لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 12
بردباری برای مسیحیان مسئله ای بسیار دشوارتر بود. از نظر ایشان، یهودیت مقدمه یا طلیعه دین خودشان و مسیحیت تحقق وعده هایی است که خداوند به یهودیان داده است. یهودیان این عقیده را رد می کردند و این امر مخالفت آنان با بعضی از اصول محوری آیین مسیحی تلقی می شد. بردباری در بین شاخه های مختلف مسیحیت مآلاً مشکلی حتی بزرگ تر از آب درآمد. بدیهی است که عنصر خارجی آسان تر تحمل می شود تا دگراندیش داخلی. مرتد به مراتب خطرناک تر از ملحد است. اثر معروف فیلسوف انگلیسی جان لاک زیر عنوان «نامه ای درباره بردباری» که در اواخر سده هفدهم نوشته شد، درخواستی است برای بردباری دینی که در آن زمان هنوز فکری نسبتاً جدید بود. او نوشت: «نه مشرک، نه مسلمان، نه یهودی هیچ یک نباید به علت دین خود از حقوق مدنی کشور محروم شود.» ولی اگر دقت کنیم، یکی در این میان از فهرست حذف شده و آن، کاتولیک است. تفاوت روشن است. در نظر لاک و هم روزگارانش، مشرک و مسلمان و یهودی برای مذهب رسمی انگلستان خطری ایجاد نمی کردند _ اما کاتولیک خطرناک بود. کاتولیک می خواست مذهب پروتستان را براندازد و انگلستان را کاتولیک کند و، به قول ردیه نویسان پروتستان در آن روزگار، یوغ اطاعت از فرمانروایی بیگانه _ یعنی البته پاپ در رم _ را برگردن آن کشور بنهد.مسلمانان عموماً در جوامع خویش نسبت به تنوع و تعدد بردبارتر بودند و حتی حدیثی قدیمی را شاهد می آوردند که اختلاف، رحمت خداوند است. مفهوم ارتداد _ به تعبیر مسیحی عقیده نادرستی که مراجع رسمی مذهبی آن را به این عنوان بشناسند و محکوم کنند _ در اسلام کلاسیک جایی نداشت. انحراف و اختلاف به جز در موارد نادر، فقط هنگامی هدف تعقیب و آزار قرار می گرفت که نظم موجود را با خطر جدی مواجه کند. اصولاً خود این تصور که مرجعی رسمی دارای این اختیار وجود داشته باشد که درباره مسائل ایمانی قضاوت کند و حکم دهد، با اندیشه و عمل اسلام سنتی بیگانه بود _ ولی اکنون دیگر آن چنان بیگانه نیست.
یکی از پیامدهای همانندی سابقه و نگرش بین مسیحیت و اسلام، تعارض دراز میان دو تمدنی بوده است که هویت خود را از آنها گرفته اند. وقتی آن دو دین در حوزه مدیترانه به یکدیگر رسیدند، چون هر دو مدعی بودند که واپسین وحی الاهی به آنها رسیده است، معارضه پرهیزناپذیر بود _ معارضه ای کمابیش مداوم که طی آن، نخستین هجوم عربان دامنه اسلام را با کشورگشایی به سوریه و فلسطین و مصر و شمال آفریقا و لااقل تا مدتی به جنوب اروپا رسانید که همه در آن عصر جزء سرزمین های مسیحی بودند؛ بعد تاتارها اسلام را به روسیه و اروپای شرقی بردند و سپس ترک ها به بالکان. به هر یک از این پیشروی ها، مسیحیت پاسخی شدید داد: بیرون راندن عرب ها از اسپانیا، جنگ های صلیبی در نواحی شرق مدیترانه، شکستن آنچه روس ها در تاریخ خود آن را یوغ تاتار می نامند، و سرانجام حمله متقابل عظیم اروپا به سرزمین های اسلامی که معمولاً امپریالیسم خوانده می شود.با این همه، در طول این دوره دراز معارضه و جهاد و جنگ صلیبی و تسخیر و بازپس گیری، مسیحیت و اسلام همواره رشته ارتباط را نگه داشتند، زیرا هر دو در اساس ادیانی از نوع واحد بودند. می توانستند با یکدیگر بحث کنند، مناقشه کنند، مناظره کنند. حتی فریاد خشم یکدیگر را درک می کردند. وقتی هر یک می گفت: «تو کافری و در آتش جهنم خواهی سوخت»، دیگری دقیقاً می فهمید که او چه می گوید، زیرا مقصود هر دو یکی بود. (بهشتشان ویژگی های متفاوت دارد، ولی دوزخشان عمدتاً یکی است.) ولی به گوش یک هندو یا بودایی یا کنفوسیوسی چنین ادعاها و اتهام ها تقریباً یا کلاً بی معناست.نحوه ای که مسیحیان و مسلمانان به یکدیگر می نگریستند و یکدیگر را مطالعه می کردند، در مورد هر یک با دیگری تفاوت فاحش داشت. این امر دست کم از جهاتی معلول اوضاع و احوال متفاوت هر یک بود. مسیحیان اروپایی برای اینکه بتوانند کتاب آسمانی و ادبیات کلاسیک خود را بخوانند و با یکدیگر ارتباط برقرار کنند، از آغاز مجبور به آموختن زبان های خارجی بودند. از سده هفتم [میلادی] به بعد، حتی انگیزه بیشتری پیدا کردند که نگاه خویش را به بیرون معطوف کنند، زیرا مکان های مقدسشان در زادگاه دین مسیح، در حیطه حکمرانی مسلمانان بود، و زیارت آنها تنها با اذن مسلمانان امکان پذیر می شد. مسلمانان چنین مشکلاتی نداشتند. اماکن مقدسشان در عربستان و در قلمرو فرمانروایی عرب ها بود، کتاب مقدسشان به عربی بود که در سراسر تمدن اسلامی همچنین زبان ادب و علم و تحقیق و حکومت و تجارت به شمار می رفت. پس از تسخیر کشورهای جنوب غربی آسیا و شمال آفریقا که مردم آن سرزمین ها نیز عرب مآب شدند و زبان و خط اجدادی خویش را فراموش کردند، عربی به طور روزافزون حتی زبان مراودات یومیه شد. در روزگاران بعد، زبان های اسلامی دیگری، به ویژه فارسی و ترکی، پای به صحنه گذاشتند، اما در نخستین سده های شکل گیری، عربی فرمانروای یکتا بود.این تفاوت تجربه ها و نیازهای هر یک از دو تمدن، در نگرش آنها به یکدیگر منعکس است.
