دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .
لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*
فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)
تعداد صفحه: 25
لیبرالیسم
مقدمه:
پس از تحولاتی که در نتیجة پیدایش رنسانس در اروپا رخ داد، یکی از پرنمودترین نحله های فکری که تمام ساختارهای اجتماعی، فرهنگی، اخلاقی و سیاسی را در بر گرفته و زندگی آدمی را در مسیر سلسله ای از تغییرات قرارداد لیبرالیسم بود که مثابه یک ایدئولوژی در سراسر جهان غرب به جای ادیان الهی مطرح شد.
به دلیل اینکه این جریان فکری، اجتماعی و سیاسی در عصرهای اخیر، از جاذبه هایی هم برخوردار شده و در کشورهای شرقی و مقر ادیان ابراهیمی و پایگاه های اسلامی هم مورد توجه خیل روشنفکران قرار گرفته نسبت به آن تبلیغات فراوانی صورت گرفته و نیز به دلیل سنت شکنی ها و دین ستیزهایی که داشته و مدتها است که پس از رنسانس داعیه اداره جهان و رهبری فکری بشر را داشته شایسته بررسی ئ تامیل بیشتر است و این بررسی از آنجا بیشتر اهمیت می یابد که به دلیل توجه و توسعه و به میدان آمدن فناوری نوین و رسانه های پیشرفته ارتباطات جمعی و سطح پوشش هایی که لیبرالیسم مدعی آن می باشند لیبرالیسم نه تنها در حوزه اندیشه بلکه می خواهد دنیای بودن و عمل کردن را به سامان برساند و بسان اقلانیتی ظهور و نمود یابد. از سوی دیگر دین به عنوان یک واقعیت انکارناپذیری وجود دارد که در نوع تفکر، زیست و حیات سیاسی ملت – دولتها می تواند نقش بازی کند و عده ای از منورالفکرهای وطنی در کشورهای اسلامی علی رغم تکوین روحیه و شخصیت ایشان در نظام های غربی و ماهیت لیبرالیستی اما تعلقاتی به حوزة به عومل و دلایل متعددی دارند که هموراه می کوشند تا با خرج کردن از دین به کیسة لیبرالیسم و به نفع جریان غالب نوعی العاب دینی به عملکرد خود بدهند و عملاً آنچه بکنند که نظام جهانی از ایشان توقع دارند.
این مهم در مقولة نسبت دین و لیبرالیسم، می گنجد و اینکه آیا ساسااً دین نسبت و ارتباطی با لیبرالیسم دارد یا نه بحث ها در ادامه در این خصوص می باشد و می کوشیم تا با بررسی اجمالی ماهیت لیبرالیسم و دین به بررسی نسبت، ارتباط و سازگاری یا عدم موارد فوق بپردازیم. (به عون اله متعالی)
تحلیل مساله «نسبت دین و لیبرالیسم»
پرسش از «نسبت دین و لیبرالیسم» یک پرسش «مرکب» می باشد که در حقیقت سوالات و پرسشهای بسیاری را در درون خود دارد که پش از تحلیل مفاهمی مندرج در مساله مذکور وضوح می یابند. اولین ابهام در مفهوم واژه «نسبت» است. گاهی به جای واژه «سبت» در مساله مورد نظر ما واژه «رابطه» به کار می ورد.
«رابطه منطقی – تولیدی، رابطه روش نشاختی، رابطه معرفت شناختی، راذبطه تولدیدی – مصرفی، رابطه مبتنی بر اصل رفع تعارض و رابطه دیالوگی»
همچنین از مفهوم «نسبت» نیز می توان استفاده های زیادی کرد که برخی از آنها عبارتند از:
- نسبت به معنای مقایسه دو امر که خود به دو بخش تقسیم می شود:
الف – مقایسه ذوشی: به عنوان دو مفهوم کلی از حیث مصادیق یا دو مجموعه از حیث اعضاء
ب – مقایسه دو قضیه
- نسبت دوشی ء به معنای «تاثیر و تاثر» دو شی برو از هم
- نسبت دو شی ء به معنای مقایسه آنها از حیث شیء سوم.
