اختصاصی از
اینو دیدی دانلود مقاله معلولیت های ادراکی دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .
از طرق مختلفی برای درمان ADHD استفاده شده است. در کل، این شیوه های درمانی تأثیرات ماندگار قابل قبولی را از خودشان نداده اند.
تغییرات رفتاری (BM) ، تغییرات رفتار شناختی (CBM ) و تغییرات رفتاری همراه با درمان دارویی ، یا درمان توسط مواد مخدر، برخی از شیوه های مورد استفاده می باشند.
ظاهراً پیشرفتهای کوتاه مدت اغلب در BM و درمان دارویی با مواد مخدر، مشاهده شده است. بعنوان مثال پل هام (1986 )گزارش کرد که بچه های ADHD که از دارو استفاده کردند ، در ریاضیات پیشرفت کردند. آنها توانستند موارد (آیتم های ) بیشتری را کامل کنند و نمراتشان دررابطه با آیتم های صحیح بالا رفت . اما فواید طولانی مدت BM و درمان دارویی هنوز ناشناخته است. در ضمن پل هام اظهار می دارد که رفتار کودکان ADHD حتی درهنگام درمان معمولی نمی شود.
در تصور ،بنظر می رسید که CBM راه حل خوب و مؤثری برای درمان بچه های ADHD باشد ، اما این امید هرگز به وقوع نپیوست .به نظر من مشکلات توجهی (دقتی ) در بچه های ADHD تا حد زیادی مانع از آن می شود که آنها مراحل را درهر شیوه ای از CBM یاد بگیرند . آنها نه تنها نیازمند تقویت توجهشان می باشند ، تا در این شیوه جزء جزء مراحل را به خوبی بفهمند ، بلکه باید آنها را تا حد تسلط کامل ، تمرین کنند، سپس باید دقت خود را در انجام این شیوه بسنجد برای بچه های ADHD با ، یا بدون بیش فعالی ، شاید خواسته های CBM گزاف باشند.
بطور خلاصه ، فکر نمی کنم که ، بخاطر ناهماهنگی ( هماهنگی ضعیف ) بین یادگیرنده و خصوصیات این شیوه ، برای درمان بچه های ADHD مناسب باشد.
در حال حاضر ،روش دیگری مشوق تعلیم والدین درمانگر برای بچه های ADHD می باشد. این عزم و انگیزه ، ناشی از موفقیت مداخله والدین بعنوان درمانگر برای بچه های ADHD می باشد. تعلیم والدین برای درمان فرزندانشان با ADHD از آن جهت منطقی بنظر می رسد،
که آنها به عنوان مددکار در همه حال با فرزندانشان می باشند . بنابراین هنگامی که آنها به نحو مناسب تعلیم داده شوند ، می توانندرفتارهای مناسب را در بچه های شان باADHD ، ایجاد کرده ، تداوم بخشیده و حتی قادر به تعمیم آن باشند.(کنت1 1991 )
منطقی به نظر آمدن همه تعریفها از ناتوانیهای یادگیری
شاید دانش آموزان تحت تأثیر معانی مختلف ناتوانیهای یادگیری ، همچنانکه از این زمینه استنتاج می شود، قرار گرفته و گیج شوند . یک راه برای جلوگیری از سردرگم شدن و تحت تأثیر قرار گرفتن آن است که سعی کنیم ماهیت نیروها ، انگیزه ها و اهداف هر کدام از این تعاریف را درک کنیم.
حالا به اولین تعریف از ناتوانیهای یادگیری می پردازیم :
کمی بعد از مجمع تاریخی 1963 و تأسیس بخش ناتوانیهای یادگیری در 1965 در داخل مجمع بین المللی برای کودکان استثنایی اولین اقدامات توسط تسک فورس2 (اول ) برای تعریف ناتوانیهای یادگیری انجام شد که توسط جامعه ملی برای کودکان و نوجوانان معلول و انستیتوی ملی بیماریهای اعصاب و نابینای انستیتوی ملی سلامتی از آن حمایت می شد.
این تعریف بصورت زیر می باشد:
اصطلاح « بد کاری سندرم جزئی مغز » در این متن ، در ارتباط با کودکانی است که از بهره هوشی عمومی نزدیک به متوسط ، متوسط و بالاتر از آن بهره مندند که همراه با ناتوانیهای معین رفتاری یا ناتوانیهای معین یادگیری که مقدار آن در محدوده کم تا متوسط متغییر است.
