اینو دیدی

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

اینو دیدی

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

افلاطون

اختصاصی از اینو دیدی افلاطون دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 20

 

مقدمه

افلاطون، مایه تباهی فلسلفه بود یا [دستِ کم] شماری از متفکران مدرن، چنین تصوری را در ما برمی انگیزند. نیچه و هایدگر، هر دو، بر این باورند که فلسفه، هیچ گاه از الطاف و عنایات سقراط و افلاطون، در قرن پنجم پیش از میلاد، بهبودی حاصل نکرد. کم تر از دو سده قبل، فلسفه به جریان افتاده بود و، از جهات بسیار، به زحمت قدم های اول را برداشته بود. اما در اینجا [یعنی در قرن پنجم پیش از میلاد] بود که از قرار معلوم، راه خطا را در پیش گرفت.

سقراط هیچ نوشته ای از خود به جا نگذاشت. منبع اصلی اطلاعات ما از او، شخصیتی نیمه تاریخی است که در مکالمات افلاطون ظاهر می شود. غالباً دشوار است تشخیص دهیم که چه وقت این شخصیت، در حال بیان اندیشه هایی است که خودِ سقراط اظهار داشته است یا صرفاً در مقام سخنگوی افلاطون، نقش بازی می کند. در هر دو حال، این سیما، از بیخ و بن، متفاوت بود با فیلسوفانی که پیش از او به سر می بردند (و اکنون، نزد عموم، به پیش – سقراطیان شهرت دارند.)

بنابراین چگونه سقراط و افلاطون، فلسفه را، پیش از آنکه، چنان که باید و شاید، آغاز شده باشد، به تباهی کشاندند؟ ظاهراً خطای ایشان، این بود که فلسفه را امری عقلانی تلقی کردند. ورود تحلیل و برهان استدلالی، همه چیز را ویران کرد.

اما این سنت گرانبهای پیش – سقراطی چه بود که ورود عقل، آن را درهم شکست؟ فیلسوفان پیش – سقراطی، شماری از اعجوبه های برجسته بودند که پرسش های ژرفی را، از هر سنخ، پیش می کشیدند: «واقعیت چیست؟»، «وجود چیست؟»، «باشنده چیست؟» بسیاری از این پرسش ها، تا به امروز نزد فیلسوفان بی پاسخ مانده است (این واقعیت، آن دسته از فیلسوفان مدرن را نیز شامل می شود که با ادعای اینکه اساساً چنین پرسش هایی را نمی شود پاسخ داد، اصلاً وارد بازی نمی شوند.)

فیثاغورس، به مراتب جالب ترین (و عجیب ترین) فیلسوفِ پیش – سقراطی بود. امروزه فیثاغورس، بیش از هر چیز به خاطر قضیه ای که به نام اوست یعنی این قضیه که مجموع مجذور دو ضلع مثلث قائم الزاویه برابر است با مجذور وتر آن مثلث – در یادها مانده است. قرن هاست که این قضیه، برای عدة زیادی از مردم، اولین استنباط صحیح ریاضی شان را میسر کرده است: اینکه هیچ گاه از ریاضیات سر در نخواهند آورد! فیثاغورس بود که عمیق ترین تأثیر را بر افلاطون به جا نهاد و برای پیدا کردن سرچشمه بسیاری از اندیشه های افلاطون، می بایست به سراغ او برویم.

فیثاغورس، تنها فیلسوف نبود. او علاوه بر این، توفیق یافت که نقش های پیشوای دینی، ریاضی دان، عارف و مشاور رژیم غذایی را نیز یکجا در شخص خویش جمع کند. مقدر بود که این شاهکار دشوار فکری، تأثیر پایدار خود را بر اندیشه های فلسفی او به جا بگذارد.

فیثاغورس در حوالی سال 580 پیش از میلاد، در [جزیرة] ساموس، دیده به جهان گشود؛ ولی از دست استبداد محلی، راه گریز را در پیش گرفت تا مکتب دینی و فلسفی و ریاضی و پرهیزیِ خود را در کروتون، مستعمره ای یونانی در جنوب ایتالیا، برپا سازد. در آنجا او فهرست بلند بالایی از قوانین را برای شاگردان و مریدان و عارفان و خوراک شناسانش صادر کرد. آنان، در کنار تحریم های دیگر، صراحتاً منع شده بودند از اینکه لوبیا یا دل بخورند، قبل از همه قرص نان را خرد کنند یا بگذارند پرستوها در سقف خانه هایشان آشیانه بسازند. به علاوه، تحت هیچ شرایطی، هیچ یک از آنها نمی بایست گوشت سگ خویش را بخورد. به گفتة ارسطو، فیثاغورس همچنین فرصت یافت که چند معجزه انجام دهد؛ هر چند برخلاف معمول، ارسطو جزئیاتی دربارة آنها به دست نمی دهد. به نظر برتراند راسل، فیثاغورس «ترکیبی از اینشتین و خانم اِدی» (بنیانگذار [کلیسای] علم مسیحی) بود.

