مقدمه :
بشردرطول تاریخ به وجود صانعی برای جهان اعتقاد داشته و این عقیده از عقاید کهن و راسخ او بوده وهیچگاه در صحت و استواری ان به خود شک راه نداده است .او می داند نظام آفرینش اثر پروردگاری بزرگ وآفریننده ای تواناست ، زیبایی طبیعت و رنگ آمیزی حیرت انگیز ونقش ونگار ظاهر جهان ، هستی بخشیده و هرجزئی از اجزاء آنرا روی نقشه واندازه گیری خاصی آفریده است .و نیز در طول تاریخ مردانی پاک و دور از هر نوع آلودگی را می شناسیم که خود را سفیران و پیامبران الهی معرفی نموده اند، و درانجام رسالت خود از هر نوع فداکاری وجانبازی دریغ نکرده اند ، تا آنجا که گروهی از آنان جان وزندگی خویش را در راه ارشاد وهدایت مردم از دست داده اند .اما بوده اند کسانی که در این راه دچار تردید و اضطراب و نگرانی می شوند که به حکم عقل لازم است خود را از نگرانی نجات دهد .
ادیان ومذاهب با پاداشها و کیفرهای خود، درپرورش روحیات عالی انسانی و از بین بردن نگرانیها نقش موثری را می تواند داشته باشد زیرا دین با برنامه های خود جامعه انسانی را به رشد ونمو صفات پسندیده سوق می دهد ، و با نوید پاداشها وتعیین کیفرهای قطعی ، مردم را به کارهای نیک واداشته وا از کارهای بد بر حذر می دارد . زیرا دین با مقررات اخلاقی وتعالیم حیات بخش خودحرص وآز وجاه طلبی وثروت اندوزی انسان را که یکی از عوامل اضطراب روحی است به نحوصحیحی تعدیل می کند و او رابه عزت نفس و مناعت طبع و نیکو کاری و پرهیز کاری دعوت می کند .
انسان در سایه اعتقاد به خدای حکیم و مهربان خدائی که به مصالح و مفاسد بندگان خود ازخودآنها آشناتر است می تواند از اثرات نامطلوب مصائب و شواهدوبلاها و رویدادهای بد جلوگیری کند، زیرا کسی که به خدا ایمان داردمی داند که آنچه بر او می گذرد تقدیر خدای حکیم ومهربان ودانا وتواناست و همه کارهای او بر اساس مصلحت دشوار است .قرآن با صراحت می گوید :الا به ذکر الله تطمئن القلوب ( سوره رعدآیه 28 )اگاه باشید که با یادخدا قلبها ودلها آرام می گیرد یاد خدا مایه آرامش روح است .به همین لحاظ هیچ فرهنگ وتمدنی را نزد هیچ قومی نمی توان یافت مگر آنکه در آن فرهنگ وتمدن مشکلی از مذهب وجود داشته است .ریشه های مذهب تااعماق تاریکی از تاریخ ثبت نشده کوشیده است .
حس دین هم اکنون در میان ملل متمدن جهان یک حس طبیعی است که در هر گوشه ای از جهان برای خود تجلیاتی داردواگر با هواپیما از فراز قاره های مختلف جهان عبور کنیم آثار و جلوه های این حس را هم درمیان غنی ترین وصنعتی ترین کشورها ی جهان وهم درمیان فقیر ترین وعقب مانده ترین ملل عالم با دیدگان خود مشاهده می نمائیم .(استادی 1360 23)
این خداجوئی وتوجه به خدا نتیجه سرشت و فطرت انسان ودر مرحله بعد محصول پرورش فرداست حس خدا جوئی بسان سائراحساسات درونی انسان بدون تعلیم و رهبری کسی دردرون انسان پیدا می شود بدون نیاز به تعلیم ویادگرفتن درانسان وجود داردولی درشرایط خاصی بیدار می شود و بایدمراقبتهای صحیحی از این حس به عمل آید .مثلا حس مذهبی و حس خداجویی اگر به وسیله پیامبران آسمانی ودانشمندان الهی و فلاسفه بزرگ جهان ، درست رهبری نشودسرانه بت پرستی و گرایش به پرستش مخلوق در می آوردو به طوریکه انسان مخلوق رابه خالق ومعبودمی گذارد.