در مساله نسبت دین و لیبرالیسم، آنچه بیشتر از مفهوم «نسبت» همراه شده است مربوط به مفهوم سازگاری است.
- CONPLEX
- برای بررسی بیشتر به روش شناسی مطالعات دینی نوشته احمد فرامرز قرامکلی مراجعه شود.
- لیبرالیسم در مقام تعریف
لیبرالیسم از تفکرات و فحله های فکری جدیدی است که در اروپای معاضر هم به عنوان یک نظریه و آموزه و هم به عنوان یک برنامه عمل به وجود آمده و به خود سامان بخشیده است و یک جریان غالب در غرب است که امواج آن به گوشه و کنار جهان هم رسیده است.
مهم ترین چیزی که در مرحله نخست باید آن را مورد دقت و ارزیابی قرار داد، تعریفی منطبق بر واقعیت لیبرالیسم است. تا در پرتو آن چیستی لیبرالیسم کاملاً روشن و نمودار گردد.
کلمة لیبرالیسن از واژة Liberty گرفته شده که به مفهوم آزادی است و کلمه Liberall به معنای فرد آزادی خواه است. این کلمه هم اکنون به عنوان جریانی آزادی خواهانه که دارای بنیادهای معرفتی، نظری و تئوریک خاص است، در غرب شناخته می شود. این کلمه به معنای نوعی خاص از آزادی خواهی است نه به معنای هر نوع آزادی خواهی، زیرا اگر چنین باشد باید مخالفان لیبرالیسم را مخالفان آزادی خواهی بدانمیم و حال آنکه همه مخالفان لیبرالیسم، مخالفان آزادی نیستند. پس لیبرالیسم به مفهوم نوعی خاص از آزادی خواهی است که جوهر لیبرالیسم با همان مفهوم خاص انطباق دارد نه با مفهومی دیگر. لذا در یک تعریف کلی تر می توان گفت لیبرالیسم طرز تفکر معرفتی، سیاسی، اقتصادی و اجتماعی است که به نوع خاصی از آزادی فرد منجر می شود و در تمام ظهوذ و عینیت اجتماعی همچون یک ایدئولوژی عمل می نمیاید. این طرز تفکر از محصولات عضر روشنگری و متعاقب آن در حد تعاقب پیدایش رنشانس شکل گرفته و به وجود آمده است.
- مبانی جوهری لیبرالیسم
ما نمی توانیم بدون اینکه به مبانی ظهور لیبرالیسم پی ببریم، مفهوم سازی دقیقی از آن ارایه نماییم. بدین سبب لازم است ابتدا مبانی اصلی پیدایش لیبرالیسم را درک نماییم تا تعریف و مفهوم اصلی آن دریافت شود.
لیبرالیسم در تقابل با نظام و تفکر توتالیتر که با لعابی صوری از مسیحیت در اروپا حاکمیت یافته بود، به وجود آمد، حاکمیتی هزار ساله که در اواخر آن، مخالفت های شدیدی با عقلانیت، علم و آزادی صورت گرفت. در تفکر مسیحی، علم، نوآوری و پرسش گری که منجر به ایجاد سوال در برابر حاکمیت مسیحی می شود، ممنوع شناخته شده بود. این وضعیت، تاریخ طولانی را در اروپا به خودش اختصاص داد.
نهضت پروتستان که افراد ی همچون کالون و لوتر آن را در اروپا عرضه کردند. عصر روشنگری را رقم می زند و لذا گفتمان پرسش گری در عصر روشنگری همچون رویکریدی عالب مطرح می شود.
عضر روشنگری بر هم زننده مناسبت های پیشین است، زیرا نقطه ثقل تلاش های پیش گامان عصر روشنگری در برابر دگماتیزم مذهبی حاک بر ساختار حکومت های مسیحی، بر عنصر آزادی بوده است. پافشاری پیش گامان عصر روشنگری بر سلسله ای از عناصر پایه و بنیادی سب می شود در فاصله ای کوتاهد لیبرالیسم به عرصه حیات فکری سیاسی و اجتماعی غربیان وارد شود. از این جهت لازم می نماید که به مبانی جوهری لیبرالیسم اشاره کنیم تا چیستی و ماهیت آن، به طور عینی و ملموس، مشخص گردد.
