اینو دیدی

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

اینو دیدی

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

مقاله سرگذشت و احوال مولوی

اختصاصی از اینو دیدی مقاله سرگذشت و احوال مولوی دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

مقاله سرگذشت و احوال مولوی


مقاله سرگذشت و احوال مولوی

این محصول در قالب ورد و قابل ویرایش در 128 صفحه می باشد.

 

فهرست مطالب

عنوان  صفحه

فصل اول: «سرگذشت و احوال مولوی».............

1-1سرگذشت و احوال مولوی ....................

1-2افکار و عقاید عرفانی ....................

فصل دوم «مولوی چه می گوید؟».................

2-1مسلک عرفانی و افکار و عقاید مولوی .......

2-2علم الیقین-عین الیقین-حق الیقین..........

2-3تعلق –تخلق –تحقق.........................

2-4پایه اصلی مسلک و طریقه عرفانی مولوی .....

2-5 رسالت عرفانی و ادبی مولوی ..............

2-6فروغ خورشید روح بخش عرفان مشرق...........

2-7طریق اصلاح نفوس و درمان دردهای اجتماعی و روحانی بشر   

2-8داروی دردهای روحانی پنهانی بشر ..........

2-9پراکندگی و جمعیت حواس و اوقات ...........

فصل سوم : «مولوی و حافظ»....................

3-1-عشق از دیدگاه مولوی ....................

3-2-پیر از دیدگاه مولانا  ...................

3-3جام جم ا زدیدگاه مولانا...................

3-4مولوی و حافظ ............................

فصل چهارم: «مرغ باغ ملکوتم، نیم از عالم خاک

4-1 درمراحل سیرو سلوک علمی و عرفانی ........

4-2 دوره ی اول زندگانی با شخصیت اول مولوی ..

4-3 دوره ی دوم و شخصیت دوم مولوی ...........

4-4 شخصیت سوم و فعلیت نهایی مولوی ..........

4-5 تقسیم بندی .............................

1-4-5افکار و عقاید مولوی....................

2-4-5مارمیت اذرمیت .........................

1-2-4-5شعار مسلک علمی و عرفانی و کلید رمز افکار و عقاید مولوی

3-4-5جبر واختیار و قضا و قدر ...............

1-3-4-5قضا و قدر ...........................

2-3-4-5تجلی و ظهور حق درمظاهر بشری و صدور معجزات و کرامات از انبیا واولیای خدا ................................

4-4-5 اتصال پنهانی روح انسان کامل به مبدأ غیب مجرد الهی

فصل پنجم : «آشنایی بیشتر با اشعار مولانا»

5-1شرح برخی از ادبیات مثنوی شریف

5-2شرح سه غزل شیوا از مولانا

5-3چند نمونه از کنایات اشعار مولوی

5-4القاب شعر اودبا و علما و هنرمندان ایران


سرگذشت و احوال مولوی

    جلال الدین محمد فرزند بهاء الدین محمد معروف به «بهاء الدین ولد» و ملقب به «سلطان العلما» فرزند حسین بلخی، این خانواده پدر بر پدر ازمردم خراسان قدیم ساکن ناحیه ی بلخ بوده اند و به  نسبت بلخی و خراسانی شهرت داشته اند؛ اما شهرت مولوی به «مولانای رومی» و «مولای روم» بعد از آنست که از بلخ مهاجرت کرده و در شهر «قونیه» موطن برگزیده اند که از بلاد معروف آناتولی و آسیای صغیر و ترکیه ی فعلی است و آن را در قدیم کشور «روم» می گفتند؛ به طوری که نگارنده تبع کرده ام این شهرت از اوایل قرن ششم هجری به بعد است. برای اینکه من درمؤلفات نیمه‌ی اول این قرن دیده ام که ازمولوی به عنوان «مولانای روم» اسم برده و اشعاری نقل کرده اند؛ برای کسانی که سرگذشت مولوی را از روی کتاب ها خوانده اند هم این نکته تازگی دارد، زیرا تاکنون دیده نشده کسی متعرض باشد از این که چه تاریخ مولوی را به عنوان «مولانای روم» یا «ملای رومی ها» خوانده اند.