این ناتوانیها مربوط به انحراف کارکرد سیستم مرکزی اعصاب
می باشد. امکان دارد که این انحرافها خود را توسط ترکیبات گوناگونی از اختلال در ادراکات ، تصورات ، زبان ، حافظه و کنترل توجه ، رفتار غیر ارادی و یا اعمال حرکتی نشان دهند. ( pp1966)
این تعریف بر تأثیر متخصصین پزشکی واگذار می کند زیرا فرهیختگان ( مربیان ) نمی توانند یک چنین تشخیصی بدهند . اگر چه ماهیت ذهنی به فرض جزئی گرفته شده ، که اشاره بر لزوم ارزیابیهای جهت دار و کارشناسانه دارد.
واضح است که این تعریف متنج به تشخیص های مفید و برنامه ریزیهای کارشناسانه نمی شود. بنابراین تعجبی ندارد که تعریف دیگری جایگزین ان شود . این یکی توسط کمیته مشورتی ملی برای کودکان معلول تدوین شده است (1967 ) که می گوید :
کودکانی با توانایهای خاصی در یادگیری که ازخود بی نظمی (آشفتگی) را در یک یا چند فرآیند اصلی روان شناختی نشان می دهند. این ناتوانیها مرتبط با درک ، استفاده از قدرت تکلم یا زبان توشتاری می شود که شاید خود را در اختلال ناتوانی شنوایی ، اندیشیدن ، فکر کردن ، صحبت کردن ، خواندن ، نوشتن یا ریاضیات نشان دهند.
این ناتوانیها عوارضی دارند که از آنها به عنوان معلولیتهای ادراکی ، صدمات مغزی ،آسیب جزئی مغز ، دیسلکسیا1 و زبان پریشی پیشرونده و … یاد می شود . آنها مسائل مشکلات یادگیری نمی شوند که تا حد زیادی ناشی از معلولیتهای بینایی ، شنوایی، یا حرکتی ، عقب ماندگی ذهنی اختلال هیجانی یا فقر محیطی می باشد.
از این تعریف بعداً برای تدوین قانون فدرال ایالات متحده برای بدست آوردن وجوه مالی به هدف سرویس دادن به بچه های ناتوانیهای یادگیری استفاده شد. قسمت ویژه این قانون اصلاحیه های اولیه و ثانویه 1969 بود (برایان و برایان 2 1978 ).
دومین تلاش برای تعریف ناتوانیهای یادگیری شامل چند نکته کلیدی بود:
الف) اختلال در فرآیند روان شناختی ، به عنوان مکانیسم زیر بنایی ناتوانیهای یادگیری در نظر گرفته شده اند
ب) ناتوانیهای یادگیری : شامل یک نابسامانی شناختی متمایز است که با مشکلات یادگیری که بوسیله انواع دیگری از معلولیتهای فیزیکی یا روحی ، عقب ماندگی محیطی و هیجانی ناشی می شود در یک دریف قرار نمی گیرد.
در مغایرت با این جمله محدود کننده ، دومین نکته کلیدی در جمله ای جامع از تعریف قرار گرفته :
«این نابسامانیها عوارضی دارند که از آنها بعنوان معلولیتهای ادراکی ، صدمات مغزی ، بدکاری جزئی مغز ، دیسلکسیا، زبان پریشی پیشرفته و … یاد می شود.»
هدف از این جمله جامع و فراگیر چیست ؟
در کل از این جمله برای گنجاندن راحت و ساده علائق همه متخصصین در آن استفاده شده است. متخصصین که همه درآن زمان درگیر چیزی به نام ناتوانیهای رفتاری بوده اند.
«معلولیتهای ادراکی » مرتبط با گروهی از متخصصین است که بر اهمیت مشکلات ادراکی تأکید می کردنند (به عنوان مثال تمایزهای صوری –زمینه ای در ناتوانیهای یادگیری ). صدمات مغزی در ارتباط با کسانی بود که تا حدی بر اهمیت سندرم درstrauss تأکید داشتند (به عنوان نمونه حواس پرتی خیلی زیاد و فعالیت فوق العاده زیاد) بدکاری جزئی مغز و آفازیا مربوط به علاقمندی متخصصین پزشکی است که بر نقش MBD درپیشرفت ناتوانیهای یادگیری و نابهنجاری مغز (به عنوان نمونه تومور ) در کودکانی که در عدم قدرت تکلم تأکید دارند .(امکان دارد کودکی ، علی رغم داشتن درک عادی و طبیعی از گفتار تکلمش را به خاطر وجود تومور در قسمت بخصوصی از مغز ، ازدست بدهد .)