درواقع احساسی طبیعی وفطری نیازی به تعلیم وآموزش ندارد ولی در عین حال بهره برداری صحیح و دور از انحرافات و کج رویها بدون مراقبت مربیان آگاه صورت نمی گیرد واین آموزش در وهله اول توسط خانواده و در مراحل بعدی توسط مدرسه واجتماع صورت می گیرد که دراین راستا یکی از مهمترین عوامل تاثیر گذار رسانه ها می باشد.
واژگان کلیدی:
دین, مذهب , خانواده, رسانه ها ,مدرسه ,جامعه
الف دین پذیری درچارچوب خانواده :
نوزاد آدمی در بدو تولد ناقص ومحتاج توجه و مواظبت از طرف دیگران است .خانواده با محیط گرم وصمیمانه ای که دارد به نوزاد آدمی اجازه رشد و پرورش می دهد.در این پرورش معمولاً خانواده شیوه زندگی اجتماعی و رفتار وکردار معینی را به کودک می آموزد.
کودک درخانه الگوهای کرداری و رفتاری را می آموزد که برای ادامه حیات او و درمحیط ضروری هستند کودک می آموزد که چگونه به صورت اجتماعی زندگی کند.. کودکان مشاهده می کنند که پدران و مادران انها چطور با هم رفتار می کنند و آنها هم به تدریج نمونه های اخلاقی و رفتاری خود را از طریق بازی و تقلید وتکرار یاد می گیرند.بنابراین کودک می آموزد تا که چگونه با کنش ها وکوششهای زندگی با دیگران روبرو شود چگونه برخشم و غضب خود غلبه کند وبرتمایلات آنی خود چیره شو دو آنها را به تعویق اندازد( اعزازی ، 1376 : 23 )
در خانواده بچه متوجه مؤسسات اجتماعی می شود و در اثر تماس با والدین ومشاهده رفتار آنها د ر زمینه های مختلف زندگی ، متوجه راه زندگی و فلسفه اجتماعی جامعه می گردد. معمولاً تمایلات والدین ، افکار و عقایدایشان طرز برخورد اعضا خانواده با یکدیگر و با افراد خارجی، آرزوها و هدفهای زندگی آنها و میزان اخلاق های مورد قبول آنها ودین پذیری انان در کودکان تاثیر مستقیم دارد. ( اعزازی ، 1376 ؛ 131 )
اصل ششم اعلامیه حقوق کودک می گوید، کودک برای پرورش کامل و موزون شخصیت خود به محبت و تفاهم نیاز دارد .ولی باید تا حد امکان با مراقبت وتحت مسئولیت مادر و پدر خود پرورش یابد و درهرحال این پرورش باید در محیطی آراسته به عاطفه و اخلا ق اسلامی و امنیت باشد. که این درسایه تقسیم کار در خانواده صورت می گیرد.
از آنجا که خانواده پایه و اساس محبت ، حمایت، وعلاقه است مادامی که لطف صفا و محبت در خانواده متمرکز باشد اعضای خانواده در کنار یکدیگر به رشد و شکوفایی اخلاقی ودینی دست می یابند. اما به هر دلیل که این پایه متزلزل شده و اعضای خانواده در معرض آسیب قرار می گیرند، این دلایل ممکن است اختلاف و ناسازگاری والدین ، بزهکاری و اعتیاد یکی از والدین، طلاق والدین ، فوت یکی از والدین ، سختگیری ها و خشونت های بیش از حد والدین ، سرزنش، تحقیر و طرد شدن از سوی والدین مسائل اقتصادی و بی سوادی والدین باشد .