افسوس که سلسلة عظیمِ صلاحیت هایی که فیثاغورس از آنها برخوردار بود، نتوانست شهروندان کروتون را تحت تأثیر قرار دهد. سرانجام آنان از همة این تعالیم خسته شدند و فیثاغورس مجبور شد بار دیگر، راه گریز را در پیش بگیرد. او در شهر متاپونتو [متاپونتیون / متاپونتوم] قدم آهسته کرد و ساکن شد و در همان جا، در حدود سال 500 پیش از میلاد، چشم از جهان فرو بست. تعالیم فیثاغورس به مدت صد سال دیگر یا در همین حدود، در اوج شکوفایی و رونق بود و به دست مریدانِ عارف و ریاضی دان وی، در سرتاسر جنوب ایتالیا و یونان، انتشار پیدا کرد. به این ترتیب، افلاطون امکان آن را یافت که با فیثاغورس آشنا شود.

فیثاغورس نیز، به مانند سقراط، جانب احتیاط را نگاه داشت و چیزی ننوشت. تعالیم وی، تنها از طریق شاگردانش به دست ما رسیده است. اکنون برای ما روشن شده است که شاگردان فیثاغورس، باعث و بانی بخش اعظمی از لباس چهل تکة تفکر، آداب و رسوم، ریاضیات، فلسفه و اندیشه های عجیب و غریبی هستند که امروزه برچسب «مکتب فیثاغورس» بر آن خورده است. در واقع، قضیة مشهور فیثاغورس در باب مجذور وتر، به احتمال قریب به یقین، به دست خودِ فیثاغورس کشف نشده است. (این حرف به معنای آن است که خود فیثاغورس هم قضیة فیثاغورس را نمی فهمید، و این برای کسانی که ریاضی دان نیستند، اسباب دلگرمی و امیدبخش است!)

افلاطون عمیقاً تحت تأثیر این گفتة مشهور فیثاغورس قرار گرفت که «همه چیز عدد است». این سخن، کلید تفکر فلسفی محض فیثاغورس است که به همان میزان که تأثیرگذار بود، عمیق هم بود. فیثاغورس عقیده داشت که فراسوی جهان مغشوش نمودها، جهانی دیگر یعنی جهان تجریدی و هماهنگ اعداد قرار دارد. در واقع، تصور او از عدد به آنچه که ما «صورت» (یا «شکل») می نامیم، نزدیک تر است. [به نظر فیثاغورس] اشیای مادی از ماده ساخته نشده اند؛ بلکه اجزای نهایی آنها صور – اَشکال و ساختارها – هستند و این اشیا از صور یا اَشکال به وجود آمده اند. جهان مثالی عدد (یا صور) سرشار از هماهنگی و واقعی تر از جهانِ به اصطلاح واقعی است. کشف ارتباط میان عدد و هارمونی موسیقایی، حاصل کار فیثاغورس یا فیثاغورسیان بود. در پرتو این اکتشاف، نظریة فیثاغورس در باب صور (یا عدد) چندان دور از واقع به نظر نمی رسد؛ درست همان که در پرتو فیزیک پدیده های درون اتم، که به جای تکیه بر تعاریف جوهری، به راحتی به عدد و اوصاف مربوط به شکل و صورت متوسل می شود، چنین نظریه ای آن قدرها هم از واقعیت به دور نیست.

این گونه تفکر غیر جوهری، یکی از ویژگی های معمولِ اندیشه ورزی در دورة پیش – سقراطی بود. برای مثال، هراکلیتوس، مرید فیثاغورس [؟]، اعتقاد داشت که همه چیز در سیلانِ دائم است. او اعلام کرد که «هیچ کس در یک رودخانه دو بار پا نمی گذارد.» با این همه، شگفت اینجاست که این سخن، که از وقوع تفکر دموکریتوس، دیگر فیلسوف پیش – سقراطی، خبر می دهد، نشان از دور شدن از [اندیشه] «صورت ناب» دارد. دموکریتوس بر این نظر پا فشرد که جهان از اتم ها ساخته شده است. او در حقیقت، بیش از دو هزار سال قبل از آنکه دانشمندان امروزی حکم دهند


دانلود با لینک مستقیم


افلاطون

تحقیق و بررسی در مورد افلاطون و هندسه

اختصاصی از اینو دیدی تحقیق و بررسی در مورد افلاطون و هندسه دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 19

 

افلاطون بر سردر آکادمی خود نوشت: «هرکس هندسه نمی داند وارد نشود.»

