تاریخچه هنر در ایران
هنر نقاشی در دوره سلوکیان استمرار هنر سنتی یونانیان باستان است. هنر نقاشی را جز با مطالعه ظروف آن دوره نمی توان شناخت. درباره نقاشی های دیواری که بدون شک وجود داشتند، در دوره سلوکی چیزی نمی توانیم بگوییم، زیرا از آنها چیزی به دست ما نرسیده است.
به کارگیری رنگ های جالب، جذاب، زنده و متنوع و وجود مفرغ های کوچک و برخی تکه های سفالینه که آراسته به برگ نخل هستند و همچنین ظاهر شدن نقش های تمام رخ در هنر عصر اشکانی همگی از نشانه های آشکار نفوذ فرهنگ و تمدن یونانی (هلنیسم) بر هنر عصر سلوکی و اشکانی است.
پس از فتوحات اسکندر در ایران، تمدن و فرهنگ یونانی در سطوح مختلف تاثیر خود را بر جای گذاشت. این تاثیر در زمینه های سیاسی، مذهبی، هنری، معماری و شهرسازی و ... در دوره های سلوکی و اشکانی بر جای ماند و آثاری نیز از آن دوره ها به یادگار مانده است.
شاید تاثیر فرهنگ و تمدن یونانی در ایران، در هیچ زمینه ای به اندازه هنر آشکار نباشد و حتی بازگشت به شیوه زندگی و اندیشه ایرانی را در سیر تحول هنر، بیشتر می توان یافت.
● نقاشی در دوره سلوکیان:
هنر نقاشی در دوره سلوکیان استمرار هنر سنتی یونانیان باستان است. هنر نقاشی را جز با مطالعه ظروف آن دوره نمی توان شناخت. درباره نقاشی های دیواری که بدون شک وجود داشتند، در دوره سلوکی چیزی نمی توانیم بگوییم، زیرا از آنها چیزی به دست ما نرسیده است.
از هنرهای کوچک تنها قسمتی مفرغ های کوچک و برخی تکه های سفالینه که آراسته به برگ نخل هستند، سبک یونانی دارند.
به کارگیری رنگ های جالب، جذاب، زنده و متنوع ابتکار دیگری در هنر سلوکیان است که هیچ گاه آنان این کار را از نظر دور نمی داشته اند.
● نقاشی در عصر اشکانیان:
نقاشی دیواری در زمان اشکانیان، توسعه بسیار یافته بود تا آنجا که دانشمندان عقیده دارند که یکنواختی نقوش برجسته این زمان ممکن است انعکاسی از نفوذ نقاشی در آن باشد.
در جنوب شرقی ایران در منطقه کوه خواجه در سیستان آثاری از نقاشی های دیواری در زمان اشکانیان پیدا شده است. این نقاشی ها که دیوارهای تالار بزرگ کاخ را تزیین می کرده است متعلق به سده نخستین میلادی است. در این نقوش، خدایان که بخشی از پیکر هر یک از آنها پشت پیکر خدای دیگر قرار گرفته است، همه به صورت تمام رخ نقاشی شده اند. )در این دوره برخلاف دوره های گذشته که اشخاص را از نیم رخ نشان می داد نقش های تمام رخ در هنر اشکانی ظاهر شد.(
روی دیوار بالای آن، نقشی از پادشاه و همسر او دیده می شود. شاه در این نقش بازویش را به گردن همسرش حلقه زده است. پیرامون پنجره های تالار، تماشاگران را بر حسب پایه و مقام به تصویر کشیده اند. در این تصاویر مجددا تاثیرات دیگری از هنر یونان به چشم می خورد.
لباس خدایان، یونانی است و یکی از آنها کلاه خودی بالدار مانند هرمس (خدای سپیده دم یونان باستان Hermes) دارد. کلاه در این تصویر دارای سه بال است که نشانی از ورثرغنه (خدای جنگ و پیروزی Veretragna) می باشد. یکی دیگر از خدایان، زوبین سه سر پوزئیدون (خدای دریا در اساطیر یونان Poseidon) را در دست دارد که در اینجا نشانه شیوا خدای هندی است. بزرگی هیکل خدایان و نیز چهره های افراد خانواده سلطنت همه از هنر هلنی یونان گرفته شده است و همچنین صورت های نگاشته شده بر سقف نیز شیوه یونانی داشتند از جمله آنها خدای اروس) Erosخدای عشق و شهوت) را بر پشت اسب و موضوعات دیگر یونانی کشیده بودند.
در نقاشی های دوره اشکانی، خصوصیات هنر اصیل ایرانی آشکار است و اگر هنر یونان در آن اثر گذاشته باشد، زیاد نیست. با توجه به آثار باقی مانده از کاخ اشکانی در کوه خواجه که نقاشی های بسیار زیبا و جالبی را از آن دوره نشان می دهد و به نظر می رسد که این ها ثابت می کنند که جریان و نفوذ هنر یونانی در کشور ایران زنده بوده است ولی می توان گفت که نفوذ هنر یونانی زودگذر و سطحی بوده است و چیزی جز تقلید نمی توان به آن نسبت داد.
هرتسفلد درباره نقاشی عهد اشکانیان تحقیقات زیادی کرده است و معتقد است که: «نقاشی این دوره را میتوان ترکیب هنر نقاشی ایرانی و یونانی دانست ولی حفظ اصالت هنر ایرانی را در آثار این دوره می توان تایید کرد.»
