![آلبوم ناز نگاه علیرضا افتخاری](../prod-images/981347.jpg)
آلبوم ناز و نگاه علیرضا افتخاری
آلبوم ناز نگاه علیرضا افتخاری
آلبوم ناز و نگاه علیرضا افتخاری
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 16
زمین و نگاه تکنولوژیک
نویسنده: احمد رهدار
بحران محیط زیست که حاصل تسلط و تصرف علم و تکنولوژی غربی بر سرزمین و زندگی انسانهاست، از نگران کنندهترین محصولات توسعه اقتصادی و اجتماعی غربی است. نویسنده معتقد است مشکلات و بحرانهایی که در طبیعت امروزی بوجود آمده است، معلول بهم خوردن همان رابطه انسان با خدا باشد، او همچنین در ادامه به عوارض و پیامدهای این بحرانها اشاره نموده است.
برخی غرب و الگوی توسعه اقتصادی و اجتماعی غربی را فقط از جنبه آموزههای اخلاقی به نقد میکشند که البته نقدی بسزا و در خور است؛ زیرا مفاسد اخلاقی، امروزه بیش از هر زمان دیگر، غرب پیشرفته در زمینه مسائل اقتصادی را به سمت نابودی مطلق میبرد. اما آیا غرب و الگوی توسعه غربی فقط از این یک رهگذر با کاستی روبروست؟!
بحران محیط زیست که حاصل تسلط و تصرف علم و تکنولوژی غربی بر سرزمین و زندگی انسانهاست، از نگران کنندهترین محصولات توسعه اقتصادی و اجتماعی غربی است.
در این مقاله به نظریاتی پرداخته شده است که میتوان درسهایی از آن برای خروج از این وضعیت آموخت.
غم نامه طبیعت؛
«امروز روز گرم، دم کرده و تیره است. البته با روزهای دیگر فرق چندانی ندارد. یک بار مادرم به من گفت آسمان آبی است، اما آدم فقط باید به چشمهای خودش اطمینان کند. من که همیشه آسمان را زرد یا سیاه دیدهام! من اصلا همین رنگها را دوست دارم. این دو رنگ بیش از سایر رنگها مناسب آسمان است. موزهها مملو از پرندههای خشک شده است. مردم میگویند روزی روزگاری این پرندهها پرواز میکردهاند اما من که باورم نمیشود، به نظرم آنها مفلوکتر از آنند که بتوانند در هوا پرواز کنند. شاید خیلی آهسته پر و بالی میزدهاند اینها که هواپیما نیستند. راستی خاصیت این موجودات چیست؟ هواپیما هدف معینی را بر میآورد، اما چه کسی به این موجودات احتیاج دارد؟ مادر بزرگم عاشق پرندهها بود، به من میگفت تو نمیدانی چه چهچهای میزدند! او گلها را هم دوست داشت، اما من از بوی بنزینخوشم می آید ،بوی خوش و تر و تازه بنزین. از اینها گذشته، بنزین فایده دارد حرکت زندگی با بنزین است». آنچه گذشت، انشایی بود که یک دختر مدرسهای از اهالی «ساوت همتون» انگلیس. انشاء وی اگر چه با زبانی ساده و کودکانه نوشته شده است، اما به نظر میآید به راحتی میتواند همه آنچه را که «بحرانهای زیست محیطی مدرینته» مینامیم، به تصویر کشد.
