اینو دیدی

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

اینو دیدی

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

حقوق کودک در اسلام 11 ص

اختصاصی از اینو دیدی حقوق کودک در اسلام 11 ص دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 11

 

حقوق کودک در اسلام

قبل از ظهور اسلام ، کودکان در وضعیت بسیار بدی به سر می بردند ، از حقوق عادی محروم و دستخوش اراده پدرانشان بودند. اگر پدران می خواستند آنها را نگه می داشتند و اگرنه ، برای رهایی از نفقه و هزینه زندگی آنها را می فروختند و یا می کشتند.

با آمدن اسلام ، این عادت ناپسند شدیدا مورد مقابله قرار گرفت و اسلام عالیترین توجه را به کودک نمود ، آیاتی که نسبت به حقوق کودک در اسلام وجود دارد و روایات موجود همه حکایات بر اهمیت اسلام به کودکان و حقوق ایشان دارد.اسلام ، پدران را از کشتن فرزندان به خاطر ترس از کمبود هزینه منع کرد . چنانکه خداوند در قرآن کریم می فرماید:

" فرزندان خود را از ترس کمی روزی نکشید ، ما به شما و آنها روزی می دهیم زیرا قتل آنها اشتباه و گناه بزرگی است."

رسول گرامی اسلام (ص) می فرماید: " به کودکان خود محبت کنید و نسبت به آنها ترحم نمایید. وقتی به آنها وعده دادید، وفا کنید زیرا آنها جز اینکه شما را روزی دهنده خود می بینند تصور دیگری ندارند."

امام سجاد (ع) می فرماید:" و اما حق فرزند تو این است که بدانی او از تو و پیوسته به تو در خیر و شر امر دنیاست و تو مسئول او از لحاظ نیک ادب کردن و راهنمایی به پروردگارش و کمک به طاعت او هستی. پس عمل تو درباره او ، عمل کسی باشد که می داند در احسان به او پاداش ، و در مسامحه و بدی نسبت به او کیفر می بیند."

اسلام حتی به والدین اجازه کتک زدن کودکان را نداده است . امام علی (ع) می فرماید:"حتی برای ادب کردن فرزندت نیز او را نزن بلکه با او قهر کن و مراقب باش که زمان قهر طول نکشد."

نیازهای کودک

رسول اکرم (ص) به همه انسانها اعلام می کند ، همانطور که پدران و مادران ، حقوقی بر فرزندان خود دارند و فرزندان در صورت ترک آن حقوق عاق می شوند ، فرزندان نیز حقوقی بر پدر و مادر دارند که " پدران و مادران در صورت رعایت نکردن آن عاق فرزندان می گردند."

والدین مسئول تأمین تمام نیازهای کودک اعم از مادی و معنوی می باشند .

1- نیازمندیهای جسمانی کودک: نمو جسمانی کودک با فراهم ساختن وسایل مادی امکان پذیر است تا ازاین طریق نیازهای بدنی او اشباع شود. این رشد و نمو با تغذیه ، بهداشت کافی ، آب و هوا ، مسکن ، خواب ، بازی و امثال آن ، به دست می آید.

2- تعلیم ورزش به کودک: حرکت و جنبش ، اساس هر عمل غریزی و پایه وظایف حیاتی است که زندگی شاداب و سلامت درگرو آن است .

امام صادق (ع) می فرماید :" باید – خصوصا – هفت سال اول زندگی کودک آزادانه به بازی و جنبشهای بدنی صرف شود."

حضرت رسول اکرم (ص) می فرماید: " اگر کسی دارای طفل خردسالی بود باید با او در جنبشهای کودکانه و حالت بچه گانه همکاری و هماهنگی نماید."

آموختن و پرداختن به ورزشهای شنا، تیراندازی و سوارکاری نیز از ورزشهای مهمی است که در احادیث بر آنها تأکید شده است .

نیازمندیهای روحی

1- انتخاب نام زیبا : نخستین احسان و نیکی پدر به کودک انتخاب نام زیبا و خوشایند برای اوست و این از حقوق لازم کودکان می باشد.

2- احترام : پیامبر گرامی اسلام (ص) می فرماید: " به شخصیت فرزندان خود ارج نهید و آداب و آیینهای رفتار خویش را نیکو و درست گردانید تا مشمول آمرزش خدا شوید."

پیامبر به والدین امر کرده اند که به کودکان احترام بگذارند ، چراکه بی توجهی و بی احترامی به آنان باعث بروز مشکلات عاطفی زیادی در کودکان می گردد همچنین در روایتی از رسول اکرم چنین آمده است :" فرزندان خود را زیاد ببوسید ، زیرا با هر بوسه ، برای شما مقام و مرتبتی در بهشت فراهم می شود که فاصله میان هر مقامی ، پانصد سال است ."

با توجه به مطالب گفته شده اسلام – دین انسان سازی – به اساس تربیتی انسانها از سنین کودکی ارزشی خاص می گذارد و به والدین توصیه می نماید که به تمامی ابعاد وجودی کودک عنایت داشته باشند و انسانی وارسته و شایسته را تحویل جامعه بشری بدهند.

حقوق فرزندان

از جملهْ حقوق عمده و اساسی اولاد بالای پدر و مادر تربیه و پرورش اسلامی آنها است، یعنی بر پدر و مادر واجب است که فرزندان شان را تربیة درست و سالم نمایند، تربیه ای که در نتیجهْ آن فرزند صالح و نیک، دیندار و خوش اخلاق ببار آید.خداوند متعال می فرماید:

( یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَکُمْ وَأَهْلِیکُمْ نَاراً وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ ) تحریم آیة: 6

«ای مؤمنان! خود و خانوادة خویش را از آتش دوزخی برهانید که آتش افروز آن انسانها و سنگها است».

در این آیت خداوند(ج) مسلمانان را به یک مسؤلیت عظیمی که بدوش آنها نهاده است خاطر نشان میسازد، و آن اصلاح و تربیت فرزندان و اعضای خانواده


دانلود با لینک مستقیم


حقوق کودک در اسلام 11 ص

دانلود مقاله کامل درباره امامت و رهبری در اسلام

اختصاصی از اینو دیدی دانلود مقاله کامل درباره امامت و رهبری در اسلام دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 4

 

امامت و رهبری در اسلام

رشد یعنی قدرت مدیریت، وقتی که انسان می خواهد انسانهای دیگر را اداره کند یعنی وقتی که موضوع رشد، اداره انسانهای دیگر باشد آنرا مدیریت و رهبری می نامیم، این نوع از رشد در اصطلاح اسلامی " هدایت " و به تعبیر رساتر " امامت " نامیده می شود. دقیق ترین کلمه ای که بر کلمه امامت منطبق می شود همین کلمه رهبری است.