    ولادت مولوی در بلخ روز یکشنبه ششم ربیع الاول سنه 604 و وفاتش در قونیه هم در روز یکشنبه پنجم جمادی الاخر سال 672 هجری قمری است. همان سال که نابغه‌ی فلسفه‌ی ریاضی خواجه نصیر الدین طوسی و برخی بزرگ مردان دیگر فوت شده اند. مدت عمر مولانا جلال الدین به حساب شمسی 66سال و به حساب قمری 68 سال و 89 روز یعنی سه ماه و یک روز کم بود.

    پدرش بهاء الدین ولد با خانواده به قصد زیارت کعبه‌ی معظمه و انجام عمل حج درحدود سال 616 که گیراگیر حمله ی مغول به ایران است ازبلخ مسافرت کرد. درحقیقت سبب عمده‌ی این مسافرت یا مهاجرت رنجشی بودکه در باطن از سلطان محمد خوارزمشاه داشت، خواه باعث مسافرتش، گزاردن مناسک حج و خواه و رنجش از سلطان محمد باشد، این ها همه علل و اسباب ظاهری بود و حقیقت امراراده ی حج بود که می خواست آن نهال الهی یعنی وجود مولوی را که درآن وقت حدود سیزده ساله بود از آن آفت خانمانسوز هجوم شوم مغول محفوظ نگاه بدارد و او را در سرزمینی دو از فتتنه پرورش دهد تا همچون درختی بارآور، سایه بر سر مشرق و مغرب عالم افکند.

این سبب ها برنظر ها پرده هاست

 

که نه هر دیدار صنعش را سزاست

از مسبب می رسد هر خیر و شر

 

نیست اسباب و وسایط را اثر

از این ادبیات مولوی بر می آید که همه چیز در دید و قدرت آفریدگار بی همتاست و دلیلش برهیچ کس آشکار نیست. آری! حق نمی خواست که این چراغ فیض رحمانی درآن تندباد شیطانی خاموش شود و چشم جهان بشریت از انوار تابناک او بی نصیب بماند. خلاصه مولوی درآن وقت که حدود 13 سال داشت همراه پدرو مادرش از بلخ سفر کرد. گفته اند که پدرش درعبور از نیشابور شیخ فریدالدین عطار نیشابوری معروف را که صاحب تذکره الاولیا و منظومه های منطق الطیر و اسرارنامه و مصیبت نامه است ملاقات کرد و شیخ عطار نسختی از «اسرارنامه»‌ی خود را بدو هدیه نمود و برای مولوی به فراست ایمانی، آتیه‌ی درخشانی را پیش بینی کرده و به پدر او گفت که این پسر راگرامی بدار، باشدکه نفس گرم او آتش، در سوختگان عالم زند.

«مقدمه»

ادبیات در هر شکل و قالبی که باشد، نمایشگر زندگی وبیان کننده‌ی ارزش ها و معیارها وویژگی هایی است که زندگی فردی و جمعی برمحور آنها می چرخد. نقد وبررسی و ارزیابی آثار ادبی نیز چنین است و نمی تواند بدور از آن ارزش ها و معیارها باشد و بی توجه از کنار آنها بگذرد. به عبارت دیگر نقد و بررسی آثار ادبی از دیدگاهی می توان درس زندگی نامید، باهمه‌ی گستردگی و تنوع و خصوصیات و مظاهر آن.