از قدیم ترین ایامی که ثبت در تاریخ است، اروپائیان می کوشیدند زبان های رایج در کشورهای اسلامی _ و در راس آنها عربی را که زبان پیشرفته ترین تمدن آن روزگار بود _ یاد بگیرند. بعدها و بیشتر به جهت فایده عملی، بعضی فارسی و به ویژه ترکی را نیز آموختند. اهمیت ترکی عمدتاً از این نشأت می گرفت که عربی را در قلمرو عثمانی برانداخته و زبان حکومت و دیپلماسی شده بود. از قرن شانزدهم به بعد کرسی های استادی عربی در دانشگاه های فرانسه و هلند تاسیس شد. دانشگاه کیمبریج در ۱۶۳۲ و دانشگاه آکسفورد در ۱۶۳۶ صاحب نخستین کرسی عربی شدند. اروپائیان از آن پس دیگر برای دست یافتن به علوم عالی به عربی نیاز نداشتند، ولی به انگیزه کنجکاوی فکری و عقلی و شوق به شناخت تمدنی دیگر و راه و رسم آن به آموختن عربی همت می گماشتند. هنگامی که سده هجدهم فرارسید، اروپا می توانست بنازد که صاحب مجموعه ای شایان توجه از کتب و مکتوبات عالمانه درباره جهان اسلام است، شامل چاپ ها و ترجمه های آثار تاریخی و ادبی و دینی و نیز تاریخ های ادبیات و مذاهب و حتی تاریخ های عمومی کشورها و مردمان مسلمان و آداب و رسوم آنان. کتاب های دستور زبان و فرهنگ های عربی و فارسی و ترکی از قرن شانزدهم به بعد در دسترس دانشوران اروپایی بود.
از نکات پرمعنا اینکه توجه بسیار بیشتری می شد به عربی، یعنی زبان کلاسیک و کتاب آسمانی اسلام، از فارسی و ترکی، یعنی زبان های فرمانروایان جهان در آن روزگار. در طول سده نوزدهم دانشوران اروپایی و چندی بعد همچنین محققان آمریکایی، به این مهم روی آوردند که نوشته ها و زبان های مدفون و فراموش شده عهد باستان را از زیر خاک بیرون بیاورند و بخوانند و ترجمه کنند و از این راه یکی از فصل های درخشان تاریخ را بازیابند. اما کسانی که از اینگونه کنجکاوی بهره ای نداشتند و بنابراین، از درک آن ناتوان بودند، از این فعالیت ها سر درنمی آوردند و در آنها به دیده بدگمانی می نگریستند.
جهان اسلام به علت فقدان انگیزه ای مشابه، به هیچ وجه کوچک ترین علاقه و توجهی به تمدن مسیحی نشان نمی داد. تحقیر و خوار داشت مردمان وحشی آن سوی مرزها در آغاز ممکن بود توجیهی داشته باشد، ولی پس از اینکه آن صفت دیگر صدق نمی کرد و حتی در روزگاری که اطلاق آن کمترین وجه عقلی نداشت، باز هم به کار می رفت. گاهی استدلال شده که توجه اروپائیان به عربی و زبان های دیگر شرق ملازم و مددکار _ یا اگر فاصله زمانی را در نظر بگیریم _ طلیعه و مقدمه امپریالیسم بوده است. اگر چنین باشد، باید عربان و ترکان را از این گونه نیات تجاوزگرانه مبرا بدانیم. عرب ها هشتصد سال در اسپانیا بودند بی آنکه علاقه ای به آموختن اسپانیایی یا لاتین بروز دهند.
دانلود مقاله کامل درباره مسیحیت