1- دایم گل این بستان شاداب نمی ماند دریاب ضعیفان را در وقت توانایی
2- من اگر خارم وگرگل چمن آرایی هست که از آن است که او می کشدم می رویم
3- باز امشب ای ستاره ی تابان نیامدی باز ای سپیده ی شب هجران نیامدی
4- یکی پیل بر پشت کوهی بلند و را نام بد رستم دیوبند
5- تا غنچه ی خندانت دولت به که خواهد داد ای شاخ گل رعنا از بهر که می رویی
6- .....
ج1- گل: استعاره مصرم از چهر زیبایی مشوق
ج2- خار: استعاره از موجود یا انسان بد و گناهکار / گل: استعاره از موجود یا انسان خوب و نیک کردار / چمن آرا: استعاره از خداوند که انسان ها را به صورتی که اراده فرموده ، خلق کرده و در نهاد آنها ، آنچه را خواسته به ودیعت گذاشته است.
ج3- ستاره ی تابان استعاره از مشوق/سپیده ی شب هجران استعاره از معشوق
ج4-
ج5- غنچه ی خندان استعاره مصرصه از لب / شاخ گل رعنا استعاره از مشوق زیبا و خوش اندام
مجاز
1- بدو گفت کاین باژ قیصر بخواه مکن هیچ سستی به روز و به ماه
2- زگرد سپه روشنائی نماند زخورشید شب را جدائی نماند
3- زگرگان به ساری و آمل شدند به هنگام آواز بلبل شدند
4- چو هنگام شمع آمد از تیرگی سر تهران تیره از خیرگی
5- من آ‹ن نگین سلیمان به هیچ نستانم که گاه بر او دست اهر من باشد (جزئیه=انگشتر)
6- هیونی ز نزدیک افراسیاب چو آتش بیامد به هنگام خواب
7- حوض یخ بست.(آب حوض=محلیه)
8- سرانجام از این کار سیر آید او اگر چه زبد سیر دیر آید او (مجاز به علاقه سببیه /علت برای بیزاری)
9- آتش مرا گرم کرد. (لازمیه=حرارت آتش زیرا لازمه ی آتش ،حرارت است)
10راه می بینم در ظلمت ، من پراز فانوسم. (لازمیه=نور و روشنی ، زیرا نور ملزوم فانوس است.)
11- آفتاب از پنجره می تابید.(لازمیه= نور آفتاب)
12- ای سیم تن سیاه گیو کز فکر سرم سپید کردی (کلیه=موی سر)
13- آب صافی شده است خون دلم خون تیره شده است آب سرم (کلیه= چشم)
14- رستم از این بیت وغزل ای شه وسلطان ازل مفتعلن مفتعلن مفتعلن کشت مرا (جزئیه= همه ی ارکان عروضی و نهایتأعروضی)
15- غم تو دست برآورد وخون چشمم ریخت مکن که دست برآرم به ربنا ای دوست(جزئیه= به معنی دعا)
16- خاطرش از معرفت آباد کن گردنش از دام غم آزاد کن (جزئیه= وجود)
17- به صدیق کوش توای دل که حق رها نکند
چنین عزیز نگین به دست اهرمنی (جزئیه=انگشتر)
18- بسیار سفر بایدتا پخته شود خامی
صوفی نشود صافی تا در نکشد جامی (محلیه=شراب)
19- زمادر همه مرگ را زاده ایم
به بی کام گردن بدو داده ایم (جزئیه= تمام وجود)
20- این چه زبان وین چه زبان رانی است
گفته و ناگفته پشیمانی است (مجاز آلیه=سخن)
21- خسروی کار گدایی کسی بود این به بازوی چو مایی کی بود (آلیه= قدرت)
22- بیامد که جوید زایران نبرد سر هم نبرد اندر آرد به گرد (محلیه= سپاه ایران)
23- سرم را ترتشیدم.(جزئیه= موی سر)
24- عنای رابپیچید و او را به نعل همی کوفت تا خاک از او گشت لعل (کلیه=خون او)
25- پند من بشنو به جزءبا نفس شوم بدسرشت با همه عتلم مدارا کن کمال این است و بس (سنجش-78)
مجاز
ج1- ماه به جای شب به کار رفته است.
ج2- خورشید به جای روز به کار رفته
ج3- آواز بلبل به جای بهار
ج4- هنگام شمع به جای شب
شامل 15 صفحه فایل word قابل ویرایش
دانلود مقاله استعاره مصرصه