گذشته از این که هدف افلاطون از این گفته چه بود، یا حتی این ماجرا حقیقت است یا افسانه، این نکته بیانگر این حقیقت است که هندسه در دوران قدیم از اهمیت و اعتبار فوق العاده ای برخوردار بود و بیش از هر دانش دیگری مورد احترام بود، حتی یادگیری هندسه را برای آموختن فلسفه لازم می دانستند. شاید یک دلیل این نکته این مطلب باشد که هندسه بیش از هر دانش شناخته شده آن زمان نظری بود و بنابراین می توانست در زمانی که علوم دیگر به بیراهه می رفتند یا دوران طفولیت را طی می کردند، مستقلاً به راه خود ادامه دهد. از طرف دیگر هندسه کاربردی ترین علم زمان بود. قطعاً هندسه در ایجاد بناهای شکوهمند که میراث بشری محسوب می شود، از جمله اهرام شگفت انگیز مصر نقش بسزایی داشته است.تالس را پیشگام هندسه می شناسند، پس از وی نیز فیثاغورث، افلاطون، اقلیدس نیز هرکدام سهم شایان توجهی در گسترش و توسعه این شاخه از دانش ایفا کردند. تاریخ پربار فرهنگ و تمدن ایرانی نیز پر است از نام و چهره مشاهیر بسیار ارزنده ای که در طول چندین سده مشعل دار تحقیقات علمی جهان بودند. آنان با استفاده از دستاوردهای پیشینیان و تکیه بر سعی و تلاش خود، دانش بشری و علی الخصوص هندسه را به مدارج بسیار بالاتری رهنمون ساختند. چهره هایی از جمله خوارزمی، خیام، خواجه نصیر، ابوالوفای بوزجانی، جمشید کاشانی و بسیاری دیگر از جمله نام آورترین ریاضیدانان ایرانی هستند که در تاریخ ریاضیات جهان از مقام شامخ و جایگاه بسیار والایی برخوردارند. آنان توانستند با تشکیل زیج ها و انجام رصدهای دقیق تقویم جدیدی بر اساس سال خورشیدی ابداع کنند. با پایه گذاری قوانین حرکت، حفر قنات و استفاده از چرخ چاه را برای آبیاری کشترازها ممکن ساختند. با توسعه اخترشناسی به نیاز دریانوردان برای یافتن مسیر صحیح کشتی و نیاز مؤمنان برای یافتن جهت درست قبله پاسخ دادند. بدین ترتیب به همت این بزرگان، جواب پرسش هایی که در دوران شکوفایی دانش یونان حتی مطرح نشده بود، به دست آمد. بعدها نیز دانشمندانی نظیر دکارت، فرما، پاسکال، اویلر و گوس به توسعه همین دستاوردها پرداختند، به طوری که امروزه انواع مختلفی از هندسه برای حل انواع گونان مسئله ایجاد و گسترش یافته است. تا جایی که حتی پذیرش شاخه های جدیدی از هندسه همانند هندسه نا اقلیدسی که توسط لباچوفسکی و سایرین ابداع شده بود، برای بزرگترین ریاضیدانان زمان غیرممکن به نظر می آمد.هرچند که امروز ریاضیات بسیار گسترش یافته است اما باید دانست که هندسه هیچگاه اهمیت خود را از دست نداده است و همپای تحول سایر شاخه های دانش بشری، به تبدیل و تحول و نوزایی مدام دست زده است.بدیهی است هنگامی که به پشت سر خود نگاه کرده و تاریخ پرفراز و نشیب ریاضیات را مشاهده می کنیم، خود رادر مقابل اقیانوسی از دانش بشری می یابیم که گردآوری و تدوین عمده ترین دستاوردهای آن، برترین اراده ها را به هماوردی نابرابر می طلبد.اما محمدهاشم رستمی از دبیران با سابقه آموزش و پرورش موفق به انجام این کار سترگ شده است و طی بیش از چهل سال تحقیق دایره المعارف جامعی از هندسه تهیه کرده است که گفته می شود بالغ بر۲۰ جلد خواهد بود و تاکنون ۱۴ جلد آن به چاپ رسیده است. وی در این کتاب عمده ترین و برجسته ترین مفاهیم، قضیه ها، مسئله ها و تعریف ها را همراه با گوشه هایی از تاریخ هندسه و سرگذشت مشاهیر این شاخه تدوین کرده است، تا علاقه مندان به این شاخه از ریاضی با دسترسی به تمام مطالب مربوط به هر مبحث و حل و بررسی آنها به احاطه کامل بر آن مبحث دست یابند و احیاناً خود قضیه ها و مسئله ها را تعمیم داده و یا قضیه ها جدیدی را کشف کرده و مسئله های نویی را حل کنند.گروه علم ضمن آرزوی موفقیت برای این مؤلف، گفت وگویی را با وی ترتیب داده است که در زیر می آید.• آقای رستمی،  در ابتدا مختصری از خودتان بگویید.در سال ۱۳۱۸ در طبس متولد شدم. دیپلم ریاضی را در سال ۱۳۳۸ از دبیرستان ابومسلم مشهد و لیسانس ریاضی را در سال ۱۳۴۱ از دانشسرای عالی تهران دریافت کردم.• از فعالیت های خود در عرصه آموزش ریاضیات هم صحبت کنید.از سال ۱۳۴۱ به تدریس ریاضیات در دبیرستان ها، دانشسرای مقدماتی، مراکز تربیت معلم و دانشگاه پرداختم. از سال ۱۳۵۰ عضو شورای برنامه ریزی و تألیف کتب درسی (شاخه نظری) وزارت آموزش و پرورش هستم و در برنامه ریزی و


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق و بررسی در مورد افلاطون و هندسه

تحقیق درمورد خلاصه فلسفه سیاسی افلاطون

اختصاصی از اینو دیدی تحقیق درمورد خلاصه فلسفه سیاسی افلاطون دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 4

 

خلاصه فلسفه سیاسی افلاطون:

-تعریف فلسفه سیاسی: پرداختن به پرسش های بنیادی درباره فلسفه جامعه، دولت و سیاست آیین کشورداری و تعیین هدف زندگانی اجتماعی و وظایف و حقوق فرد و جامعه نسبت به یکدیگر.