غایت ماورایی هنر
زمان کنونی را به طور فزاینده ای زمان گذار محسوب می کنند. اما قضاوتی که درباره کم و کیف تفاوت حال با گذشته صورت می پذیرد، به این بستگی دارد که علایم گوناگون دگرگونی و تغییر شکل چگونه مفهوم سازی می شوند و به هر یک از شکل های شناسائی شده ی تغییر یا گذار، چه معنایی نسبت داده می شود. آنچه نقشی تعیین کننده را در این گذار دارا ست هنر می باشد که در کنار عوامل دیگر در تغییرات جامعه تاثیر می گذارد. در هنر تصویر (سینما) منطق بازنمایی و تصویر، تابع متغییر های اجتماعی نیست بلکه این متغییرهای اجتماعی هستند که تابع منطق تصویر گشته اند. به عبارتی این جامعه است که بازتاب جهان تصویر می گردد. رواج مد ها و الگوهای رفتاری که منشأ آن فیلم های هالیوودی و… می باشد مؤید این مطلب است. در مورد هنرهای دیگر نیز این امر صدق می کند. داستان هایی که بر ذهن ها تاثیر می گذارند و موسیقیی که قلب را مسحور می کند. تمام افرادی که تحت تاثیر این هنرها واقع شده اند جامعه را تشکیل می دهند. البته تاثیر مستقیم و غیر مستقیم هنر بر جامعه به این معنا نیست که فقط هنر بر جامعه تاثیر می گذارد بلکه هنر مؤثری قدرتمند در کنار مؤثرهای دیگر است.طرح نظریه هنر برای هنر منشأ پیدایی هنر مدرن گشت. هنری که در خدمت دین و مفاهیم معنایی بود، رو به تهی شدن از آن مفاهیم گذاشت. نقوش روی سقف و دیوار های کلیسا، مجسمه های حضرت عیسی و مریم مقدس، معماری کلیساها حتی خیلی قبل تر مجسمه خدایان در یونان باستان همه مدیون هنر هنرمندان زمان خود بود. با تحولات اجتماعی که در قرن هجدهم میلادی پدید آمد، مدرنیته شکل گرفت و بر هنر تأثیر گذاشت. هنر مدرن فرم های قبلی را شکست و به هنر سنتی پشت کرد. “بسیاری از اندیشمندان قرن بیستم مثل میشل فوکو و یورگن ها برماس که اندیشه مدرنیته با کانت شروع شد”(1) تهی شدن هنر از مضامین دینی و معنایی را می توان از تاثیرات مدرنیته دانست. گرچه در ابتدا تغییرات اجتماعی بر روی هنر تاثیر گذاشت اما امروز هنر است که بر تحولات جامعه موثر است. یکی از موارد تاثیر غیر مستقیم هنر بر جامعه، در عرصه سیاست است. البته بسط این موضوع مجالی طولانی را می طلبد. بعد از به وجود آمدن گونه های مختلف هنری و آثار متفاوت، لزوم تعریفی برای هنر احساس شد. اینکه چطور می توان نقاشی کوبیسم را که از چند خط کج و معوج تشکیل شده هنر نامید یا قطعه موسیقی جان کیج با عنوان”33 4″ (چهار دقیقه و سی و سه ثانیه ) را که فقط سکوت است، هنر اطلاق کرد(2).اندیشمندان به این دغدغه افتادند که تعریفی برای هنر ارائه دهند. “افلاطون اولین کسی بود که به تئوری زیبایی شناسی فلسفی پرداخت و بعد از او کانت این فکر را گسترش داد و بعد از او ملاحظاتی در این باره صورت گرفت.”(3) تقریبا نظریات کانت در این باره را آغاز گر علم زیبایی شناسی می دانند. اما تعاریف کانت نیز نمی تواند همه مخاطبان را قانع کند. درماندگی متفکران از تعریفی دقیق و جامع و مانع از زیبایی خود بی ارتباط با عجز از تعریف هنر نبود. شاید به خاطر اینکه تعاریف زیبایی همه نسبی و ناپایدار است.البته هیچ قاعده ای کامل نمی توان برای زیبایی ارائه داد چون غیر ممکن است بگوییم یک اصل مربوط به ذوق، به معنای یک مقدمه ای ست که می توان مفهوم شیء را تحت شرایط آن مندرج ساخت. سپس با کمک یک قیاس صوری، این نتیجه را اخذ کرد که شیء مورد نظر زیباست پس لذت می بریم.اما چرا غیر ممکن است؟
چون شخص می باید، رضایت و بهجت را به محض ادراک شیء احساس کند و نمی تواند با استفاده از دلایلی که برای اثبات آن ارائه می شود بدین احساس دست یابد. در مورد زیبایی این تجربه است و نه اندیشه متکی به مفهوم، که حکم زیبایی شناختی را مجاز می سازد. طوری که اگر آن تجربه از شیء تغییر کنند معنای زیبایی شناختی هم از آن تغییر می یابد.
کانت می گوید «برای تشخیص اینکه چیزی زیباست یا نه، تصور را نه به کمک قوه فاهمه به عین(objekt) برای شناخت، بلکه به کمک قوه متخلیه(imagination)، به ذهن و احساس لذت و الم آن نسبت می دهیم. بنابراین حکم ذوقی به هیچ وجه نه یک حکم شناختی و در نتیجه منطقی ست بلکه حکمی زیباشناختی ست که از آن بر می آید و فقط مبنایی ذهنی دارد»(4) به عبارتی حکم به زیبایی، انتزاعی و ذهنی ست و وجود خارجی ندارد. جایی دیگر هگل نیز زیبایی را تعریف می کند . « زیبایی تابش مطلق یا مثال، از پس اعیان محسوس خارجی ست. لازمه زیبایی این است که عین یا محسوس باشد که با حواس ادراک شود مثل تندیس ویا آهنگی دلنواز یا اینکه اگر محسوس نبود صورت ذهنی چیزی محسوس را ذهن ایجاد کند مثل شعر. پس عین زیبا خود را بر حواس عرضه می کند ولی بر ذهن و روح نیز جلوه می فروشد زیرا وجود حسی محض زیبا نیست و فقط هنگامی زیبا می شود که ذهن پرتوی فروغ مثال را از خلال آن ببیند. از این رو نخستین صورت زیبایی طبیعت است. چون نخستین صورت محسوس که مثال در آن خود را نمایان می سازد همان طبیعت است »(5)هگل به طبیعت دیدی افلاطونی دارد و به عالم مثال معتقد است و اینکه طبیعت جلوه آن مثال است و مرتبه نازلی از حقیقت در ضمن بر خلاف کانت زیبایی را ذهنی صرف نمی داند و عالم مثال را در درک زیبایی شریک می بیند. به همین علت در ادامه، زیبایی طبیعت را در مقابل زیبایی هنر پست تر و نازل تر می داند. او می گوید «زیبایی طبیعت ناقص است چون دو عنصر پایان ناپذیری و آزادی را ندارد. حال آن که مثال در حال محض مطلقا پایان ناپذیر است. زیبایی طبیعت به همان اندازه پست تر از زیبایی هنر است که طبیعت از روح، چون هنر آفریده روح است.»