هر چند که این تعریف (1969) هم از ناتوانیهای یادگیری مشکلات مخصوص به خود را داشت بویژه آنکه مشکل تشخیص مشکلات پردازشی روان شناختی وجود دارد. همچنانکه قبلاً اشاره شد آزمون استانداردی برای ارزیابی مشکلات پردازشی روان شناختی وجود ندارد دوباره در تهیه تعویض از ناتوانیهای یادگیرین مورد استفاده دراهداف تشخیص ، بسطها و
اصلاحیه ها ضروری شد.
این بسط درسال 1997 در تعریف نوعی خاص از ناتوانی یادگیری بوجود آمد که توسط اداره آموزش ایالات متحده پیشنهاد شده بود در این تعریف برای عملی کردن آن راهبرها و قواعدی ارائه می شود:
ناتوانی یادگیری ویژه ای در دانش آموزان ایجاد می شود اگر (1) دانش آموز تنواند متناسب با سن و توانایی اش در یک یا چند زمینه بخصوص ، هنگامی که به او آموزشهای متناسب با سن و توانای اش در یک یا چند زمینه بخصوص ، هنگامی که به او آموزشهای متناسب داده شده باشد به موفقیت دست یابد .(2) و دانش آموزان از خود تفاوتهای شدیدی میان نتایج بدست آمده و توانایی عقلانی در یک یا بیش از هفت زمینه نشان دهد. (الف) بیان شفاهی (ب) درک مطلب شنیداری (ج) درک نوشتاری (د) مهارت پایه ای خواندن (ر) درک مطلب خواندنی (ز) محاسبات ریاضی (س) استدلال ریاضی .
ناتوانیهای یادگیری وابسته به عمل بالا از دومین قسمت تعریف دو قسمتی از ناتوانیهای رفتاری ناشی می شود.
اولین قسمت آن منطبق با تعریف 1969 می باشد که بعداً بخشی از قانون عمومی فدرال ایالت متحده 92-94 قانون تعلیم و تربیت برای همه کودکان معلول ، 1975 شد در سال 1990 این تعریف دو قسمتی بخشی از قانون عمومی فدرال ایالات متحده 476-101 قانون تعلیم و تربیت افراد با ناتوانیهای یادگیری(IDEA )(1990 ) شد.
(لرنر 1 1993 صفحه 12-8 را ببینید)
هدف و انگیزه های این تعریف دو بخشی از ناتوانیهای یادگیری آن است که مربیان را در ارزیابی و برنامه های آموزشی شان برای افرادی با این ناتوانیها یاری کند.
تعریف اصلی 1969 ، از آن جهت که هنوز مناسب به نظر می رسید بعنوان اولین بخش از تعریف 1975 حفظ شد و آن تحقیق نتوانست به انداره کافی موضوع را روشن کرده و تغییرات در این تعریف را الزامی کند.
معذالک ، تعریفی اصلی 1969 راضی کننده نبود قسمتی از جمله معلولیتهای ادراکی ، صدمات مغزی ، معلولیت جزئی مغز ، دیسلکسیا ، عدم قدرت تکلم پیشرونده و اصطلاح فرآیند های اصلی روانشناسی برخی از متخصصین ناتوانیهای یادگیری را در دانسته هایشان در مورد ماهیت این ناتوانیها سردرگم کرده بود در ضمن نکته مهم فرق گذاشتن بین ناتوانیهای یادگیری و مشکلات یادگیری و اقرار به همزیستی ناتوانیهای یادگیری با دیگر معلولیتهاست (بعنوان نمونه ناشنوایی).
در پی تلاش برای ساده و کارآمد کرده تعریف ناتوانیهای یادگیری و واضح کردن بیشتر آن درسال 1981 کمیسیون مشترک ملی در ناتوانیهای یادگیری (Njcld )2 تعریفی برای ناتوانیهای یادگیری تدوین کرد، که بدین صورت است.
در ناتوانیهای یادگیری اصطلاح عامی است که به گروه ناهمگونی از بی نظمی ها اشاده دارد ، که توسط مشکلات عمده ای در فراگیری ، و در کاربری از گوش دادن ، صحبت کردن ، خواندن و نوشتن ، توانایی استدلال و ریاضیات خود را نشان می دهند . این بی نظمی ها جزء ذات افراد هستند و گمان می رود که ناشی از آشفتگی سیستم مرکزی اعصاب باشد .