فرق نبوت و امامت در اینست که نبوت راهنمائی و امامت رهبری است. نبوت، ابلاغ، اخبار، اطلاع دادن، اتمام حجت و راهنمائی است. راهنما چه می کند؟ راه را نشان می دهد. وظیفه اش بیش از این نیست که راه را نشان دهد، ولی بشر علاوه بر راهنمائی به رهبری نیاز دارد. یعنی نیازمند است به افراد یا گروه و دستگاهی که قوا و نیروهای وی را بسیج کنند، حرکت دهند، سامان و سازمان بخشند. نبوت راهنمائی است و یک منصب است، اما امامت رهبری است و منصب دیگری است.

پیغمبران بزرگ هم نبی و هم امام هستند. پیغمبران کوچک فقط نبی بودند و امام نبودند، رهنما بودند ولی رهبر نبودند. اما پیغمبران بزرگ هر دو منصب و هر دو شأن را داشته اند. هم شأن راهنمائی و هم شأن رهبری. ابراهیم، موسی، عیسی هر کدام رهنما و رهبراند. خاتم الانبیاء رهنمای رهبر است.

قرآن مجید بر این اصل بسیار تکیه می کند و در معارف شیعه این اصل قرآنی جای شایسته خود را دارد. این نکته را باید یادآوری کنم که آنچه قرآن تحت عنوان رهبری از آن بحث می کند مافوق رهبری است که بشریت می شناسد، رهبریی که بشریت می شناسد از حدود رهبری در مسایل اجتماعی تجاوز نمی کند ولی منظور قرآن از رهبری، علاوه بر رهبری اجتماعی رهبری معنوی یعنی رهبری بسوی خدا است و آن خود حساب دقیق و حساسی دارد و از رهبریهای اجتماعی بسی دقیقتر و حساستر است.

قرآن کریم درباره ابراهیم حرف عجیبی می زند و می گوید: "«و اذ ابتلی ابراهیم ربه بکلمات؛ و هنگامی که خدا ابراهیم را با کلماتی بیازمود و او همه را به اتمام رسانید.» (بقره/124)"... خداوند ابراهیم را در مراحل بسیار مورد آزمایش قرار داد و ابراهیم از این آزمایشها پیروز بیرون آمد. ابراهیم از پیغمبرهائی است که سرگذشت عجیبی دارد و آزمون ها برایش پیش آمده و در همه آنها کمال موفقیت و پیروزی را داشته است.

در میان قوم بابل به نبوت مبعوث شد و یک تنه با عقائد منحط و شرک آمیز قوم خود که همه را فرا گرفته بود مبارزه کرد، همه بتها را باستثنای بت بزرگ شکست. تبر بت شکنی را به گردن بت بزرگ انداخت، به علامت اینکه بت ها با یکدیگر نزاع کرده و بت بزرگ سایر بتها را به این روز انداخته است.

ابراهیم با این کار خود نیروی فطری عقلی خفته مردم را بیدار کرد. زیرا فطرتا درک می کنند که ممکن نیست، جمادات با یکدیگر به نزاع برخیزند، همین جا به خود می آیند که پس چرا انسان عاقل شاعر مدرک، سر به آستان این موجودات لا یشعر فرود آورد. ابراهیم مکرر مورد غضب و خشم نمرود قرار گرفت تا آن جا که او را در گودالی، حتی می توان گفت در دریائی، از آتش انداختند ولی او از سخن خود دست بر نمی داشت.

ابراهیم از طرفی با عقائد منحط و خرافی و تقلیدی خود درگیر بود و پیروز می گشت، و از طرف دیگر با نمرود درگیری شدید پیدا کرد و تا میان آتش رفت و در همان حال یک آزمون عجیب الهی به سراغش آمد، یعنی از طرف خدا بامری مأمور شد که جز یک تسلیم کامل هیچ نیروئی نمی تواند آنرا اطاعت کند، امری که درباره اش صادر شد این بود که فرزند جوان عزیزت را بدست خود در راه خدا باید فداکنی و سر ببری.

ابراهیم تصمیم به انجام اینکار گرفت و در آخرین مرحله که تصمیم ابراهیمی ظهور کرد از جانب خداوند ندا رسید که یا ابراهیم تو عمل کردی و ما آنچه از تو می خواستیم همین بود. ما از تو همین حد از تسلیم را می خواستیم، ما کشتن فرزند از تو نمی خواستیم. ابراهیم این منازل و مراحل را طی کرد و پشت سر گذاشت، بعد از همه اینها بود که به او گفته شد اکنون شایسته امامت و رهبری هستی.

ابراهیم از نبوت و رسالت گذشت تا به رهبری رسید. در حدیث است: "«اتخذ الله ابراهیم نبیا قبل ان یتخذه رسولا و اتخذه رسولا قبل ان یتخذه خلیلا و اتخذه خلیلا قبل ان یتخذه اماما» ".

خلاصه معنی حدیث اینکه: ابراهیم اول نبی بود و هنوز رسول نبود، رسول شد و هنوز خلیل نبود، و خلیل الله شد، و هنوز امام و رهبر نبود، بعد از همه اینها به مقام امامت و رهبری رسید.

مفاد آیه کریمه: "«و اذ ابتلی ابراهیم ربه بکلمات فاتمهن قال انی جاعلک للناس اماما» (بقره/124)"، اینست که: پس از آنکه ابراهیم همه مراحل را طی کرد و از همه آزمایشها پیروز و موفق بیرون آمد و باصطلاح فارسی از هفتخوان گذشت، ما به او اعلام کردیم که هم اکنون وقت آن رسیده است که ما تو را امام و رهبر قرار دهیم. امامت و رهبری انسانها، چه در بعد معنوی و الهی، و چه در بعد اجتماعی عالیترین درجه و مقام و پستی است که از طرف خدا به یک انسان واگذار می شود، مدالی که به این نام به سینه کسی می چسبانند عالیترین مدالها است. ابراهیم هم نبی و هم امام بود لهذا رهبر قوم خویش بود.