(6) برای اینکه منظور از زیبایی روشن تر شود مثالی می زنیم. تصور کنید که به موزه رفته اید و به سنگ های قیمتی از پشت شیشه های ویترین نگاه می کنید. هر کسی به زیبایی سنگ ها اذعان دارد. سنگ هایی که دارای شکل های چند ضلعی، رنگی روشن و اندازه هایی متناسب هستند. به قیمت کنار ویترین نگاه می کنید. خود به خود این سوال را می کنید که آیا این سه تفاوت (اندازه ، رنگ ، شکل) به این قیمت هنگف می ارزد!؟چه چیزی در وجود انسان حکم به زیبایی می کند؟چه ملاکی برای زیبا دانستن می توان یافت؟آیا غیر از رنگ ارغوانی و شفاف و شکل خاص در خارج چیزی وجود دارد؟چرا زیبایی را به آن خصوصیات نسبت می دهید و به سنگ های معمولی نسبت نمی دهید؟ آیا ممکن است انسانی آن ها را زیبا نداند؟این زیبایی با زیبایی اثر هنری چه ارتباطی دارد؟جواب این گونه سوالات را در فلسفه هنر باید جست. اما آیا اندیشمندی تا کنون توانسته است به این سوالات جوابی محکم و غیر قابل انکار بدهد. به مثالی دیگر توجه کنید. قصری از رخام سفید با ستون های برافراشته و مزین به نقوشی بر دیوار های مرمرین، آیا زیبا ست؟ همه به زیبا بودن آن اذعان می کنند اما ممکن است کسی بگوید من از آنچه چشم را خیره می کند و عقل را مدهوش، خوشم نمیآید. اما این نظر به رضایت برمیگردد. رضایت از سه امر حاصل میشود: زیبایی، خیر، مطبوع. این نظر، مفهوم زیبایی را مخدوش نمیکند. زیرا زیبایی چیزی است سوای مفاهیم، به مثابهی متعلق رضایتی همگانی. کانت زیبایی را این چنین تعریف میکند: «ذوق، قوهی داوری دربارهی یک عین یا یک شیوهی تصور، بدون هر علاقهای است. چه آن تصور از طریق رضایت باشد یا عدم رضایت. به هر حال متعلق چنین رضایتی زیبایی نامیده میشود.»(7)با همه ی این تعاریف و مثال ها نمیتوان به قاعدهای محکم و دقیق پی برد. چون تعاریف همه نسبی بودند. مخصوصا تعریف کانت که بر پایهی ذوق و رضایت بود و رضایت در افراد مختلف با عوامل مختلف تغییر پیدا میکند.به هر حال اگر هنر را زیبا بدانیم باید تعریفی دقیق از زیبایی ارائه دهیم تا بتوانیم تعریفی از هنر بکنیم تا جامع و مانع باشد. به نظر نگارنده، این تشویشات در ارائه مفهوم زیبایی و هنر، زمانی برطرف میشد که به دنبال ملاکی خارج از هنر بگردیم. به عبارتی باید بازگشت به گذشته بکنیم. زمانی که هنر در خدمت دین بود. البته به وجود آمدن سبکها و روشهای متفاوت در آثار هنری مدیون مدرنیته است. اما هنری که تهی باشد و تأثیری أسف بار بر جامعه بگذارد، شایستهی انسان امروز نیست. انسانی که هر روز باید در جهت رشد و تکامل خود قدم بردارد آیا درست است با هنر این رشد و تکامل را وارونه جلوه داد و او را به عقب راند.اندیشمندان اسلامی نیز بر این باور بودند که هنری مفید است که در جهت تعالی انسان و تکامل او قدم بردارد. به قول ارسطو هنری که مثل تراژدی منجر به کاتارسیس نفس شود. نویسنده قصد ندارد برای هنر تعیین تکلیف کند اما میخواهد این دغدغه را گوش زد کند که هنر اگر متعالی و در جهت خدمت به دین باشد میتواند منشأ تحولی در جامعه گردد و سعادت بشر را به ارمغان آورد. گرچه هگل میگوید: «هنر از طبیعت همچنان نباید تقلید کند و از آموزش اخلاق نیز باید بپرهیزد. چون اگر وسیلهای برای آموزش شود به خاصیت پایانناپذیری که ذاتی هنر است ضرر میزند. به عبارتی هنر غایتاش در خودش خلاصه میشود ولی چیزی که وسیلهی غایت دیگری شود تابع جزء خود میشود»(8).
البته در نقد این نظریه باید گفت اخلاق و اصولا دین خود منشأ ماورایی دارند و نباید هنرِ در خدمت تجارت یا سیاست را باهنر در خدمت اخلاق یکی دانست و این یک مغالطه است که بگوییم اگر غایت هنر غیر خودش باشد به پایانناپذیری آن ضرر میزند اما نگوییم که غایت میتواند دنیایی یا ماورایی باشد. چون اصولا اگر غایت چیزی ماورائی شد متعلق آن نیز ماورایی میشود که این از هنر برای هنر نیز ارزشمندتر است. واژهی هنر متعالی که توسط اندیشهی اسلامی مطرح شده است به این مهم اشاره دارد و به این اصل میپردازد که هنری میتواند ارزشمند و مفید باشد که در خدمت تعالی انسان باشد و هنری میتواند از عهدهی این موضوع برآید که در خدمت اخلاق و دین باشد. گرچه نباید دین را با فقه صرف اشتباه گرفت.بعد از پذیرش این موضوع باید عالیترین دین و اخلاق را برای غایت هنر انتخاب کرد تا به مقصود نائل آمد.