-کتابهای افلاطون و موضوع آنها:

1-پولیتیا [جمهوریت]: شهر : سازمان یافتن شهر یا کشور و چگونگی اداره آن

2-نوامیس [ناموس]: کانون: اصلاحمندی کانون های جامعه

-افلاطون و شاگردش ارسطو معتقدند : انسان جانوری شهری یا اجتماعی است ، انسان در ذات خودش و بصورت طبیعی ، اجتماعی است. از این رو جامعه ، زمینه تحول طبیعی انسان است.

* فرد و جامعه : به مانند دو خط یا نوشته ریز و درشت هستند که هر دو بیان یک اندیشه اند و خواندن یکی از آنها معنی دیگری را برای ما روشن می کند.

فرد جنبه های گوناگونی دارد مثل اراده ، میل ، خرد و ...

فردی که خویشتندار است خرد یاردیگر اوست و فرد ناخویشتندار برده میل هاست، همینطور جامعه ای خویشتندار است که افراد دانا بر آن حکومت کنند و جامعه ای ناخویشندار است که افراد نادان سلطه گر آن باشند.

-جامعه مانند انسان دارای عیب و نقص است .

برپایی شهر آرمانی افلاطون:

بر پایی این شهر با تربیت کودکان آغاز می شود. در آغاز همه کودکان از تربیت یکسان برخوردارمی شوند اما چون طبیعت ، توانایی مختلفی در آنان گذاشته تفاوت بسیاری بین آنها دیده می شود به طوری که در آغاز همه در قاعده هرم هستند ولی به تدریج بر حسب توانایی هایشان به رأس که نزدیکتر می شوند عده آنها کمترمی شود. و شمار معدودی و اندکی به بالای رأس می رسند. این معدود افراد باید آموزش هایی ببینند و فن دیاکتیک را در فلسفه بیاموزند.

اوج سیر فلسفی : شناسایی حقیقی و رسیدن به دانش و بینش در مورد ذات حقیقت است. این افراد با رسیدن به شناسایی حقیقی به اوج نیکبختی می رسند و دگیر لذت هایی مثل پول و مال و ثروت و قدرت برای آنان اهمیت ندارد بلکه آنان بر حَسَب وظیفه و از روی نیک خواهی به عنوان یک شهروند وظیفه ای را که به دوششان است انجام می دهند و به نوبت زمام کشور را به دست گرفته و سپس ، پس از انجام کار خود به کار اصلی شان که همانا اندیشیدن و سیر در جهان معنا و نظاره حقیقت است می پردازند.

تاسی و پنج سالگی : رسیدن به فعر های اخلاق [جرأت و دادگری و خویشنداری و دانایی است] بعد از آن به مدت 15 سال پرداختن به تجربه های عملی.

ارسطو در بخش سوم [زمامداری]:

1-زمامداری یک نفر: هرکدام دارای صورت درست(به نفع و سود همگان) و نادرست(به سود حکمرانان) هستند.

صورت درست = پادشاهی به معنی خوب

صورت نادرست=خودکامگی و استبداد

2-زمامداری یک طبقه:

صورت درست= آرسیتوکراسی [زمامداری شایسته ترین افراد]

صورت نادرست= اولیگارشی [زمامداری زورمندان و توانگران]

3-زمامداری همه :

صورت درست = پولیتیا [جمهوری] : زمامداری کسانیکه شایسته ترینند

صورت نادرست= دموکراسی

خلاصه کوتاه:

سگ واران : آنتین تن ، دیو جانس

آدمی باید خود را از حقیقت...

2-ایکیور: آرسیتپوس: نظریه خوشی گرایی : آرتیسپوس: هدف زندگانی نیک بختی است خوشبختی : دانایی

ایکپور : بدترین نیک ، خوشبختی...

خوشی آرام ، خوشی بی آرامی

بعدش در دوایم نباشد.

3-روایکان: زنون رواقی و کله آنتن در روم/ کارتوس اورلیوس ، سنکا، اپیکتوس در روم

آرامش روان: بی تأثیری : آزادی از تأثرها

تناقص آزادی

4-ابن سکویه: تندیب الاخلاق و تطهیرالاعراق

جاویدان خرد: [پند و اندرز و اندیشه های یونان ، هند و عرب وایران]

5-اسپینوزا

6-کانت: بنیاد متافیزیک اخلاق: کانون های اخلاقی

نقد خرد عملی

7-سودگرایی : جرمی نتدام و جان اسکورات میل

دو پیوند با خوشی گرایی اپیکورها

8-اخلاق انسان گرایانه : فروم

9- فلسفه تحلیل منطقی: مور

برتراندراسل

10-افلاطون 1 تعریف فلسفه سیاسی

11-ارسطو


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق درمورد خلاصه فلسفه سیاسی افلاطون

دانلود برخی نظریه های افلاطون 34 ص

اختصاصی از اینو دیدی دانلود برخی نظریه های افلاطون 34 ص دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

فرمت فایل:  Image result for word doc 

 