به راستی انسان قرن بیست و یکم، انسان حیرتزدهای است. و او طبیعت را - که خانه و ماوای اوست - در آستانه تحولات و تغییرات شگرف و عجیبی میبیند. پیش گوییهایی مراکز تحقیقاتی در مورد آینده مجهول و تاریک بشر مدرن زده امروز، بر این حیرانی میافزاید. نه میتواند نسبت به آینده خود و نسلهای پس از خود بیتفاوت باشد و نه میتواند که به وعدههای کهنه صاحبان صنعت مدرن اعتماد کند. این حیرانی فزاینده و بیدرمان، آرامش بشر مدرن زده امروز را از بین بین برده است. او دنیای خود را با اضطرابی بیسابقه میگذارند. او خود و از مخلوقات مصنوعیاش، سخت آزرده و ناراحت است. و متاسفانه با علم به اینکه آنچه رخ میدهد به ضرر اوست، ناچار است اعتراف کند که ما دیگر قادر نیستیم رویدادها را تحت کنترل درآوریم. این انسان، محیط زیست خود را به کلی از بین برده است و میداند که اهمیت محیط زیست به خاطر اهمیت انسان است، زیرا بقای انسان به وسیلهای بقای سایر گونههایی که محیط زیست دامن رشد آنها است، میباشد. انسان قرن بیست و یکم، گاه با خود میاندیشد که برای فراگیر به آسمانها و یا قعر دریاها فرار کند. اما لحظهای نگذشته که درمییابد، فضولات دنیای صنعتی آنجا را نیز غیر قابل اسکان کرده است. و بدتر اینکه ظاهرا این تنها کره زمین است که پیوند بین اجزای حیاتی و غیر حیاتی آن ممکن است. بیچاره! وقتی درمییابد که تمام راهها به رویش بسته شده است، با خشمی که سراسر وجودش را گرفته است، فریاد میزند، نفرین میکند و ... دیوانه میشود و بانگ برمیآورد که این تکنولوژی معاصر، با مکانیسم طبیعت ناسازگار است، چرا به خاطر حیات همه گونههای حیاتی روی زمین از آن دست نمیکشد؟ اما ظاهرا هیچ کاری نمیتوان کرد. زیرا برای بشریتی که به خاطر جریان تجدد و مدرن شدن، تمام توجه خود را به بیرون و خارج از وجود خویش معطوف داشته، چندان آسان نیست که ببیند خرابکاریای که بر روی طبیعت و محیط زیست انجام داده در واقع نوعی برون هشتگی بینوایی حالت درونی نفس انسانهایی است که اعمال خود آنها موجب چنین بحران زیست محیطی شده است. او، علت را در همه چیز بجز خودش میجوید! به همین علت، از همه چیز فرار میکند؛ حتی از طبیعت. در روزگار گذشته، انسان باید از چنگ طبیعت نجات داده میشد. امروزه این طبیعت است که در هر دو زمان جنگ و صلح باید از دست انسان نجات داده شود. در حقیقت، این طبیعت است که امروز از دست بشر مدرن زده فرار میکند.
انسان جدید هبوط کرده است و در این هبوط جدید، به قیمت کشف و به دست آوردن سرزمین خیالی جدیدی پر از غنایم آشکار، بهشت را از دست داده است. بشر برای کشف این زمین مملو از واقعیات که میتواند آنها را بنابر میل خویش مشاهده و دستکاری کند، بهشت جهانی نمادین و راز آلود و پر از معنا را از دست داده است. اما در این نقش جدید به مثابه «خدای روی زمین» که بشر دیگر جلوهای از نمونه اعلای آسمانی خویش نیست، انسان اگر نتواند چشم اندازی از آن بهشت گمشده را از نو کسب کند، در خطر شوم نابود شدن توسط همین زمینی که ظاهرا بر آن سلطه و حاکمیت کامل دارد میباشد.
وعدهها؛
وقتی عدهای اندک همه منابع زمین را در راستای منافع خود مورد تاراج قرار دهند، با زمینی روبرو خواهیم شد که دیگر نمیتواند اکثریت را از خود راضی کند. اما اگر اکثریت نباشد، اقلیت بر چه کسانی حکومت کنند؟ اینجاست که باید با هر ترفندی که شده مردم را امیدوار نگه داشت؛ با رفاه کاذب، با وعدههای کاذب، و با امید کاذب. برخی از وعدههایی که چپاولگران طبیعت برای اسکات بشر بغض زده قرن بیستم به بعد دادهاند، چنین است:
1- به برکت تکنولوژی برتر آینده، شادمانیهای عصر طلایی افسانهای بازخواهند گشت؛
به رغم شکست تکنولوژی جدید، برخی از وعدهها هنوز هم متکی به تکنولوژی برتر آینده هستند. صاحبان این دیدگاهها تلاش میکنند تا معضلات تکنولوژی را به تکنولوژی بر طرف کنند. اینها معتقدند تکنولوژی تصفیه مواد سمی به درجهای از پیشرفت رسیده که میتواند گازهای غیر قابل رؤیت در هوا و آبهای مصرف شده صنایع را از هوای شفاف قله کوهستانها و از آب و رودخانه و دریاچه شفافتر و زلالتر کند. م. بر تلو(1) - شیمی دان فرانسوی - یک قرن پیش، چنین پیشبینی کرد: در سال 2000 نه چوپانی خواهد بود و نه کشاورزی، بلکه شیمیدانان به جای آنها غذا تولید میکنند. پس از اینکه انرژی ارزانی فراهم بیاید غذاهای ترکیبی مثلا فراهم شده از کربن، از هیدروژن (استخراج شده از آب)، از ازت و اکسیژن (استخراج شده از هوا) در دسترس همگان خواهد بود. آنگاه که زمین برای کشت محصولات کشاورزی استفاده نشود، یک بار دیگر پوشیده از گیاهان، گل و جنگلها خواهد شد و همچون باغ پهناوری خواهد بود که با آبهای زیرزمینی آبیاری میشود. مردم در نعمت و فراوانی خواهند زیست و شادمانیهای عصرهای طلایی افسانهای را بار دیگر تجربه خواهند کرد.