لیبرالیسم را می توان ترجمان اصالت فرد دانست. لیربالیسم ارزش مطلق هستی فرد را با هیچ مانع و رادعی مطرح می کند.
«در شیوه های رنگارنگ لیبرالیسم، اصلی روشن و استوار تر از اصلی که انسان را به غایت برین می رساند، نمی توان یافت، همه نام آوران فلسفه از متالهان گرفته تا سیاسی نگاران آغاز سده ی ما، در این برکشیدن فرد همبازند. و در واقع لحظه های مهم تاریخ، مانند اصلاح دینی، انقلاب های انگلستان، آمریکا و فرانسه در رابطه با این اصل، معنا می دهند و بالاخره، فرد، چون غایت اصلی نگریسته شد»[1]
«در حقیقت لیبرالیسم، اهمیت نقش های متقابل را رد نمی کند و مکانیسم های اجتماعی و تاثیر گروه بر رفتارهای فردی را نادیده نمی انگارد. آنچه لیبرالیسم مردود می شمارد، این است که برای کنش این نیروها هدفی بیرون از فرد درنظر گرفته می شود. از این دیدگاه، همه چیز گرداگرد فرد می گردد و جامعه به معنای کامل واژه، هماتنا محیطی است برای حفظ و نگهداری زندگی فرد و ایجاد امکان لازم برای شکوفایی اش»[2]
عقل و خرد را به دو نوع کلی و جزئی تقسیم نموده اند و این تقسیم، مورد پذیرش اکثر فیلسوفان غرب هم قرار گرفته است. عقل کلی نگاهی سیستمی و کل نگرانه به مجموعه نظام هستی مجموعه تعالی خواهی های روحی می کند، وظایف و رسالت های ماورایی و پیام های قدسی را می شنود و سر در آستانه آفریننده و امر متعالی می ساید اما عقل جزئی عقل سود محور و لذت گراست، عقلی که به امور جزئی عالن نظر می کند و حسابگری ها و سنجش هایش با محور قرار دادن سود و لذت است. عقلی که به امور جزئی عالم نظر می کند و حسابگری ها و سنجش هایش با محور قرار دادن سود و لذت است و به این خاطر هم امور ماورایی را نمی پذیرد و قادر به شناخت خوبی های مطلق و امور ماورایی نمی باشد، زیرا دایره قضاوت هایش، امور محسوس طبیعی و تجربی است.
روح عقلانیت لیبرالی را باید مواجهه با مذهب نامید و چنانکه بدان اشاره نمودیم، لیبرالیسم در پی دست یابی به شویه های حاکمیتی است که بر قانون بشری ابتناد داشته باشد و لذا به نقادی علیه مذهب و امور قدسی مبادرت می نماید، چنانکه در آغاز نشو و نمای لیبرالیسم افرادی همچون مارتین لوتر و کالون دست به یک جنبش مذهبی زدند که با معرفی سازی شریعت مقارنه داشته باشد.
«باری این مهم بدین گونه به انجام رسید که نویسندگان سده هجدهم با یاری خردباوری، الهیات و اخلاق مذهبی را به شیوه ای بی سابقه، با باد انتقاد بی رحمانه ای گرفتند»[3]
نگرش به عقلانیت و خرد جزئی رویکرد می شد که لیبرال ها آن را آموره جوهری دیگر لیبرالیسم می انگاشتند و در اصل، چره واقعی لیبرالیسم را باید در خردباوری محض و افراطی آن بسان یک نحله و همچون قطبی مرکزی تلقی نمودند.
گرایش به عقلانیت جزئی و حل همه امور بشری به وسیله آن، چره واقعی لیبرالیسم را آشکار نمود و لیبرالیسم بدین سان خود را از قیمومیت باورهای دینی رها ساخت.
