اینو دیدی

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

اینو دیدی

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

مقاله فلسفه ازدواج در اسلام

اختصاصی از اینو دیدی مقاله فلسفه ازدواج در اسلام دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

مقاله فلسفه ازدواج در اسلام


مقاله فلسفه ازدواج در اسلام

بهترین راه شناسایی یک پدیده، مطالعه‌ی فرانگر و بررسی در محمل‌های گوناگون است. شناخت همه‌جانبه و کشف فلسفه‌ی ازدواج نیز میسّر نمی‌باشد، مگر در پرتو تطبیق و مقایسه. یکی از ابعاد مؤثر و حایز اهمیت این تطبیق، مقایسه‌ی ازدواج در دو آیین آسمانی اسلام و مسیحیت است. از این رو نوشتار حاضر، به بررسی تطبیقی علل و چرایی، جایگاه و اهداف ازدواج در اسلام و سپس در مسیحیت می‌پردازد و در آخر یافته‌های حاصل را مورد مقایسه قرار می‌دهد. مهمترین دستاورد این تطبیق عبارت است از این‌که هر دو آیین، تنها راه مشروع تأمین نیاز جنسی، ایجاد نسل پاک و تأمین محبت را در پرتو ازدواج و خانواده می‌دانند؛ با این تفاوت اساسی که رهبانیت و تجرد نسبت به ازدواج در آیین مسیحیت از جایگاهی ویژه برخوردار است؛ در حالی که در دین مبین اسلام، تجرد و رهبانیت امری کاملاً مردود است و برخلاف مسیحیت عامل تقرب به خداوند محسوب نمی‌شود؛ بلکه این ازدواج است که زمینه‌ساز تکامل و تقرب الهی خواهد بود.

 

 

 

 

 

این مقاله به صورت  ورد (docx ) می باشد و تعداد صفحات آن 24صفحه  آماده پرینت می باشد

چیزی که این مقالات را متمایز کرده است آماده پرینت بودن مقالات می باشد تا خریدار از خرید خود راضی باشد

مقالات را با ورژن  office2010  به بالا بازکنید


دانلود با لینک مستقیم


مقاله فلسفه ازدواج در اسلام

دانلود مقاله فیزیک و فلسفه

اختصاصی از اینو دیدی دانلود مقاله فیزیک و فلسفه دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 