اما حقیقت این است که بشر قرن مدرن، سال 2000 را در حالی سپری کرد که از جنگلهای انبوه کره زمین هیچ اثری نبود و آنچه هم باقی مانده بود، یا در حال سوختن بود و یا در حال قطع شدن! بشر قرن بیستم و یکم نه تنها «شادمانی ها عصرهای طلایی افسانهای» را تجربه نکرده، بلکه تحقق نیافتن وعدههای پیشین، کولهبار غمش را سنگینتر کرد و او را به آینده راه، مشکوکتر.
2- طبیعت خود پالا خواهد شد؛
عدهای دیگر، نه به تکنولوژی، که به خود طبیعت امیدوارند. آنان معتقدند که پس ماندههای صنعتی آن طور که شایع است وحشتآور نیست؛ زیرا طبیعت زنده به ابزارهای تدافعی مجهز است. برای نمونه از قدرت خود پالایی (2) طبیعت نام میبرند. مواد آلی موجود در رودخانه ناشی از گیاهانی است که در اطراف رودخانه میرویند. مازادها و فاضلابهای محلی که به رودخانه میریزد خوراک مناسبی برای تغذیه انواع باکتریهاست. از اکسایش مواد آلی، نمک بیزیان و محلول در آب به جای میماند. باکتریها خود خوراک نمرویان میشوند و ماهیها از نمرویان تغذیه میکنند و انسان ماهیها را صید میکند. آب رودخانهها سرشار از نمکهای معدنی است. گیاهان تک یاخته آبی بزرگترین مصرفکنندگان نمکهای محلول در آبها هستند.
صاحبان این دیدگاه نیز از این نکته غفلت کردهاند که طبیعت محدود است و حدود و ثغور آن را نمیشود به طور نامحدود به عقب راند. انسان نمیتواند به سادگی و به طور بیوقفه به فتح و سلطه خویش برطبیعت ادامه دهد، بیآنکه متوقع باشد که طبیعت نیز برای برقراری مجدد تعادل و توازنی که توسط بشر به هم زده شده، عکسالعمل نشان دهد. اشکال کار؛ حکمای الهی، کمال انسان را در تنظیم صحیح چهار رابطه ذیل بیان کردهاند: رابطه انسان با خدا، رابطه انسان با خودش، رابطه انسان با انسان و رابطه انسان با طبیعت. آنان معتقدند که به هر میزان که این روابط چهارگانه تنظیم شود، انسان به کمال خود بیشتر نزدیک میشود. آنها همچنین معتقدند که در میان این روابط چهارگانه آنچه مهمتر از بقیه میباشد، همان رابطه نخست، یعنی رابطه انسان با خداست که اگر تنظیم شود، تا حد زیادی روابط سه گانه دیگر نیز تنظیم خواهد شد و اگر بهم بخورد، تا حد زیادی روابط سه گانه را بهم خواهد زد. به نظر میرسد مشکلات و بحرانهایی که در طبیعت امروزی به وجود آمده است، معلول بهم خوردن همان رابطه انسان با خدا باشد. این علت مهم، از زوایایی مختلف توسط برخی از مدافعان محیط زیست به همراه برخی عوارض و پیامدهای آن مطرح شده است. که ذیلا به برخی از آنها اشاره میکنیم:
الف) تغییر نسبت انسان در نظام هستی؛