 

 

 

 قسمتی از محتوای متن Word 

 

تعداد صفحات : 41 صفحه

برخی نظریه های افلاطون محقق: رضوانه فلاحتی رشته: روانشناسی عمومی منابع تحقیق: حکمت یونان سقراط و افلاطون از افلاطون تا ناتو چکیده ای از زندگی نامه: افلاطون (427-347 ق.
م) فرزند یکی از خانواده های سرآمد آتن بود و توقع می رفت سیاستمدار شود.
اما او مسحور سقراط شد و حکم مرگ او سخت بر دلش اثر نهاد.
پس دنیای سیاست را واگذاشت تا رسالت اصلاحگری سقراط را پی گیرد.
در حدود 40 سالگی آکادمی را در آتن بنیان نهاد تا جوانانی که می بایست در آینده زمام امور شهر های یونان را در دست گیرند.
از تحصیلات عالی بهره مند شوند.
در تقدیر افلاطون می توان گفت بسیاری از فلاسفه او را به بزرگترین فلیسوف می دانستند و می دانند و حکیم سهروردی بنیان گذار حکمت اشراق برای او احترام خاصی قائل بوده و او را امام الحکمه و پیشوای حکمای اشراق می دانسته است.
آثار افلاطون لاخس، خارمیدس- لوسیس، کریتون- ائوتوفرون، دفاعیه پروتاگوراس، گورگیاس، منون ضیافت و فایدون جمهوری و فایدروس تئایتتوس (حدود 367 ق.
م )، پارمنیدس، تیمایوس سوفسطایی و و سیاسی فیلبوس و قوانین.
تعریفی از عالم مثل: بجا و مفید است که اصطلاحاتی را که افلاطون به کار می برد ارزیابی کنیم.
نخست او از صور یا مثل (ایده یا ایدوس) سخن می گفت.
این دو واژه در اصل معنایی نزدیک به «شکل» داشتند و درزمان افلاطون «ایده» به هیچ روی ربطی به «اندیشه» نداشت.

(توضیحات کامل در داخل فایل)

 

متن کامل را می توانید دانلود نمائید چون فقط تکه هایی از متن در این صفحه درج شده به صورت نمونه

ولی در فایل دانلودی بعد پرداخت، آنی فایل را دانلود نمایید

 


دانلود با لینک مستقیم


دانلود برخی نظریه های افلاطون 34 ص

دانلود تحقیق دلایل مرگ سقراط

اختصاصی از اینو دیدی دانلود تحقیق دلایل مرگ سقراط دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 12

 

مرگ سقراط؛ به روایت افلاطون و تفسیر نیچه

مسعود زنجانىmasoud@vivaphilosophy.com

 

