دو « یکی بشوند » . بهمن ، درکثرت یابی و تعدد یابی ، در گوناگون شدن ، در رنگارنگ شدن ، درمختلف شدن ، نمیگذارد ، که کثرت و تعدد و گوناگونی و رنگارنگی ، ازهم پاره بشوند ، بلکه باید درعین گوناگونی ، باهم پیوسته باشند . این اندیشه ، درشیوه « بینش بهمنی ، بینش ِخردِ ایرانی » ، باز تابیده میشود . نماد بهمن ، تـارک سـر است( موی گزیمه = ویزارد وَرس ) . برای آنکه درشانه کردن ، موی سر را دوبخش میکنند ، و لی برای این کار، سر وکله را ازمیان ، نمیشکنند، وکله وسیما را دوشقه نمیکنند . اینست که درشیوه تفکر سیمرغی ، مفاهیم « روشنی، بریده از تاریکی » ، یا« موءمن ِبریده از کافر» و بطورکلی ، « اضداد ازهم گسسته »، یا بسخنی دیگر « سپنتامینو ، که ازانگره مینو بکلی جداساخته باشد » نیست. چنین گونه بینشی که ازهم می برّد ، با تصویر زرتشت از« ییما = همزاد= جفت » درسرودهایش ، بوجود میآید ، ولی درفرهنگ سیمرغی ، نبوده است . در فرهنگ سیمرغی ، یا فرهنگ اصیل ایران ،همه گوناگونیها و رنگارنگیها ، برغم تمایز ازهمدیگر ، باهم آمیخته اند . اینست که دراین فرهنگ ، مدارائی و گشادگی و بازبودن اندیشه در برابر عقاید و ادیان و مسالک و مکاتب ، اوج تعالی ِ خود را می یابد . اندیشه « وحدت همه عقاید و ادیان برغم تفاوت و اختلاف » درعرفان ، چیزی جزبازتاب این اندیشه نیست .
به همین علت بود که به « رنگین کمان » ، « کمان بهمن » میگفتند ، چون رنگهای گوناگون، باهم آمیخته اند ، وباهم ، یک کمان را ساخته اند . همچنین « پر و دم طاوس »، نماد همین اندیشه مدارائی یا « یگانگی همه رنگارنگیها » بود . اندیشه های انسانها متفاوتند، ولی ، رنگهای یک رنگین کمانند. همه برگهای درخت سیمرغ و همه میوه های درخت سیمرغ ،باهم متفاوت اند ، با آنکه همه ، ازیک درخت روئیده اندو درهمه یک شیرابه ، روانست . معرفت و اندیشه ، درتمایز و تشخیص و داوری عقاید و ادیان ، نباید آنهارا ازهم پاره کند . اندیشه ای که درمنشور کوروش بازتابیده شده ، ازهمین شیوه « بینش بهمنی » میآید ، و این تصویر « بهمن »، با تصویر « بهمن » درالهیات زرتشتی ، بسیار فرق دارد .
« بهمن » را هخامنشی ها « هخامن » مینامیدند ، چون خودرا « بهمنی = هخامنی » میدانستند . این جفت شوی و یوغ شوی، برغم گوناگون شوی ، گوهربهمن است، که دربهرام و سیمرغ ، « دو=2» را تبدیل به« یک=1» میکند ، و ازاین رو، اصل « سه تای یکتائی، که اصل عشق باشد » پدید میآید .
این پیدایش بهمن، دردو اصل بنیادی ، در هرشب، در« میان شب» روی میدهد . درواقع درمیان هرشبی ، بُن آفرینندگی ازنو ، در دو اصل بهرام و ارتا فرورد، پیدایش می یابد، که باهم جفت و یوغ میشوند . این عشق ورزی دو اصل ، یا « یوغ شدن » را « ایویaiwi + سروتsruth + ریمrima » مینامند ، که به معنای « سرود نای ماه » است . دراصل ، به « نوای نای » ، « سرود» گفته میشد، چون به نواختن نی،« نی سرائی » میگفته اند ( ماک کینزی) . عشق و سرود، باهم جفتند . عشق و جشن، باهم جفت هستند ، چون خودِ واژه جشن ( یز+ نا )، به معنای « نواختن نی» است . « ریم » ، دراصل به معنای نای بوده است ، چنانچه به کرگدن ، ریما میگویند .کرگدن ، به علت داشتن شاخ روی بینی ، بدین نام ، خوانده میشود . ازاینگذشته نام روز نخست هرماه ، نزد اهل فارس ، خرّم ژدا بود و نزد خوارزمیها ، ریم ژدا و نزد زرتشتیها، اهورامزدا بود . ریم ژدا ، نام خدا و به معنای « شیرابه و مان ِ و اشه نای » است . زشت سازی واژه ِ« ریم و ریمن » به معنای چرک ، زشت سازی موبدان زرتشتی است . ارتا فرورد ، که « نای به » باشد ، با نواختن نی ، با « نی سرائی» ، جهان را میآفرید . پس « سرود عشق » ، اصلی بود که جهان جان ازآن پیدایش می یافت . به این « سرود عشق » که بُن پیدایش جهان جان بود ، « خسروانی سرود، یا سرود خسروی » هم میگفتند . ترجمه « خسرو » به « مشهور و معروف ، و امثال آن » بکلی غلط است . خسرو یا هوسرو ، به معنای « نای به » است که نام سیمرغ است . خسرو که huruv= xu+srav باشد به معنای « نای به » است ، چون سروsrva که شاخ باشد ، ابزار بادی موسیقی ، همانند نای است . بهترین گواه براین ، همان واژه « نی سرائی » و سرود است که ازهمین ریشه ( سروsru = شنیدن ) ساخته شده است . آنچه را سپس غزل نامیدند ، ایرانیان « سرود » یا « خسروانی سرود » مینامیده اند . سراسرگیتی ، که مجموعه جانها باشند ، همه ازسرود نی ، سرشته و آغشته و بافته میشدند . گوهرهمه جانها ، سرود خسروانی یا « غزل » بود . رد پای این اندیشه درادبیات ایران باقی مانده است . حافظ میگوید :