به خاطر کلیت و محوریت انسان حقیقی، وی تقریبا دارای نقش الهی نگهبانی بر جهان طبیعت است. هنگامی که این نقش مورد فراموشی و یا سوء استفاده قرار گیرد که طبیعت بالمال به وی نشان دهد که در واقع چه کسی فاتح و چه کسی مغلوب است. در هنگام طغیان علیه معنویت الهی، انسان حتی وقتی به سوی طبیعت رو میکند، محدودیتهای خویش را با خود حمل مینماید. این محدودیتهای خویش را به خود حمل مینماید. این محدودیتها پیام معنوی طبیعت را برای وی پوشیده میدارند و در نتیجه انسان هیچ سودی از آن به دست نمیآورد. درست با استفاده از همین طریقه است که شهروند شهرنشین شده و مدرن امروزی در جستجو طبیعت بکر، همان اجزا و عناصری را با خود همراه میبرد که موجب تخریب طبیعت میشود. یکی از دلایل اینکه چرا انسان متجددی که به پیشرفت و تکامل اعتقاد دارد در مواجه خویش با طبیعت دچار بحرانی جدی شده است،
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 31
اسلام و دموکراسی از نگاه برنارد لوئیس
مقاله "اسلام و لیبرال دموکراسی" برنارد لوئیس، اگر چه سالها پیش نوشته شده است، اما حاوی نکاتی قابل تأمل در رابطه با این مسأله مورد مناقشه است. ممکن است بسیاری با نقطه نظرات وی موافقت چندانی نداشته باشند، اما باید اعتراف نمود که برنارد لوئیس بر نقاط حساسی در فرهنگ سیاسی مسلمانان انگشت نهاده است (همچون آزدی و عدالت، شهر و شهروندی و غیره).
اسلام و لیبرال- دموکراسی ، مروری تاریخی
برنارد لوئیس،
مجله دموکراسی، شماره 7. 2 (1996)
در یک گفتگوی مختصر درباره مسائلی مهم، به راحتی می شود بوسیله کاربرد و یا تفسیر غلط کلمات کسی گمراه شد. بنابراین ابتدا باید بگویم که منظورم از "اسلام" و "دموکراسی لیبرال" چیست.
این روزها دموکراسی کلمه ای است که بسیار مورد استفاده و یا سوء استفاده قرار می گیرد. این کلمه معانی بسیاری دارد و در مکانهای عجیبی ظهور کرده است- اسپانیای جنرال فرانکو، یونان کلونلها، پاکستان جنرالها، اروپای شرقی کمیسرها- معمولاً همراه با پیشوندی کیفی از قبیل "هدایت شده"، "بنیادی"، "سازمانی"، "مردمی" و ازآن قبیل که معنای کلمه را رقیق، گمراه و حتی وارونه می سازد.
تعریفی دیگر از دموکراسی توسط کسانی پشتیبانی می شود که مدعی اند اسلام خود تنها دموکراسی واقعی است. این ادعا کاملاً مطابق با واقع است اگر کسی معنای دموکراسی را مطابق فرض طرفداران این تعریف بپذیرید. بدلیل آن که این تعریف مطابق با تعریفی که من از دموکراسی در این مبحث مبنا قرار داده ام نیست، آن را به جهت بی ارتباط بودن با هدف حاضر کنار می گذارم.
نوع دموکراسی که من از آن سخن می گویم هیچ یک از اینها نیست. عجالتاً منظورم از دموکراسی لیبرال روش معمول انتخاب یا برکناری دولتها است که در انگلیس تکامل یافت و سپس میان ملتهای انگلیسی زبان و دیگران گسترش یافت.
در سال 1945، فاتحان جنگ جهانی دوم، دموکراسی پارلمانی را بر سه قدرت مهم محور تحمیل کردند. این دموکراسی در تمام آنها- شاید در یکی از آنها کج دار و مریز- دوام یافت. هنوز در هیچ کدام از آنها این دموکراسی به بحران واقعاً عمده ای برنخورده است. در میان متحدان، بریتانیا و فرانسه مدل دموکراسی مختص خویش را، با موفقیت متفاوت در زمان عقب نشینی از امپراطوری پس از جنگ به مستعمره های پیشین خویش انتقال دادند.