نیچه مى گوید افلاطون در محاوره فایدون،با چهره اى که از سقراط در آخرین ساعات زندگى او ترسیم کرده، آرمانى نوین براى جوانان شاخص یونان در آن عصر به وجود آورد، و بدین ترتیب سقراط جایگزین آشیل (قهرمان اسطوره اى حماسه هاى ایلیاد و اودیسه هومر) در تمدن یونانى مى شود. اما نیچه نمى تواند از این جایگزینى، هر چند به نوبه خود شکوهمندانه به هیچ روى خوشنود باشد.افلاطون خود به علت بیمارى در این مجلس حضور نداشته و سال ها بعد، محاوره از زبان فایدون، یکى از حاضران، گزارش مى شود. در این ساعات واپسین مسئله بقاى نفس پس از جدایى از کالبد تن در مرکز گفت وگوى انتقادى این مجلس قرار مى گیرد. اما دلبستگى حاضران به سقراط و حتى بیم از ناراحت ساختن او در دم مرگ، کوچکترین مانعى براى کوشش گفت وگوکنندگان به یافتن حقیقت نیست. از سوى دیگر سقراط همچون مردى نشان داده مى شود که آماده است هر ایرادى را بر اعتقادى که در این آخرین ساعات زندگى بر دل و جان او نزدیک تر از هر نظریه دیگرى است با گشاده رویى بشنود، و حتى دوستان خود را مجبور کند تا هر تردیدى را که در دل نهان دارند به روشنى بر زبان آرند. با این کار افلاطون در برابر روحیه فلسفى حقیقى سر تعظیم فرود مى آورد و در عین حال براى استاد محبوب خود آنچنان بناى یادبود عظیمى برپا مى کند که والاتر از آن به تصور نمى آید. هنگامى که حاضران مجلس براى اینکه سقراط را ناراحت نکنند مى کوشند تردیدها و ایرادهاى خود را پنهان نگاه دارند، سقراط نغمه قو را به یاد آنها مى آورد که در دم مرگ زیباتر و نشاط انگیزتر از اوقات دیگر است و آنجا که آنها از پیشرفت بحث ناامید مى شوند و در کوشش سست مى گردند، سقراط همچون سردارى لشگر شکست خورده و پراکنده را دوباره گرد مى آورد و به دنبال خویش به میدان بحث مى کشاند و براى حمله اى تازه آماده مى سازد؛ دست دراز مى کند و زلف هاى فایدون را که در کنارش نشسته است مى گیرد و با آنها بازى مى کند و مى گوید: «فایدون! فردا بامداد این گیسوى زیبا بریده خواهد بود! ولى آن را نباید براى مرگ من ببرى، بلکه من و تو امروز باید گیسوى خود را ببریم اگر معلوم شود بحث ما مرده است و نمى توانیم زنده اش کنیم.»نگرش سقراط، در این محاوره برخلاف اکثر فیلسوفان امروزى بر این عقیده استوار است که فلسفه، به معناى واقعى کلمه، چیزى جز «آمادگى براى مرگ» نیست و فیلسوف راستین پیوسته در آرزوى مرگ است. گزارش فایدون نیز گواه آن است که خود او، در نهایت انطباق با این آرمان فلسفى، جام شوکران را نوشید و به آغوش مرگ رفت. سقراط در آخرین لحظات حیاتش، به شکرانه شفایى که ارمغان مرگش مى دانست و او را از بیمارى اش، زندگى جسمانى، رهایى مى داد، یکى از شاگردانش را صدا مى زند و مى گوید: «کریتون! به آسکلپیوس (خداى طب) خروسى بدهکارم. بدهى مرا بپرداز.»نگرش سقراطى در این روایت شکوهمندانه از مرگ، در دل خود نگاه تحقیر آمیزى به زندگى داشت. با این همه، این نگرش قرن ها در جهت گیرى زندگى اعصار مختلف در دنیاى قدیم نفوذ داشت و حتى هسته مرکزى جهان نگرى مسیحیت را نیز دربرداشت. تا اینکه، در دوره جدید، آهسته آهسته، فیلسوفانى ظهور کردند که براى زندگانى دنیوى، به رغم وجه تراژیک آن، اصالت قائل شدند و واکنش تندى را اگر چه پس از حدود بیست قرن به آن نشان دادند. نیچه( ۱۹۰۰-1844)، با احساس دوگانه اى که همواره به سقراط داشت با نقل جمله پایانى حیات او (بدهکارى اش به آسکلپیوس) مى گوید: «من سقراط را در حکمت و شجاعت آنچه که انجام داد، آنچه که گفت و آنچه که نگفت مى ستایم. این وروجک عاشق و طناز آتنى، این موشگیر، که گستاخ ترین جوانان را به لرزه مى انداخت، فقط حکیم ترین وراج زمان نبود، بلکه او در سکوت کردن عظمت خود را به نمایش گذاشت. کاش او در آخرین لحظات زندگى اش سکوت مى کرد تا شاید به مقام معنوى به مراتب والاترى دست مى یافت. در آن لحظات چیزى خواه مرگ، سم، تقوا یا زیرکى زبان او را لق کرد و او را به اداى این جمله کشاند.» (حکمت شادان قطعه ۳۴۰ )شاید در خاتمه ذکر سخن تئودور گمپرتس (۱۸۳۲-1912) یونانى شناس برجسته معاصر و هموطن نیچه خالى از لطف نباشد. او در شرحى که بر رساله فایدون در کتاب مهمش «متفکران یونانى» نوشته است، مى گوید: «بسیارى از ما مردمان امروزى ممکن است اندیشه گریز از دنیا و زندگى را که در این مکالمه به زبان مى آید نپسندیم. ولى هیچ دشمن تاریک ذهن و هیچ دوستدار اصیل و واقعى حقیقت نیست که این انجیل آزادى بى حد و حصر فکر را بخواند و در برابر آن به زانو نیفتد.»

سقراط

 

سقراط در حدود سال  470  سال ق.م در آلوِپِکا متولد گردید. آغاز زندگی او مصادف بود با دوران شکوفایی عظمت و افتخار آتن که در همان زمان امپراتوری دریایی خود را بنا نهاده بود. در دوران جوانی، قدرت بدنی شگفت انگیز سقراط، همگان را به تعجب وا داشت. قدرت تحمل او بسیار بالا بود، به طوری که در زمستان سخت، پا برهنه با یک جامه ی معمولی راه می رفت.

هنگامی که بیست و چند ساله بود ، افکارش متوجه مفهوم انسانیت شد. در آن زمان بیشتر تلاش های فلاسفه و متفکران، درباره جهان و چیستی آن بود و این که از چه موادی تشکیل شده و ماده آصلی آن چیست.اما او اعلام کرد که باید جهان شناسی را کنار گذاشت وبه انسان بازگشت. او بیان می کرد که پیامهای مخصوصی از سروش غیبی دریافت می کند.

در کتاب های تاریخی آمده است که روزی یکی از دوستان سقراط از سروش غیبی پرسید که آیا خردمند تر از سقراط وجود دارد؟ سرش غیبی پاسخ داد : نه. این واقعه سقراط را بر انگیخت تا ببیند که چه چیزی موجب شده تا او خردمند ترین انسان باشد؛ در حالی که خود را عالم و دانشمند نمی داند. سرانجام به این نتیجه رسید که: او خردمند ترین انسان است ، زیرا به جهل خود علم دارد و ادعای عالم بودن ندارد.از این پس، وی این رسالت را در وجود خود احساس کرد که در جست و جوی حقیقت ثابت و یقینی ، یعنی حکمت راستین باشد و به همگان نشان دهد که علم حقیقی یعنی:" علم به این که نمی دانم."