مغنی نوائی به گلبانگ رود بگوی وبزن ، خسروانی سرود
و به اشعارحماسی یا پهلوانی، « پهلوانی سرود » میگفته اند
سخنهای رستم به نای و به رود بگفتند بر پهلوانی سرود
سرود نی یا سرود خسروانی ، یاد آور همان عشق نخستین بود که جهان از بانگ طرب و شادی عشق ، پیدایش می یافت .
دگر باره سرمستان ، زمستی در سجود آمد
مگر « آن مطرب جانها » ، ز « پرده » ، در سرود آمد
مطرب جانها = رام و سیمرغ ، ازپرده = از غیب
عشق ، شناخت بُن و اصل خود ، سرود زا هست . برای ایرانیان « سرودن سرودهای خسروانی » ، پرستیدن و پرستاری کردن ِ« نای به = سیمرغ = سـلـمـی sai+rima» یا « فرّخ » یا « اصل عشق » بود ، که « مادر زاینده درون هرانسانی و هرجانی » بود . اینست که مولوی ، در غزل سرائی ، درست بازگشت «از شریعت اسلام» را به « بُن فرهنگی ایران » درمی یابد . واین « سرود عشق » که جوشش وزهش بُن ازجان جانست ، جانشین « دعا و تسبیح دینی » میگردد . « خواندن غزلهای حافظ یا سعدی یا مولوی ویا عطار» به آواز، و درهمنوائی با موسیقی ، درواقع « نیایش جشنی ، یا جش ِ وصال با خدا ، جشن آمیزش با جان جان » است ، که جانشین « ادعیه و مناجات و تسبیح دینی و شریعتی » میگردد. اینست که ایرانی درشنیدن این غزلها با سراپایش به « حال » که همان « آل = سیمرغ » باشد ، میآید. درسرود، انسان ، جفت سیمرغ یا « جان شاده » میشود . « سرود شادی عروسی انسان با خدا ، جفت شدن جان با جان جان » ، که همان « حال » باشد ، نیایش حقیقی ایرانی میگردد، و جای « تسبیح الاه و ادعیه دینی » را میگیرد .
ربود عشق تو ، « تسبیح » و ، داد ، « بیت و سرود »
بسی بکردم لاحول و توبه ، .... دل ، نشنود
غزل سرا شد م از دست عشق و دست زنان
بسوخت عشق تو ، ناموس و شرم و ، هرچم ( هرچه ام ) بود
عفیف و زاهد و ثابت قدم بُدم ، چون کوه
کدام کوه ، که باد تواش چو کـَه نربود
دل وجگر ، که میان انسان ( جان جان) است ، برغم لاحول و توبه ، سرکشی از تسبیح کردن میکند ، و « سرود = غزل » را برمیگزیند. « غزل » ، آتش عشق بنیادی را در وجود ، ازسر برمیافروزد ، تا بجای مصحف (= قرآن ) و تسبیح و مسجد ، چغانه و شعرو ترانه و موسیقی بگذارد .
آبی برزن که آتش دل بر چرخ همی زند زبانه
در دست همیشه مصحفم بود وزعشق ، گرفته ام چغانه
اندر دهنی که بود تسبیح شعراست و دوبیتی وترانه
بس صومعه ها ، که سیل بربود چه سیل ، که بحربیکرانه
«غزل» برای منش ایرانی،چنین« سرودی» بود. حافظ گوید :
« ساقی » به صوت این غزلم ، کاسه میگرفت
میگفتم این سرود ، و می ناب میزدم
چو لطف باده کند جلوه در رخ ساقی
ز عاشقان ، به سرود و ترانه یاد آرید
سرود مجلست اکنون ، فلک به رقص آرد
که شعر حافظ شیرین سخن ، ترانه تست
سرود یا سرود خسروی، یا غزل، از دید ایرانیان ، ضمیر و روان ایرانی را یکراست به بُن عشق کیهانی ، پیوند میداد، که جانِ هرجانی است. بهمن یا هخامن یا اندیمان ، جان جان ایرانیان میماند . « اندیمان » ، درونی ترین و محرمترین و صمیمی ترین بخش هستی انسان » است که همان « بهمن » باشد . غزل ، یاد ازعشق جان او، با جانان بود، که در« خانه عشق » به وصال او میرسد ، وبا این سرود ، جهانی نو میآفرید .
این خانه که پیوسته درو بانگ چغانه است
ازخوجه بپرسید که این خانه ، چه خانه است
این صورتِ بُت چیست ؟ اگرخانه کعبه است
وین نورخدا چیست ؟ اگر دیر مغانه است
گنجیست درین خانه که درکون نگنجد
این خانه و این خواجه همه فعل وبهانه است
برخانه منه دست ، که این خانه طلسمست
با خواجه مگوئید ، که او مست شبانه است ..
این خواجه چرخ است که چون زهره وماه است
وین « خانه عشق » است که بیحد و کرانه است
این « ایوی سروت ریم » که جایگاه و گاه پیوند بهرام و سیمرغ بود ، « آبادیان» نیز نامیده میشد( بندهش ، بخش چهارم 38 )، که در اشعار اسدی، بنام « خانه یاقوتی » آمده است .
فرستاد پس کردگارازبهشت بدست سروش خجسته سرشت
زیاقوت یکپاره لعل فام درفشان یکی خانه ، آباد نام
مراورا « میان جهان» جای کرد پرستشگهی زو، دلارام کرد
پسوند« یان=yaona» به معنای« وصل وخانه» است ( یوستی ). « یان» ، جایگاه وصال است . ضمیر، یا مرغ چهارپر درون ایرانیان ، در غزل یا سرود ، ازسر، ازقفسی که عقل شریعتی برایش ساخته است ، به آسمان آزادی ، پروازمیکند ، وخودرا از « تبعید شدگی به زندان درون » نجات میداد . ایرانی در غزل، یا « سرود خسروانی » ، غزل یا « سرود ارتا فرورد» ، یا « سرود ِ همای چهارپرضمیر » ، فطرت ( بُن) خود را ازنو، به کردار « اصل عشق و پیوند جهانی » درمی یابد