بتا بر این والدین سخت گیر وخشن مانع می شوندتا فرزندان از روابط مثبت و سازنده، همسالان خویش که برای استقلال آنان بسیار مؤثر است، بهره بگیرند،در حالی که والدین پذیرا و فهمیده منبع امنیت برای نوجوانان نگران و مضطرب خویش هستند( نوابی نژاد، 1363 ؛137 ) این والدین هستند که اولین قدم پذیرش امور دینی-فرهنگی وبه تبع آن جامعه پذیری را بر می دارند. . خانواده هایی که اعضای آن با هم کار و تفریح می کنند و با اتفاق نظر تصمیم می گیرند بی تردید فرزندان ر اجذب خانواده می کنند آنهایی که پدرو مادر شان زنده هستند باهم اختلاف ندارند و به فرزندان توجه می کنند ، نوجوانان کمتر به انحراف کشیده می شوند بر عکس در خانواده های شکسته ، به خصوص با وجود ناپدری و نیزدعوا و مشاجره بین والدین ، دین پذیری وگرایش به امور دینی مورد بی توجهی قرار می گیرد. (اعزازی , 1376: 46)
کودکان ونوجوانانی که درخانه هایی مملو از سوءظن وعیب جویی و پر از تنش بزرگ می شونددر دریافتن هویت خویش وواقعیت جهان پیرامون دچارمشکل خواهند بود، درجایی که مملو از تنش و ناراحتی است لذا فرد می آموزد که بهترین حالت انزوا و گوشه نشینی است و هیچ وقت سعی نمی کند که در هیچ زمینه ای از پدر مادر تقلید کند پس نمیتواند فرد مؤثری درجامعه باشد و زمینه برای گرایش به انحراف و کج روی ومخالفت با امور مذهبی برای او فراهم می شود.
بی توجهی خانواده و ضعف هایی که در امر تعلیم و تربیت نوجوان وجود دارد، از قبیل نبود کنترل عدم اعتقاد والدین و ویا ندانستن راه صحیح اموزش امور دینی نیز باعث دین زدگی فرزندان می شود. و زمینه را برای اعمال خلاف آماده می کند. روان شناسان تربیتی معتقدند که خانواده های که بر اعمال فرزندان خود نظارت ندارند و کمتر مقررات و استاندارد های مشخصی در قبال رفتارهای غیرقابل قبول آنها وضع وا ز برخورد قاطعانه درمقابل رفتارهای خلاف فرزندان خود پرهیز می کنند، زمینه های کجروی و انحراف را مساعد می کنند. در واقع آنها، نابهنجاری رفتاری را که نوعی اختلال شخصیتی در نظام روانی افراد است را ایجاد می کند، این افراد احساس مسئولیت نمی کنند و اختیار رفتار خود را ندارند ( مجله جامعه شناسی ایران،1381 : 73)
اصول انضباطی که والدین به کار می برند، از نظر همسانی وناهمسانی نیز با یکدیگر متفاوت هستند و منظور از همسانی یعنی اینکه همواره سعی شود در خانواده یک رفتار مشخص به پیامدی ثابت برسد. به عبارت دیگر رفتار گاهی تقویت و زمان دیگر تنبیه نشود، بلکه همواره با آن رفتار به طور همسانی برخورد شود. این ناهمسانی ممکن است بدین طریق بروز کند که یکی از والدین رفتاری را تأیید کند و دیگری با عدم تأیید و یا با تنبیه پاسخ دهد،یا اینکه یک والد گاهی رفتاری را تقویت کند و در زمانی دیگر آنرا تنبیه نماید. نبود همسانی در اموزش اصول دینی والدین شکلی از پیامدهای ناوابسته است به همین اساس تنبیه شدید، اما ناوابسته ونه تنبیه به خودی خود شاخص خانواده های منحرف است . این خانواده ها هرچند که از تنبیه برای مهار رفتارکودکان خود استفاده می کنند ، اما همین تنبیه مورد استفاده نیز به صورت نا همسانی به کار برده می شود. (Blackbum, 1993:85 ) زمانی که ارتباط بین آنچه که بر خانواده حاکم است وا طلاعات دینی داده شده هماهنگی وجود نداشته باشد بچه ها دچار سردرگمی می شوند و چون جو حاکم بر خانواده خارج از ظرفیت وتوان آنهاست لذا تعادل دراین خانواده ها به هم می خورد و مرز میان تنبیه و تشویق از بین میرود. بنابراین خانواده به عنوان مهم ترین