ژرژ بوردو چنین می نگارد که:
«چنین نگرشی (به عق) سه پیامد مهم داشت، نخستین پیامد عبارت بود از رهایی فرد از دل مشغولی هایی که ایمان دینی می توانست در مورد رفتار اجتماعی، در وی بیدار کند چون قلمرو خدا فراسوی این جهانی است... دومین پیامد، ناشی از به کنار نهادن دریافتهای انجیلی از سازماندهی زندگی مادی، همانا واگذاری نقش فرودست به دین در زندگی اجتماعی بود، در حقیقت به دین در زندگی اجتماعی بود، در حقیقت به دین، تنها نقش تسلی بخش واگذار شد... سرانجام تلقی دین، به مانند امرثی منحصراً خصوصی، پیامد بسیار مهمی در صحنه های سیاسی داشت... و آن ایمان بی عمل بود که تنها جنبة ذهنی می یافت و محدود ساختن خمیرمایه انقلابی انجیل به پهنه وجدان فردی بود...»[4]
در تفکر لیربالی، هیچ موضوعی که با عقل قدسی انظباق یابد وجود ندارد و هرچه هست باید به داوری و آزمون خرد جزئی وانهاده شود. این عقل چنان ره پوییده و از چنان منزلتی برخوردار گشتهخ که انسان فقط به وسیله این عقل باید راه خود را پیدا کند و البته افت و خیزهای خرد جزئی، امری است که در سرشت انسان نهاده شده و از آن مفری نیست.
«در اندیشه لیبرال، انسان باید به یاری عقل خود، راه خود را پیدا کند در عین حال معتقد است انسان جایزالخطاست و خطا پذیر بودن انسان را یک امر طبیعی داخل در ماهیت او می داند و از این مطلب، چنین نتیجه می گیرد که راه دست یابی انسان به حقیقت، تضارب آراء انسانی است و هیچ کس نمی تواند به طور انحصاری ادعا کند که حق با اوست»[5]
- افول فضیلت ها در سنت لیبرالی
اگرچه لیبرالیسم در پروسه عمل به بک هرج و مرج اخلاقی و بی بندوباری حاد اجتماعی منجر شده و گرچه منتقدان بسیار فراوانی در غرب، لیبرالیسم را مورد همجمه خود قرار داده اند و با توجه به نابسامانی شدید اخلاقی، آن را مورد تعرض و انتقاد شدید قرار داده اند چنانکه نقل کرده اند در تمام تلاش های تاریخی بشر مرهون این نکته گشته است که فضایلی بدست آید و جامعه بشری به سوی درک فضیلت ها به پیش رود، اما همة این ها در قربانگاه لیبرالیسم، با تیغی دودم قربانی شده اند.
- چالش های جدی در فرهنگ لیبرالی
چالش های جدی فراروی سنت لیبرالی قرار گرفته که همین چالش ها هم محور نقادی های جدیدی .اقع گردیده که از سنت لیبرالی صورت می پذیر. در اینجا به برخی از این چالش ها که ناشن دهنده ناکامی لیبرالیسم در مقام تحقیق و عمل می باشد اشاره نمی کند و نشان می دهیم که سنت لیبرالی دیگر جانمایه ای برای دوام و بقا و ثبات ندارد.
- ظهور فقدان کارآیی در حوزه اقتصاد
مساله فقدان کارآیی لیبرالیسم در شرایط حاضر، یکی از جستارهای کلیدی و بنیادی در ناحیه شناخت کنونی لیبرالیسم است. لیبرالیسم علی رغم ادعاهای فراوانی که در خصوص ایجاد توازن اقتصادی در جامعه نموده، نتوانست در هیچ یک از کشورهای غربی و اروپایی به بازنشستن توازن اقتصادی را نشان دهد، بلکه بر مشکلات طبقه های نشل های اروپایی به شکل لفزون تری از پیش منجر گردید و حتی سیاست ها و مناسبات دولت های لیبرالی به گونه ای درآمد که چون مساله سود و لذت فرد مطرح بود، در راه خواسته های خویش و افراد طبقه حاکم، تلاش اقتصادی را معمول ساخت.