 

 

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله 73   صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله غزلـّیات ِ مولوی وباز زائی فرهنگ ایران

دانلود مقاله سیر تاریخی باغ سازی در ایران (قبل از اسلام)

اختصاصی از اینو دیدی دانلود مقاله سیر تاریخی باغ سازی در ایران (قبل از اسلام) دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 

 

طرح باغ های ایرانی و ساختمان های آن غالباً آمیزه ای است از سبک معماری و باغ سازی پیش از اسلام و شیوه معماری سده های بعد که ویژگی های کای معماری ایرانی را داراست وبا نام معماری اسلامی شناخته میشود و برخی تأثیراتی که از معماری و باغ سازی کشورهای دیگر پذیرفته است. بایسته است در اینجا به این نکته اشاره شود که معماری و چگونگی خیابان بندی و درخت کاری و گلکاری باغ های ایرانی در دوره اسلامی تأثیر چندانی از اعراب مهاجر به ایران نداشته بلکه همراه با گسترش نفوذ نیروهای اسلامی، این هنر ایرانی تا سرزمین های دور دست هم نفوذ یافته و از شبه قاره هند تا سرزمین اسپانیا کشیده شده است. شکل باغ در ایران از دیر باز تا کنون با چگونگی طبیعت و هوا و میزان آب تناسب تمام داشته است. پدیده باغ سازی از زمان های دور در کشور ما وجود داشته و نقوش برکۀ آب و درخت زار بر روی سفال پیدا شده در شوش و نیز سایر نقش های بدست آمده نمایانگر اهمیت باغ در زندگی مردم خو گرفته با خشکی کویر و سوزندگی خورشید در سرزمین کهنسال ما می باشد.
ولی به هر حال این طرح باغ همان طرح رسمی و عمومی است که ایرانیان از زمان کوروش تا به امروز به کار برده اند و در حقیقت تمام باغ های ایران براساس این تقسیم هندسی طرح ریزی شده اند تا جایی که این کار به صورت یک کیفیت عرفانی در می آید که از افکار بسیار قدیمی آسیا در تصور عالم وجود و تقسیم آن به چهار منطقه است که معمولاً چهار رودخانه بزرگ آنها را از هم جدا می کند.
ایرانیان بیشتر از سایر اقوام و ملل پی بردند که باغ سازی اساس کشاورزی است و نیکوترین شیوه های باغ سازی را هم از زمان های دیرین به دست آورده بودند.

 

شکل گیری باغ سلطنتی پاسارگاد و تأثیر آن بر باغ سازی ایران
در جریان برپایی یک پایتخت یادمانی که نشان دهنده اقتدار هخامنشیان بود، کوروش با بلند پروازی یک باغ را نیز در برنامه ساختمانی خود گنجاند. باغ پاسارگاد به فرمان کوروش بزرگ در(559 تا 530 ق.م) طراحی و احداث شده است.
باغ های سلطنتی آشور و بابل همواره بخشی مجزا یا مکمل برای کاخ بوده اند، اما می بینیم که کاخ های کوروش با ایوان های طولی و فضای باز اطراف خود به عنوان بخشی مکمل از طرح مفصلی به کار رفته اند که در آن، به تعبیر خود باغ به صورت اقامتگاه سلطنتی در می آید.
کوروش بدون شک از روشهای متقدم آشور و بابل در انتقال پیامهای سیاسی از طریق معماری باغ های سلطنتی یادمانی آگاه بود. این روش ها برای نخستین بار در پاسارگاد ظاهر شدند که در باغ های متأخر ایرانی و به ویژه در تمامی باغ های دوره اسلامی تداوم می یابند.
طرح آرامگاه کوروش در پاسارگاد نیز به گونه ای است که می توان حدس زد در پیرامون آن باغی وجود داشته است.
در قسمتی از عرصه پاسارگاد، که آثار چهار کاخ از آن باقی مانده است، نشانه هایی از باغ با محوطه ای با طرح چهار باغ و کانال ها و جوی های آبیاری بدست آمده است که نشان می دهد کاخ های واقع در آن و طرح معماری آنها برون گرا است و در یک باغ بزرگ قرار داشته اند. بدین ترتیب چهار باغ که اساس باغ سازی ایران را تشکیل می دهد برای اولین بار در این باغ مشاهده میشود.

 

باغ، تمثیلی از بهشت برین
اعتقاد به بهشت بعد از مرگ در سایر ادیان نیز وجود داشته است که از آن جمله می توان به اعتقادات مصریان باستان و هندوان اشاره کرد. از دیدگاه چینی ها و ژاپنی ها نیز روح انسان پس از مرگ و طی مراحل سخت در قالب تازه ای به زمین باز می گردد یا در بهشتی که شباهت تام با روی زمین دارد به آرامش و سعادت جاوید می رسد.