عامل درپذیرش یا عدم پذیرش امور دینی تاثیر دارند. بی سامانی در خانواده و تغییرات غیرمنتظره ، درآن موجب بروز بسیاری از انحرافات فردی و کجروی ها در افراد می شود. در زندگی شهر نشینی و صنعتی امروزه با ضعیف شدن کنترل ویا محدودیت خانوادگی ، انحرافاتی د رتمایلات و شیوه های رفتاری افراد خانواده دیده می شود، به ویژه انحرافات و خلاف های اعتقادی رو به ا زدیاد است. شرایط نامساعد خانوادگی موجب بروز بسیاری از موارد خیانت، سقط جنین ، فحشا، و اعتیاد... شده است (شیخی، 1382 ؛91 )
رودیک[1] و دیگران (1986) دریافتند که خانواده های بزهکاران سهل گیر و بی سازمان هستند و در مقابل بلاسک و دیگران دریافتند که خانواده های بزهکاران نسبتاً خشک وانعطاف ناپذیر هستند. مطابق تحقیقات گیزما روود[2] (1986 ) برروی 654 دختر و پسر بزهکار معلوم شد که فقط 3/1 درصد خانواده های (210) نفر نوجوانان بزهکار به ظاهر دارای روابط سالمی بوده اند و بقیه یعنی 444 نفر دیگر در خانواده های غیرطبیعی و نابسامان زندگی کرده اند. والدین این کودکان و نوجوانان ازهم جدا شده یافوت کرده بودند. دکتر هویر پس از بررسی های آماری 10 کشور اروپایی، مدعی است که88 درصد اطفالی که مرتکب جرائم می شوند از خانواده های گسسته هستند. در مطالعه ای اشنایدرو پاترسون (1987) نتیجه گرفتند که خانواده های افراد بزهکار راهبردهای صحیحی را درحل مسائل بکار نمی گیرند. راهنمایی کردن و آموزش این خانواده ها موجب شد که رفتارهای بزهکارانه تاحد زیادی کاهش یابد.
مساله دیگری که توجه به آن در روحیه و زندگی کودک موثر است ، وجود مادر مهربان و فهمیده است . پس باید مساعی اجتماعی را از نظر اقتصادی متوجه ایجاد شرایطی کرد که مادران بتوانند لااقل تا موقعی که فرزندانشان کوچک هستند، درخانه و نزد انها بمانند و مجبور نباشند، برای تکمیل عایدی پدر درخارج ازخانه کار طاقت فرسا کنند، زیر اعدم محبت و عاطفه مادر غالباً ممکن است موجب عکس العمل های غیر قابل جبران باشد، و نیز فشار مداوم نگرانیها و مسئولیت ها و خستگی های پی در پی ممکن است موجب سهل انگاری مادر در مورد تربیت طفل بشود.بنابراین می توان نتیجه گرفت که حضور مستمر مادر وگاهی پدر در تربیت صحیح فرزندان موثر است وزمانی که کودک متوجه شود که والدین او را کنترل می کنند تا حد امکان رفتاری مطابق میل و نظر والدین انجام میدهد وسعی می کند امور دینی را در زندگی خود به کار گیرد . معمولا ًمادر، دراین میان نقش مهمی داراست ، زیرا مادر است که تمام توجه و محبت های لازم را در اوایل به طفل می دهد و به او راه و رسم محبت وایجاد رابطه صحیح وپذیرش اموزش والدین را می آموزد. اغلب درخانواده های پر اولاد مادرفرصت کمتری برای ابراز محبت خواهد داشت وا ز طرف دیگر این کودکان از نظر مالی درخطرند. علاوه بر آن ناسازگاری بین خواهران و بردارن به وجود خواهد آمد و رقابت نیز بیشترخواهد شد ،البته تربیت صحیح والدین میتواند این رقابت را در جهت صحیح بپروراند .هیجان های موجود در خانواده بدون شک درکودک ایجاد اضطراب و تشویق می کند .به طوری که گاه این احساس درکودک خانواده های پر اولاد به وجود می آید که ناخواسته هستند. (مهرانگیز،1378، 130)پس روابط خانوادگی در ایجاد دین پروری برای شخص بسیار مهم است. اینکه چقدر افرادیک خانواده بهم مربوط باشند تا چه حد هدفها و مطالب دینی مورد علاقه ایشان در یک جهت باشد، بسیار مؤثر است. این مطلب تا حد زیادی بستگی به تشکیلات و کنترل هایی که در یک خانواده وجود دارد مربوط است .
