تولد
چشمهای خود را به نور چراغ برقی که از سقف آویزان شده است دوخته ام مجذوب به نوری که از چراغ ساطع است خیال و فکر خود را در طول زمان به حرکت در می آورم ,چشمهایش در برابر نور خیره کننده ی چراغ برق ثابت و بی حرکت است اما فکرم در عرصه ی پهناور تاریکی به جولان در آمده به سوی شمال شرق ایران در پرواز است .
چشمهای خود را می بندم . در پشت پلکهای بسته , در همان جا که چراغ قرار گرفته بود رشته های سیم داخل چراغ به طور مجازی کماکان می درخشند در وسط دریای ظلمتی که در آن فرو رفته ام فروغی برجای مانده است .
از اختلاط و امتزاج مجاز و حقیقت , فکر و تخیل, فروغ بر جای مانده جان میگیرد : رقص شعله های آتش که از سوختن تکه های چوب و خس و خاشاک ایجاد می گردد تخیل مرا به سوی خود جلب می نماید .
در برابر آتش پیرمردی نشسته شعله های آتش و پرش جرقه ها را تماشا میکند در قیا فه اش آثار ناراحتی و اضطراب نمایان است . هم اینکه قطعه ی آتش گداخته و یا نیم سوخته ای به خارج از اجاق می پرد با دست آن را برداشته به وسط آتشها بر می گرداند . جرقه هایی که بر روی پوست گسترده شده در برابر اجاق میافتد با انگشتانش خاموش میکند . این حرکات را بدون اراده انجام میدهد زیرا تمام حوا سش متوجه ناله هایی است که گاه گاه از حلقوم زنش خارج می شود .
بعضی از زنهای قبیله پیر و دنیا دیده بودند به سراغ حاجر رفتند .
امام قلی شوهر حاجر خاطرش جمع است هنگام عصر که از چراگاه بر میگردد زنش حاجر فارغ شده یک پسر کاکل زری برایش آورده است زیرا قبلاً به او پیشگویی کرده بودند.
آغاز زندگی جنگی نادر1131_1127 ه ق
هنگامی که راهزنان اوزبک و یموت برای دست برد به ابیورد رو آوردند باباعلی گروهی از بهترین جوانان افشار را به فرماندهی نادر قلی به جنگ آنها فرستاد . جوانان کرد وافشار به دور نادرگردآمده با تفنگ , شمشیر , دشنه ونیزه به جنگ شتافتند وبا جانفشانی بسیار راهزنان را پس نشانده پراکنده نمودند . راهزنان چون ایستادگی سخت ایل را دیدند بی آنکه بتوانند چیزی بدست آورند ناامید برگشتند .
نخستین پیروزی کوچک وناچیزنادرتیره های دوست ودشمن افشار را بدو امیدوارنموده گروهی از دشمنانش چشم ازکینه ی درونی پوشیده بدوگرویدند .پس از یکسال باز هم راهزنان با نیروی مسلح بیش تری به ابیورد یورش آوردند فرمانده جوان افشار با یارانش ازآبادی بیرون شتافت وپس ازیک جنگ خونین که یک دسته ازبهترین دوستانش را از دست داد نیروی مهاجم رادر هم شکسته گروهی را نیزاسیر واسلحه ی بسیاری به چنگ آورد رفته رفته کار نادر بالا گرفت ودسته سوار مسلحی فراهم نموده بر غارتگران تاخت آورد .
نادرچندین باردردشت ترکستان بادشمن روبه رو شد ودربیشترنبردهاکامیاب گردید گروهی از راهزنان را دستگیرودست بسته به مشهد فرستاد.
بدین گونه نادر چهارسال درجنگ وستیزبا غارتگران مرزی بسر برد ودر این مدت آوازه ی نامش در همه جا پیچیده بود.غارتگران ترکستان با بودن چنین جوان نیرومندی هوای یورش به ایل افشار را از سر به در کردند.ییلاق وقشلاق نشین ایل ازتاخت وتاز رهزنان ایمنی یافت.
نادر,فرمانده ی نیروی کلات 1134-1132ه ق.
عموی نادر که بخش دارکلا ت بود از پیشرفتهای برادرزاده ی خود بیمناک شده چندبار به او پیغام داد که به کلات آمده با سواران همراهش بدو پیوندند تا از شاه تهماسب برای او منصبی بگیرد . ولی اندیشه ی او این بود که پس از آمدنش او را دستگیر نموده از میان بردارد . چون این پیغامهای بی سروته بگوش فرمانده جوان افشار فرو نرفت عمویش چاره ی دیگری اندیشید و خواست با نیرنگ او را به چنگ آورده کارش را بسازد .