ادبیات از دو دیدگاه ما را با زندگی پیوند می‌دهد: از گذرگاه عاطفی، وقتی که آنرا می خوانیم، از گذرگاه خرد ورزی، وقتی که آنرا بررسی و نقد می کنیم؛ وقتی ما قطعه شعری را می خوانیم، عواطف و احساسات ما با عواطف و احساسات شاعر جنبه‌‌های مشترک پیدا می کند و با او هم سوئی روانی پیدا می کنیم، و یا وقتی سر‌گشتکی را در مطالعه می آوریم، به قول «آندره موروا» در حادثه‌ی کشاکش بزرگی قرارمی گیریم و لحظات زندگیمان با آن حادثه     آمیختگی پیدا می کند؛ دراین موارد نفس و جان ما می تواند از اثر پذیری برکنار بماند. از جهت خردورزی نیز، اگر به درستی به تحلیل و نقد آثار ادبی بنشینیم و جنبه های مثبت و مفنی آنها را دریابیم، زندگی را مطرح ساخته ایم؛ مطالعه وبررسی آثار ادبی باید با بررسی جنبه های زبانی، هنری ومحتوایی همراه باشید، به این معنی که پس از حل دشواری های واژه ای و تعبیرها و اصطلاحات متن و اشاراتی که به تارخ و قصص و اساطیر ممکن است وجود داشته باشد، باید به بررسی ارزش هنری و سپس به تجزیه و تحلیل محتوای آن بپردازیم. اندیشه های والا و ارزشمند را باز نماییم و پندارهای سخیف و کج اندیشی های نابخردانه را نقد کنیم. عبارات وابیات و تعبیرهای زیبا و استوار را با دلیل وحجت نشان دهیم و ابیات و جملات و عبارات نازیبا و نااستوار را باز نماییم. و اگر اثر شکل داستانی دارد، آنرا از جهت شناخت داستان بررسی کنیم: مثلاً اگر در داستان رستم و سهراب، فقط واژه دشوار را معنی کنیم و چند ویژگی زبانی را که درسخن فردوسی هست باز گوییم که مثلاً برای یک متمم دو حرف اضافه آورده است، یا «کجا» را در معنی «که» به کاربرده، داستان را به عنوان یک پدیده ی لسانی مطرح کرده ایم. برای آنکه داستان به عنوان یک اثر ادبی مطرح شود، پس از طرح و توضیح نکته های زبانی و ارزش های هنری یا ارزش های مربوط به فنون بلاغی، درمرحله‌ی سوم باید محتوای داستان را از جهت داستان شناسی، و دراین مورد به خصوص از جهت تراژدی شناسی، گره خوردگی، اوج و فرود داستان، جنبه های روان شناختی قهرمانان و سرانجام ظرایفی که داستان را به عنوان تراژدی برتر معرفی می کند، مطرح سازیم.

بنده از تهیه و تحقیق درباره‌ی شعر و ادب فارسی، اهدافی داشتم که یکی از آنها بیان کردن و روشن شدن مطالب دراین باره بود؛ و دراین تحقیق از استاد بزرگوار ادب و شعر فارسی، جناب آقای دکتر ده پنا که دانشجویان را به شناخت و درک ارزش های شعر و متون فارسی تشویق می کنند، تشکر می‌کنم؛

دراین تحقیق از منابع مختلفی استفاده کردم که از آن جمله می توان کتاب مقالات ادبی، اثر دکتر جلال الدین همایی، مکتب حافظ یا مقدمه برحافظ شناسی، تألیف دکتر منوچهر مرتضوی و گزیده‌ی غزلیات مولوی، اثر دکتر سیروس شمیسا است؛ امیدوارم این تحقیق بتواند برای علاقه مندان به شعر و متون فارسی مفید واقع شود و تفکر و توجه آنان را به این موضوع بیشتر کند.


بهاء الدین ولد بعد از اتمام عمل حج دیگر به خراسان برنگشت، برای این که اخبار هجوم وحشیانه‌ی  مغولان را می شنید و بازگشتن او به وطن درآن حال، مصلحت نبود. این بود که سفر به آسیای صغیر کرده و در بلده‌ی لارنده که از توابع قونیه است اقامت جست سلطان علاءالدین، پادشاه آن سرزمین، کم کم به وی ارادت خاص به هم رسانید و مقامش را عزیز وگرامی شمرد. بهاءالدین حدود هفت سال در «لارنده» بود و همان جا مولوی در 18 سالگی با دخترخواجه لالای سرقندی که گوهر خاتون نام داشت ازدواج کرد و سلطان ولا فرزند مشهور وی از بطن همان زمان درسال 622 در لارنده به دنیا آمد.