اینکه عرض کردم نبوت، راهنمائی و امامت رهبری است مقصودم این نیست که انبیاء این منصب را که بالاتر است نداشتند. همانطور که قبلا هم اشاره کردیم نبوت و امامت دو منصب است که در انبیاء بزرگ هر دو منصب جمع است و در انبیاء کوچک یکی از آن دو، کما اینکه در ائمه، امامت و رهبری هست ولی نبوت یعنی رهنمائی جدید نیست چون راه همان راهی است که پیغمبر نمایانده است. و ائمه مردم را در همان راه که پیغمبر از طرف خداوند ارائه کرده است، حرکت می دهند، بسیج می کنند و راه می برند، این مفهوم امامت از نظر اسلام است. دنیای امروز به مسأله رهبری و مدیریت تنها از جنبه اجتماعی مینگرد: یعنی تنها این جنبه و این بعد را شناخته است. ولی همین را که شناخته است بسیار اهمیت می دهد و به حق اهمیت بسیار می دهد.

قرآن مجید تعبیر عجیبی راجع به پیغمبر اکرم دارد: "«الذین یتبعون الرسول النبی الامی الذی یجدونه مکتوبا عندهم فی التوراة و الانجیل یأمرهم بالمعروف و ینهاهم عن المنکر و یحل لهم الطیبات و یحرم علیهم الخبائث و یضع عنهم اصرهم و الاغلال التی کانت علیهم» (اعراف/157)"؛ همان کسانی که از این رسول، پیامبر درس ناخوانده پیروی می کنند که (وصف) او را نزد خویش در تورات و انجیل مکتوب می یابند، که آنها را به کار پسندیده فرمان می دهد و از کار ناپسند منع می کند و پاکیزه ها را برایشان حلال و پلیدی ها را بر آنان حرام می کند و تکالیف سنگین و قید و زنجیرهایی را که بر آنها بود برمی دارد. کدام بار سنگین و کدام غل و زنجیر؟ بارهایی از سنگ و یا غل و زنجیرهائی از آهن؟ از چوب؟

نه، بلکه بارهایی سنگین از عادات و خرافات و غل و زنجیرهای روحی که بر نیروها و بر استعدادهای معنوی بشر گذاشته شده بود. همانها که نتیجه اش جمود، افسردگی، یأس و بدبختی بود.

پیغمبر این نیروهای بسته را باز کرد. مدیریت اجتماعی یعنی این. رهبری یعنی این. مجهز کردن نیروها، تحریک نیروها، آزاد کردن نیروها، و در عین حال کنترل نیروها و در مجرای صحیح انداختن آنها، سامان دادن، سازمان بخشیدن و حرارت بخشیدن به آنها. مدیریت صحیح از ضعیف ترین ملتهای دنیا، قوی ترین ملتها را می سازد، آنچنانکه رسول اکرم کرد و این معجزه رهبری بود.


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله کامل درباره امامت و رهبری در اسلام

بحث ما دربارة تعلیم و تربیت در اسلام است 17 ص

اختصاصی از اینو دیدی بحث ما دربارة تعلیم و تربیت در اسلام است 17 ص دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 17

 

بسم الله الرحمن الرحیم

اینجانب به اسلام واولیای عظیم الشان و به ملت اسلام و خصوص ملت مبارز ایران ، ضایعة اسف انگیز شهید بزرگوار و متفکر و فیلسوف و فقیه عالی مقام مرحوم آقای شیخ مرتضی مطهری قدس سره را تسلیت و تبریک عرض می کنم . تسلیت در شهادت شخصیتی که عمر شریف و ارزندة خود را در راه اهداف مقدس اسلام صرف کرده و با کجرویها و انحرافات مبارزة سرسخناته کرده ، تسلیت در شهادت مردی که در اسلام شناسی و فنون مختلفة اسلام و قرآن کریم کم نظیر بوده . من فرزند بسیار عزیزی را از دست داده ام و در سوگ او نشستم که از شخصیتهایی بوده که حاصل عمرم محسوب می شد . در اسلام عزیز به شهادت این فرزند برومند و عالم جاودان ثُلمه أی وارد شد که هیچ چیز جایگزین آن نیست .

تبریک از داشتن این شخصیتهای فداکار که در زندگی و پس از آن با جلوة خود نور افشانی کرده و می کنند . من در تربیت چنین فرزندانی ، که با شعاع فروزان خود مردگان را حیات می بخشند و به ظلمتها نور می افشانند به اسلام بزرگ ، مربی انسانها و به امت اسلامی تبریک می گویم . من اگرچه فرزند عزیزی که پارة تنم بود از دست دادم ، لکن مفتخرم که چنین فرزندان فداکاری در اسلام وجود داشت و دارد.

«مطهری» که در طهارت روح و قوت ایمان و قدرت بیان کم نظیر بوده ، رفت و به ملأ اعلی پیوست ، لکن بدخواهان بدانند که با رفتن او شخصیت اسلامی و علمی و فلسفیش نمی رود . ترورها نمی توانند شخصیت اسلامی مردان اسلام را ترور کنند .آنان بدانند ه به خواست خدای توانا ملت ما با رفت اشخاص بزرگ ، در مبارزه علیه فساد و استبداد و استعمار مصممتر می شوند. ملت ما راه خود را یافته و در قطع ریشه های گندیدة رژیم سابق و طرفداران منحوس آن از پای نمی نشیند . اسلام عزیز با فداکاری و فدایی دادن عزیزان ، رشد نمود . برنامه اسلام از عصر وحی تاکنون بر شهادتِ توأم با شهامت بوده است . قتال در راه خدا و راه مستضعفین در رأس برنامه های اسلام است . اینان که شکست و مرگ خود را لمس نموده و با این رفتار غیر انسانی می خواهند انتقام بگیرند یا به خیال خام خود مجاهدین در راه اسلام را بترسانند بدگمان کرده اند ، از هر موی شهیدی از ما و از هر قطرة خونی که به زمنی می ریزد انسانهای مصمم و مبارزی به وجود می آید . شما مگر تمام افراد ملت شجاع را ترور کنید والا ترور فرد هرچه بزرگ باشد برای اعادة چپاولگری سودی ندارد. ملتی که با اعتماد به خدای بزرگ و برای احیای اسلام به پا خاسته با این تلاشهای مذبوحانه عقبگرد نمی کند. ما برای فداکاری حاض و برای شهادت در اره خدا مهیا هستیم . اینجانب روز 13 اردیبهشت 58 را برای بزرگداشت شخصیتی فداکار و مجاهد در راه اسلام و ملت «عزای عمومی» اعلام می کنم و خودم در مدرسة فیضیه ، روز پنجشنبه و جمعه به سوگ می نشینم . از خداوند متعال برای آن فرزند عزیز اسلام رحمت و غفران ، و برای اسلام عزیز عظمت و عزت مسئلت می نمایم . سلام بر شهدای راه حق و آزادی .