نقش هنر در امور تربیتی (تعلیم و تربیت )
این مقاله به بررسى اثرات زیباییشناسى و هنر در تعلیم و تربیت و تأثیر آن در رشد شخصیت روانى بهخصوص در حیطهی عاطفى میپردازد و هدف از آن ارائه پیوندى میان مفاهیم کاربردى هنر و زیباییشناسى در تعلیم و تربیت در جهان امروز و مطرح ساختن راهکارهایى براى شکوفایى احساسات عالى انسانى و جلوگیرى از رخوت فکرى و مشکلات عاطفى و روانى است.از اینرو، ابتدا به بررسى اثرات تربیتى هنر از جمله ایجاد آرامش، والایش، شگفتى و هیجان، خلاقیت و شکوفایى ارزشهاى انسانى و نقش اصلاح غیرمستقیم و جایگاه و اهمیت هنر در نظر بِلوم بهطور خاص میپردازیم.هنرهاى تجسمى (طراحى و نقاشى)، ادبیات (شعر، قصه، داستان و...)، موسیقى، کارهاى دستى (گلآرایی، گلکارى، منبت و...) و هنرهاى نمایشى (سینما و تئاتر) در درک زیبایى، شناخت جزئیات و مشکلات زندگى و به تبع آن بالابردن قدرت درک، نقش بهسزایى در قرار دادن کودک در جریان رشد خلاقیتهاى ادبى و هنرى دارند و نیز با ایجاد آرامش، باعث زایل کردن ناراحتیهاى فکرى و عاطفى و نابسامانیهاى روانى و درمان همراه با شکوفایى احساسات عالى میگردند. ایجاد تعامل و وحدت و هماهنگى و پرهیز از تکروى (شرکت در تعاملات اجتماعى) و شناخت آداب و رسوم، ارزشها، ضوابط اخلاقى و... از دیگر اثرات هنر در تعلیم و تربیت است. هنر را میتوان یکى از کارآمدترین ابزار تربیت انسان در جهان امروز به شمار آورد که نتایج و اثراتش در ابعاد گوناگون، بهویژه در زمینهی بهداشت روانى، از مهمترین آنها است. با توجه به اینکه هنر میتواند با در نظر گرفتن اساسیترین مراحل و عمیقترین ابعاد حیات، شخصیت مخاطبان را با تغییر و تحول بارز مواجه سازد، از اینرو، علاوه بر نقش فردى از تأثیر اجتماعى مهمى نیز برخوردار است. یک اثر هنرى میتواند هدفهاى مشخصى را در برگیرد. این هدفها گاه بهصورت جزئى و گاه در حدى کلى عمیقترند تا آنجا که اساسیترین و کلیترین اهداف تعلیم و تربیت را میتوان در آثار هنرى جستوجو کرد.
نقش تربیتى هنر
بسیارى از صاحبنظران به جنبهی تربیتى هنر معتقدند. به نظر آنها، در حقیقت نه تنها کار، بلکه هنر هم میتواند بهترین نمایشدهندهی درون انسان باشد و مسلماً نقش اساسى در رشد عاطفى و روانى او ایفا کند. شیلر هم به جنبهی تربیتى هنر معتقد است و هم به جنبهى شناسایى آن. در نظر او، انسان میتواند خود را با هنر مشغول دارد و در آن لحظه کاملاً انسان باشد. وى دربارهی مقام هنر چنین میگوید: «از نظر فعالیت، زنبور عسل میتواند استاد تو باشد و از جهت زندگى کِرمى میتواند معلم تو گردد، ولى هنر را تو اى انسان، تنها تو میتوانى مالک باشى؟» یعنى فقط انسان است که با خلق هنر میتواند به مقام انسانیت نائل گردد.
نقش تربیتى هنر را میتوان در چند بخش خلاصه کرد:
الف) ایجاد آرامش: ارسطو اعلام کرد که «همهی هنرها از جمله نمایش وسیلهاى است براى تسکین آشوبهاى روانى و شنیدن آهنگهاى موسیقى یا تماشاى تابلوهاى نقاشى یإ حضور در صحنهی تئاتر، سبب سبکبارى و آرامش یعنى کاتارسیس میگردد.» همچنین چنانچه در ادامه اشاره خواهد شد، روح بدون دریافت زیبایى نمیتواند آرام بگیرد و دوام بیاورد.
ب) توانایى پالایش و شگفتى و هیجان: در آموزش هنر، پس از طى یک دوران طبیعى با گذر سریع فرد از بازیهاى بیهدف به سوى مطالعه و کار هدفمند، همراه با آموزش بنیادین، هیجانى مداوم از رشد و توسعه شکل میگیرد. علاوه بر این، قدرت انعطافپذیرى و تلطیف روحى افزایش مییابد. فروید مینویسد: «هنرمندان صاحب قوه و استعداد نیرومند تلطیف و پالایشاند و در واپسزدگیهایشان انعطافپذیرى دارند.» این انعطافپذیرى را که فروید از آن نام میبرد شاید بتوان به نیروى شگفتى تعبیر کرد که کودکان آن را در نقطهی اوج خود دارند، اما بعدها در جهان ماشینى امروزى میآموزند که بیاعتنا از کنار زیباییها و شگفتیهاى مادى و معنوى بگذرند که نتیجهی آن یا خلاقیتى مخرب همراه با آشفتگیهاى روحى و روانى و یا رخوت و سستى است. در حالیکه با آموزش هنر میتوان هم نیروى شگفتى ابتدایى کودک را حفظ کرد و هم این نیروها و هیجانات را در جهت صحیح هدایت کرد.
پ) داشتن نقش اصلاحى غیرمستقیم: از آنجا که تمرکز فکر، توجه، دقت و یادگیرى، حرکت کردن برخلاف طبیعت ضمیر آشکار است، تعلیم و تربیت در ذائقه ذهن ناگوار است و باید با ترفند و لطائفالحیل آن را رام کرده، زیر یوغ کشید. از سوى دیگر، هر نکتهی مستقیم و هر سخن اندرزگونه واکنشى تدافعى در کودکان، بهخصوص کودکان نااهل و بزهکار، ایجاد میکند و روش غیرمستقیم این حالت تدافعى را کاهش میدهد.
دکتر رجبعلى مظلومى مینویسد: «فرزند غیراهل را تنها از راه ورزش و هنر (نقاشى، تئاتر، کارهاى دستى) میتوان به اصلاح آورد، زیرا در اینها هیچ درس صریح اخلاقى و انسانى نیست و عالیترین وسیلهی تعلیم و تربیت با همان دو درس بهطور غیرمستقیم و غیرصریح قابل اجرا و طرح هستند.»