پس برادرزاده ی خود را به نام مهمانی به کلات خواست .نادر که از اندیشه ی عمویش کم و بیش بویی برده بود باسواران خود به کلات رفت و دسته ی کوچکی را همراه برداشته به دژ درآمد وبقیه ی آنها را در بیرون دژ به کمین گذاشت .همینکه نزد عمویش رسید پیش از اینکه مجالی بدو بدهد دستگیرش نموده وبکشت .سپس به کمک سوارانش که در بیرون دژ کمین نموده بودند بر سر نیروی پادگان دژ تاخته آنها را دستگیر وبر کلات دست یافت بدین گونه نادر برای خود شالوده ی فرماندهی کوچکی را ریخته سر از فرمان گماشتگان شاه تهماسب دوم برتافت.
رفته رفته آوازه ی سر کشی نادر در همه جای خراسان و ترکستان پیچید. 400 خانواراز تیره ی جلایر به فرماندهی سه تن از سر دسته های خود به نام تهماسبقلی بیک وکیل جلایر , محمد علی بیک و ترخان بیک به او گرویدند . دسته های دیگری از افشاریان نیز مانند امیرلو و کوندوز لو به دور او گرد آمده فرمانش را گردن نهادند.نادر پس از فراهم آوردن نیروی برازنده ای کلات را که برای او پناهگاه خوبی بود مرکز فرماندهی خود ساخته سپس بر همه ی آبادیهای دامنه ی شمالی کوه های هزار مسجد دست یافت.
نادر در مشهد 1136-1134ه ق.
پس از اینکه ملک محمود سیستانی بر خراسان دست یافت گروهی از سردسته های افشار وکرد به مشهد رفته برای اینکه گزندی به نادر برسانند به محمود پیوستند.از جمله قلیچ خان پاپالو و امامقلی امیر لوی افشار بودند . ملک محمود برای افزودن نیروی خود و باغوای افشاریان نماینده ای نزد نادر فرستاده وی را به مشهد خواست . نادر شیر دل بدون اینکه بیمی در وی راه یابد با سپاهیانش آهنگ مشهد نمود و به اردوی ملک محمود پیوست . سران ایل افشار که خود را برتر از نادر می دانستند ملک محمود را از او ترسانیده و همواره در صدد بودند که ملک رااز او بیش تر بد بین نموده ناگهان کارش را بسازند واز شرش آسوده شوند . ولی چون محمود نادر را افسری رزمجو و با پشتکار دید به گفتار دشمنانش ارجی ننهاد .
نادر از بد خواهی و دشمنی قلیچ خان وامامقلی به خوبی آگاه بود و میدانست که چه اندیشه ی بدی در باره ی او دارند.ولیی بهرگونه بود نمیگذاشت دشمنان نیش زهرآگین خود را فرو برده وآبی به آتش رشک درونی خود بپاشند.
با این همه فتنه انگیزی بد خواهان, کار خود را کرد و نادر از محمود رنجشی یافته , اندیشه ی بازگشت به کلات نمود . پس بدون اینکه این راز را با کسی در میان نهد با دشمنانش از در سازش در آمد. تا اینکه روزی در شکارگاه یامخانه نزدیک مشهد با سواران همراهش نیرنگی بکار برده بر سر قلیچ خان و امامقلی تاخته آنها را بکشت واز همان جا به ابیورد بازگشت .
نبردهای نادر با ملک محمود 1138ه ق.
ملک محمود چون نیروی رضا قلی خان را در هم شکست و نادر را هم دور دید ملک اسحق برادرزاده ی خود را برای گرفتن شهر نیشابور فرستاد. کردهای بیات چون نیروی ملک اسحق را نزدیک دیدند از نادر کمک خواستند . نادر با سواران افشار وکردهای کلات وابیورد به قوچان آمده , گروهی از کردهای میان راه را نیز با خود همدست نموده و با خود به سوی نیشابور راند . پس از اینکه به ملک اسحق رسید سپاهیان او را در نخستین برخورد در هم شکسته خود او را در باغی محصور نمود . در این میان ملارفیعا گیلانی که از مجتهیدین نامی و در مشهد می بود به نمایندگی ملک محمود سیستانی نزد نادر آمده درخواست رهایی ملک اسحق را کرد ولی کردها از تسلیم ملک اسحق سر باز زدند و ملک محمود ناچار شد با سپاهیانش به نیشابور بیاید . در قدمگاه نیروی ملک محمود با نادر برخورد نمود و جنگ در گرفت .
در این جنگ ابراهیم خان برادر نادر زخمدار شد وگروهی انبوه از هر دو سپاه به خاک افتادند . سرانجام ملک محمود پیروز شد ونادر با یک دسته از سوارانش به ابیورد بازگشت .ملک محمود به پیشنهاد مردم شهر فتحعلیخان بیات را به فرمانداری نیشابور گماشته به مشهد بازگشت و تاج کیانی را بر سر خود گذاشته تاجگذاری نمود.
در این میان مردم بوغمچ سر از فرمان محمود برتافته به خودسری برخواستند . ملک محمود ملک اسحق را برای سرکوبی آنها فرستاد. بوغمچیها چون از آمدن نیروی ملک آگاه شدند از نادر کمک خواستند ولی تا آمدن نادر ملک اسحق آنها را سرکوبی نموده به مشهد بازگشت. نادر از بوغمچ به سوی دشت رادکان سرازیر و به مشهد حمله ور شد. ملک محمود از شهر بیرون آمده در اشتر پی نیروی نادر را برای دومین بار شکست داد و بیش از 200 تن از سواران او را به خاک خون انداخت.