روح الله الموسوی الخمینی

بحث ما دربارة تعلیم و تربیت در اسلام است . بحت تعلیم و تربیت ، بحص ساختن افراد انسان است . یک مکتب که دارای هدفهای مشخصی است و مقررات همه جانبه أی دارد و به اصطلاح سیستم حقوقی ، سیستم اقتصادی و سیاسی دارد ، نمی تواند یک سیستم خاص آموزشی نداشته باشد. زیرا مکتبی که می خواهد در بین مردم یک طرح خاص اخلاقی یا اقتصادی و یا سیاسی را پیاده کند ، قطعاً اینها را برای انسانها می خواهد ، اعم از اینکه فرد اسنان هدف باشد و یا جامعة انسانی. البته این مسئلة اصلت فرد یا اصالت جامعه خود مسئله ایست که در همین جا باید بحث شود.

اگر هدف جامعه باشد بازهم این افراد هستند که بوسیلة آنها باید این طرحها پیاده بشود ، پس بناچار باید آموزش ببینند و طوری پرورش پیدا کنند که بتوانند همین طرحها را در اجتماع پیاده نمایند و اگر هم هدف خود فرد باشد بازهم می باید طرحی و برنامه أی برای ساختن فرد وجود داشته باشد. و اگر مکتبی مثل اسلام باشد که در آن هم اصالت فرد محفوظ استو هم اصالت اجتماع ، قطعاً می باید برنامه أی برای ساختن افراد در دست داته باشد ، هم از آن نظر که هدف بودن خود فرد (اصالت خود) تأمین گردد و هم از آن جهت که باید فرد مقدمه أی و ابزاری برای اجتماع باشد . با توجه به همین نکته است که ضرورت سرشت آدمی است و از خود انسان سرچشمه می گیرد ، معرفتی که از دیگری فرا گرفته نمی شود و منظور همان قوة ابتکار خود شخص است. بعد می فرماید : اگر علم مطبوع نباشد علم مسموع فایده ندارد و واقعاً هم چنین است . این را از تجربه ها یافته ایم . افرادی هستند که اصلاً علم مطبوع ندارند . جهل ایشان در این باب اغلب نتیجة سوء تعلیم و سوء تربیت است ، نه اینکه استعدادش را نداشته اند. بلکه تربیت و تعلیم به نحوی یافته اند که آن نیروی مطبوع به حرکت درنیامده و پرورش نیافته است . این افراد نسبت به آموخته های خویش حکم ضبط صوت را دارند. کسی کتابی را درس گرفته ، خیلی هم کار کرده ، بسیار هم دقت بخرج داده ، درس به درس آنرا نوشته و حفظ نموده و بعد ، مثلاً مدرس شده می خواهد همان مطالب را درس بدهد .

تحقیقاً شخص مورد نظر آنچه را که از استاد فرا گرفته و در کتاب و یا حاشیه و شرح کتاب یافته به نیکوترین وجهی بازگو می کند و هرچه شما راجع به این متن و این شرح و حاشیه بپرسید بخوبی جواب می دهد ، اما یک قدم پایتان را آن طرف بگذارید ، گوینده کاملاً لنگ است . این فقط معلومتاش همان مسموعات است . اما اگر مطلب مشابهی را که در جای دیگر است خواسته باشد با تکیه بر این دانسته ها حل و فصل و استنتاج نماید ، بکلی عاجز است ، بلکه من دیده ام افرادی را که بر خلاف آنچه که اینجا آموخته اند آنجا قضاوت می نمایند و لهذا شما گاهی عالمی را می بینید که مغزش جاهل است . عالم است یعنی خیل چیزها را یادگرفته ، اطلاعاتش وسیع است ، اما به محض اینکه مسئله أی خارج از حدود مسموعات و محفوظاتش طرح می کنید او را صددرصد جاهل می یابید. آنجا که می رسد یک عوام مطلق از کار در می آید . افسانه أی سات که مثل شده و نزد همگان معروف است. می گویند که یک غیبگو یا رمال دانش خویش را به فرزندش آموخته بود . رمال در دربار شاه حقوق خوبی می گرفت ، و سپرده بود که پسرش پس از او این پست را اداره کند. روزی که او را معرفی نمود پادشاه خواست که آزمایشش کند . انگشتری در دست گرفت و پرسید که در مشت من چیست . رمال جوا گفت : آنچه در دست شماست گرد است . پادشاه گفت درست است . گفت سوراخی درمیان دارد گفت سوراخی در میان دارد گفت صحیح است ، حال بگو چیست ؟ پسر غیبگو فکری کرد و گفت خوب؛ سنگ آسیاب است . پادشاه به شدت ناراحت شد و به پدرش گفت : آخر این چه علمی است که به او آموخته أی ؟ مرد به او گفت : «من در آموختن علم کوتاهی نکرده ام ، کوتاهی عقل از اوست»

جوابهای نخستین او از روی علمش بود و ملاحظه فرمودید که درست درآمد ولیکن استنباط و استنتاجش به عقل او بستگی داشت ، در این مرحله گناه از من نیست . شعور او بایستی آنقدر باشد که دریابد سنگ آسیاب در دستجا نمی گیرد و او به دلیل قلت عقل از درک مسئله أی بدین آشکاری عاجز است . داستان معروف دیگری در همین زمینه نقل شده است که من تا به حال از چند نفر آنرا شنیده ام . می گویند و قتی یک خارجی به دهی رفته بود در آنجا با یک دهاتی روبرو می شود ، هر سوالی از او می کند این روستایی جوابهای خیلی نغز و پخته أی به او می دهد . خارجی می گوید : که تو اینها را از کجا می دانی ؟ جواب می شنود که ما چون سواد نداریم فکر می کنیم . این نکتة بسیار پر معنایی است . یعنی آنکه سواد دارد ، معلوماتش را بیان می کند ولی من فکر می کنم و پاسخ می دهم و فکر از سواد خیلی بهتر است .

