لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 70
الصًعالیکُ جمع الصُعولک و هو، لغهً، الفقیر لا مال له و لا اعتماد.
والشعراء الصعالیک، فی عرف التاریخ الادیی، جماعۀ من شُذَاد العرب و ذؤبانها، کانوا یغیرون علی البدو و الحضر، فی الجاهلیَۀ، فیسرعون فی النهب و التخریب، ثم یمعنون فی القفار فلا تلحقهم الخیل؛ متکلین علی سرعۀ عَدوِهم،ک و علی معرفتهم بمجازات المفاوز المهلکۀ التی کانوا یخبئون فیها الماء محفوظا فی بیض النعام. حتی اذا أمنوا مطمئنین الی اسلابهم، نظموا مآتیهم شِعرا یتصف بالطبعیۀ، و صدق العاطفۀ، و دقۀ الوصف، و الحملۀ علی ما یظهر فی اخلاق المجتمع من تواکل، و حِرص، وریاء.
و قد کان من هولاء الصعالیک من عُرفوا بسواد لونهم لاختلاط دم آبائهم بالدم الحامی، فسُموا اغربِۀ العرب (ج.غراب)،کالشنفری، و تاَبَط شرا، و السُلیک بن السُلَکۀ.
و منهم مَن خلعتهم قبائلهم خشیۀً من تبعۀ اعمالهم، فسُمتوا ((الخُلَعا)). و تفصیل ذلک أن شیوخ القبیلۀ کانوا، اذا خافوا جریرۀ احد صعالیکهم، اشهدوا العرب علی انفسهم، فی سوق عکاظ، او فی غیرها من المحافل، بخلعهم ایاه، فلا یحتملون لَه جریرۀ، و لا یطالبون بجریرۀ یجرها علیه احد. و لهذا رأینا الشنفری یمیل الی الابتعاد عن اهله، فیفضّل علیهم الحیوانات الضاریۀ، لانها لا تکشف السّرَ، و لا تسلم المجرم تخلّصاً من تبعۀ جریمته.
واشهر الصعالیک فی الجاهلیۀ الشنفری، و تأبّط شرا، و عروۀ بن الورد، الذی کان یجمعهم، و یغزو بهم، ویسهر علی حاجاتهم، حتی سُمّی((عروۀ الصعالیک)). و قد رأینا ان نمشّل کلّ من هولاء الثلاثۀ.
متکلین:سرگرم
یمعنون: کار می کردند
البدر:چادر نشین
الحضر: شهر نشین
صعالیک جمع صعلوک و آن لغتی است به معنی فقیر که ثروتی ندارد و تکیه گاهی ندارد.
و شعراء صعالیک در شناخت تاریخ ادبی، گروه کمی از عربها بودند و ترساندگان شان بودند. زندگی چادر نشینی و شهری را تغییر می دادند در جاهلیت پس در غارت و تخریب می شتافتند پس در سر زمین بی آب و علف کار می کردند پس اسب به آنها ملحق نمیشد سرعت گرفتن به دشمنانشان سرگرم بودند و از گذرگاه ها نجات هلاکت آگاهی داشتند که آب را در آن پنهان می کردند همانطوری که در تخم شتر مرغ محفوظ می ماند تا این که به اطمینان به اصل و نسبشان ایمان آوردند و شعر را از نوع و قیمتش به نظم در می آوردند که با طبیعت توصیف می شد و راستگوی عاطفه و ریز بینی وصف کردند به آنچه که در اخلاق جامعه از توکل و حرص و ریاء ظاهر می شود.
و از این صعالیک بودند کسانیکه به رنگ سیاهشان شناخته شده اند به خاطر اختلاط خون پدرشان با خون حامیانشان شناخته شده اند، پس عجب ترین عرب نام گذاری شده اند مانند شنفری و تأبط شرا و سُلیک پسر سُلَک و از ایشان قبائلشان از روی ترس کسانیکه اعمال ایشان را پیروی کردند عزل شده اند پس نام گذاری شده اند(الخلعاء) و بطور مفصل بیان کردن آن اینست که شیخهای قبائل بودند، زمانیکه جریرۀ یکی از صعالیک شان را ترساند عربها به خودشان گواهی دادند در بازار عکاظ یا در غیر از آن از جشن ها تنها او را برکنار پس جریره را تحمل نمیکردند که یکی آن را مرتکب بشود و بنابراین شنفری را می بینیم که از خانواده تمایل دوری شدن دارد و حیوانات درنده به ایشان ترجیح می دهند زیرا آن راز را برون بر نمیدارد و گناهکار به خاطر رهایی از کسی که پیروی جرمش را کرد تسلیم نمیکند و مشهور ترین صعالک در جاهلیت شنفری و تأبط شرا و عروه بن الورد هستند که ایشان را جمع می کردند و به واسطه ایشان غارت می کردند و به خاطر نیازهایشان شب بیداری می کشیدند و نام گذاری می شدند(عروه صعالیک) و ما اعتقاد داریم که شعر از هر کدام از این سه تا مثال بزنیم.
الشنفری
اوائل القرن السادس
یُستنتَج من اقوال الرواة المتضاربة ان الشنفری لقب به لشاعرنا هذا، لُقب لعظم شفتیه او لحدّته. اما اسمه فثابت بن أوس الازدی. و هو یمنی الاصل، و لکنه نشأ فی بنی سلامان مستَعبَداً، حتی عرف ذلک فانفصل عنهم، و اضمر لهم الشرّ حالفاً ان یقتل منهم مائۀ رجل انتقاماً. فکان یترصّد الواحد. منهم الی ان یمرّ امامه فیصوّب سهمه، و یقول له: ((لطرفک!)) ثم یرمیه فیصیب عینه. و قد نشأت فی معرض ذلک اسطورۀ خلاصتها ان الشنفری بعد ان یقتل تسعۀ و تسعین من اعدائه، یرصده هولاء علی بئر ساء فیضبطونه، و یقتلونه، و یرمون جمجمته احتقاراً. و تظلّ الجمجمتۀ معروضۀ الی ان یمرّبها رجل منهم، فیر فسها از دراء، فتنشب برجله شظیۀ عظم تجرحه، فیموت. فتتمّ (لقتلی مائۀً و یبرُ الشنفری بقسمه میتاً.( الروائع2: 51-52). اما طرق معیشته فکانت تنحصر بالسلب و النهب و التلصُّص بخفۀ ورشاقۀ، شأنه فی ذلک شأن سائر الصعالیک العدائین من الشعراء. و یغیرون فی اللیل علی الاحیاء المطمئنَّۀ، فیروّعون النساء و الاطفال و یبلبلون عقول الرجال، حتی اذا خافوا الخیل ان تدرکهم،
ترجمه از عربی به فارسی برگزیده ای از شعر لبید بن ربیعه شاعر دوره جاهلی