خانواده نابسامان:
خانواده نابسامان خانواده ای است که به دلایل گوناگون از تعادل خارج شده است و خانواده کاملاً ایده ال یا ارمانی به هیچ وجه وجود ندارد. خانواده نابسامان تحت تأثیر علل فردی، خانوادگی، اجتماعی ، فرهنگی، واقتصادی شکل می گیرد.
علل فردی :
علل فردی ر امی توان در ابعاد کمبود درمهرورزی ، افراط در مهرورزی، طرد و تبعیض و سرانجام سردی در روابط بین فردی و خانوادگی موازین غیر اخلاقی بین فردی وبی بندوباری های فردی، درگیری های فردی و سرانجام تربیت نادرست، خشونت فردی و درگیری بین افراد، غیبت یکی از افراد خانواده ومهاجرت، نادانی غفلت فردی والدین ، فساد و انحراف فردی والدین ، کمبود عدم ارضای جنسی ، نفرت از همه ، انتقام جویی وفریب از دیگران از علل فردی نابسامانی خانواده به حساب می آیند. درزنان نیز گاهی همراهی و بالجبازی شوهر معتاد سبب گرایش زن به طرف مواد مخدر می شودو گاهی هم مشاهده میشودکه اعتیاد مادر باعث اعتیاد فرزندان می شود(کار،1378: 78)
علل خانوادگی :
ریشه خانواده نابسامان را باید در بی نظمی های خانواده، سردی در روابط بین افراد خانواده، از یک سو و اختلالات زناشویی و درگیریها درسطح خانواده از سوی دیگر حساب آورد. واتخاذ روشهای نادرست تربیتی درخانواده و شخصیت اعضای خانواده از علل خانواده نابسامان محسوب میشوند. خانواده واقعی در بستر اجتماعی شکل می گیرد واز نابسامانی های آن متأثر است .
علل اجتماعی :
از علل اجتماعی خانواده نابسامان، می توان محیط و منطقه زندگی خانواده، مسکن نامناسب و محل استقرار آن مهاجرت و پدیده حاشیه نشینی صحبت کرد. کمبود نیازهای زیستی مانند شغل و نیز امنیت اجتماعی محرومیت از تفریح سالم و جمعی و پایین آمدن سطح اجتماعی خانواده ومحرومیت خانواده از فضای سالم اجتماعی جامعه پذیری منفی و آسیب زا بودن جامعه ، نابرابریهای اجتماعی وشکاف طبقاتی وتضاد در جامعه یاد کرد(همان منبع ،پیشین:75)
علل فرهنگی :
از علل فرهنگی اجتماعی خانواده نابسامان می توان از نظام ارزش و اخلاقی و دینی خانواده موازین غیر اخلاقی و بی بندوباری ها نابهنجاری ها ی خانواده و نبود اعتقادات عمیق دینی و پایبندی به اصول دینی ، بستر فرهنگی محیط و منطقه زندگی و آثار آن در خانواده نام برده و درواقع اصول اخلاقی حاکم بر خانواده می تواند درجهت انسجام خانواده و درجهت ایجاد نظامی متعادل قدم بردارد .