این مسئله که رشد شخصیت فکری و عقلانی باید در افراد و در جامعه پیدا بشود یعنی قوة تجزیه و تحلیل در مسائل بالا برود ، یک مطلب اساسی است . حالا کار نداریم به اینکه اسلام به صراحت این را گفته یا نگفته است البته استنباط ما اینست که اسلام آنچه راجعه به عقل می گوید ، همین مطلب را بیان می کند.

در بین علما اصلاً من به کسانی که خیلی معلم دیده اند ، خیلی استاد دیده اند و این را مایة افتخار خویش می شمردند ، اعتقادی ندارم . مثلاً می گویند فلان داشنمند سی سال به درس مرحوم « نائینی » رفته است ، بست و پنج سال در درس «آقاضیاء» حاضر شده است ، من می گویم کسی که پنجاه و پنج سال را یکسره صرف آموختن و تحصیل می نماید دیگر مجال فکر کردن ندارد، تمام نیرویش و عمرش به گرفتن گذشته است . فرصت و توانی برایش باقی نمانده تا خود به مطلبی برسد. فکر و مغز انسان درست به معدة او شباهت دارد . معده باید إذا را از خارج بگیرد و به کمک ترشجات درونی آنرا به اصطلاح بپرورد. برای این ساختن باید آنقدر جای خالی داشته باشد که به آسانی بتواند إذا را زیر و رو کند و بتواند اسیدها و شیره های لازم را ترشح نماید . معده أی که پی در پی إذا بر آن تحمیل می شود ، فراغت ووفرصت و امکان حرکت را برای درست عمل کردن از دست می دهد . آنوقت فعالیتهای گوارشی اختلال پیدا می کند و بر اثر آن عمل جذب در روده ها نیز درست انجام می گیرد. مغز انسان هم قطعاً چنین است. پس در تعلیم و تربیت بایستی به دانش آموز مجال اندیشه داد و او را ترغیب به تفکر کرد. ما در میان اساتید خودمان ، آنها را که کمتر معلم دیده و بیشتر فکر کرده بودند مبتکرتر می یافتیم .

شیخ انصاری که از مبتکرین فقهای صد و پنجاه ساله اخیر است ، دورة طلبگی و تحصیلش بسیار کم و کوتاه بوده است . وقتی تاریخچة زندگیش را ورق می زنید در می یابید کهپس از گذرانیدن مدت کوتاهی در خدمت علمانی نجف ، در طلب اساتید مختلف به مشهد می رود. آنجا را خیلی نمی پسندد ، به تهران سفر می کند و از تهران به اصفهان روی می آورد . در این شهر مدتی درنگ می کند در خدمت آقا سید محمدباقر که معلم رجال بود در فن رجال چیزهایی می آموزد ، سپس به کاشان رفته و سه سال آنجا می ماند ، در خدمت حضرات نراقیها. سکونت شیخ در کاشان از همه جا بیشتر طول می کشد ولی بهر صورت همة دوران تحصیل او و معلم دیدن های او از هفت هشت ده سال فزونی نمی یابد ، در صورتیکه دیگران لااقل بیست یا سی سال به درس گرفتن و معلم دیدن اشتغال می ورزند . اغلب نسبت به آیت الله بروجردی ایراد می گرفتند که استاد کم دیده است . از نظر ما حُسن آقای بروجردی همین بود. اگر چه آن مرحوم نیز بر خلاف عقیدة منتقدین ده دوازده سال استادهای در«ه اول دیده بود . هفت هشت سال در نجف و سه چهار سال در اصفهان . با اینحال حضرات «نجفی» قبولش نمی کردند و می گفتند مثلاً باید سی سال استاد دیده باشد! در حالیکه مرحوم بروجردی بهمین علت ابتکارش از اغلب علمای معاصرش بیشتر بود . چرا که فکر می کرد ، یعنی مجال فکر کردن داشت . بهر حال جای تردید نیست که در آموزش و پرورش ، رشد فکری دادن به متعلم ، به شاگرد ، به کودک به بزرگ و به جامعه بایستی هدف قرار بگیرد. اگر معلم است ، اگر استاد است ، اگر خطیب است یا واعظ هرکه در مسند تعلیم جای دارد باید بکوشد که رشد فکری یعنی قوة تجزیه و تخلیل به دانش آموز بدهد . اگر همش براین قرار گیرد که هی بیاموزد، هی فرا گیرد هی حفظ کند ، نتیجه أی نخواهد گرفت . آنچه که ما راجع به تعقل می بینیم ، می رساند که شخص به نیروی فکر کردن قادر می شود که استنباط بکند ، اجتهاد بکند ، رد فرع بر اصل بکند . مرحوم آیت الله حجت در تعریف اجتهاد می فرمودند که اجتهاد اصل معنایش این است که یک مسئله جدید که شخص نسبت به آن هیچ سابقة ذهنی ندارد و در هیچ کتابی هم طرح نشده است به او عرضه شود و این شخص بتواند فوراً آن مسئله را بر اساس اصولی که در داست دارد به طور صحیح تطبیق کرده و استنتاج نماید . اجتهاد واقعی این است ، والا آموختن مسائل جواهر و حفظ کردن مقدمه و صغری و کبری و نتیجة آن و اینکه مثلاً فهمیدم که صاحب جواهر چنین می گوید! و من هم نظر او را انتخاب کردم ، اینها اجتها نیست . اجتهاد ابتکار است، یعنی اینکه خودش رد فرع بر اصل بکند لهذا مجتهد واقعی در هر علمی به همین شکل قابل پذیرش


دانلود با لینک مستقیم


بحث ما دربارة تعلیم و تربیت در اسلام است 17 ص

دانلود تحقیق بررسی حقوق زن در اسلام 36 ص

اختصاصی از اینو دیدی دانلود تحقیق بررسی حقوق زن در اسلام 36 ص دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 36

 

مقاله ای در خصوص بررسی حقوق زن در اسلام :

( صنم نوروزیان کارشناس حقوقی وزارت صنایع و معادن )

مقدمه:انسان از گذشته‏هاى دور تا به امروز در پى شناسایى حقوق خویش و در جهت تأمین‏و تضمین آن، همواره قربانى داده است. پرداخت هزینه‏هاى سنگین در این راه به‏تدریج جامعه بشرى را به سوى تنظیم و تدوین حقوق بشر هدایت نمود. اعلامیه‏هاى حقوق که سابقه تدوین برخى از آنها به قرنها قبل بازمى‏گردد نمونه‏اى از تلاش انسان در این‏راستا مى‏باشد.