نقش هنر در اصلاح و تربیت مددجویان زندانها
مدیر کل فرهنگی و هنری سازمان زندانها و اقدامات تامینی و تربیتی با تاکید بر بسط امور فرهنگی و هنری درزندانهای کشور گفت :نقش هنر در اصلاح ,تربیت و بازگشت مددجویان زندانها به اجتماع را نمی شود انکارکرد.
به گزارش خبرنگار شبکه خبری قسط ,"منوچهر عدالتی "که در هشتمین جشنواره فیلم وتولیدات سیمای زندانهای کشور در مجموعه فرهنگی وهنری "اوین" سخن می گفت ,افزود :چند سالی است بر اساس قوانین ومقررات و آیین نامه زندانهای کشور فعالیت های متنوع فرهنگی وهنری در زندانهای کشور اجرا می شود که نتایج قابل قبولی در برداشته است.
وی علت گستردگی بعضی از رشته های هنری در زندانهای کشور را ناشی از زمینه قبلی این رشته ها درمددجویان دانست و اظهار داشت:امور هنری مانند تهیه فیلم و عکس در زندانها با دشواری روبروست ونیاز به حمایت های مالی و تخصصی مستمر دارد.
وی افزود :به دلیل نبود امکانات و نیروی متخصص درتعداد کمی از زندانهای کشور مانند زندان اوین برنامه های تلویزیونی ساخته می شود که لازم است به امور تخصصی هنری بصورت ویژه رسیدگی شود .
" عدالتی" زندان، زندانی و زندانبانی اسلامی را از جمله سوژه های ساخت فیلم در زندانهای کشور ذکر و گفت: البته در کنار این موارد زندانی و آسیب های اجتماعی ناشی از زندانی شدن یک فرد نیز مد نظر است .
مدیرکل فرهنگی وهنری سازمان زندانها و اقدامات تامینی و تربیتی کشور اظهار داشت:هنر درمانی از سه بعد بر رفتار، تغییر رفتار و اصلاح و تربیت مددجویان اثر می گذارد.وی "خود درمانگری" را یکی از ابعاد " هنر درمانی" ذکرکرد و افزود :مددجو با درگیر شدن با امور هنری استعدادی خود را درمی یابد و درصدد رفع نواقص و کاستی ها و بازسازی شخصیت خویش بر آمده و جامعه پذیر می شود .وی با تقدیر از کلیه دست اندرکاران این جشنواره بر تقویت هرچه بیشتر هنرمندان داخل زندانها برای ارایه آثار آنها در سطح جامعه تاکید کرد.همچنین دبیر هشتمین جشنواره فیلم و تولیدات سیمای زندانهای سراسر کشور به خبرنگار قسط درباره قدمت این جشنواره گفت: سالهای اولیه جشنواره سال های تجربه و موقعیت های بدست آمده در پایه گذاری نمادی هنری در زندانها بود در این سالها به تجربه های شیرینی دست یافتیم که خودشناسی و استعدادشناسی از آن جمله بود ، در این سالها (٧٤ ١٣- ٧٦ ١٣) جشنواره به میزبانی تهران و اصفهان برگزارشد.
"علیرضا محمدی" افزود :سال های ١٣٧٧ تا ١٣٧٩ تهران و خراسان میزبانی این جشنواره را بر عهده داشتند که در این سال های نمادها و سمبل های هنر در زندان برون مرزی شد و به تولیدی در حد توان رسید .
وی که رییس اداره "هنری" سازمان زندانها و اقدامات تامینی و تربیتی نیز می باشد اظهارداشت:در سالهای اخیر (١٣٨٠ -١٣٨٢ ) تولید بی وقفه فیلم ها در زندانهای کشور شروع شد و آنچه مشاهده می شد تولید بود که به میزبانی یزد و قزوین برگزار شد .
دبیر هشتمین جشنواره فیلم وتولیدات سیمای زندانها امسال را سال کیفی سازی محصولات زندانها دانست و خاطر نشان ساخت :در برگزاری هشتمین جشنواره تفکر از اهمیت خاصی برخودار بوده است .
وی گفت : تلاش می کنیم در عرصه فیلم سازی زندانها به خودسازی هنری ، حرفه ای ، دقیق ، رسا ،گویا و اصلاحی ماندگار دست یابیم .
گفتنی است ، هشتمین جشنواره فیلم و تولیدات سیمای زندانهای سراسر کشور به میزبانی استان تهران در مجموعه فرهنگی و هنری زندان اوین با اهدا جوایز به برترین ها برگزار وخاتمه یافت.
نظریات افلاطون پیرامون تاثیر هنر در امور تربیتی
به نظر افلاطون نظمی مابعدالطبیعی و اخلاقی بر جهان حاکم است که فیلسوف باید آن را از طریق تفکر عقلانی کشف کند و هنر فقط هنگامی ارزش حقیقی دارد که این نظم را دقیقا نشان دهد یا به ما کمک کند که در جریان آن قرار گیریم.
همچنین افلاطون هنر را در راستای تعلیم وتربیت جوانان ارزشمند می داند، این مقاله درآمدی است به این موضوع.
افلاطون اصول ارزیابی هنر را به روشن ترین وجه در کتاب جمهور بیان می کند. موضوع اصلی این کتاب ، عدالت است. افلاطون در این کتاب ، تصویری از فرد عادل آرمانی و دولت - شهر عادل آرمانی را ارائه می کند و همچنین درباره ماهیت معرفت و تعلیم و تربیت بحث می کند. به نظر او، فیلسوف باید حاکم عادل چنین حکومت آرمانی ای باشد. (جمهور، 1004)
بحث هنر در کتاب جمهور از اینجا آغاز می شود که افلاطون به بررسی موقعیت هنر در تعلیم و تربیت می پردازد. به نظر افلاطون ، جوانان که پس از این نگهبان امنیت شهر خواهند بود، باید تحت تعلیم و تربیت جدی قرار گیرند و از آنجا که نفوس جوانان حساس و تاثیرپذیر است ، هنرها و صنایع سودمند باید چنان سامان یابد که جوانان را به آن چیزی متمایل کند که آنها باید در پی آن باشند.