 


خصوصیات کلی باغ های ایرانی
باغ ایرانی مانند معماری، شعر، نقاشی، موسیقی و سایر آثار هنری ایران، در چهار چوب سنت و اصول از بدایع و ظرایفی برخوردار است و بر قله کمال وحدت در تنوع و تنوع در وحدت ایستاده است. در باغ ایرانی مانند معماری ایرانی هیچ چیزی بی مورد (یا فقط برای زیبایی) وجود ندارد. آنچه مفید و لازم است زیبا عرضه میشود و جلوه ای در کمال و جمال دارد. در باغ سازی مناطق گرو و خشک برای مقابله با گرمای طاقت فرسا و گزنده آفتاب شدید، سعی در ایجاد بیشترین سایه است. در بخش گسترده ای از ایران، باغ پناهگاه تباسیدگان (به ستوه آمدگان از گرما) و مأمن به ستوه آمدگان از ناسازگاری و خشونت محیط است. سپر سرمای سرد و گرمای گرم کویر است. ترکیب لطیف، منسجم و مقاومی است، اسیر گرم بادهای توفنده ماسه پاش و محاط بی رحمی شنزارهای تفته و آماج تهاجم دمادم تغییرات زیست محیطی است.
باغ ایرانی با تمام این اوصاف، اثر هنری زیبا چند منظوره و پرعملکرد است.
باغ ایرانی مزین به نظم و تناسب، برخوردار از حرمت و محرمیت، منزه از بیهودگی و افراط و تفریط، موظف به کارایی و سود دهی، مساعد با قناعت و صرفه جویی و مجهز به پایداری است. با وجود این اوصاف، چنان طرح موجه و هماهنگی را داراست که اصول و ضوابط خود را در نقاط خوش آب و هوا و حتی مرطوب نیز توصیه کرده و به بهترین نتایج دست یافته است. باغ ایرانی پاسخ به نیاز است، از نیاز اقلیمی تا نیاز فردی حتی نیاز حیوانات اهلی و نیاز خود باغ، حداکثر کارایی را دارد، به غایت خود کفاست، مفید است، در کل و در تمام جزییات بسی عواید و فواید دارد و صرفاً هوس و جولانگاه عبث نیست. ابعاد متعادل جماد، نبات، آب و رعایت مقیاس انسانی یکی از ویژگیهای برتر باغ های ایرانی است. این خصیصه حاصل حاکمیت منطق عقلایی، نتیجه عنایت و تجارب و شرایط زیست محیطی و مرهون رعایت تناسبات و پیمودن است. در باغ سازی ایرانی سر سبزی درخت و گیاه، تنوع دراز مدت گلهای الوان، پویایی و بروز و حضور شادمانه آب، گردش ماهی و بازی نغز آبزیان، صدای دلکش پرندگان،لطافت هوای مطبوع، عطر آگینی فضا، زیبایی و چشم نوازی سیما، نهایت صرفه جویی و غایت کارآیی با تمامی ابعاد منظور است.
طرح باغ ایرانی براساس توجه و کاربرد خاص مربع در ترکیب کلی و اجزا آن استوار است و این خصیصه متمایز باغ ایرانی است که از دیر باز مورد توجه دیگران بوده است.
اگر باغ سلطنتی پاسارگاد را که اولین نمونه باغ ایرانی کشف شده است قبل از اسلام است بررسی کنیم می بینیم که از حوضچه های سنگی مقسم آب و آب گذرهای سنگی مستقیم در آن استفاده شده است علی رغم آنکه شواهد ظاهری نشان گر تقسیم باغ به دو قسمت(دو مستطیل) است و حوضچه های سنگی موجود تنها به سه آب گذر(یک ورودی و دو خروجی) متصل شده اند.
دیوید استروناخ معتقد است که باغ مذکور یک مسیر دید طولانی و مرکزی داشته ( که به دلایل شخم زدن زمین در دوره های بعد به کلی از بین رفته است) و به وسیله آب گذرهای متقاطع باغ را به چهار قسمت مساوی تقسیم می کرده و بنیادی ترین عامل باغ ایرانی یعنی چهار باغ درپلان اصلی پاسارگاد وجود داشته است. گزنفن در کتاب خود به نام اکونومیگوس نقل کرده است که کوروش شخصا لیزاندر را به تماشای باغ خود در سارد برده است که لیزاندر زیبایی درختها، نظم و دقت فواصل آنها و مستقیم بودن ردیفها و زاویه ها و روایح معطر و متعددی را هنگام گردش به مشامش رسیده تحسین و تمجید می کند. این که از چه زمان مربع یا مربع مستطیل در طرح باغ مورد استفاده قرار گرفته محتاج تحقیقات فراوان است. اما دلایل بسیاری را برای کاربرد مربع در خلق محیط زیست انسان و از جمله باغ ایرانی می توان ذکر کرد.
وجود چشم انداز اصلی به شکل مستقیم و کشیده در محور طولی باغ، روبروی کوشک و کاشتن درختان بلند در دو طرف آن نقش اساسی در ایجاد پرسپکتیوی دارد که باغ را طولانی تر جلوه گر می سازد.
هنگامی که انسان به نقطه ای بلند می نگرد، خطای دید که بر اثر تفاوت زاویه دید انسان در جهت بالاتر و پایین تر از خطای افقی رخ می دهد باعث می شود که آن نقطه نزدیک به نظر آید. به همین سبب است که کوشک از سر در ورودی در باغ نزدیک به نظر می آید و بیننده را به حرکت به سوی آن و طی این مسافت به ظاهر کوتاه ترغیب می کند و برعکس هنگامی که شخصی از کوشک(احتمالاً طبقات بالای آن) به باغ می نگرد فاصله مذکور طولانی تر به نظر می آید و وسعت بیشتری به باغ می بخشد.
در باغ های ایرانی، علاوه بر عمارت یا کوشک اصلی بناهای سر در هم بود که در حقیقت بیرونی باغ یا محل پذیرایی محسوب می شد. یکی دیگر از مشخصه های مهم باغ ایرانی تمایل زیاد به نمایش آب بوده و معمار باغ سازی بازیهای غریبی با آن انجام می داده است.
برخی از خصوصیات کلی باغ های ایرانی:
1- احداث باغ غالباً در زمین شیب دار
2- محصور بودن پیرامون باغ با دیوار
3- تقسیم سطح باغ غالباً به چهار بخش
4- استفاده از خطوط راست در طراحی باغ
5- وجود یک ساختمان در مرکز یا بلندترین قسمت فضا
6- استفاده از یک جوی دائم اصلی(آب دائم)
7- روان نمودن آب به گونه ای که صدای آب به وجود آید(آب شیب ها)
8- استفاده از سنگهای تراش دار در کف جوی برای نمایان شدن موج آب(سینه کبکی)
9- وجود رابطه نزدیک با طبیعت و عدم وجود حد فاصل بین ساختمان و باغ
10- وجود حوض یا استخر برای تامین آب و زیبایی چشم انداز در مقابل عمارت
11- استفاده از درخت های زیاد و سایه دار و وجود معبرهای باریک
12- اختصاص دادن بیشترین قسمت باغ به کاشت درختان میوه
13- استفاده از انواع گلهای زینتی و دارویی
14-استفاده بیشتر از گل سرخ نسبت به گونه های دیگر