شاید بهترین روش تجربی برای تشخیص وجود آن نوع دموکراسی ای که منظور من است تقریر هانتینگتون باشد که زمانی می توانید کشوری را دموکراتیک بنامید که در آن، دولت در دو دوره متوالی به صورت صلح آمیز از طریق انتخابات آزاد تغییر کرده باشد. با انحصار به دو انتخابات، هانتینتون رژیم هایی که مطابق نظر آگاهان از روش "یک فرد، یک رأی، یک بار" پیروی می کنند را از رده خارج می کند. بنابراین من دموکراسی را به این معنا می دانم که حاکمان کشوری از طریق انتخابات تغییر کنند؛ در مقابل کشوری که انتخابات به وسیله حاکمان تغییر کند.
آمریکایی ها مایلند دموکراسی و پادشاهی را دو کلمه متقابل بدانند. اما در اروپا اتفاقاً دموکراسی در پادشاهی های مشروطه بهتر از جمهوری ها است. بسیار سودمند است که فهرستی از آن دسته کشورهای اروپایی تهیه شود که در آنها دموکرسی پیوسته و بی وقفه در دوره ای دراز مدت رشد یافته است و از هر منظری می توان گفت که در آینده قابل پیش بینی نیز ادامه خواهد یافت. فهرست این کشورها کوتاه است و تمام آنها به جز یکی پادشاهی است. سوئد، تنها استثنا مانند ایالات متحده است از این جهت که موردی ویژه به دلایل شرایطی ویژه است. در جمهوری فرانسه که از طریق انقلاب بیش از دو قرن پیش شکل گرفت حرکت دموکراسی با وقفه ها، عقبگردها و انحرافاتی همراه بوده است. این رکورد در اکثر جمهوری های دیگر اروپا و به همان علت در باقی دنیا به صورت غیر قابل مقایسه ای بدتر است.
در تمام اینها، ممکن است درسهایی برای خاورمیانه باشد که هنوز در آن اصول حکومت موروثی به شدت قدرتمند است. عربستان سعودی به عنوان خالص ترین عرب و مسلمان کشورهای خاورمیانه نام و هویت خویش را از سلسله بنیانگزار و حاکم خویش دارد. امپراطوری عثمانی به عنوان موخرترین و طولانی ترین امپراطوری اسلامی نیز چنین بود. حتی رهبران انقلابی تندروی مانند حافظ اسد در سوریه و صدام حسین در عراق تلاش می کنند جانشینی فرزندان خویش را بیمه نمایند. در یک فرهنگ سیاسی ای که رشته مشروعیت سلسله ای قدرت بسیار دارد، احتمالاً دموکراسی در آنجا که با آن فرهنگ همراه است سهل الوصول تر باشد تا آنجا که مقابل آن است.
در رابطه با واژه دیگرمان"اسلام" چطور؟ این واژه نیز دارای معانی فراوانی است. اسلام در یک معنا حاکی از یک دین (نظامی از اندیشه، عبادات، عقاید، ارزشها و ایده ها) است که به خانواده ادیان یکتاپرستی و اهل الکتاب تعلق دارد که شامل یهودیت و مسیحیت نیز می شود. به معنای دیگر، اسلام یعنی تمام تمدنی که تحت حمایت آن دین رشد یافته است: چیزی شبیه آنچه از واژه مشترک پیشین "مسیحیت" (Christianity) مستفاد می شود.
در غرب هرگاه ما از هنر مسیحی صحبت می کنیم منظورمان هنر متعهد و دینی است. اما هرگاه از هنر اسلامی سخن می گوییم منظور هر هنری است که توسط مسلمانان یا حتی غیر مسلمانان در داخل تمدن مسلمانان تولید شده است. به واقع هنوز می توان از
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 16
واقعیت رسالت از نگاه اهل بیت
بعثت پیغمبر اسلام یا برانگیخته شدن آن حضرت به مقام عالى نبوت و خاتمیت، حساسترین فراز تاریخ درخشان اسلام است.بعثت پیغمبر درست درسن چهل سالگى حضرت انجام گرفت. پیشتر گفتیم که پیغمبر تا آن زمان تحت مراقبت روح القدس قرار داشت، ولى هنوز پیک وحى بر وى نازل نشده بود. قبلا علائمى ازعالم غیب دریافت مىداشت، ولى مامور نبود که آن را به آگاهى خلق هم برساند.
میان مردم قریش و ساکنان مکه رم بود که سالى یک ماه را به حالت گوشه گیرى و انزوا در نقطه خلوتى مىگذرانیدند. (1) درست روشن نیست که انگیزه آنها از این گوشهگیرى چه بوده است، اما مسلم است که این رسم در بین آنها جریان داشت و معمول بود.