انسان همان موجودی است که آفرینش وى در زیباترین شکل ممکن صورت پذیرفته و خداوند خود را نسبت به چنین آفرینشى تحسین نموده، وبرهمین اساس جایگاه شایسته و والای او را موردتاکیدقراردادهاست. :(و لَقَد کرّمنا بَنى آدَمَ وَ حَملناهُم فى البرّ و البحر و رزقناهم من الطیّبات و فضّلناهم على کثیرٍ ممّن خلقنا تفضیلاً )

بنابراین تنها انسان است که تاج کرامت بر سر او نهاده شده، برترى او در جهان به روشنى اعلام گردیده و آنچه در آسمان و زمین است با اراده خداوندى در قبضه وى (انسان) قرار گرفتهاست. در این نگرش الهى بر خلقت انسان که سه محور آفرینش ویژه، جایگاه ویژه و اقتدار ویژه این موجود مورد توجه قرار مى‏گیرد، برخوردارى از حقوق ویژه نیز امرى طبیعى بوده به گونه‏اى که بدون آن، ویژگیهاى سه‏گانه فوق معنا و مفهومى نخواهند داشت. به تعبیر دقیق‏تر، رابطه مستقیمى میان گستره تواناییها و استعداد انسان با گستره و دامنه حقوق وى وجود دارد. به هر میزانى که استعداد خدادادى این موجود بیشتر باشد دامنه استحقاق او نیز گسترده‏تر خواهد بود.به حکم آیه شریفه «یا ایّها النّاس انّا خلقناکُم من ذکرٍ و انثى و جَعَلناکُم شعوباً و قبائل لتعارفوا انّ اکرمَکم عند اللَّهِ اَتقاکم » جنسیت هرگز ملاک برترى و امتیاز نبوده بلکه امتیاز انسان چه زن و چه مرد بر اساس تقوا است. زن و مرد گرچه از دو جنس متفاوتند اما از نظر انسانیت با هم برابرند:

«یا ایها النّاس اتقّوا ربّکم الذى خَلَقَکُم من نفسٍ واحدةٍ و خلق منها زوجها ...؛»

برابرى زن با مرد در اصل هویت انسانى، دلیل برابرى آنان در سایر زمینه‏هاى زندگى است از قبیل برابرى در کسب علم و دانش، برابرى در استقلال عمل و آزادى انتخاب، برابرى در اموراقتصادى وبرابرى درمجازاتها نظیرسرقت این نمونه‏ها نشانگر آن است که زن و مرد در حیثیت و حقوق انسانى با یکدیگر برابرند. نکته‏اى که لازم است مورد توجه قرار گیرد فرق میان تساوى و تشابه حقوق است. تفاوتهاى فراوان زن و مرد از لحاظ جسمى ، روانى و احساسى سبب گردیده است، اسلام که بر پایه فطرت انسانى ، حقوق خویش را وضع نموده است با عنایت به این تفاوتها، حقوقى براى زن و حقوقى براى مرد قائل شود که سرجمع آن برابرى و تساوى میان آنان و نفى تبعیض جنسى است.

به تعبیر شهید مطهرى: «آنچه میان طرفداران حقوق اسلامى از یک طرف و طرفداران پیروى از سیستمهاى غربى از طرف دیگر مطرح است مسأله وحدت و تشابه حقوق زن و مرد است نه تساوى حقوق آنها. کلمه «تساوى حقوق» یک مارک تقلبى است که مقلّدان غرب بر روى این ره‏آورد غربى چسبانیده‏اند ... در نهضت عجولانه‏اى که در کمتر از یک قرن اخیر به نام زن و براى زن در اروپا صورت گرفت، زن کم و بیش حقوقى مشابه با مرد پیدا کرد؛ اما با توجه به وضع طبیعى و احتیاجات جسمى و روحى زن، هرگز حقوق مساوى با مرد پیدا نکرد، زیرا زن اگر بخواهد حقوق مساوى حقوق مرد و سعادتى مساوى سعادت مرد پیدا کند راه منحصرش این است که مشابهت حقوقى را از میان بردارد. براى مرد حقوقى متناسب با مرد و براىزن حقوقى متناسب با خودش قائل شود.»

علت تفاوتهاى حقوقى در امورى نظیر ارث، طلاق، تعدد زوجات، ولایت، شهادت، قضاوت و امورى از این قبیل را باید در تفاوتهاى وجودى میان این دو جست و جو نمود.

با توجه به مطالب مذکور در این مقاله سعی شده است تا مطالبی در خصوص وضعیت زنان در طول تاریخ و تفاوتهای زنان و مردان در گذشته و حال و همچنین مطالبی پیرامون حقوق زنان از منظر فقهی و حقوقی و در قسمتی دیگر از زاویه اجتماعی و... ارائه شود .

     

وضعیت زنان در جامعه عرب هنگام نزول قرآن:

عرب از همان زمانهای قدیم در شبه جزیره عربستان زندگی می‌کرد، سرزمینی بی‏آب و علف و خشک و سوزان، و بیشتر سکنه این سرزمین، از قبایل صحرانشین و دور از تمدن بودند، و زندگیشان با غارت و شبیخون، اداره می‌شد، عرب از یک سو، یعنی از طرف شمال شرقی به ایران و از طرف شمال به روم و از ناحیه جنوب به شهرهاى حبشه و از طرف غرب به مصر و سودان متصل بودند، و به همین جهت عمده رسومشان رسوم توحش بود، که در بین آن رسوم، احیانا اثرى از عادات روم و ایران و هند و مصر قدیم هم دیده می‌شد. عرب براى زن نه استقلالی در زندگی قائل بود و نه حرمت و شرافتی، بله حرمتی که قائل بود براى بیت و خاندان بود، زنان در عرب ارث نمی‌بردند، و تعدد زوجات آن هم بدون حدی معین، جایز بود، همچنانکه در یهود نیز چنین است، و همچنین در مساله طلاق براى زن اختیاری قائل نبود، و دختران را زنده به گور می‌کرد، اولین قبیله‌ای که دست‏به چنین جنایتی زد، قبیله بنو تمیم بود، و به خاطر پیشامدی بود که در آن قبیله رخ داد، و آن این بود که با نعمان بن منذر جنگ کردند، و عده‌ای از دخترانشان اسیر شدند که داستانشان معروف است، و از شدت خشم تصمیم گرفتند دختران خود را خود به قتل برسانند، و زنده دفن کنند و این رسم ناپسند به تدریج در قبایل دیگر عرب نیز معمول گردید، و عرب هر گاه دختری برایش متولد می‌شد به فال بد گرفته و داشتن چنین فرزندی را ننگ می‌دانست ‏بطوری که قرآن می‌فرماید: "یتوارى من القوم من سوء ما بشر به" (1)

یعنى پدر دختر از شنیدن خبر ولادت دخترش خود را از مردم پنهان می‌کرد و بر عکس هر چه بیشتر دارای پسر می‌شد(هر چند پسر خوانده) خوشحال‏تر می‌گردید، و حتی بچه زن شوهرداری را که با او زنا کرده بود، به خود ملحق ما‌کرد و چه بسا اتفاق می‌افتاد که سران قوم و زورمندان، بر سر یک پسری که با مادرش زنا کرده بودند نزاع می‌کردند، و هر یک آن پسررابراىخودادعامی‌نمودند.