 

انواع باغ:
انواع باغ را بر حسب کارکرد اصلی آن می توان به پنج گونه به شرح زیر طبقه بندی کرد:
1- باغ میوه
2- باغ سکونت گاهی
3- باغ سکونت گاهی- حکومتی
4- باغ حکومتی
5- باغ واقع در کنار رودخانه

 

معرفی فضاهای کالبدی باغ ها:
عمارت سر در:
در بسیاری از باغ های سکونت گاهی، حکومتی و سکونت گاهی- حکومتی عمارتی در فضای ورودی ساخته می شد که در بیشتر موارد محل استقرار و سکونت نگهبانان، باغبانان و سایر کارکنان خدماتی باغ ها بود. عمارت واقع در فضای ورودی تنها در شمار بسیار اندکی از باغ ها ممکن بود به عمارتی بزرگ تبدیل شود که محل استقرار و سکونت ساکنان اصلی باغ باشد.
در بسیاری از باغ های سکونت گاهی- حکومتی از عمارتی که در محل سر در باغ قرار داشت به عنوان ساختمان دیوانی و حکومتی استفاده می کردند، زیرا در این حالت حکام و دیوان سالاران می توانستند در همان عمارت که یک سمت آن داخل باغ و سمت دیگر آن در کنار یک معبر یا میدان قرار داشت، با امور دیوانی رسیدگی کنند و به این ترتیب لازم نبود که مراجعه کنندگان به درون عرصه داخلی باغ وارد شوند و در نتیجه حریم عرصه های داخلی به خوبی حفظ می شد و عرصه امور دیوانی از عرصه مربوط به سکونت متمایز می شد.
در بعضی از باغ های سکونت گاهی- حکومتی که در پایتخت یا شهری مهم واقع شده بود در جلوی عمارت دیوانی که در محل عمارت سر دریا فضای ورودی قرار داشت، میدانی حکومتی و تشریفاتی برای برگزاری مراسم سان و رژه و تجمع های تشریفاتی و مذهبی ساخته می شد.
در این حالت غالباً در جبهه ای از عمارت دیوانی که به سوی میدان قرار داشت، ایوانی ستون دار یا بدون ستون در طبقه فوقانی عمارت ساخته می شد تا در هنگام برگزاری مراسم در میدان به عنوان جایگاه استقرار بزرگان کشوری و لشکری مورد استفاده قرار گیرد. عمارت عالی قاپو در اصفهان که بنای آن وجود دارد و عمارت عالی قاپوی تهران که اکنون از بین رفته است، از نمونه های چنین عماراتی به شمار می آیند. این نوع عمارت ها را غالباً کاخ و در مواردی دیوان خانه می نامیدند.

 

عمارت اندرونی:
معمار سنتی در جستجوی نظمی براساس بهره وری از مواهب طبیعی و هماهنگ با نظم حاکم بر طبیعت است. او به دنبال آماده کردن مکانی است که هر آنچه از مواهب طبیعی را می تواند، در محدوده زیست فراهم آورد، بدون آنکه خلوت زندگی برهم بخورد و پیش چشم غیر و بیگانه، خصوصی ترین باغ درونی را می سازد که آنرا با نام حیاط یا به اعتباری«باغ درون شهری» می شناسیم.
در این باغ درونی، با دگرگون سازی کیفی شرایط اقلیمی، محیطی به وجود می آید که در آن درختان نارنج یا انار هم عمل آورده می شود و این اوج یک منظومه از فن آوری های هماهنگ است که مفهوم آن همیشگی است وبا زمان تغییر نیم یابد مگر آنکه در بود یا نبود عوامل محیط زیست تغییری رخ دهد.
در انواع باغ های سکونت گاهی، به ویژه باغ های سکونت گاهی- حکومتی یک یا چند عمارت برای سکونت دائمی در نظر گرفته می شد که غالباً آنرا اندرونی می نامیدند، زیرا به گونه ای طراحی و ساخته می شد که از لحاظ اجتماعی و کالبدی دارای حریم مشخص و معینی بود به نحوی که اگر در فضای کوشک باغ سکونت گاهی- حکومتی مجلس میهمانی برپا بود و از افراد نا محرم در آنجا پذیرایی می شد، خلوت و حریم عرصه اندرونی حفظ می شد و به این ترتیب زندگی خانوادگی افراد در آنجا بدون اشکال تداوم می یافت.
برای حفظ محرمیت و متمایز ساختن حریم اندرونی از سایر بخش های باغ غالباً اندرونی را در یک سمت باغ به نحوی طراحی و احداث می کردند که از سایر بخش ها متمایز و محفوظ باشد. در این حالت غالباً یک یا چند فضای باز مرکزی، محصور یا نیمه محصور برای اندرونی در نظر گرفته می شد.

