فرمت فایل: ورد ( قابلیت ویرایش و آماده چاپ )
قسمتی از محتوای متن
تعداد صفحات : 9 صفحه
مباحث فلسفه اخلاق نسبى بودن اخلاق 1- اخلاق و نسبیت آیا اخلاق خوب و بد و رذائل و فضائل جنبه مطلق دارد; یعنى، مثلا شجاعت و فداکارى و تسلط بر نفس در هر زمان و هر مکان بدون استثنا خوب است، یا خوبى و بدى این صفات نسبى است، در پارهاى از جوامع و بعضى از زمانها و مکانها خوب در حالى که در جامعه یا زمان و مکان دیگر، بد است؟
آنها که اخلاق را نسبى مىدانند دو گروهند: گروه اول کسانى هستند که نسبیت را در تمام هستى قائل هستند; هنگامى که وجود و عدم نسبى باشد، اخلاق مشمول نسبیتخواهد بود.
گروه دوم کسانى هستند که کارى به رابطه مسائل مربوط به وجود و اخلاق ندارند، بلکه معتقدند معیار شناخت اخلاق خوب و بد، پذیرش و عدم پذیرش جامعه است.
بنابراین، ممکن است صفتى مانند شجاعت در جامعهاى مقبول و در جامعه و زمان و مکان دیگرى غیر مقبول باشد، در آن جامعهاى که مقبول است جزو فضائل اخلاقى محسوب مىشود و در جامعهاى که غیر مقبول است جز و رذائل اخلاقى است.
این گروه، حسن و قبح افعال اخلاقى را نیز تابعى از شاخص قبول و رد جامعه مىشمرند و اعتقادى به حسن و قبح ذاتى افعال ندارند.
همانگونه که در بحث گذشته گفتیم، مسائل اخلاقى بستگى به معیارهاى سنجش زائیده از جهانبینىها دارد; آنها که اصل و اساس را، جامعه - آن هم در شکل مادىاش - مىبینند، چارهاى جز قبول نسبیت در اخلاق ندارند; زیرا جامعه بشرى دائما در تغییر و تحول است و شکل مادى آن پیوسته دگرگون مىشود; بنابراین، چه جاى تعجب که این گروه مرجع تشخیص اخلاق خوب و بد را افکار عمومى جامعه و قبول و رد آن بدانند.
نتیجه چنین تفکرى ناگفته پیداست; زیرا سبب مىشود که اصول اخلاقى به جاى این که پیشرو جوامع بشرى و اصلاح کننده مفاسد آنها باشد، دنباله رو و هماهنگ با هر وضع و شرائطى گردد.
از نظر این گروه کشتن دختران و زنده به گور کردن آنها در جامعه جاهلیت عرب، یک امر اخلاقى بوده چرا که جامعه آن روز آن را پذیرفته بود، همچنین غارتگرى که از افتخارات عرب جاهلى بود و پسران را به خاطر این گرامى مىداشتند که وقتى بزرگ شدند سلاح به دست مىگیرند و در صفوف غارتگران فعالیت مىکنند نیز یک امر اخلاقى محسوب مىشود و البته همجنسگرائى در جوامعى که غرق این بدبختیها هستند از نظر آنها اعمال اخلاقى محسوب مىشود! عواقب مرگبار و خطراتى که این گونه مکتبها براى جوامع بشرى به وجود مىآورد بر هیچ عاقلى پوشیده نیست.
ولى در اسلام که معیار اخلاقى و ارزش فضائل و رذائل از سوى خدا تعیین مىشود و ذات پاک او ثابت ولایتغیر است، ارزشهاى اخلاقى ثابت ولایتغیر خواهد بود و افراد و جوامع انسانى باید از آن الگو بگیرند و تابع آن باشند نه اینکه اخلاق تابع خواست آنها باشد! خداپرستان حتى فطرت انسانى و وجدان اخلاقى را اگر آلوده نگردد ثابت مىدانند; و آن را پرتوى از فروغ ذات پروردگار مىشمرند و به همین دلیل اخلاقیات متکى بر وجدان، یا به تعبیر دیگر، حسن و قبح عقلى (منظور عقل عملى است نه عقل نظرى) را نیز ثابت مىشمرند.
اسلام نسبى بودن اخلاق را نفى مىکند در آیات متعددى از قرآن مجید، خوب و بد یا «خبیث و طیب» را بطور مطلق مطرح کرده و وضع جوامع بشرى را در این امر بىاثر مىشمرد; در آیه100 سوره مائده.
مىخوانیم: «قل لایستوى الخبیث والطیب ولو اعجبک کثرة الخبیث; بگو (هیچ گاه) ناپاک و پاک مساوى نیستند هر چند فزونى ناپاکها تو را به شگفتى اندازد!» و در آیه157 سوره اعراف در توصیفى از پیامبراکرم صلى الله علیه و آله مىخوانیم: «ویحل لهم الطیبات ویحرم علیهم الخبائث; پیامبر، طیبات را براى آنها حلال و خبائث را حرام مىکند.
» در آیه243 سوره بقره مىفرماید: «ان الله لذو فضل على الناس ولکن اکثر الناس لایشکرون; خداوند نسبتبه بندگان خود احسان مىکند ولى اکثر مردم شکر او را به جا نمىآورند!» در آیه103 سوره یوسف مىفرماید: «وما اکثر الناس ولو حرصتبمؤمنین; و بیشتر مردم هر چند اصرار داشته باشى ایمان نمىآورند!» در این آیات ایمان و پاکیزگى و شکر به عنوان یک ارزش محسوب شده هر چند اکثریت مردم با آن مخالف باشند; و بىایمانى و ناپاکى و کفران، یک ضد ارزش به حساب آمده هر چند از سوى اکثریت پذیرفته شود.
امیرمؤمنان على علیه السلام نیز کرارا در خطبههاى «نهج البلاغه» بر این معنى تاکید کرده است که پذیرش و عدم پذیرش خو یا عملى از سوى اکثریت هرگز معیار فضیلت و رذیلت و حسن و قبح و ارزش و ضد ارزش نیست.
دانلود مباحث فلسفه اخلاق