او در جنگهای پلوپونز شرکت کرد و شجاعتی که در آن جنگها از خود نشان داد ،از وی شخصیتی برجسته و ممتاز ساخت. در ادامه ی زندگی ، سقراط به رسالتی که بر دوش گرفته بود، پرداخت. در آن دوران سوفسطائی ها نفوذ زیادی بین جوانان آتنی داشتند و به آنها سفسطه و فن جدل آموزش می دادند وادعایشان این بود که حقیقتی وجود ندارد . آنها خود را دانشمند ترین وعالمترین مردمان می خواندند.

سقراط بنا بر نتیجه ای که در زندگی بدان رسیده بود، با آن ها که ادعای علم و دانش داشتند، به مقابله پرداخت.

روش عملی سقراط برای مبارزه با چنین اشخاصی این بود که با یکی از آنها وارد گفت و گو می شد و می کوشید تا از او افکارش را درباره موضوعی خاص، مثلا شجاعت بیرون بکشد. آن شخص در ابتدا فکر می کرد که حقیقت شجاعت را می شناسد و به آن آگاه است.سقراط گفتگو را به شیوه پرسش و پاسخی شروع می کرد و در آغاز خود را با آن چه شخص مقابلش می گفت، همراه نشان می داد. ممکن بود این گفتگو به طول بینجامد، اما سر انجام بحث را به جایی می رساند که شخص مقابل به نادانی خود پی می برد؛ یعنی به این نتیجه می رسید که حقیقتا هیچ چیزی را درباره شجاعت نمی داند و به این صورت، سقراط به او می فهماند که اعتراف به نادانی ، بزرگترین دانش است.این روش، روش دیالکتیکی نام گرفت. وی اولین کسی بود که این شیوه را در بحث های فلسفی به کار برد و به همین دلیل، روش دیالکتیک را به نام او، دیالکتیک سقراطی می خوانند.

سقراط در آتن می گشت و با افراد مختلف به این روش بحث و گفتگو می نمود. او شاگردانی هم داشت که اکثر آن ها جوانان آتنی بودند. یکی از شاگردان وی که بعدها در شمار بزرگترین فلاسفه جهان قرار کرفت، افلاطون بود.

سقراط بسیاری از بزرگان آتن را که ادعای علم و دانش داشتند، به همین نحو محکوم ساخت واین برای آنان خوشایند نبود.عاقبت این فشارها همراه با تحولات سیاسی ای که پیش آمد ، سقراط را در سال  399  ق.م به محکمه کشاند.

در محکمه سقراط متهم شد که:1) خدایانی را که آتنیان می پرستند، عبادت نمی کند، بلکه اعمال دینی جدید و نا آشنا آورده است.

2) به علاوه جوانان شهر آتن را با افکار خود فاسد می کند.

به دلیل همین اتهام ها، برای او تقاضای مرگ شده بود. سقراط با خونسردی و متانت به تمام اتهام ها پاسخ گفت و آنها را به سوی خود متهم کنندگان بازگرداند. سقراط اعلام کرد که از مرگ هیچ باکی ندارد ، اما مرگ وی لکه ننگینی بر چهره آتن بر جای خواهد گذاشت و آیندگان، در این مورد، آتنیان را محکوم خواهند کرد. با تمام این احوال و دفاعیات مستحکم وی، هیئت منصفه ی دادگاه که تحت تأثیر جو سیاسی آشفته ی آن ایام بود ، حکم به مرگ سقراط داد.

درچند روزی که تا اجرای حکم باقی مانده و سقراط زندانی بود ، دوستان وی تلاش زیادی کرده و همه چیز را برای فرار او مهیا ساختند ، ولی سقراط با بیان اینکه چنین اقدامی مخالف اصول و ارزشهای اوست ، پیشنهادشان را رد کرد.

در روز موعود در حالی که خانواده و دوستان و شاگردانش گرد وی جمع شده و بی تابی می کردند، آنها را به آرامش فراخواند و پس از اینکه وصیتهایش را کرد، جام زهر را به آرامی سرکشید و پس از دقایقی جان سپرد .

 

منبع:دانشنامه رشد

                                                 خرد سقراط

متن زیر گزیده ای از دفاعیه سقراط در حضور هیات منصفه شهر آتن است. او متهم است که به خدایگان باوری ندارد و جوانان آتن را نیز گمراه کرده است. او دلایل این اتهامات تشریح می کند, اما هیئت منطفه علیه او رإی می دهد و او شگفت زده می شود که چرا با این اختلاف آرای کم محکوم شده است. هیئت منصفه 501 نفر بودند و اختلاف آرا تنها 3 نفر بود. پس از آن، کریتون یکی از مریدان او زمینه ی فرار او را فراهم می کند, اما او به بحث و گفتگو با او می پردازد و در نهایت هر دو می پذیرند که احترام به قانون ارزشی والاتر دارد و در نهایت با سرکشیدن جام شوکران حکم اجرا می شود.]