 


فضاهای خدماتی و جنبی:
در بسیاری از باغ های بزرگ، متناسب با وسعت، نوع و کارکرد باغ و همچنین عده و منزلت اجتماعی استفاده کنندگان از باغ، یک یا چند فضای خدماتی مانند اصطبل، انبار، چای خانه، حمام و آب انبار ساخته می شد. اندازه، موقعیت، نحوه هم جواری نسبت به سایر فضاها و سایر خصوصیات کالبدی این فضاها از الگوی ثابت و کاملاً معینی پیروی نمی کرد، بلکه در هر مورد از سایر خصوصیات اصلی باغ تأثیر می پذیرفت. در برخی از باغ های بزرگ، فضاهایی سکونت گاهی برای کارکنان و خدمه باغ می ساختند. این فضاها هرگز در محور اصلی نبود و بیشتر در کنار دیوارهای جانبی قرار داشت. مانند باغ فین کاشان که دارای دو حمام می باشد که یکی مخصوص خدمه و دیگری متعلق به حاکم می باشد و در جبهه شرقی باغ قرار گرفته است.

 

هندسه باغ ایرانی:
باغ های ایرانی یا در زمین مسطح بنا می شدند و باغ های دشتی بودند، یا در زمین شیبدار که امکان می داد باغ را با آبشارها و درخت های بیشتر زیباتر بسازند مثل باغ تاج نطنز، باغ شاهزاده ماهان و باغ تخت شیراز یا بعضی باغ های مازندران.
در باغ ایرانی توجه خاصی به شکلهای هندسی می شد و شکل مربع که فاصله بین اجزاء باغ را به طور ساده و روشن نشان می داد از اهمیت خاصی برخوردار بود. به وقت کاشتن درخت، نخستین گام، دقت در تعیین فاصله محل کاشت از هر طرف بود.و بدین ترتیب مربع هایی شکل می گرفت که از هر طرف که نگاه می کردند، ردیف درختان را می دیدند.
فاصله میان درختها بسته به نوع درختان، مثلاً اینکه توت و گردو باشند یا آلو سیاه و آلو زرد و سیب، یا درختان به اصطلاح بی یخ به معنای بی ثمر و سیاه درخت، متفاوت بود. مثلاً در یک کرت در میان درخت هایی مثل پسته که دیرتر به ثمر می رسند گاه هلو می کاشتند. هلو در عرض 6تا 7 سال از بین می رفت و درختان اصلی تازه پا می گرفتند. درختها را چه درهم و چه جدا، روی خطوط عمودی، به شکل مربع می کاشتند.
یک اصل مهم دیگر در باغ سازی ایران باز بودن چشم انداز اصلی به شکل مستطیل کشیده بود. در این باغ ها، در مقابل بنا، فضای باز و کشیده ای بود که درست در چشم انداز اصلی واقع می شد. در این فضا درختان بلند نمی نشاندند. معمولاً گیاهانی می کاشتند که زیاد بلند نشوند و منظر باز را سد نکنند و در عین حال همیشه زیبا باشند.
گیاه زمینه معمولاً اسپست(نوعی یونجه) بود که حالا چمن جایش را گرفته است.
بنا را در نقاط مختلف باغ می ساختند. مثلاً گاه بنای اصلی در وسط باغ بود و از چهار طرف دیده می شد و بناهای فرعی و سر در در اطراف بودند. یا بنای اصلی باغ یک طرف بود و بناهای فرعی در اطراف، با دو راه متقاطع، و منظر اصلی در امتداد محور طولی باغ بود.
بنابراین، تقسیمات باغ معمولاً به این شکل بود که خیابانهای دو طرف باغ تا جلوی ساختمان می آمد و در اطراف خیابانها قطعات مربعی شکل یعنی کرت ها بودند. وسط خیابانها یا میان کرت بود یا آبنما و در انتهای خیابانها قبل از رسیدن با کوشک حوض کلکی قرار داشت. بعضی جاها هم میان سر در و میان کرت گلزار بود. قسمت عمده و پرکار باغ، یک پنجم عرض باغ،شامل کوشک، خیابانهای اصلی و میان کرت بود.
در باغهای ایرانی، علاوه بر عمارت اصلی یا کوشک اصلی، بناهای سر در هم بودند که در حقیقت بیرونی باغ یا محل پذیرایی باغ محسوب می شدند و معمولاً بسیار زیبا بودند. گاهی هم به جای سر در یک در معمولی بود، اما در مقابلش یک«پرس» بود، یعنی دیواری مشبک که موجب می شد داخل باغ از بیرون مستقیماً قابل رؤیت نباشد.
عمارت های دیگر باغ عبارت بودند از عمارت های تابستانی، زمستانی، آب انبار، حمام و سایر بناهای مورد نیاز که در نقاط مناسب برای عمل کرد آنها ساخته می شد، به طور خلاصه در هندسه باغ ایرانی دو اصل مهم بود سه کشیدگی در کنار هم و تقسیم باغ به مربع هایی که خود دارای تقسیماتی منظم و مربع شکل بودند. سابقه این اصول به هزاران سال قبل باز می گردد. در کشاورزی کاشت مربعی معمول بوده و زمین و آب به صورت مربعی تقسیم میشده است.
غیر از مستطیل کشیده و مربع، شکل های هشت گوش، کشکولی و نگینی و چهر گوش هم در باغ بود.
غیر از اتفاقات مهم در هندسه باغ ایرانی در دوره صفویه استفاده از خیابان های مورب (قطری) در جهت چشم انداز عمارت کوشک هشت ضلعی می باشد. به طور مثال در نقشه باغ بلبل که عمارت هشت بهشت درآن قرار دارد، وجود این نوع خیابانها دیده میشود. این شیوه در نقشه باغ چهل ستون نیز مشهود است.