بهاء الدین دراواخر عمر خود از لارنده به قونیه نقل مکان کردو پس از سه سال در روز جمعه 18 ربیع الآخر 628 درگذشت و درهمان جا مدفون شد. درآن هنگام مولوی 25 ساله بود و تا آن زمان تحت تربیت پدرو سایر اساتید آن عصر از ادبیات فقه و کلام و حدیث و امثال آن اشتغال داشت و در نتیجه‌ی 20 سال تحصیل، عالمی از کاردرآمده و سرگرم تدریس و وعظ و تبلیغ معارف مذهبی شده بود.

درسال 629 که یکسال بعد از وفات پدرش بود، سید برهان الدین محقق ترمذی که از مشایخ طریقت و از دوستان و ارادتمندان پدر مولوی بود به «قونیه» رفت؛ مولوی درخدمت وی وارد سیر و سلوک عرفانی و طریقه‌ی تصوف گردید و مدت 9 سال تحت تربیت او مشغول ریاضت و از کار طریقت بود. پس ازفوت استادش به مدت 5 سال خود به تنهایی همان آداب و رسوم و خلوت نشینی را که از شیخ خود آموخته بود ادامه داد و به مدت 13 سال ریاضت و جهد وی به طول انجامید. در سنه 642 هجری که مولوی 29 سال داشت که به تفصیلی، ملاقات وی با شمس الدین تبریزی دست داد که موجب تحولی عظیم در روح مولوی گردید و به کلی او را منقلب ساخت.


دانلود با لینک مستقیم


مقاله سرگذشت و احوال مولوی

دانلود تحقیق مولوی

اختصاصی از اینو دیدی دانلود تحقیق مولوی دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

دانلود تحقیق مولوی


دانلود تحقیق مولوی

نزد مولوی
 خدا و انسان ، همگوهرند
فقط یک جهان، وجود دارد
بررسی مفهوم ِ« ُجـفـت»
درغزلیات مولوی

سراسرهستی ، یک درخت است
بن درخت ، خداست
بـَر ِ درخت ، انسان است
درتخم ، بُن و بـَر( انسان وخدا )، ُجـفـتـنـد
 بـَرِ درخت که بزمین افتد،
بُن درخت ، یا خدا میشود

نه آن جزوم ، که « غیرکل » بُوَد آن
نخواهم « غـیـر» را ، آری نخواهم
همسرشت و همگوهربودن خدا و گیتی وانسان
انسان، دراندیشیدن ، نگران کُل جانها یا کُل گیتی است
    
