بهروز فروتن در سال 1324 در تهران متولد شد و در امیریهی تهران بزرگ شد . در سن ده سالگی پدرش را از دست داد. پدر ایشان رئیس ادارهی آگاهی بود البته زمانی که بهروز به دنیا آمده بود بازنشسته شده بودند . بهروز فروتن مهمترین چیزی که از پدر خود به یاد دارد این است که میگفت انسان باید جوهر کار داشته باشد. در زمانی که ایشان در قید حیات بودند از نظر وضع مالی چندان مشکلی نداشتند با این حال پدر وی اصرار داشت که در ایام تعطیل کار کنند. مهم نبود چه کاری انجام میدهند بلکه مهم این بود که با فرهنگ کار آشنا شوند .
بهروز فروتن از کودکی وارد بازار کسب و کار شد و از کودکی به تشویق پدر نزد کاسبهای محل برای شاگردی می رفته و اینگونه بوده که به اعتقاد خودش جوهر کار و عشق به کار در وجود وی ریشه کرده و زندگیاش با کار عجین شده است.
دوران پرتلاطم بیپدری را به سختی طی کرد و چون کوچکترین عضو خانواده بود در واقع بخش عمده مشکلات بر دوش او بود. بهروز در کودکی از فروش درصدی محصولاتی مثل بادبادک، فانوس، روروک و تعمیر دوچرخه و غیره و دسترنج کار در تعمیرگاهها مخارج خود را اداره میکرد و اموال پدری در زندگی وی چندان نقشآفرین نبود .
بهروز بلافاصله بعد از اتمام تحصیلات در رشته مدیریت دانشگاه تهران به تدریس و مدیریت در مدرسه مشغول شد و ردای فرهنگی هم بر تن کرد اما بیشتر به دلیل مسائل پیش روی زندگی مجبور شد در کنار تدریس به فعالیت های پیمانکاری روی آورد. درست در زمانی که فکر می کرد همه چیز طبق اراده و خواسته اش پیش میرود، به خاطر اعتماد نابهجایش به یکی از دوستانش، به مشکلات مالی شدیدی برخورد؛ آنقدر شدید که تقریبا تمام دارایی که در این مدت اندوخته بود را در یک لحظه از کف داد.
در این شرایط بود که به فکر راه اندازی کسب و کاری افتاد که کم هزینه بوده و به سرمایه ای هم نیاز نداشته باشد لذا کمهزینهترین کاری که میتوانست انجام دهد این بود که سراغ تولید فرآوردههای غذایی آن هم با کمک همسر و فرزندانش در زیرزمین منزل استیجاریاش برود.
او در این سالها هر روز حوالی ساعت 2:30 تا 3 صبح با یک ژیان مهاری که با مشقت آن را خریده بود، برای تهیه مواد اولیه میرفت میدان اصلی تره بار. در طول روز، همسرش رُب و ترشی و مربا و غذاهایی مثل کشک بادمجان و غیره درست میکرد و وی نیز با همان ژیان مهاری، غذاها را به فروشگاهها و مغازهها برای فروش عرضه می کرد.
بعد از گذشت مدت زمان کوتاهی با پس اندازی که از فروش این محصولات بدست آورده بود توانست در یکی از مناطق پائین شهر یک منزل کوچک برای خود خریداری کند
وی که پیش از اینها هم در فکر ایجاد کسب و کار پررونق بود و همینطور با استقبالی که از تولیدات غذایی خانگی وی و همسرش مواجه شد ، عزم خود را برای آغاز فعالیت تجاری صنعتی جزم کرد .
فروتن که کار را از درون خانه شروع کرده بود و مواد غذایی درست می کرد و به فروشگاهها تحویل میداد ، بالاخره تصمیم گرفت خانه اش را بفروشد و با پول آن کار را توسعه دهد و به تدریج بعد از گذشت مدت زمان کوتاهی توانست با 11 نفر از بستگانش شریک شود .
اما درست همان روزی که تقریبا همه کارهایش روبه راه شده بود و پروانه کسب گرفته بود ، تلفنی به وی خبر دادند که کارگاهش آتش گرفته ، وقتی خود را به آنجا رساند ، ماشین آتش نشانی هم رسیده بود اما وقتی آنها شیر آب تانکر را باز کردند متوجه شدند هیچ آبی در مخزن ماشین وجود ندارد. برای همین همه سرمایه ای که در آن کارگاه داشت جلوی چشمانش خاکستر شد و او هیچ کاری نتوانست انجام دهد اما وی هیچ وقت این اتفاق را به پای بدشانسی نگذاشت و سریع تصمیم گرفت که باید در آن مرحله چه کار کند .
بلافاصله دست به کار شد و گوشه ای از کارگاه را تمیز کرد و با فروش آهن آلاتی که از آتش سوزی به جا مانده بود، کار جدیدی را شروع کرد.»
آن روز هر شخصی که جای او بود، این اتفاق را به پای بدشانسی اش می گذاشت اما بهروز همان لحظه تصمیم گرفت دوباره شروع کند برای همین بعد از فروش آهن قراضه های به جامانده از آتش سوزی، گوشه ای از کارگاهش را تمیز کرد و شروع به بسته بندی داروهای گیاهی و پوشاک بچه کرد.
او مدتی این کار را انجام داد تا اینکه توانست زیان هایی را که دیده بود جبران کند؛ «خیلی ها آن موقع می گفتند فروتن به خاطر استفاده از بیمه، کارگاه خودش را آتش زده اما جالب اینجاست که کارگاه وی اصلا بیمه نبود.»
در این دوران به اعتراف خودش بارها پیش آمده که محصولاتش به فروش نرفته و دچار فساد شدند. برای مثال روزی برای تنوع بخشیدن به تولیداتشان دست به تولید سالاد الویه زدند اما پس از توزیع گفتند که خریدار ندارد و همه سالاد اولویه ها فاسد شدند.
شامل 12 اسلاید POWERPOINT
دانلود پاورپوینت زندگینامه بهروز فروتن ، بنیانگذار شرکت بهروز از زبان خود ایشان