نخستین فرد قریش که این رسم را برگزید و آن را معمول داشت عبدالمطلب جد پیغمبر اکرم بود که چون ماه رمضان فرا مىرسید، به پاى کوه حراء مىرفت، و مستمندان را که از آنجا مىگذشتند، یا به آنجا مىرفتند، طعام مىکرد. (2)
به طورى که تواریخ اسلام گواهى مىدهد،پیغمبر نیر پیش از بعثتبه عادت مردان قریش، بارها این رسم را معمول مىداشت. از شهر و غوغاى اجتماع فاصله مىگرفت، و به نقطه خلوتى مىرفت، و به تفکر و تامل مىپرداخت.
پیغمبر حتى در زمانى که کودک خردسالى بود، و در قبیله بنیاسد تحت مراقبت دایه خود «حلیمه» قرار داشت نیز باز بازى کردن با بچهها دورى مىگزید و به کوه حراء مىآمد و به فکر فرو مىرفت. (3) بنابراین انس وى به «کوه حراء» بىسابقه نبود.
در مدتى که بعدها در «حراء» به سر مىبرد،غذایش نان «کعک» و زیتون بود، و چون به اتمام مىرسید، به خانه بازمىگشت ء تجدید قوت مىکرد. گاهى هم همسرش خدیجه باریش غذا مىفرستاد. غذائى که در آن زمانها مصرف مىشد، مختصرو ساده بود. (4)
پیغمبر چند سال قبل از بعثت، سالى یک ماه در حرا به سر مىبرد، و چون روز آخر باز مىگشت، نخستخانه خدا را هفت دور طواف مىکرد، سپس به خانه مىرفت. (5)
کوه حراء امروز در حجازبه مناسبت این که محل بعثت پیغمبر بوده است، «جبل النور» یعنى کوه نور خوانده مىشود. حراء در شمال شهر مکه واقع است، و امروز تقریبا درآخر شهر در کنارجاده به خوبى دیده مىشود. کوههاى حومه مکه اغلب بهم پیوسته است و از سمتشمال تا حدود بندر «جده» واقع در 70 کیلومترى مکه و کنار دریاى سرخ امتداد دارد.
این سلسله جبال که از یک سو به صحراى «عرفات» و سرزمین «منا» وشهر «طائف» و از سوى دیگر به طرف «مدینه» کشیده شده است، با درههاى و بیابانهاى خشک و سوزان و آفتاب طاقتفرساى خود شاید بهترین نقطهاى است که آدمى را در اندیشه عمیق خودشناسى و خداشناسى و دورى از تعلقات جسمانى و تعینات صورى و مادى فرو مىبرد.
کوه حراء بلندترین کوههاى اطراف مکه است، و جدا از کوههاى دیگر به نحو بارزى سر به آسمان کشیده و خودنمائى مىکند. هرچه بیننده به آن نزدیکتر مىشود، مهابت و جلوه کوه بیشتر مىگردد. از ان بلندى د زمان خود پیغمبر قسمتى از خانههاى مکه پیدا بود، و امروز قسمت زیادترى از شهر مکه پیداست. قله کوه نیز درپشتبامها و از توى اطاقهاى بعضى از طبقات ساختمانهاى مکه به خوبى پیدا است.
«غار حراء» که در قله کوه قرار دارد، بسیار کوچک و ساده است. در حقیقت غار نیست، تخته سنگى عضیم به روى دو صخره بزرگترى غلتخورده و بدین گونه تشکیل غار حراء داده است. دهنه غار حراء داده است. دهنه غار به قدیر است که انسان مىتواند وارد و خارج شود. کف آن هم بیش از یک متر و نیم براى نمازگزاردن جا دارد.
غار حراء جائى نبوده که هرکس میل رفتن به آنجا کند، و محلى نیست که انسان بخواهد به آسانى در آن بیاساید. فقط یک چیز براى افراد دوراندیش در آنجا به خوبى به چشم مىخورد، و آن مشاهده کتاب بزرگ آفرینش و قدرت لایزال خداوند بى زوال است که در همه جاى آن نقطه حساس پرتو افکنده و آسمان و زمین را به نحو محسوسى آرایش داده است! براساس تحقیقى که ما نمودهایم پیغمبر مانند جدش عبدالمطلب در پاى کوه حراء فىالمثل در خیمه به سر مىبرده و رهگذران را پذیرائى مىکرده و فقط گاهگاهى به قله کوه مىرفته و به تماشاى جمال آفرینش مىپرداخته است که از جمله لحظه نزول وحى، در روز 27 ماه رجب بوده است.