***********************
فرهنگ ایران ، جهان را، پیدایش ازیک « بُن» میدانست . واین سراندیشه ، که به ظاهر، بسیار ساده و خام و ناچیز، به نظرما میرسد، پیآیندهای بسیارژرف و گسترده ای، درهمه دامنه های زندگی دارد ،ودرتضاد با همه ادیان نوریست، که جهان را مخلوق اراده و علم یک اِلاه( اله) میدانند . این سراندیشه ، بیان ِ« فهمیدن جهان از یک اصل » ، و «   پیوستگی سراسر هستی باهم، که بیان اصل مهر وعشق است ، و « همگوهری آسمان و زمین ، وخدا و انسان وگیتی » ، پیوستگی فراز وفرود ،و همبستگی ِ تاریکی و روشنی باهم ، و همبستگی درون و برون انسان  باهم بود . جهان و خدا و انسان وجانوروگیاه ، همه ، ازاین یک بُن ، روئیده یا پیدایش یافته بودند .
روئیدن، به معنای « اوج پیوستگی و آمیختگی » بود ، چنانکه ، واژه « وَن » که درخت( vana) باشد به معنای «  vanعشق » هم هست . اینکه سراسر هستی یک درخت است ، کاهش جهان به « هستی گیاهی » نبود ، بلکه درک جهان هستی ، درا وج « همبستگی و باهم آمیختگی همه اجزائش باهم » بود ، و« خدا » ، هستی ِ  جدا وبریده ازاین درخت ، وفراسوی این درخت و خالق این درخت نبود . طبعا ، « همه» ، یک سرشت ویک گوهر داشتند، ودرهمه، یک «آب= شیرابه = مان= ژد= اشه »روان بود ، که همه را با هم میآمیخت ( آمیزش، به معنای مهراست، چون واژه مهر، ازهمین ریشه است . خدا باید با گیتی بیامیزد، تا اصل مهر باشد. خدائی که خالق دنیاست، چون با دنیا نمی آمیزد ونمیتواند بیامیزد ، خدای مهر، نیست)  . برپایه این اندیشه بود که به زبان تصویر ، گفته میشد که کل جهان هستی ، یک درخت است . ازیک تجربه خود ، چه پیآیندهای ژرفی بیرون کشیده بودند که ما امروزه ، برغم آموزه های حاکم ادیان نوری ، بسختی میتوانیم  چنین پیآیندهای فکری را بر پایه تفکرات فلسفی ، دراذهان عموم برانگیزیم . این « آزمون مایه ای » ، دراین فرهنگ ، پیآیندهائی با خود به ارمغان آورد ، که بسختی میتوان ، از « آزمونهای مایه ای دیگر» ، که سپس در دوره های دیگر جانشین آن شد ، بیرون کشید .
این بود که پیدایش بُن، که شاخ وبرگ و میوه وهسته درفرازش باشند ، باهم ، یک کل بهم پیوسته را تشکیل میدادند. این درخت ، هم « بُن» ، وهم ، « شاخ وبرگ و بر» داشت . این ریشه و بیخ ، و آن فراز، باهم « جـفـت » شمرده میشدند . هرچند ازهم دور، ولی دراثر جریان شیرابه ،« وازهم روئی » ، به هم پیوسته و آمیخته بودند . گل و خوشه و بار وبرگ ، میتوانست از ریشه بسیار دور بشود و به آسمان برسد « و آسمان بشود » ، ولی دراثر آن آب= شیرابه = َژد = اشه = مان ، همسرشت و همبسته بود. بیخ این درخت هستی ، خدا بود، و« بارو بـَر» این درخت ، انسان . این بود که انسان وخدا ، همگوهر بودند . خدا ، خالق انسان نبود ، بلکه خدا ، بُن انسان بود ، و همچنین انسان ، بُن خدا بود . انسان ، ازخدا ، روئیده بود . خدا ، درانسان و زمین و جانورو….، درخت شده بود، و این « باروبر» به زمین میریخت و « بُن = خدا » میشد .  سراندیشه ای که دراین تصویرنهفته است ، فوق العاده ژرف است . آنها ، « صورت اندیش » بودند ، نه « مفهوم اندیش » . کاستن « صورت اندیشی» به « تشبیهات » ، نفی کردن این فرهنگست . فلسفه ، با اندیشیدن در مفهومات ، آغازنشد ، بلکه از اندیشیدن درصورت ، آغازشد . این « هسته و تخم » فراز درخت ، به خودی خودش ، پیکریابی سراندیشه « جفت » است . خدا (= بن ) و انسان( = باروبر) ، جفت همند .« تـخـم » ، هم بُن (= خدا )، و هم بَر( = انسان) است . اینست که همه واژه هائی که ، هم معنای « تخم » یا « خوشه= جمع تخم ها، مانند سنبل » هستند، بیان « اصالت درآفرینندگی »  هستند .