علل اقتصادی :
ازعلل اقتصادی خانواده نابسامان می توان از فقر و نابرابریهای اجتماعی و تضاد شکاف طبقاتی در سطح درآمدهای خانواده نام برد .احساس محرومیت اقتصادی سبب نارضایتی در افراد خانواده میشود، و نارضایتی افراد باعث نابسامانی خانواده می شود وسرانجام پایین آمدن سطح اقتصادی خانواده زمینه را برای فرو پاشی خانواده مهیا می سازد. (ساعی ، 1382: 41)
از عوامل موثر در نابسامانی خانواده علاوه بر موارد ذکر شده متوان از هم گسیختگی خانواده را نیز بیان نمود . از هم گسیختگی یا تزلزل در اثر شرایط خاص حاصل می شود که به شرح زیر می باشد .
فوت والدین :
تغییراتی که در اوضاع و شرایط خانوادگی بر اثر مرگ والدین یا یکی از آنها پدید می آید تاثیر عظیمی دربزهکاری وگرایش به انحراف فرزندان دارد. اگر مادر نباشد نوجوان احساس کمبود نموده و عواطف ناخوشایند در او ایجاد می شود، که عامل مهم ایجاد آسیب به شمار می رود و اگر پدر و نباشد، فرزندان حاضر نیستند از مادر اطاعت کنند، لذا دائماً از خانه و خانواده دوری جسته و به اجتماعات ناباب می پیوندند تا کمبود خود را جبران نمایند( کی نیا، 1373 : 702 )
از دست دادن پدر ومادر وجانشینی آن با نامادری ویا ناپدری موجب جنایت ها و وقایع تلخی می شود . کمبود محبت مانند دمل چرکی پنهانی است که اندکی دیرتر سرباز خواهد کرد و ارتکاب جنایت، اغلب به منزله رهایی از چنگال یک عقده رنج آورو گشودن آن است ناسازگاری این قبیل اشخاص با دین ومذهب خود دنباله ناسازگاری آنان با خانواده ، با نامادری و با ناپدری است که یک عمر آنها را تند خو و ناسازگار بار آورده است.
غیبت والدین :
امروزه در اکثر جوامع به علل مختلف والدین مدت زمان کمی را با فرزندان خود سپری می کنند ، مشکلات اقتصادی ومشغله های زیاد ونیز تاحدی کم توجهی وبی تفاوتی والدین به فرزندان باعث می شود که فرزندان بیشتر وقت ها ر ادور از والدین بگذرانند .پدر و مادر آنچنان درکارهای خود بیرون از منزل غرق شده اند که فراموش می کنند نیاز فرزندانشان تنهانیاز مالی و فیزیکی نیست. علاوه بر نیازهای فیزیکی مثل خوراک و پوشاک مسکن و سایر وسایل رفاهی نیازهای روحی روانی وارتباط با خالق هستی وخلوت با او هم وجود دارند که شاید از اهمیت بالایی برخوردارند چر اکه شخصیت فرد را می سا زند. دختری که به علت غیبت والدین ، از یک سو نیازهای عاطفی و روحی او برآورده نشده و از سوی دیگر کنترل ومواظبت لازم از او بعمل نیاید، در حالیکه با توجه به شرایط روحی و سنی شدیداً به آن نیازمند است ، ممکن است برای پر کردن خلاء های عاطفی و سرپوش گذاشتن برمحرومیت های خود ، ناآگاهانه به طرف محیط هاو افراد ناسالم و ناباب کشیده شود. (باقری، 1381 :26 )
انسان ها درست است که مختار هستند که راهی را انتخاب کنند ولی کنترل هم خیلی مؤثر است . چر اکه انسان ها ذاتاً شرور هستند و اگر کنترل از طرف خانواده ویا جامعه نباشد به بیراهه می روند. (باقری ، 1381 :30 )