بخش مفصلی از کتابهای دوم و سوم جمهور به وصف فضا و صفات و خصال شعر و شاعری اختصاص یافته است. به نظر افلاطون ، حکایات تخیلی و تصورات شاعرانه وظیفه خطیری در تعلیم وتربیت ایفا می کنند. به همین دلیل هرچند افلاطون به برخی شاعران بزرگ احترام قائل است ، ولی معتقد است ، برخی از آثار آنها می بایست سانسور شود. او در حالی که همیشه از هومر به نیکی یاد می کند، ولی در کتاب جمهور، آثار هومر را شایسته ممیزی می داند؛ چرا که به نظر او، خدایان و قهرمانان را نباید با صفات ترس و ناامیدی و فریبکاری و در حکم موجوداتی که تابع تمایلات نفسانی خویشند و مرتکب جنایت می شوند، توصیف کرد. پس بسیاری از صحنه های ایلیاد و ادیسه را باید حذف کرد.
داستان خیالی خوب ، داستانی است که (گرچه دروغین یا جعلی است)، تاثیر خوب و مثبتی در مخاطب داشته باشد. افلاطون به این سوال که آیا بازنمایی حقیقت ارزشمندتر است یا تاثیر اخلاقی ، پاسخ می دهد که تاثیر اخلاقی ارزش والاتری دارد. او در جمهور می گوید بعضی از داستان های اسطوره ای که تصویرگر خشونتند، حتی اگر حقیقت داشته باشند نباید برای جوانان بازگو شود. (فرهنگ 4)
محاکات یا میمسیس
به نظر افلاطون دو نوع بیان شعری وجود دارد: یکی آنجا که شاعر با صدای خود سخن می گوید و دیگری (که همان محاکات یا تقلید یا میمسیس است) که در آن ، شاعر خود را پنهان می کند و زبان خود را تا حد ممکن شبیه زبان شخصی به کار می برد که گفته است می خواهد درباره او سخن گوید. افلاطون به طور کلی روش محاکات را در دیگر هنرها نیز جاری می داند و از آن هنرها انتقاد می کند.افلاطون منتقد محاکات است ؛ روشی که آن را به هومر منسوب می کند.
به نظر افلاطون ، اجرای نقش با قرار گرفتن در قالب شخصیتی دیگر و تقلید عمل او موجب می شود که انسان در زندگی واقعی خود، شبیه چنین شخصیتی شود. با توجه به این که از نگاه افلاطون تمام اعضای یک جامعه آرمانی و به طریق اولی ، نگهبانان آن باید متخصصانی باشند که فقط به وظیفه خود عمل کنند، این نتیجه به دست می آید که اگر در شهر حوزه نمایش محدود شود نگهبانان بهتری پرورش خواهند یافت.
بنابراین کسانی که هدف اصلی شان رواج تقلید در جامعه است ، هرچند انسان های نابغه و توانمندی باشند، حکومت آرمانی ، آنها را تحمل نخواهد کرد. (دانشنامه زیبایی شناسی ، ص 4)
آفرینش و خیال و محاکات
افلاطون در کتاب دهم جمهور، تقلید و محاکات را موضوع اصلی بحث خود قرار می دهد اما نکته مهم اینجاست که تقلید و محاکات را در این رساله باید به معنای آفرینش خیال تلقی کنیم ، یعنی آفرینش چیزی که واقعی نیست ، بلکه تنها صورت خیالی شی ء است.
افلاطون دراین کتاب اظهار می کند که شعر تقلیدی مطرود جامعه آرمانی است و شاعری که چنین شعری می سراید، باید از این جامعه تبعید شود. دلیل این مساله این است که تقلید دور از حقیقت است ؛ ولی مخاطب اثر به آسانی فریب می خورد و فکر می کند که صاحب اثر دارای فضل و دانش است.
شعر تقلیدی بر بخش نازل عقل اثر می گذارد و به این ترتیب قواعد عقل و خرد ساقط می شود. افلاطون در شرح چیستی تقلید به نظریه مثل بازمی گردد. بر اساس این نظریه ، یک شی ء معمولی مثلا میز تحریر تقلید از صورت مطلق میز تحریر (یعنی نمونه مثالی میز تحریر در عالم مثال) است.
این نظریه از آن افلاطون است و برای توجیه و تبیین وحدت و کثرت در عالم و همچنین سکون و حرکت در عالم صادر شده است. افلاطون از این نظریه جهت تبیین چیستی هنر نیز استفاده می کند.
به نظر او، تصویری که نقاش از میز تحریر نقاشی می کند، بازنمایی میز تحریر از زاویه خاصی است که نقاش به آن می نگرد. بنابراین کار هنرمند تقلید از تقلید است: «هنر در جنبه مابعدالطبیعی یا ذات خود تقلید است.
«صورت» (ایده) نمونه اعلاست ؛ شی ء طبیعی مورد و مصداقی از تقلید است..
..اما حقیقت را به نحو شایسته در صورت جستجو کرد، بنابراین کار هنرمند دو درجه از حقیقت دور است.» (کاپلستون 294)
افلاطون تقلید در هنرهای بصری را با آیینه ای مقایسه می کند که به شکل مکانیکی اشیا را نشان می دهد: «... آسان ترین راه این است که آیینه ای به دست گیری و به هر سو بگردانی. از این راه هم آفتاب را می توانی بسازی ، هم ستارگان را. حتی خودت و دیگر جانوران را که ساخته صنعت یا طبیعتند، می توانی به وجود آوری..