تخمی که فراز درخت ، برومیوه بود ، وقتی فرو افشانده میشد ، بـا ز، گیاه و درخت تازه ای ازآن میروئید . ازاین رو ،« تخم » ، هم بر بود ، هم بیخ . هم ، سر بود ، هم بُن . بدین علت ، تخم ،  دوسـر» است ، چون سر، معنای بُن را هم دارد . « سر» و « تخم » و « اند= َهند » و « من = مینو» و « َاست = هسته » و « بُن= بَن » ....، دارای دومعنای متضاد باهمند ، چون آنها ، ویژگی جفتی داشتند. درتخم وتخمدان و بُن و هسته ، آنچه هم بیخ و آنچه هم باروبر، بود ، به هم پیوسته بودند  . این اندیشه سپس درادیان نوری ، شکل تشبیهی به خود گرفت، و پیامبران نوری ، گفتند که ما « الف و- ی - ، یا آلفا و اُمگا، یا آغازو انجام » هستیم ، ما اول و آخریم . درقرآن از آدم گرفته تا محمد ، همه پیامبران ، مسلمانند . اسلام را محمد ، دین همه پیامبران پیشین میکند. بدینسان ، اسلام ، هم آغازاست هم پایان .  این« تشبیه سازی یا همانند سازی »، بکلی سراندیشه اصلی را تاریک میسازد ، چون هم بیخ وهم بر بودن ، معنای جفت بودن ، و یکی بودن وآمیخته بودن ، و همگوهر بودن و عشق را داشته است . این اندیشه درگرشاسپ نامه اسدی، برزبان یک « برهمن » نهاده میشود. چنانچه سپس بررسی خواهد شد ، « برهمن» ، همان « بهمن » است ، و چکامه سرایان ایران ، برای نجات اندیشه های ایران از دستبرد اسلام ، آنها را به « برهمن هندی » نسبت میدادند :
درختی شناس این جهان فراخ   سپهرش چوبیخ ، آخشیجانش شاخ
ستاره چو گلهای بسیاراوی   همه رستنی برگ و ما بار اوی
همی هرزمان نو برآرد بری    چو این شد کهن، بردمد دیگری
بدینگونه تا بیخ وبارش بجای    بماند ،  نه پوسد، نه افتد زپای
درخت آنکه ، زو آدم آمد برون
بدان ، کاین بود کت بگفتم که چون
به تخم درخت ارفتی در گمان
نگه کن« برش » ، « تخم » باشد همان
بر این جهان ، مردم آمد  درست
چنان دان که تخمش، همین بُد ، نخست
اگر دقیق شویم ، دیده میشود که دراین جهان بینی ، « بَرَش» ازسر، « همان تخم نخست » میشود ، و درواقع اگر بطورمنطقی اندیشیده شود  ، خالقی برای خلق کردن ، درمیان نیست، چون این حرکت ، گشتی و گردشی است . همین « گشتی بودن، که بُن ، باز، برمیشود » ، در رقص (= وشتن ) بازتابیده میشود . و گوهر حرکت درجهان ، رقص میشود . « ارک ، که همان هرک، و حرکه ، حرکة » شده است ، به « تاب خوردن کودکان درجشن ها » گفته میشود که « نوسان و گشت وبازگشت » حرکتست .
هر« حرکتی و تغییری و دگرگونی» ، رقص و شادی وجشن است. طبعا این حرکت ، شامل پدیده « زمان » میشود ، و زمان ، ازآن رو، « سپنجی » است ، چون  روند ِ « جشن و مهمانی و شادی » است . جنبش زمان ، جشن ورقص است . این واژه « سپنجی» که همان واژه « سکولار» است ، با چیرگی ادیان نوری ، مفهوم « زمان گذرا و فانی» را گرفته است  .