خرد سقراط

 

[متن زیر گزیده ای از دفاعیه سقراط در حضور هیات منصفه شهر آتن است. او متهم است که به خدایگان باوری ندارد و جوانان آتن را نیز گمراه کرده است. او دلایل این اتهامات تشریح می کند, اما هیئت منطفه علیه او رإی می دهد و او شگفت زده می شود که چرا با این اختلاف آرای کم محکوم شده است. هیئت منصفه 501 نفر بودند و اختلاف آرا تنها 3 نفر بود. پس از آن، کریتون یکی از مریدان او زمینه ی فرار او را فراهم می کند, اما او به بحث و گفتگو با او می پردازد و در نهایت هر دو می پذیرند که احترام به قانون ارزشی والاتر دارد و در نهایت با سرکشیدن جام شوکران حکم اجرا می شود.]

***تلاش می‌کنم آن‌چه را که باعث رواج بهتان‌ها و بدنامی‌هایم شده است، برای‌تان بازگو کنم. پس گوش فرادهید. برخی از شما ممکن است گمان کنید که مزاح می‌کنم، اما اطمینان می‌دهم که عین حقیقت را به شما خواهم گفت. مردمِ آتن، این بدنامی به خاطر نوع خاصی از خرد نصیبم شد. چه نوع خردی؟ آن نوع خردی که برای نوع بشر مقدور است. ممکن است به خاطرِ داشتن آن نوع خرد به راستی دانا باشم. اما هم‌اکنون از مردانی سخن می‌گویم [کسانی که به من اتهام زده‌اند] که خردشان لابد بیش از خرد انسانی است، یا چنان است که من یارای توصیف آن را ندارم. چون خودم چیزی از آن نوع خرد نمی‌دانم و اگر کسی بگوید که من چیزی از این خرد فوق‌بشری می‌دانم، گزاف می‌گوید و می‌خواهد به من تهمت بزند. (همهمه) همهمه نکنید آتنی‌ها، حتا اگر گمان می‌کنید که من خودخواهانه سخن می‌گویم. می‌خواهم چیزی را بگویم که از من نیست. خواهم گفت که از آن کیست و شایسته است که باورش کنید. خداوند دلفی را بر حقانیت خردم و ماهیت آن گواه می‌گیرم. کِرِفون را به خاطر دارید. او از دوران جوانی دوست من بود. او را می‌شناسید. یک‌بار شتاب‌زده به معبد دلفی رفت و پرسشی را بی‌مهابا با سخنگوی دلفی در میان گذاشت. (همهمه) - باز هم خواهش می‌کنم همهمه نکنید، فریاد نزنید. - او پرسید آیا کسی داناتر از سقراط هم وجود دارد و سخنگو پاسخ داد: نه، کسی وجود ندارد. کِرِفون خودش مرده است، اما برادرش اینجا هست و حرف‌های مرا تأیید می‌کند.می‌دانید چرا این موضوع را به شما گفتم؟ می‌خواهم ریشه‌ی این بی‌اعتباری‌ام را برای‌تان بازگو کنم. وقتی آن‌چه را سخن‌گوی معبد گفته بود، شنیدم، تلاش کردم آن را بفهمم. مقصود خداوند از این کلام مبهم چیست؟ نیک می‌دانم که دانا نیستم، حتا در پایین‌ترین حد. پس مقصودش از این که داناترین مرد هستم چیست؟ ممکن نیست اشتباهی رخ داده باشد، زیرا خداست و خدا سخن گزاف نمی‌گوید. دیرزمانی بود که در تلاش بودم تا معنای این کلام را دریابم. پس از مدت‌ها کلنجار رفتن با آن، راهی را پیدا کردم که درستی این موضوع را آزمایش کنم. به سراغ مردی رفتم که گفته می‌شد داناست، گمانم بر این بود که در آنجا می‌شود ثابت کرد سخنگوی معبد اشتباه کرده است و گفته‌ی سخنگو اشتباه است. و به او می‌توانستم بگویم «تو می‌گویی من داناترین مرد هستم، در حالی که این مرد از من داناتر است.» بنابراین به سنجش آن مرد پرداختم - لزومی ندارد اسمش را بگویم، سیاستمدار بود - اما نتیجه این بود، آتنی‌ها، وقتی با او هم‌کلام شدم، دریافتم که گرچه عده‌ی زیادی از مردم و بیش از همه خود او گمان می‌کنند که مرد باخردی‌ست؛ با وجود این، دانا نیست. پس تلاش کردم به او بفهمانم که دانا نیست، گرچه می‌پندارد داناست. با این کار، او و دیگر حاضران آنجا دشمنانِ من شدند. وقتی از آنجا دور می‌شدم با خودم اندیشیدم از این مرد داناترم. شاید هیچ کدام از ما چیزی که واقعاً باارزش باشد ندانیم؛ اما او در حالی که دانشی ندارد، می‌پندارد که داناست. اما من که دانشی ندارم، بر نادانی‌ام وقوف دارم و در آنچه نمی‌دانم خودم را دانا نمی‌پندارم. در هر حال در این نکته، گویا کمی از او داناتر هستم.پس از آن به سراغ شخص دیگری رفتم که می‌گفتند حتا از مرد قبلی هم داناتر است و دقیقاً به همان


دانلود با لینک مستقیم


دانلود تحقیق دلایل مرگ سقراط