البته از بعضی خانواده‌های عرب این رفتار هم سرزده، که به زنان و مخصوصا دختران خود در امر ازدواج استقلال داده، و رعایت رضایت و انتخاب خود او را کرده باشند، که این رفتار از عرب، شبیه همان عادتی است که گفتیم در اشراف ایرانیان معمول بود، و خود یکی از آثار امتیازطبقاتی در جامعه است.

به هر حال رفتاری که عرب با زنان داشت، ترکیبی بود از رفتار اقوام متمدن و رفتار اقوام متوحش، ندادن استقلال به زنان در حقوق، و شرکت ندادن آنان در امور اجتماعی از قبیل حکومت و جنگ و مساله ازدواج و اختیار دادن امر ازدواج به زنان اشراف را از ایران و روم گرفته بودند، و کشتن آنان و زنده به گور کردن و شکنجه دادن را از اقوام بربری و وحشی اقتباس کرده بودند، پس محرومیت زنان عرب از مزایای زندگی مستند به تقدیس و پرستش رئیس خانه نبود، بلکه از باب غلبه قوی و استخدام ضعیف بود. و اما مساله"پرستش"در بین عرب اینچنین بود که همه اقوام عرب(چه مردان و چه زنان) بت مى‏پرستیدند، و عقائدى که در باره بت داشتند شبیه همان عقائدى است که صابئین در باره ستاره و ارباب انواع داشتند، چیزى که هست‏بت‏هاى عرب بر حسب اختلافى که قبائل در هواها و خواسته‏ها داشتند مختلف مى‏شد، ستارگان و ملائکه(که به زعم ایشان دختران خدا هستند)را مى‏پرستیدند و از ملائکه و ستاره صورت‏هایى در ذهن ترسیم نموده و بر طبق آن صورتها، مجسمه‏هائى مى‏ساختند، که یا از سنگ بود و یا از چوب، و هواها و افکار مختلفشان به آنجا رسید که قبیله بنى حنیفه بطورى که از ایشان نقل شده بتى از"خرما"، "کشک"، "روغن"، "آرد"و...درست کرده و سالها آن را مى‏پرستیدند و آنگاه دچار قحطى شده و خداى خودراخوردند!.شاعرىدراین زمینه چنین گفت:

اکلت‏حنیفة ربها لم یحذروا من ربهم زمن التقحم و المجاعة سوء العواقب و التباعة

قبیله بنى حنیفه در قحطى و از گرسنگى پروردگار خود را خوردند و نه از پروردگار خود حذر کردند، و نه از سوء عاقبت این کار پروا نمودند!!

و بسا مى‏شد که مدتى سنگى را مى‏پرستیدند، اما آنگاه که به سنگ زیبائى مى‏رسیدند سنگ اول را دور انداخته و دومى را براى خدائى بر مى‏گزیدند، و اگر چیزى پیدا نمى‏کردند براى پرستش مقدارى خاک جمع نموده و گوسفند شیردهى مى‏آوردند و شیرش را روى آن خاک مى‏دوشیدند، و از آن گل بتى مى‏ساختند و بلا فاصله به دور همان بت، طواف مى‏کردند! و زنان محرومیت و تیره‏بختى‏هائى که در این جوامع داشتند در دل و فکر آنان ضعفى ایجاد کرد، و این ضعف فکرى اوهام و خرافات عجیب و غریبى در مورد حوادث و وقایع مختلف در آنان


دانلود با لینک مستقیم


دانلود تحقیق بررسی حقوق زن در اسلام 36 ص

اسلام وبرابری

اختصاصی از اینو دیدی اسلام وبرابری دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 35

 