گاهی فرزندان به اقوام و آشنایان متوسل می شوند واین مسئله تنها در صورت صالح بودن دوستان و اطرافیان احتمال انحراف کودک یا نوجوان را کمتر می کند ؛ اما اگر چنین نباشد اوگرفتار افراد ناصالح میشودو به طرف انحراف کشیده میشود .گروهها و باندهای تبهکار از چنین موقعیت هایی استفاده کرده و زنان و دختران فراری را به عنوان اعضای جدید وارد مجموعه خود می نمایند. بیشترین فعالیت های غیرقانونی که قربانیان خشونت خانوادگی به ان دچار می شوند، جرائمی از قبیل خود فروشی وجرائم جنسی کلاهبرداری، شرکت و یامعاونت در سرقت و عضویت د رباندهای کلاهبرداری و قاچاق مواد مخدر وا مثال آن می باشد. (کات برز،1374: 198)
طلاق :
طلاق و جدایی چنانچه گفته شد سبب تزلزل خانواده می شود دعوا ومشاجره والدین اعتبار آنها را میان بچه ها کم می کند. وقتی کشمکش خانوادگی سبب جدایی مادر وپدر از یکدیگر می شود ، بچه احساس اعتماد به نفس ووفاداری به خانواده را از دست می دهد. در کشمکش های خانوادگی یکی از والدین ممکن است فرزند را آلت اجرای مقاصد خویش قرار دهد و اورا علیه دیگری تحریک کند. گاهی دعوای خانوادگی معلول رفتار بچه هاست. در این گونه موارد بچه احساس تقصیر می کند. جدائی پدرومادر از یکدیگر برنامه کار و زندگی بچه را مختل می کند. در بعضی از موارد جدایی پدر ومادر ازهم سبب می شود که بچه با پدر بزرگ یا مادربزرگ خود زندگی کند. در این گونه موارد اختلاف میان طرز تفکر تمایلات، میزان های اخلاقی بچه ها با پدربزرگ و مادر بزرگ اشکالات خاصی به وجود می آورد . بچه به سختی می تواند رفتار خود را انتظارات بزرگسالان موافق سازد درنتیجه دچار اضطراب و نگرانی می شود. (ساروخانی ، 1376 : 130-129 )
در واقع این افراد به افرادی تبدیل می شوند که به نوعی سعی می کنند درجهت خلاف هنجارهای اجتماعی قدم بردارند چرا که به علت زخم هایی که در زندگی برداشته اند با دید و نگرشی منفی به پیرامون خود نگاه می کنند و در واقع می خواهند با رفتاری برخلاف مسیر آب انتقام بگیرند . آنها احساس نا امنی می کنند و به هیچ کس اعتماد ندارند و سلاح خود را بر جمع ترجیح می دهند و لذا برای رسیدن به آن از هر راهی وارد عمل می شوند..
اعتیاد والدین :
اعتیاد والدین، بخصوص پدر و فاصله گرفتن او ازخانه وناتوانی او از اداره امور معیشتی وتربیتی ومدیریت خانواده که در بسیاری از موارد منجر به جدایی والدین از هم می شود زمینه ای فراهم می آورد که دختران این خانواده ها هرنگاه محبت آمیز و وعده های دروغین هر کسی را فرشته نجات خود پندارند و به امید جستجوی یک زندگی جدید ومطلوب ورهایی از نکبت موجود درخانواده در دام افراد فرصت طلب و شهوتران بیفتند و از چاله به چاه بیافتند . این دختران معصوم تنها به امید اینکه به سرنوشت مادرانشان مبتلا نشوند ازخانه فرار می کنند، ولی متأسفانه به سرنوشتی به مراتب بدتر از مادرانشان گرفتار می شوند. در تحقیقی که به صورت تطبیقی بین 50 دختر فراری و 50 دختر غیرفراری انجام شد مشخص گردید که 78% دختران فراری درمقابل 22% دختران فراری والدین معتاد داشته اند! ( صمدی ، 1380 : 6 )
فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد
تعداد صفحات این مقاله 22 صفحه
پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید
دانلود مقاله عوامل موثر در تربیت دینی فرزندان