..به نظر من هنر نقاش نیز همین است...» (مجموعه آثار، ج 2 ، ص 1168)
نقاش همانند آینه است و شیئی واقعی را خلق نمی کند، بلکه فقط یک صورت خیالی را به وجود می آورد. محصول کار نقاش در مقایسه با میز تحریر و صورت مثالی آن ، دو مرحله از حقیقت فاصله دارد. اثر نقاش هیچ دلالتی بر راهیابی او به دانش حقیقی ندارد بلکه دلالت بر ساخت یک صورت خیالی دارد. شاعران هم مانند نقاشان فقط صورتهای خیالی پدید می آورند و از شناخت حقیقت فاصله دارند. افلاطون در رساله جمهور می گوید: «تمام شاعران مقلد که اولینشان هومر است ، از صور خیالی فضیلت و تمام آنچه در مورد آن می نویسند، تقلید می کنند و به حقیقت دست نمی یابند.» (دانشنامه زیبایی شناسی ، ص 4 به نقل از جمهور)
شاعران فقط از زندگی انسان ، صورتهای خیالی پدید می آورند و انسان برای انجام چنین کاری نیاز ندارد که حقیقت خیر یا شر زندگی را بشناسد. همچنین افلاطون مدعی است که هیچ دلیلی وجود ندارد که شاعر بتواند مصلحت اخلاقی یا سیاسی را آشکار کند. (دانشنامه زیبایی شناسی ، ص 5)
نظریه تقلید (میمسیس) افلاطون درباره هنر به این مطلب دلالت دارد که به نظر او، هنر قطعا قلمرو خاص خود را دارد؛ در حالی که معرفت (اپیستمه ) به نظم ایده آل و عقیده یا گمان (دوکسا) به نظم قابل درک اشیاء طبیعی مربوط است ، پندار یا خیال (ایکازیا) به نظم خیالی ربط دارد. کار هنری محصولی از تخیل است و با عنصر عاطفی در انسان سرو کار دارد. (کاپلستون 6-295) افلاطون نشان می دهد که شعر تقلیدی مایه التذاذ کدام بخش از نفس انسان است.
عالی ترین جزء نفس (عقل) با استدلال سرو کار دارد و آنچه برای او خیر است منظور می کند، اما صور خیالی شعر تقلیدی موجب التذاذ جزء نازل نفس است که کودکانه و سرکش است. هنر شعر، عواطف ما را بر می انگیزد؛ عواطفی که در مرحله نازلتری از تمایل و قضاوت عقلانی قرار دارد. انواع حوادثی که منبع بهترین مضامین برای شعر تقلیدی است (بخصوص تراژدی) متضمن نمایش حالات افراطی عواطف و اعمال ناشی از تاثیر این حالاتند. پس شعر تقلیدی طبیعتا جزو نازل و سوگوار وجود ما را مخاطب قرار می دهد و مایه التذاذ آن را فراهم می آورد و آن را به بهای پایمال شدن جزو عقلانی و خیرخواه - که باید در حکم نفس سالم باشد - تشویق می کند. دور شدن از درک حقیقت ، در آثار هنری بتدریج انسان را به بی خیالی و بی تفاوتی سوق می دهد، چنان که در قبال آن گونه واکنش های اساسی که باید در زندگی واقعی از آنها گریزان باشد، نگرش مثبت پیدا می کند و موضع دفاعی خود را رها کرده ، به بخش عقلانی وجود خود که باید حاکم بر انسان باشد اجازه لغزش می دهد و اگر این حالت در انسان به شکل عادت در آید، از میزان تقرب او به خیر و عقلانیت در زندگی واقعی می کاهد. به این شکل افلاطون شعر تقلیدی را از جامعه آرمانی خود طرد می کند گرچه ابتدا از اصطلاح شعر تقلیدی نام می برد، ولی سپس معلوم می شود که از نظر او کل هنر شعر تقلید است.
او در رساله ایون نتیجه می گیرد که شاعر بر مبنای دانش مطمئنی عمل نمی کند و کارش نه مبتنی بر فن است و نه دانش مکتسب. افلاطون سرانجام در رساله فایدروس نوعی جذبه غیبی را به مهارت سرایش شعر نسبت می دهد.
اما افلاطون در میان اشعار، استثنایی قائل می شود و آن مناجاتنامه ها و مدح نامه های انسان های نیک نهاد است. به نظر او این اشعار می توانند بیانگر دیدگاه های اخلاقی صحیحی از جهان باشند که به کمک آنها می توان صفات پسندیده را به شهروندان القا کرد. او معتقد است در مدینه آرمانی باید بر کار شاعر و سایر هنرمندان نظارت داشت تا در هنر خود صفات نیک و فضایل اخلاقی را مجسم سازند و اگر نتوانند مطابق این قاعده کار کنند، باید آنها را از کار کردن در شهر بازداشت. (مجموعه آثار، ج 2، ص 911)
افلاطون بیشتر به آثار و نتایج تربیتی و اخلاقی هنر علاقه مند است ؛ آثار و نتایجی که بی تردید به تفکر زیبا شناختی من حیث هو نامربوطند، لیکن واقعی اند و هرکس مانند افلاطون به علو و برتری اخلاقی بیشتر از حساسیت و آگاهی زیبایی شناختی ارزش می نهد، باید آنها را به حساب آورد. (کاپلستون 296) هنر وظیفه ای خاص خود دارد ، ولو این که این وظیفه عالی و بلندمرتبه نباشد، زیرا پله ای برای نردبان تعلیم و تربیت می سازد و نیازی از انسان برمی آورد. خلاصه آن که افلاطون هنر را با معیارهای علم می سنجد و ایراد می گیرد که نمی توان با آن به دانش مطمئن دست یافت و درنتیجه کاذبش می داند و آن را تحقیر می کند و اخراج شاعران را از مدینه فاضله می خواهد؛ ولی آیا هنردراساس تقلید است؟ (سجودی)
هنر حکومت و تربیت
ر وابط فرهنگی- کانت - فیلسوف آلمانی - میگوید: «یکی از اصول تعلیم و تربیت که باید همواره مدنظر طراحان برنامههای تربیتی باشد، این است که «کودکان باید نه برای زمان حال بلکه برای شرایط بهتر احتمالی آینده، تربیت شوند».
حال این سوال مطرح است که چه شناخت و تصوری از آینده و شرایط پیش رو داریم؟
سرعت روزافزون تحول در عرصههای مختلف علم و فنآوری - بهویژه در حوزه ارتباطات - و حجم وسیع دادههای درست و نادرست ناشی از جریان آزاد و غیرقابل کنترل اطلاعات، عامل اساسی سوگیری افکار و تلقّیات مردم است.