 

 

شامل 29 صفحه word


دانلود با لینک مستقیم


دانلود تحقیق مولوی

جزوه مخابرات 1 دکتر مولوی دانشگاه فردوسی مشهد

اختصاصی از اینو دیدی جزوه مخابرات 1 دکتر مولوی دانشگاه فردوسی مشهد دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

جزوه مخابرات 1 دکتر مولوی دانشگاه فردوسی مشهد


جزوه مخابرات 1 دکتر مولوی دانشگاه فردوسی مشهد

این جزوه به صورت دستنویس است.

این جزوه درس مخابرات 1 دکتر مولوی دانشگاه فردوسی مشهد می باشد که به تشریح مباحث مطرح در این واحد درسی پرداخته است.

این جزوه در 101 صفحه با کیفیت عالی اسکن شده و امیدواریم در جهت کمک به شما عزیزان مورد استفاده قرار بگیرد.


دانلود با لینک مستقیم


جزوه مخابرات 1 دکتر مولوی دانشگاه فردوسی مشهد

کارافرینی مولوی ، خداوندگار عشق و عرفان

اختصاصی از اینو دیدی کارافرینی مولوی ، خداوندگار عشق و عرفان دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

کارافرینی مولوی ، خداوندگار عشق و عرفان


کارافرینی مولوی ، خداوندگار عشق و عرفان

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

 

فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

 

تعداد صفحه:5

فهرست و توضیحات:

مقدمه

بیان مسئله

اهمیت و ضرورت مسئله

اهداف تحقیق

مولوی ، خداوندگار عشق و عرفان

سراینده کتاب عظیم مثنوی ، مولانا جلال الدین محمد بلخی که باید از سلاله ی پیامبران شعر و ادب فارسی بلکه خلاق ترین و خدایی ترین ا«ها باشد. زندگی اش ساپا معنی و عشق بود که البته صورت ظاهر و دنیایی آن نیز دانستی و دلپذیر است . او جلا لالدین محمد نام داشت و در حدود سال 604 هجری در بلخ – که آن روزها زیر نفوذ خوارزمشاهیان بود – دیده به جهان کشود . پدرش بهاء الدین ولد ، معروف به      « سلطان العلما » واعظی زبان آور و صاحب نام بود . که به صوفلیه گرایشی خاص داشت و مجموعه سخنان او اکنون باقی است و با عنوان معارف بهاء ول در تهران به چاپ رسیده است .

             جلال الدین هنگام فوت پدر ، جوانی بیست و چهار ساله بود. با این حال به درخواست مریدان ، بر مسند تدریس و منبر و وعظ و بهاء ولد نشست .یک سال بعد برهان الدین محخقق که از مریدان قیدم بهاء ولدبود. به شوق دیدار وی به قونیه آمد اما استاد مرده بود . جلال الدین که خود بر مسند پدر تکیه زده بود، دسا ارادت به این شاگرد پیش کسوت پدر داد و برهان الدین هم به حرمت حق استاد ، فرزند وی جلال الدین را تحت ارشاد و تربیت خوی درآوردو او را به حلب و دمشق فرستاد تا اندوخته های بیشتری فراهم آورد و خود هم اندک اندک وی را با معارف صوفیه و مراحل سیر و سلوک آشنا کرد.

             برهان الدین به سال 638 هـ . درگذشت و جلال الدین از همدمی با آن مرشد پیر هم محروم ماند . در همان حال ، حوزه ی درس و وعظ او رونق فراوان یافته بود .در سال 642 هـ . حادثه ای شگرفت در زندگی مولانا روی داد ،در آن سال مردی ژولیده موی و شوریده سر موسوم به شمس تبریزی که از بسیاری سفر و بی قراری که داشت وی را شمس برنده و آفاقی ( به معنی هر جا گرد ) نیز می گفتند . گذارش به قونیه افتاد . آشنایی با شمس ، به یک باره سرنوشت و درس و وعظ و مریدان و شاگردان جلال الدین را دگرگون کرد .