به طورى که قبلا یادآور شدیم، پیغمبر قبل از بعثت هم حالاتى روحانى داشته و تحت مراقبت روحالقدس گاهى تراوشاتى غیبى مىدیده و اسرارى بر آن حضرت مکشوف مىشده است. هنگامى که پانزده سال بیش نداشت، گاهى صدائى مىشنید، ولى کسى را نمىدید.
هفتسال متوالى بود که نور مخصوصى مىدید و تقریبا شش سال مىگذشت که زمزمهاى از پیغمبر مىشنید، ولى درست نمىدانست موضوع چیست؟
چون ازن اخبار را براى همسرش خدیجه بازگو مىکرد، خدیجه مىگفت: «تو که مردى امین و راستگو و بردبار هستى و دادرس مظلومانى و طرفدار حق و عدالت هستى و قلبى رؤوف و خوئى پسندیده دارى و در مهماننوازى و تحکیم پیوند خویشاوندى سعى بلیغ مبذول مىدارى، اگر مقامى عالى در انتظارت باشد، جاى شگفتى نیست. (6)
هنگامى که به سن سى و هفتسالگى میل به گوشه گیرى و انزواى از خلق پیدا کرد، چندین بار در عالم خواب، سروش غیبى، سخنانى به گوشش سرود، و او را از اسرار تازهاى آگاه ساخت، بعدها نیز در پاى کوه حراء و میان راههاى مکه بارها منادى حق بر او بانگ زد. در هر نوبت صدا را مىشنید ولى صاحب صدا را نمى دید!
در یکى از روزها که در دامنه کوه حراء گوسفندان عمویش ابوطالب را مىچرانید، شنید کسى از نزدیک او را صدا مىزند و مىگوید: یا رسول الله! ولى به هرجا نگریست کسى را ندید. چون به خانه آمد و موضوع را به خدیجه اطلاع داد، خدیجه گفت: امیدوارم چنین باشد. (7)
روز بیست وهفتم ماه رجب محمد بن عبدالله مرد محبوب مکه و چهره درخشان بنى هاشم در غار حراء آرمیده بود و مانند اوقات دیگر از آن بلندى به زمین و زمان و ایام و دوران و جهان و جهانیان مىاندیشید.مىاندیشید که خداى جهان جامعه انسانى را به عنوان شاهکار بزرگ خلقت و نمونه اعلاى آفرینش خلق نمده و همه گونه لیاقت و استعداد را براى ترقى و تعالى به او داده است. همه چیز را برایش فراهم نموده تا او در سیر کمالیخودنانى به کف آرد و به غفلت نخورد. ولى مگر افراد بشر به خصوص ملت عقب مانده و سرگردان عرب و بالاخص افراد خوشگذران و مال دوست و مالدار قریش در این اندیشهها هستند؟ آنها جز به مال و ثروت خود و عیش و نوش و سود و نزول ثروت خود به چیزى نمىاندیشند. شراب و شاهد و ثروت و درآمد، ربا و استثمار مردم نگونبخت و نیازمند، تنها اندیشهاى است که آنها رد سر مىپرورانند...