 

آب در باغ ایرانی:
آب در خشک بوم ایرانی عزیز و کمیاب است و نظر کردن بر آن، به ویژه در اول صبح و اول ماه با شگون است.
ایرانی آب را با مشقت و مرارت به دست می آورد. با صرفه جویی به کار می برد و در باغها با هنرمندی های ماهرانه بیشتر از آنچه است می نمایاند. شبکه هندسی، آب را به داخل ساختمان باغ می برد و در میانه یورت ها و گشایش فضاها، با وسعتی مناسب و متناسب، بازتاب آسمان و درختان و تصویر و نقوش زیبایش را فرا دید بینندگان می گستراند.
آب در جوی ها،آب شره ها، آب گردانها، فواره ها و جوشگاه ها می گردد تا تشنگی و عقده کم آبی را فرونشاند.
با تخته سنگ های نقش دار خوش تراش نصب شده بر بستر جویها و به ویژه شیب ها مانند سینه کبکی ها و نیلوفرهای زیبا بر حرکت، صدا و مرطوب کنندگی آب افزوده میشود و آب هر چه بیشتر خود نمایی می کند و صدا و سیمای فرحبخش خود را ظاهر می سازد.
ایرانیان آبیاب های بسیار خوبی بوده اند و در ابداع روشهای مختلف فراهم کردن و گردآوردن و مصرف درست آن، بیشترین تلاش را کرده اند و گوی سبقت و مهارت را ربوده اند.
آب باغ ها از منابع مختلف تأمین میشود. باغ دولت آباد یزد از قناتی به طول شصت کیلو متر سیراب میشود.
در شهر اصفهان مادی ها عهده دار انتقال آب زاینده رود به باغ ها هستند(مانند باغ هزار جریب).
در طراحی باغ های ایرانی- اسلامی برای اینکه آب باید بسیار پاک و تمیزتر از معمول به نظر آید و از سوی دیگر به دلیل آنکه در هوای گرم تابستان گیاهان و جانوران تک سلولی و پر سلولی که سریع رشد می کنند، آب را آلوده و کدر نکنند حتماً آب باید به صورت مداوم در حال حرکت نگه داشته شود زیرا تمیزی و درخشندگی آب خود نوعی خنکی و شعف را به بیننده القاء می کند. حوض ها جزء عناصر اصلی الگوی باغ ایرانی هستند که اغلب لبریز از آب می باشند زیرا معمولاً آنها در بالاتر از سطح زمین احداث می گردند. آب با فشار خود از لبه های حوض ها به محوطه هم سطح زمین می ریزد و از آنجا در مسیرهای مشخص شده جاری میشود. شکل اولیه حوض ها در باغ های ایرانی به شکل حوض هایی با آبهای روان، از یکی به دیگری بوده است.

 

فرمان شاه عباس اول راجع به احداث خیابان چهار باغ اصفهان:
در سال 1025 هجری گردشگاه چهار باغ به طوری که شاه عباس اول انتظار داشت آراسته شد. 

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله   28 صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله سیر تاریخی باغ سازی در ایران (قبل از اسلام)

تحقیق در مورد تاریخ راهنمایی و مشاوره ایران

اختصاصی از اینو دیدی تحقیق در مورد تاریخ راهنمایی و مشاوره ایران دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

تحقیق در مورد تاریخ راهنمایی و مشاوره ایران


تحقیق در مورد تاریخ راهنمایی و مشاوره ایران

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

 

فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

  

تعداد صفحه23

 

فهرست مطالب

 

  • تربیت مشاور راهنمایی
  • وظایف مشاوران
  • مراکز مشاوره و راهنمایی
  • راهنمایی دانش آموزان در عبور از تقاطع تحصیلی

تاریخ راهنمایی و مشاوره ایران

تاریخ راهنمایی و مشاوره را با توجه به تغییرات حاصل و مراحل اجرایی می توان به سه بخش تقسیم کرد:

بخش اول: برنامه ریزی و تمهید مقدمات

بخش دوم: تشکیل و گسترش برنامه راهنمایی تا انقلاب اسلامی

بخش سوم: برنامه راهنمایی و مشاوره بعد از انقلاب اسلامی

بخش اول از سال 1332 تا 1350 یعنی 18 سال را شامل می شود که اقدامات برنامه راهنمایی فراز و نشیب های زیادی را طی کرده است ، گاه با تمام امکانات کار شروع شده و گاه به حال تعطیل درآمده است.

بخش دوم که از سال 1350 تا 1375 را در بر می گیرد برنامه راهنمایی در دوره راهنمایی تحصیلی اجرا شده است. در این مدت اقدامات گسترده و همه جانبه برای تربیت مشاور ، معرفی برنامه و اجرای آن انجام گرفت و طرح های تعمیم برنامه در کلیه مقاطع تحصیلی تهیه شد که به علت مصادف شدن با انقلاب اسلامی اجرای آنها متوقف گردید.

بخش سوم از سال 1357 تا 1359 در مورد فراز و نشیب های زیادی در برنامه راهنمایی به وجود آمد. بدین ترتیب که از سال 1357 تا 1359 در مورد در مورد توقف یا ادامه برنامه با توجه به دگرگونی ارزش ها و برنامه های آموزشی و فرهنگی مطالعاتی انجام گرفت تا بالاخره در سال 1359 برنامه تعطیل شد. از سال 1357 تا 1359 نیز تغییراتی در اجرا و سازمان مراکز مشاوره انجام گرفت و از جمله مشاوران نیمی از وقت موظف خود را تدریس و نیمی از آن را به انجام خدمات مشاوره اشتغال داشتند. یعنی برنامه به صورت معلم مشاور تغییر سازمان داد تا بالاخره در خرداد 59 به تعطیلی انجامید.