اگر تا دیروز – و تا حدودی امروز – نهادهای فرهنگی و تربیتی تلاش میکردند با شیوههای مختلف کنترلی، نقش عوامل مزاحم در تربیت فرزندان را خنثی کنند، امروزه ماهوارهها و اینترنت، بستههای مختلف خبری، تحلیلی و تبلیغی را که بسیاری از آنها با هدف هدایت جریان اطلاعات و اخبار به نفع مدعیان رهبری جهان و با هدف تحقق دهکده جهانی در راستای تحکیم حاکمیت آنها بر جهان عمل میکنند، به صورتی بسیار زیبا و فریبنده، به طور مستقیم در اختیار ذهن کنجکاو و جستوجوگر فرزندان ما قرار میدهند و این در شرایطی است که بسیاری از مربیان و هدایتگران جامعه، خود با این پدیدههای جدید آشنایی ندارند و به همین سبب و به دلیل ندانستن نحوه تعامل با این علوم و فنآوریهای جدید، اغلب با برخوردهای ناپخته و حساسیتبرانگیز افراطی و تفریطی، گرایش غیراصولی کودکان، نوجوانان و جوانان را به این پدیدهها شدت میبخشند.
در چنین رویکردی، این امکانات که میتوانستند در خدمت تبادل فرهنگی جامعه اسلامی با سایر جوامع و ملل و نیز افزایش دانش و آگاهی نسل نو قرار گیرند، به صورت ابزاری برای پذیرش رفتارهای نابهنجار فرهنگهای مهاجم درمیآیند و کارگزاران نظام با داشتن دغدغه تاثیر مخرب فرهنگی آنها به جای حل اساسی مساله، دائم به فکر ایجاد نظامهای کنترلی هستند؛ غافل از اینکه این موج چون اسب چموشی، خارج از اراده این و آن، با سرعت سرسامآوری به پیش میتازد و اگر همه تلاش و هنر صاحبان اندیشه و سیاستگذاران، معطوف به برنامهریزی برای بهخدمتدرآوردن فنآوری جدید و شکل تکاملیافته آن نشود، ناچار آنها را به رفتارهای انفعالی و غیرموثر برمیانگیزد؛ در حالی که شکلگیری و هویتیافتن جامعه در گروی جامعهپذیری نسل جدید است. برای دستیافتن به این مهم، باید مخاطب و اقتضائات و نیازهای وی را شناخت و رفتارهای انفعالی، فرصت اینگونه رویآوری به مسائل را از ما میگیرد.
طبیعی است که مجموعه این شرایط، مدیریت فرهنگی و مدیریت آموزشی و پرورشی را به بزرگترین و دشوارترین مسالهای که انسان امروز جامعه ما با آن درگیر است تبدیل کرده است. شاید توجه به همین دشواریها و پیچیدگیهاست که کانت را بر آن داشته تا بگوید: «در بین ابداعات بشری، دوتاشان از بقیه مشکلتر است؛ هنر مملکتداری و حکومت و هنر تعلیم و تربیت.»
پداگوژی
«پداگوژی» هنر و علم تربیت کودکان است و اغلب مترادف با واژه تدریس یا تعلیم و آموزش به کار برده می شود. به طور دقیق تر پداگوژی، آموزش معلم محوراست.
اکنون «پداگوژی» مفهوم گسترده تری یافته است و در موارد مختلفی به کار می رود از جمله؛ علم، اخلاق، فلسفه علمی، فنون مختلف و آفرینش آثار زیبا. اما مهمترین دستاوردی که از پداگوژی انتظار می رود، این است که فراگیران با این روش به جای اینکه نگرش و مهارت های خود را مستقیما از معلمان خود دریافت کنند، بتوانند با راهنمایی معلمان، به کشف و نوآوری برسند و یاد بگیرند که به چه دانشی، نگرشی و یا مهارتی نیازمندند و چگونه و از چه راهی می توانند آن رابه دست آورند.
به این ترتیب، فراگیران وارد فرآیند کشف، نوآوری و در یک کلام، خلاقیت می شوند و اینجاست که هنرها و از جمله مهمترین و بهترین آنها برای دستیابی به این هدف، وارد میدان می شوند و «تئاتر پداگوژیک» مفهومی کاربردی و نوین پیدا می کند. این مقاله در واقع درآمدی است بر مفهوم پداگوژی در هنر تئاتر کودکان که حاصل مشاهدات و مطالعات اخیر نگارنده است؛
الف – پیشینه
در عین حال که واژه یا اصطلاح «پداگوژی» تازه و غریب به نظر می رسد، اما اگر کاربردهای آن توضیح داده شود، متوجه می شویم که هم اکنون بسیاری از روش ها و آداب آن در مراکز تعلیم و تربیت و دانشگاه ها به کار می رود زیرا که پداگوژی علوم مختلف و متنوعی را در بر می گیرد که در آن تربیت بدنی، ذهنی و اخلاقی به طور مستقل یا توامان صورت می پذیرد. در یونان باستان، دایگان و یا بردگانی که وظیفه نگهداری و بردن و برگرداندن کودکان به مدرسه را داشتند، با این نام خوانده می شدند. عموم دانشمندان و اندیشمندان علم تعلیم و تربیت کودکان نیز به این اصطلاح اشاره کرده اند. اما در کشور ما، موارد بسیار محدود و معدودی از کاربرد این اصطلاح دیده می شود که آخرین آن در خصوص آموزش مهارت های فنی در سازمان فنی و حرفه ای کشور به کار برده شده است.
تعداد کتاب ها و یا مقالاتی که درباره پداگوژی و کاربردهای آن نوشته شده است، در کشور ما از تعداد انگشتان دو دست تجاوز نمی کند هر چند در مراجعه به هر یک از موتورهای جستجوگر اینترنتی، با هزاران سایت روبرو می شویم که درباره پداگوژی و تئاتر پداگوژیک مطالب و توضیحات مفصل دارند.
فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد
تعداد صفحات این مقاله 72 صفحه
پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید
دانلود مقاله تأثیر هنر بر امور تربیتی ( تعلیم و تربیت)