             صحبت این درویش بی سر و سامان چنان انقلابی در روح مولانا پدید آورد که درس ووعظ را کنار گذاشت و یک باره دل به هم نشینی و همدمی وی تسیلم کرد . مولانا ساعت ها و روزها با شمس در خلوت بود و عوض هرکاری ، به سماع و وجدو حال می پرداخت . این امر سبب ناخشنودی وخشم مریدان و حتی خانواده  مولانا شد . مریدو مراد را سرزنش ها کردند و به ویژه شمس را جادوگر خواندند و به هلاک تهدید کردند تا آنجا که وی به ناچار قونیه را ترک گفت وبه دمشق رفت اما غیبت شمس از قونیه چندانی به درازا نکشید ، زیرا مولوی ، سلطان ولد ، پسر خویش را از پی او فرستاد تا وی را به قونیه بازآورد . این بار ، مریدان در پی آزار و هلاک او برآمدند . شمس از قونیه دل برکند و از آن شهر برفت و دیگر کس ازوی نشانی نیافت.مولانا تا پایان عمر از دیدار با شمس ناامید نشد و حتی دوبار به طلب او عزم دیار شام کرد .

             باری ، غیبت  ناگهانی شمس نه تها مولوی را به جای اول خود باز نیاورد ، بلکه بیش از پیش وی را به دنیای عشق و هیجان کشانید و بر خلاف انتظار مریدان ، او خود رایک باره تسلیم وجد و سماع کرد و غزلهای شورانگیز و پر ذوق و حالی سرود که مجموع آنها به نام « دیوان کبیر یا کلیات شمس تبریزی » نام بردار گشته است .


دانلود با لینک مستقیم


کارافرینی مولوی ، خداوندگار عشق و عرفان

دانلود مقاله مولوی

اختصاصی از اینو دیدی دانلود مقاله مولوی دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

دانلود مقاله مولوی


دانلود مقاله مولوی

مولد مولانا شهر بلخ است و ولادتش در ششم ربیع الاول سال ۶۰۴ هجری قمری اتفاق افتاده و علت شهرت او به رومی و مولاناءروم همان طول اقامت وی در شهر قونیه که اقامتگاه اکثر عمر و مدفن اوست بوده لیکن خود وی همواره خویش را از مردم خراسان شمرده و اهل شهر خود را دوست می داشته و از یاد آنان فارغ نبوده است.
نسبتش بگفته ی بعضی از جانب پدر به ابوبکر صدیق می پیوندد و اینکه مولانا در حق فرزند معنوی خود حسام الدین چلپی گوید:(صدیق ابن الصدیق رضی الله عنه وعنهم الارموی الاصل المنتسب الی الشیخ المکرم بما قال امسیت کرد یا و اصبحت عربیا ) دلیل این عقیده توان گرفت چه مسلم است که صدیق در اصطلاح اهل اسلام لقب ابوبکر است و ذیل آن بصراحت می رساند که نسبت حسام الدین با بو بکر با لاصاله نیست بلکه از جهت انحلال وجود اوست در شخصیت و وجود مولوی که مربی و مرشد او وزاده ی ابوبکر صدیق است و صرف نظر از این معنی هیچ فائده بر ذکر انتساب اصلی حسام الدین به ارومیه و نسبت او از طریق انحلال و قلب عنصر بشیخ مکرم یعنی ابوبکر مترتب نمی گردد.
نام مولانا بنا به قول اغلب تذکره نویسان محمد ولقب او را جلال الدین است وتمامی مورخان او را بدین نام ولقب نام برده اند . احمد افلاکی از بها ولد نقل می کند که ( خداوندگار من از نسل بزرگ است ) و اطلاق خداوندگار با عقیده ی الوهیت بشر که این دسته از صوفیه معتقد ند و سلطنت و حکومت ظاهری و باطنی اقطاب نسبت  بمریدان خود در اعتقاد همه ی صوفیان تناسب تمام دارد از همین نظر است وبهمین مناسبت بعضی اقطاب بآخر و اول اسم خود لفظ شاه اضافه کرده اند .
لقب مولوی نیز که از دیر زمان میان صوفیه و دیگران بدین استاد حقیقت بین اختصاص دارد در زمان خود وی و حتی تا قرن نهم نیز شهرت نداشته و ممکن است این لقب از روی عنوان دیگر یعنی مولا روم گرفته شده باشد.

مولانا و جهان ما
چند بیت از اشعار مولوی :
مولوی

 

 

شامل 12 صفحه فایل word

 


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله مولوی