هر چندکه احتمال دارد ناتوانیهای یادگیری به همراه حالتهای اختلال دیگر باشد (به عنوان مثال : اختلال حسی ، عقب ماندگی ذهنی و اختلال هیجانی ) یا تأثیرات محیطی (به عنوان مثال : تفاوتهای فرهنگی ، آموزشهای ناکامی و نامناسب ، عاملهای روانزاد) اما این ناتوانیها نتیجه مستقیم این دست از حالات یا تأثیرات آنها نیستند .
در اینجا ذکر این نکته اهمیت دارد که NJCLDشامل نمایندگانی از سازمانهای ملی ایالات متحده که به دنبال می آید می باشد :اتحادیه شنیداری – زبانی – گفتاری امریکا( ASHA) اتحادیه برای کودکان با ناتوانیهای یادگیری ACLD) ) اتحادیه بین المللی خواندنIRA و جامعه دیسلکسیا ارتن 1 تنها سازمانی که درقبال این تعریف ، موضع بی طرفی را اتخاذ کرد بخش ناتوانیهای یادگیری(DLD) ، در داخل انجمن برای کودکان استثتایی (CEC) بود .
در سال 1988 ، NJCLD احساس کرد که این تعریف هم باید پیشرفتهای اخیر را درتحقیقات ، در بر بگیرد بویژه آنکه تصدیق درون گذاشت تحقیقات بر روی مشکلات اجتماعی و خود نظم بخشی در افرادی با ناتوانیهای یادگیری لازم بود.
این مشکلات می توانستند برخی از کودکان ، نوجوانان یا بزرگسالان معلول در یادگیری را مشخص کنند . هر چند که نباید پنداشت که آنها علل اصلی در ناتوانیهای یادگیری می باشند.
در ضمن تعریفی از ناتوانیهای یادگیری باید بطور صریح و واضح نشان دهد که این بی نظمی شناختی یک نابسامانی مادام العمر می باشد، آنها تعریف ناتوانیهای رفتاری را بصورت زیر اصلاح کردند.
درناتوانیهای یادگیری اصطلاح عامی است که به گروه ناهمگون از اختلال ها اشاره دارد که توسط مشکلات عمده ای در فراگیری ، و در کاربری گوش دادن ، صحبت کرده ، خواندن و نوشتن ، توانایی استدلال و ریاضیات ، خود را آشکار می کند . این اختلالها جزء ذات افراد و شاید در سرتاسر زندگی واقع شوند . ممکن است مشکلاتی در رفتار خود نظم دهی ادراک اجتماعی ، کنش متقابل اجتماعی ، همراه با ناتوانیهای یادگیری می باشند اما بخودی خود در بردارنده یک ناتوانی یادگیری نیستد . هر چند که احتمال دارد ناتوانیهای یادگیری به همراه حالتهای معلولیتهای دیگر باشند. (به عنوان مثال: اختلال حسی ، عقب ماندگی ذهنی و پریشان روحی و اجتماعی ) یا تأثیرات محیطی ( به عنوان مثال : تفاوتهای فرهنگی ، آموزشی ناکافی نامناسب ، عوامل اختلال هیجانی ) اما این ناتوانیها نتیجه مستقیم این دسته از حالات یا تأثیرات آنها نیستند .
(هامیلی1 ، 1993 ، صفحه 4 )
هامیلی (1993) اظهار می دارد که تعریف 1988 NJCLD و 1977 اداره آموزش ایالات متحده بیش از همه مورد پذیرش قرار گرفته اند . قبل از این او عنوان کرده بود که تعریف NJCLD در حال حاضر ، و بیش از همه مورد توافق عمومی قرار دارد (هامیلی 1990 )
اما کانادا چطور ؟ آیا کانادا تعریف خودش را از ناتوانیهای یادگیری دارد؟ بله همینطور است .تعریف کانادایی ، تعریف NJCLD (1981) را مدل خود قرار داده است ، هر چندکه این تعریف با تعریف امریکایی ، از لحاظ دادن برتری بیشتر به مشکلات اجتماعی و احساسی ، تفاوت دارد . تعریف کانادایی از ناتوانیهای یادگیری بصورت زیر می باشد.
ناتوانیهای یادگیری اصطلاحی عام است که اشاره بر گروه ناهمگون از بی نظمی ها دارد که ناشی از معلولیت تشخیص داده شده و یا استنتاج شده دستگاه مرکزی اعصاب می باشد شاید چنین اختلالها توسط تأخیر در پیشرفتهای اولیه و یا مشکلات درهر کدام از زمینه های زیر می باشد : دقت و توجه ، حافظه ، استدلال ، هماهنگی ، ارتباط خواندن ، نوشتن ، هجی کلمات ، محاسبه کردن ، توانایی اجتماعی و رشد هیجانی .