اسلام وبرابری انسانها

برابری :همانند بودن انسانها از جنبه وجودی و در نتیجه رفتار یکسان با آنها و تاکید بر آن ، پیشینه طولانی دارد ، ولی در چند قرن گذشته ، به ویژه بعد از انقلاب فرانسه و دوره روشنگری ، این اندیشه به نیروئی عمده برای تغییرات اساسی در حقوق عمومی و سیاسی در اروپا و شمال آمریکا تبدیل شد و با گسترش آن و بهره گیری از منابع باستانی رومی و مسیحی در اعلامیه حقوق بشر 1948 تجلی کرد .برابری در اسلام با اصول اساسی و مهم : 1 - بندگی خدا ، همانگونه که در بحث آزادی گفته شد همه انسانها نسبتی یگانه ( بندگی خدا ) با پروردگار خویش دارند . و از این نظر برابری کامل بین همه انسانها مقرر شده است و حتی پیامبران بزرگ همچون دیگران عبدالله یعنی بنده خدا خوانده شده اند از این نمونه است سخن حضرت عیسی در روز نخست زندگی که خود را بنده خدا و پیامبر معرفی می کند ( مریم 30 ) . 2- منشا یگانه داشتن انسانها ( همه از آدم ) زمر 6 ؛ نساء 1 ؛ اعراف 189 ؛ و انعام 98 3 - مخلوق بودن همه به دست آفریدگار که در موارد بسیاری در قرآن آمده است ، مقتضی برابری همه انسانها در برخورداری از زیربنائی ترین حقوق فردی و جمعی ، مانند حق حیات ، امنیت مالی و جانی ، حق تملک و تصرف و اکتساب ، حق کار و استحقاق اجرت وسایر حقوق و آزادی های اساسی از دیدگاه اسلام است . و به هیچوجه مطلبی خلاف این اصل نمی توان در اسلام یافت بلکه موارد بسیاری در تایید آن یافت می شود ، همانند برابری پیامبر در رفتار عادی زندگی و پرداخت سهم یکسان از خزانه به همه کسان در دوره زمامداری خلیفه چهارم مسلمانان و امام اول شیعیان ، و حضورش در دادگاه بر اثر شکایت یک یهودی و تذکرش به قاضی در مورد یکسان دیدن شاکی و متشاکی و نهایتا شهادت او که گفته اند : شهادت اش به دلیل شدت عدل بود . برابری ، عدل و قانون :یکی از بزرگترین اندیشمندان مسلمان به نام استاد آیةالله شهید مرتضی مطهری که در موضوعات مختلف این مقاله مطالب نوی را عرضه کرده است می نویسد : برابری در عرصه زندگی اجتماعی ، برابری در فرصتها و امکانات است تا هر کس به فراخور قابلیت و کوشش خود از این فرصتها بهره بگیرد . در واقع ، این بحث به این دیدگاه باز می گردد که برابری در نظام حقوقی و فقهی اسلام ، تحت الشعاع اصلی مهمتر و اساسی تر ، یعنی عدالت قرار دارد ؛ زیرا هدف نهائی از آمدن پیامبران و تنها عامل اصلاح جامعه از نگاه دینی تحقق قسط و عدالت اجتماعی است . بر همین اساس در شرائط یکسان ، مقتضای عدالت ، برابری در حقوق و تکالیف است . همچنانکه در بسیاری موارد ، لازمه عدالت نابرابری و تفاوت گذاشتن است .به عبارت دیگر ، برابری در حقوق اسلامی را می توان در دو عرصه مورد توجه قرار داد : 1 – برابری در برابر قانون موجود و با اجرای یکسان 2- برابری احکام و قوانین نسبت به تمامی افراد به طوری که همه افراد و گروههای بشر قوانینی یکسان با عناوین کلی و عام باشند . فقها و متفکران مسلمان نسبت به نوع نخست برابری در قانونگذاری اسلام تردید نکرده اند تا آنجا که برخی از آنان مراد از برابری و مساوات ، را همین دانسته اند . و عده دیگری از مولفان ، گستره برابری در فقه را فراختر از این شمرده و به عرصه دوم یعنی " یکسان بودن قوانین برای همه افراد " تعمیم داده اند . حال بدون ادامه تخصصی بحث به نکته دیگری اشاره می کنم که ایران با توجه به دارا بودن اولین قانونهای مدون سیاسی منشور کورش و منطقه با داشتن قانون حمورابی و همچنین با دقتهای بسیاری که در قوانین اسلامی وجود دارد و فقها و حقوقدانان مسلمان این امتیازات بهره برده و همه را به خاطر دارند و از سوی دیگر سوابقی با این دیرینگی در کشورهای غربی و به ویژه نو ظهور جهان نمی شناسند لذا باور ندارند که به هیچوجه کمبودی در این زمینه ها داشته باشند . و از سوی دیگر به خوبی با آثار انتقادی غرب در اندیشه فلسفی و حقوقی معاصر اروپا آشنا شده و یکی از مباحث داغ آنان آنست که به ابتلائات غرب مبتلا نشده و امتیازهای فراموش کرده خود را زنده نمایند از این رو در مقابل گزینه های جمهوری اسلامی و جمهوری دمکراتیک یا جمهوری سوسیالیستی به هیچوجه حاضر به پذیرش دو گزینه متاخر نشدند و در ایران با رفراندوم گزینش نظام سیاسی با 98 در صد آراء که گسترده ترین انتخابات ایران و کشورهای اسلامی تا کنون بود به جمهوری اسلامی رای داده شد . با این حال قانون اساسی جمهوری اسلامی در تمام زمینه ها و عناصر پایدار دمکراسی کمبودی ندارد و نمونه آن را می توان در اصول زیر علاوه بر اصول فوق الذکر را ملاحظه کرد :اصل 19 - مردم‏ ایران‏ از هر قوم‏ و قبیله‏ که‏ باشند از حقوق‏ مساوی‏ برخوردارند و رنگ‏، نژاد، زبان‏ و مانند اینها سبب‏ امتیاز نخواهد بود.اصل 20 - همه‏ افراد ملت‏ اعم‏ از زن‏ و مرد یکسان‏ در حمایت‏ قانون‏ قرار دارند و از همه‏ حقوق‏ انسانی‏، سیاسی‏، اقتصادی‏، اجتماعی‏ و فرهنگی‏ با رعایت‏ و موازین‏ اسلام‏ برخوردارنداصل 34 - دادخواهی‏ حق‏ مسلم‏ هر فرد است‏ و هر کس‏ می‏ تواند به‏ منظور دادخواهی‏ به‏ دادگاه‏ های‏ صالح‏ رجوع‏ نماید. همه‏ افراد ملت‏ حق‏ دارند این‏ گونه‏ دادگاه‏ ها را در دسترس‏ داشته‏ باشند و هیچکس‏ را نمی‏ تواند از دادگاهی‏ که‏ به‏ موجب‏ قانون‏ حق‏ مراجعه‏ به‏ آن‏ را دارد منع کرد.اصل 57 - ( 1 ) قوای‏ حاکم‏ در جمهوری اسلامی‏ ایران‏ عبارتند از: قوه‏ مقننه‏، قوه‏ مجریه‏ و قوه‏ قضاییه‏ که‏ زیر نظر ولایت‏ مطلقه‏ امر و امامت‏ امت‏ بر طبق‏ اصول‏ آینده‏ این‏ قانون‏ اعمال‏ می‏ گردند. این‏ قوا مستقل‏ از یکدیگرند. <>اصل 59 - در مسایل‏ بسیار مهم‏ اقتصادی‏، سیاسی‏، اجتماعی‏ و فرهنگی‏ ممکن‏ است‏ اعمال‏ قوه‏ مقننه‏ از راه‏ همه‏ پرسی‏ و مراجعه‏ مستقیم‏ به‏ آرا مردم‏ صورت‏ گیرد. در خواست‏ مراجعه‏ به‏ آرا عمومی‏ باید به‏ تصویب‏ دو سوم‏ مجموع‏ نمایندگان‏ مجلس‏ برسد.

همانگونه که میدانید زبانهای فارسی و اسپانیائی از شاخه زبانهای هندواروپائی هستند در هند به آب می گویند پان و در اسپانیا به


دانلود با لینک مستقیم


اسلام وبرابری