این مساله طبقه بورژوا را هم به طمع های سیری ناپذیری واداشت و هر دو (بورژوا و طبقه حاکم) اشتهای افراطی درخواست های اقتصادی نشان دادند.
«بدین سان طبقه بورژوا که بر پایه آموزه ی ناب لیبرالی، نمی بایست چیزی از حکومت کنندگان بطلب به این خو گرفت که سیاست را کمک بسیار شامل برای خویش بینگارد، بهانه هایی مانند پیوندهای خانوادگی یا رابطه یا شو.راهای اداری، مناسبات نوش خوارانه، تماس های اتفاق یا درخواست شده و غیره برای ایجاد پیوند دوسویه میان محافل حاکم و دولت نبود.[6]
«درست از این هنگام عنوان دولت لیبرالی معنایی خلاف معنای نخستین خود یافت. حکومت لیبرالی بدین سان به حکوکتی تبدیل شد که به یاری آزادی به دفاع از موقعیت های اقتصادی به دست آمده پرداخت، نه حکومتی که قلمرو آزادی را بگستراند و بر شمار بهره مندان از آزادی بیفزاید»[7]
آربلاستر بر این نکته پای می فشارد که اقتصاد لیبرالی چهره خبیثی را از شهرهای اروپایی به نمایش گذارد، او در کتاب لیبرالیسم غرب، ظهور و سقوط چنین می نگارد، «منچستر بیش از تمام شهرها به نماد سرمایه داری صنعتی با تمام عظمت و خباثت آن تبدیل شد. منچستر بین سالهای 1815 و 1850 روح مجسم نوگرایی و شگفت انگیزترین شهر دوران جدید بود،شهری که به گفته یکی از شخصیت های کتاب کانیگزبای دیزرائیلی، مردم برای بدست آورن سیمای آینده از آن دیدن می کردند اما دیدارکنندگان همان قدری که از نیروی تولدیدی آن به شگفت می آمدند، از کثافت آن و رابطه بین این دو مقوله نیز حیرت زده می شدند.[8] همچنان آربلاستر از قول دوتوکویل، چنین می نگارد:
«از این آبگذر کثیف است که بزرگترین جریان تلاشی بشر جاری می شود تا سراسر جهان را بارور سازد،در این فاضلاب کثیف، طلای ناب جریان دارد»[9]
از مهمترین نمادها و نشانه های شکست و ناکامی لیبرالیسم در قرن های اخیر و به ویژه قرن معاصر بحران ارزش های معنایی و غیبت شدید معنا از صحنه زندگی انسان است که در پی کاسته شدن قدسیت ها و عبور مفاهمیم ارزشی از میدان های اشراقی به میدان های ناسوتی و دینامدار بوجود آمده که خودش ریشه و مبنای پیدایش بسیاری از بحران های دیگر جهان محسوب می شود، تظاهر حروشن و عینی این بحران را هم اکنون در قالب های گوناگونی همچون عرفی سازی شرایع آسمانی، غلبه اندیشه های راسیونالیستی و تخلیه ایدئولوژیکی جوامع، صنعتی شدن، مدرنیزاسیون، رواج اندیشه های حس گرایی و تجربه مدار و ... مشاهده می کنیم.
منابع:
- دو ماهنامه فرهنگی سیاسی و اجتماعی اندیشه حوزه ها آذر و دی 1381
- ژرژ بوردو، لیبرالیسم، نشر نی، 1378
- آربلاستر، آنتونی، لیبرالیسم غرب، ظهور و سقوط، ترجمة عباس مخبر، نشر مرکز، چاپ سوم، 1377
- فصلنامه فرهنگی اجتماعی دانشجو، شماره 77
- رضا داوری، عصر اوتوپی، نشر امیرکبیر، سال 1362
- آیزایابرلین، چهار مقاله در بارة آزادی
این فقط قسمتی از متن مقاله است . جهت دریافت کل متن مقاله ، لطفا آن را خریداری نمایید