نادر به سختی توانست جانی از میدان به در ببرد. وبا دو تن از سواران همراهش به کلات بر گشت. ملک محمود هم پس از این پیروزی به قوچان رو آورد. نادر پس از اینکه به کلات رسید دوباره با پشتکار بیمانندی به گرد آوردن سپاهی پرداخت.چون در این هنگام ترکمنها به ابیورد تاخت آورده بودند نائر با دسته ی کوچکی از سپاهیان به سرکوبی آنها رفت و در بیرون آبادی , ترکمن ها را شکست داده پراکنده نمود پس از انجام کار ترکمنان , نادر برای نبرد سوم به ملک محمود به قوچان بازگشت ولی ملک محمود کردها را سخت گوشمالی داده به مشهد بازگشته بود. در این گیر دار سردار محمد خان ترکمان به خراسان رسید. فتحعلیخان بیات فرماندار نیشابور به هواخواهی محمد خان ترکمان سر از فرمان ملک محمود پیچید ومحمود برای سرکوبی او به نیشابور رو آورد .
فتحعلیخان در نخستین یورش سپاه محمود , دستگیر و کشته شد و ملک محمود ملک اسحق را به فرمانداری شهر بر گماشته , به مشهد بازگشت. بدین گونه اقدامات محمد خان هم بی نتیجه ماند.
نادر که به سختی توانسته بود نیئویی برای خود گرد آورد , بدون اینکه بیمی از ملک محمود به دل راه دهد به مشهد رو آورد. ملک محمود چون از آمدن نادر آگاه شد برای یکسره کردن کار این دشمن سرسخت که پس از شکست های پی در پی هنوز دست بردار نبود به ملک اسحق پیغام داد که با شتاب بسیار به سوی مشهد رهسپار شود و خود برای نبرد با نادر از شهر بیرون تاخت . پس از رسیدن ملک اسحق جنگی بی اندازه هولناک میان نیروی نادر و ملک محمود در گرفت. دلاوران افشار در این نبرد فداکاری شگفت آوری از خود نشان دادند. بسیاری از سپاهیان ملک محمود را ازدم شمشیر گذرانده گروهی را نیز اسیر نمودند.
توپخانه ی محمود به چنگ نادر افتاد و ملک محمود با ملک اسحق از میدان جنگ گریخته به شهر پناهنده شدند. نادر پس از این پیروزی ناگهانی که هرگز امیدوار نبود, به سوی کلات رهسپار شد و ملک محمود چون دید که چیرگی بر این مرد هنگامه جو کار آسانی نیست نمایندگانی به ترکستان و قوچان فرستاده ترکمنهای نسا وابیورد و کرد های قوچان را به دشمنی و ستیزه جویی با نادر بر انگیخت و با آنها همه گونه وعد و وعید داد.نادر چون از سرکشی کردها و ترکمنها آگاه شد 150 کیلو متر راه را در یک شبانه روز پیمود خود را به نسا رسانید. ترکمنها چون مرگ را برابر چشم دیدند از نادر به جان زینهار خواستند و نادر آنها را به خود رام نموده از راه میاب , کوپگان, مرو و سرخس در سر مای زمستان به سوی مشهد سرازیر شد. چون به نزدیکی مشهد رسید دو دسته از سواران شمشیر زن خود را در کناره های جاده به کمین گذاشته , خود با یک دسته از چابکسواران به سوی شهر پیش رفت. اندیشه ی نادر این بود که ملک محمود را دنبال خود کشانیده , پس از اینکه او را به کمینگاه سواران رسانید, ناگهان بر او تاخته کارش رابسازد .ولی محمود از نیرنگ جنگی نادر آگاه شده پیش نیامد و پس از یک جنگ سخت که گروهی از هر دو سپاه کشته شدند هیچ کاری از پیش نرفت. چون سرمای هوا بی اندازه بود, ملک محمود دست ازجنگ برداشته به شهر بازگشت و نادر برای اینکه با نداشتن خوار بار , سپاهیانش دچار زحمت نشوند از محاصره ی شهر چشم پوشیده به سوی سرخس رهسپار شد و همینکه شنید شاه تهماسب نیز به سوی خراسان پیش میآید ملا علی اکبر خراسانی را نزد شاه فرستاده اجازه خواست که با همه ی سپاهیانش به اردوی شاهی بپیوندد .
پیوستن نادر به نیروی شاه تهماسب 1139-1138 ه ق.
اردوی شاه تهماسب دوم به حسین آباد رسید نجفعلی بیک شادلو سردسته ی کردهای جمشکزک نزد شاه آمده پیشنهاد نمود که با دادن 10000 تومان پول برای هزینه ی اردو, آنها را از دادن سرباز معاف دارند .
فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد
تعداد صفحات این مقاله 62 صفحه
پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید
دانلودمقاله نادرشاه افشار