راهنمایی و مشاوره به صورت نصیحت کردن ، پند


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق در مورد تاریخ راهنمایی و مشاوره ایران

بررسی شرایط و آثار مرابحه در حقوق ایران با تأکید بر بانکداری اسلامی

اختصاصی از اینو دیدی بررسی شرایط و آثار مرابحه در حقوق ایران با تأکید بر بانکداری اسلامی دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

بررسی شرایط و آثار مرابحه در حقوق ایران با تأکید بر بانکداری اسلامی


بررسی شرایط  و آثار مرابحه در حقوق ایران با تأکید بر بانکداری اسلامی

پایان نامه کارشناسی ارشد حقوق

گرایش حقوق خصوصی

95 صفحه

چکیده:

اثر حاضر در رابطه با عقد مرابحه و کاربرد آن در نظام بانکداری اسلامی  می‌ باشد، که با امعان نظر در مصادیق عقد مرابحه می ­توان چنین اذعان نمود که تاسیس مذکور  هم در تخصیص و هم در تجهیز منابع بانک ­های اسلامی کاربرد موثری دارد. در مورد مبنای موضوع بحث، تقریبا" نظریات مشابهی از طرف علمای شیعه و سنی و  حقوقدانان ابراز شده‌ . که در مجموع حکم بر مشروعیت دیرینه آن صادر شده است. و در نظام بانکداری اسلامی عصر حاضر، جایگاه خاصی برای خود پیدا کرده و بهنگام برخورد بانک ­های اسلامی با مشکلات مالی، از طریق بکار گیری این سیستم، مشکلات مالی موقت خود را رفع می کنند. به همین منوال است وقتی که بانک اسلامی مازاد منابع دارد؛ از طریق مرابحه کالایی، این مازاد خود را تبدیل به کالا نموده و آن را در بازار، بصورت نسیه به خریداران می­ فروشد. و با این عمل ریسک منابع خود را کاهش می دهد. و همچنین گیرندگان تسهیلات، به راحتی و بدون محدودیت مکانی و زمانی، می­ توانند بصورت واقعی مشکلات مالی جهت خرید ملزومات خود را برطرف نموده و قدرت خرید خود را افزایش دهند. 


دانلود با لینک مستقیم


بررسی شرایط و آثار مرابحه در حقوق ایران با تأکید بر بانکداری اسلامی

پایانامه انتقال الکترونیکی وجوه و بانکداری الکترونیکی در ایران

اختصاصی از اینو دیدی پایانامه انتقال الکترونیکی وجوه و بانکداری الکترونیکی در ایران دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

پایانامه انتقال الکترونیکی وجوه و بانکداری الکترونیکی در ایران


پایانامه انتقال الکترونیکی وجوه و بانکداری الکترونیکی  در ایران

شلینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

 

فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

 

تعداد صفحه:333

فهرست و توضیحات:

چکیده
مقدمه
فصل اول : کلیات تحقیق
پیشگفتار
بیان مسئله
سوالات تحقیق
اهداف تحقیق
فرضیات
تعریف نظری وعملیاتی
اهمیت وضرورت تحقیق
پیشینه تحقیق
فصل دوم : ادبیات نظری تحقیق
گزارش تحقیق
کلیات و مبانی نظری
اهداف پژوهش
روش کار تحقیق
فصل سوم: روش شناسی پژوهش
روش تحقیق و تحلیل داده ها
فصل چهارم: داده های آماری
داده های آماری
فصل پنجم : نتیجه گیری و پیشنهادات
جمع بندی و نتیجه گیری
پیشنهادات
منابع و ماخذ

بکارگیری فناوری اطلاعات و ارتباطات در عرصه‌های مختلف اقتصادی، بازرگانی تاثیرات شگرف این پدیده را بیش از پیش نمایان ساخته است. مزایای فراوان اقتصادی کاربرد فناوری اطلاعات و ارتباطات در اقتصاد و بازرگانی شامل صرفه‌جویی هزینه مبادلاتی، افزایش بهره‌وری بنگاه و صنعت، تغییر فرایندهای مدیریت و تولید بنگاه‌های اقتصادی، کاهش هزینه جستجو، دسترسی بیشتر و آسانتر و ارزانتر به اطلاعات، کاهش محدودیت های ورود به بازار، شمار بیشتر عرضه کنندگان، افزایش رقابت، کاهش سود انحصاری ، کاهش هزینه تمام شده و قیمت کالا و تسهیل تجاری موجب توجه روزافزون به این پدیدة نوین شده است.

سازمان‌های بین المللی به رهبری سازمان ملل و سازمان های وابسته به آن همانند UNCTAD و UN/CEFACT طی چند سال گذشته، با ارایه استانداردها و راهبردهای پیشنهادی به کشورهای عضو، اقدامات عملی برای توسعه تجارت الکترونیکی و زیرمجموعه‌های آن یعنی بانکداری الکترونیکی، حمل و نقل الکترونیکی بیمه الکترونیکی و ... در جهان به عمل آورده‌اند. دولت‌ها نیز اقدامات گسترده‌ای برای توسعه تجارت الکترونیکی انجام داده‌اند. برخی دولت‌ها در کشورهای پیشرفته با بسترسازی حقوقی، قانونی، اقتصادی، فنی، مخابراتی و ارتباطی و با سیاستگزاری و هدایت کلان به توسعه تجارت  و بانکداری الکترونیکی همت گمارده‌اند. در این کشورها بخش خصوصی پویا و کارآمد محوریت را به عهده گرفته و از آخرین تحولات فنی در فعالیت‌های خود استفاده می‌کند.

 


دانلود با لینک مستقیم


پایانامه انتقال الکترونیکی وجوه و بانکداری الکترونیکی در ایران