اینک «او» درست چهل سال پرحادثه را پشتسر نهاده است. تجربه زندگى و پختگى فکر و ارادهاش و استحکام قدرت تعقلش به سرحد کمال رسیده، و از هر نظر براى انجام سؤولیتبزرگ پیغمبرى آماده است. آیا در تمام قلمرو عربستان و
مقاله کامل بعد از پرداخت وجه
لینک پرداخت و دانلود در "پایین مطلب"
فرمت فایل: word (قابل ویرایش و آماده پرینت)
تعداد صفحات: 18
ولادت مولی الموحدین...امام عاشقان....راد مرد عالم....امیر مومنان...حضرت علی بن ابی طالب بر همه دوستان مبارک باد...این بار به جای اینکه قلم ناتوانمان را برای توصیف و تعریف اماممان به تقلا بیندازیم و در آخر شرمنده دلمان و آن حضرت شویم، از کلام و نگاه دیگران علی (ع) را می بینیم و می خوانیم....از نگاه آنان که با او هم دین و هم آیین نیستند...اما حقیقت را یافته اند.شاید ما هم اماممان را بهتر بشناسیم
"جرج جرداق"
جرج جرداق"مسیحی، نویسنده معروف لبنانی در کتاب " صوت العدالة الانسانیة " درباره علی ( ع) چنین می نویسد: ای دنیا چه می شد اگر همه نیروهایت را در هم می فشردی و دوباره شخصیتی مانند علی با آن عقل، قلب ، زبان و شمشیر نمودار می کردی؟"
- " اما علی، ما را نمی رسد جز آن که او را دوست بداریم و به او عشق بورزیم، چه او جوانمردی بس عالیقدر و بزرگ نفس بود، از سرچشمه وجدانش خیر و نیکی می جوشید، از دلش شعله های شور و حماسه زبانه می زد، شجاع تر از شیر ژیان بود ولی شجاعتی ممزوج با لطف و رحمت و عواطف رقیق و رافت...
آیا از فرمانروایى خبر دارى که خود نان سیر نخورد زیرا که در کشور او کسانى یافت مىشدند که با شکم سیر نمىخوابیدند و جامه نرم نمىپوشیدند؟! (زیرا در میان ملت کسانى بودند که لباس خشن و درشت مىپوشیدند ) و درهمى را اندوخته خود نساخت؟ و به فرزندان و یاران خود هم وصیت کرد که غیر از این راه و روش نپیمایند. برادر خود را به خاطر یک دینار - که بدون حق از بیت المال طلب مىکرد - مورد بازخواست قرار داد و پیروان و فرمانداران خود را به خاطر یک گرده نان که به عنوان رشوه از ثروتمندى گرفته و خورده بودند، تهدید کرد و به محاکمه و دادگاه کشانید.
نزد حقیقت و تاریخ یکسان است او را بشناسى یا نشناسى. تاریخ و حقیقت گواهى مىدهند که او وجدان بیدار و قهار، شهید نامى، پدر و بزرگ شهیدان، على بن ابى طالب، صوت عدالت انسانى، شخصیت جاویدان شرق است ! اى جهان چه مىشد اگر هر چه قدرت و قوه دارى به کار مىبردى و در هر زمان علیى با آن عقلش، با آن قلبش، با آن زبانش، و با آن ذوالفقارش، به عالم مىبخشیدى؟ !
در کوفه غافلگیر و کشته شد، شدت عدلش موجب این جنایت گردید!... پیش از مرگش درباره قاتل خود گفت:" اگر زنده ماندم خود می دانم و اگر درگذشتم کار به دست شماست، اگر درگذرید به تقوا نزدیک تر است!..."
" جبران خلیل جبران"
که از علمای بزرگ مسیحیت، مرد هنر و صاحب ذوق بدیعی است لب به ستایش علی گشوده و چنین می گوید:" به عقیده من علی بن ابیطالب ( پس از پیامبر) نخستین مرد از قوم عرب است که وجودش، همه فضائل کامل بودن را در قوم خویش دمید و آهنگ آن را به گوش مردمی رسانید که پیش از آن مانند آن را نشنیده بودند و در بین تاریکی های جاهلیت از روش روشن او متحیر ماندند؛ پس کسی که طریق علی را پسندید به فطرت سلیم بازگشت و آن که از باب خصومت وارد شد جاهیلت را ترجیح داد."جبران معتقد بود که:" دو طایفه شیفته روش علی بودند یکی خردمندان پاکدل و دیگری نیکو سرشتان با ذوق، علی بن ابیطالب شهید عظمت خویش گشت او از دنیا رفت در حالی که نماز بر زبانش جاری و دلش از شوق خدا لبریز بود. مردم عرب، حقیقت مقام او را درک نکردند تا گروهی از مردم کشور همسایه آنها( ایران) برخاسته، این گوهر گرانبها را از سنگ تشخیص داده و او را شناختند."
جبران اضافه می کند که:" علی (ع) مانند پیغمبران درگذشت، مقام و شأن او در بصیرت و بینایی چون پیغمبران، مختص شهر، بلد، قوم، زمان و مکان نبوده و شخصیتی بین المللی داشت."