ناتوانیهای یادگیری جزء ذات افراد هستند و بر یادگیری و رفتار هر فردی تأثیر می گذارد ، افرادی با هوش بالقوه متوسط ، متوسط ، یا بالاتر از متوسط . ناتوانیهای یادگیری تاحد زیادی ناشی از معلولیتهای بینای ، شنیداری یا حرکتی نمی باشند . همچنین ناشی از عقب ماندگی ذهنی ، اختلال هیجانی یا کمبود محیطی نمی باشند هر چند ممکن است همراه با هر کدام از اینها رخ دهد .
ناتوانیهای رفتاری می توانند ناشی از تغییرات ژنتیکی ، عاملهای زیست، شیمی ، رخدادهای قبل و بعد از تولد یا هر نوع حادثه متعاقب دیگری که در نتیجه آن معلولیتی وابسته به عصب شناسی بوجود آید .( تعریف انجمن ناتوانیهای یادگیری از کانادا ،1987 )
علاوه بر مشکلات اجتماعی درتعریف ناتوانیهای دیگر ، اختلاف بین خصوصیات اولیه (سببی ) و ثانویه ( محصول فرعی ) مبهم و نامفهوم است . مهمتر اینکه این تعریف می تواند به این تصور غلط بینجامد که مشکلات اجتماعی همه جاهمراه باافرادی است که ناتوانیهای یادگیری دارند . دیر یا زود تعریف کانادایی ناتوانیهای یادگیری ، مطمئناً باید اصلاح شود تا با مشکلات مشاهده شده و لازم باشد.
با گسترش زمینه ناتوانیهای یادگیری تلاشهای موفقیت آمیزی برای آماده کردن و ویرایش تعریف آن انجام شد . و هر کدام از آنها ماهرانه و با اهداف معینی که در نظر بود بوجود آمده در نتیجه اولین تعریف در سال 1967 دررابطه با مشخص کردن مکانیسم زیر ساخت ناتوانیهای یادگیری بوجود آمد و هدف آن ایجاد این اختلال شناختی به عنوان بخشی جدید درداخل CEC بین المللی بود این انگیزه و اهداف توضیحی برای کلمات ویژه این تعریف است.
در عوض دومین تعریف به خاطر لزوم بهبود در تعریف اول بوجود آمده پیشرفت وبهبود در مراد تعریف 1975 به چشم می خورد راهنمایی های علمی ، تهیه برنامه های آموزشی بر پایه اطلاعات تشخیصی و قواعدی که مربیان را قادر به تشخیص ناتوانیهای یادگیری می کند.
آخرین دور تدوین دوباره تعریف توسط NJCLD با هدف روشن کردن یا حذف اصطلاحات فنی و در نتیجه ساده و مؤثر کردن تعریف و به روز کردن آن درپرتو یافته های تحقیقهای اخیر انجام شد . در نتیجه تعریف 1988 NJCLD به نظر می رسد که به مقدار زیادی در زمینه ناتوانیهای یادگیری مورد قبول واقع شده است . در نسخه کانادایی تعریف مولفه هایی از نسخه های امریکایی گنجانده شده است .
عاقبت ممکن است بپرسید وضعیت کنونی تعریف از ناتوانیهای یادگیری چیست ؟ همانطور که هامیل (1993) با بصیرت کامل می گوید NJCLD تعریف کاملی ننوشته است اما تعریفی تهیه کرده که متخصصین با آن موافقند و این عمل متحد کردن ، نه فقط به خاطر دلایل عملی بلکه برای بقای زمینه پژوهش واجب و اساسی است (هامیل 1993 ) . اگر ما تعریفی راضی کننده نداشته باشیم احتمال دارد یافته هایی که درخدمت ناتوانی یادگیری هستند کاهش یافته و یا قطع شوند . بنابراین آرامش بخش است که NJCLD تعریفی سودمند تهیه کرده است.
معنای ناتوانیهای یادگیری
معنای اصطلاح ناتوانیهای یادگیری چیست ؟ در واقع این اصطلاح اشاره به دسته ای ناهمگون از مشکلات تحصیلی و غیر تحصیلی دارد که در بچه ها ، جوانان و بزرگسالان مشخص وجود دارد .
فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد
تعداد صفحات این مقاله 30 صفحه
پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید
دانلود با لینک مستقیم
دانلود مقاله معلولیت های ادراکی