مقدمه‌
علم‌ فیزیک‌ از قدیمی‌ترین‌ دورانهای‌ علم‌ و معرفت‌ با تعریفات‌ و مفاهیمی‌ مختلف‌، تأثیرات‌ بسیار مهمی‌ در علوم‌ و جهان‌ بینی‌ها داشته‌ و با توجه‌ به‌ گسترش‌ روزافزون‌ ارتباط‌ انسانها با قلمرو طبیعت‌ این‌ تأثیر تاکنون‌ رو به‌ گسترش‌ گذاشته‌ است‌.
بدیهی‌ است‌ همزمان‌ با پیشرفت‌ فیزیک‌ از دیدگاه‌ علمی‌ محض‌ مسائل‌ فراوانی‌ در قلمرو فیزیک‌ نظری‌ که‌ کمال‌ اهمیت‌ دارند نیز توسعه‌ یافته‌ است‌. ضرورت‌ و ارزش‌ فوِالعادة‌ این‌ مسائل‌ را در سه‌ جهت‌ می‌توان‌ در نظر گرفت‌.
از جهت‌ اول‌ این‌ مسائل‌ مانند مقدماتی‌ ضروری‌ برای‌ و روز معارف‌ جدیدتر و کاملتر در قلمرو فیزیک‌ است‌ که‌ در طرز تفکرات‌ جهانشاهی‌ و حتی‌ در مبانی‌ علوم‌ انسانی‌ و طرز برداشت‌ از آنها تأثیرات‌ با اهمیتی‌ را ایجاد می‌نماید.
جهت‌ دوم‌ شناخت‌ عظمت‌ و دریافت‌ انسانی‌ است‌ که‌ در سطوح‌ بسیار دقیق‌ عالم‌ وجود نفوذ و دخالت‌ شگفت‌انگیز خود را اثبات‌ می‌نماید این‌ نفوذ تا آنجا پیش‌ می‌رود که‌ آدمی‌ احساس‌ می‌کند که‌ برای‌ شناخت‌ واقعیت‌ هستی‌ برون‌ ذاتی‌ با بعدی‌ از خویشتن‌ نیز ارتباط‌ برقرار می‌کند.
جهت‌ سوم‌ هر اندازه‌ بحث‌ و تحقیق‌ در فیزیک‌ نظری‌ گسترش‌ و تعمق‌ می‌یابد.
صاحبنظران‌ تلاشگر عالم‌ معرفت‌ در دو قلمرو برون‌ ذاتی‌ و درون‌ ذاتی‌ به‌ دریافت‌ حقیقت‌ بزرگ‌ نزدیک‌ می‌شوند که‌ می‌توان‌ علوم‌ طبیعی‌ را از معنای‌ غیر قابل‌ حل‌ «برای‌ چه‌؟» نجات‌ داده‌ و برای‌ طرح‌ نظام‌ صحیح‌ با سیستم‌ باز در جهاد شناس‌ رهنمون‌ شود. آب‌ حقیقت‌ بزرگ‌ عبارتست‌ از اینکه‌ جهان‌ فیزیکی‌ که‌ ما با آن‌ در ارتباط‌ هستیم‌ خطوط‌ و اشکالیست‌ که‌ واقعیت‌ اصلی‌ وجود را در پشت‌ پرده‌ شفاف‌ خود نشان‌ می‌دهد.
این‌ حقیقت‌ در دورانهای‌ گذشته‌ تنها با اصول‌ کلی‌ فلسفی‌ اثبات‌ می‌شد. امروزه‌ با ژرف‌ نگری‌ در فیزیک‌ نظری‌ روشن‌تر و مستقیم‌تر اثبات‌ می‌گردد.
* فیزیک‌ کلاسیک‌ با کارهای‌ گالیله‌ و نیوتون‌ شکل‌ گرفت‌ و با نظریة‌ الکترو مغناطیس‌ ماکسول‌ در نیمة‌ دوم‌ قرن‌ نوزدهم‌ میلادی‌ به‌ کمال‌ خود رسید. اما در اواخر قرن‌ نوزدهم‌ بعضی‌ پدیده‌ها مورد بررسی‌ قرار گرفتند که‌ توجیه‌ آنها در چهارچوب‌ فیزیک‌ کلاسیک‌ میسر نبود نظریة‌ نسبت‌ خاص‌ که‌ در سال‌ 1905 توسط‌ آلبرت‌ انیشتایی‌ ارائه‌ برخی‌ در این‌ مشکلات‌ را (در مورد مکانیک‌ ذرات‌ با سرعتهای‌ بالا) بر طرف‌ نمود و نظریة‌ کوانتوم‌ پلانک‌ برخی‌ دیگر را. نظریة‌ اخیر از 1900 تا 1925 توسعه‌ یافت‌ و سرانجام‌ به‌ تعدادی‌ دستورالعملهای‌ محاسبه‌ای‌ که‌ ترکیبی‌ از فیزیک‌ کلاسیک‌ و غیر آنرا در برداشت‌ خلاصه‌ شد. در آن‌ زمان‌ در همه‌ جا احساس‌ می‌شد که‌ ترکیبی‌ از فیزیک‌ کلاسیک‌ و غیر آنرا در برداشت‌ خلاصه‌ شد. در آن‌ زمان‌ در همه‌ جا احساس‌ می‌شود که‌ برای‌ توجیه‌ پدیده‌های‌ جهان‌ خرد (دنیای‌ مایکروفیزیک‌) باید به‌ مکانیک‌ جدیدی‌ دست‌ یافت‌. این‌ مکانیک‌ جدید در سالهای‌ 1927 - 1925 توسط‌ هایزنبرگ‌، شرورینگرع‌ دایراک‌ و همکارانشان‌ پایه‌ گذاری‌ شد و به‌ مکانیک‌ کوانتومی‌ مرسوم‌ گشت‌ و در سال‌ 1927 بود که‌ در پی‌ کارهای‌ بوهرع‌ هایزنبرگ‌ و ردون‌ تعبیری‌ بریا فرمالیزم‌ ریاضی‌ جدید ارائه‌ شد. این‌ تعبیر که‌ به‌ تعبیر کپنهاگی‌ با تعبیر سنتی‌ موسوم‌ است‌ بسیاری‌ از شالوده‌های‌ فلسفی‌ فیزیک‌ کلاسیک‌ را فرو ریخت‌. در این‌ تعبیر: اولاً موجودات‌ مایکروفیزیکی‌ را با ساختارهای‌ موج‌ گونة‌ مجرد که‌ بوسیلة‌ امواج‌ احتمال‌ که‌ همة‌ فضا را پر کرده‌ است‌، نمایش‌ داد، ما تنها توسط‌ معادلات‌ ریاضی‌ می‌توانیم‌ چیزهایی‌ را که‌ در تجربه‌ رخ‌ می‌دهند توصیف‌ کنیم‌.
ثانیاً توضیح‌ حوادث‌ یا پدیده‌ها مطرح‌ نیست‌ بلکه‌ باید به‌ نظریه‌ هایی‌ که‌ مشاهداتمان‌ را توجیه‌ می‌کنند قناعت‌ کنیم‌.
ثالثاً: رابطة‌ علی‌ بین‌ حوادث‌ طبیعی‌ و قابلیت‌ پیش‌بینی‌ حوادث‌ فردی‌ کنار گذاشته‌ می‌شود.
بعد از پیدایش‌ تعبیر کپنهاگی‌، فیزیکدانان‌ به‌ سه‌ دسته‌ تقسیم‌ شدند:
1- بنیانگذاران‌ مکتب‌ کپنهای‌ مثل‌ بور هایزنبرگ‌ پائویی‌ بورن‌ یوردان‌ و دیراک‌ اینها حرفشان‌ این‌ بود که‌ ماباید صرفاً به‌ تنظیم‌ داده‌های‌ حسی‌ اکتفا کنیم‌ و با استفاده‌ از فرمالیزم‌ ریاضی‌ نظریة‌ کوانتوم‌ به‌ پیش‌بینی‌ تجارت‌ بپردازیم‌. آنچه‌ قابل‌ مشاهده‌ است‌ واقعیت‌ دارد و وراء آن‌ واقعیتی‌ ندارد وظیفة‌ فیزیک‌ تنها این‌ است‌ که‌ مشاهدات‌ ما را به‌ هم‌ ربط‌ دهد و در مورد پدیده‌های‌ طبیعی‌ پیش‌بینی‌هایی‌ بکند و عالمی‌ وراء پدیده‌ها وجود ندارد از اینها مهمتر این‌ بود که‌ اینهابا تأکید گفتند:
«نظریة‌ کوانتوم‌ آخر مادة‌ فیزیک‌ اس‌ تو هر سوالی‌ که‌ مکانیک‌ کوانتومی‌ نتواند جواب‌ دهد قابل‌ طرح‌ نیست‌.»
بورن‌ (1926): بعضی‌ نظرشان‌ این‌ است‌ که‌ مسأله‌ گذارهای‌ مکانیک‌ کوانتومی‌ قابل‌ درک‌ نیست‌ بلکه‌ مفاهیم‌ جدید لازم‌ است‌. من‌ خودم‌ از طریق‌ کامل‌ بودن‌ مبانی‌ منطقی‌ مکانیک‌ کوانتومی‌ به‌ این‌ نتیجه‌ رسیده‌ام‌ که‌ این‌ نظریه‌ کامل‌ است‌ و مسأله‌ گذارها را باید قاعدتاً در برداشته‌ باشد.
(توجه‌: منظور ار گذارهای‌ مکانیک‌ کوانتومی‌ عبور از یک‌ حالت‌ کوانتومی‌ به‌ حالت‌ دیگر است‌) پوپر نقل‌ می‌کند که‌ در سال‌ 1935 یک‌ شب‌ را با هایزنبرگ‌ به‌ سر برده‌ است‌.
در آن‌ زمان‌ ادعای‌ هایزنبرگ‌ این‌ بوده‌ است‌ که‌ مکانیک‌ کوانتومی‌ را نمی‌توان‌ با تحقیقات‌ هسته‌ای‌ عمیق‌تر کرد.
این‌ ادعاها در حالی‌ است‌ که‌ بسیاری‌ از بزرگان‌ و شاگردان‌ ممتازان‌ اذعان‌ داشتند که‌ نظریة‌ کوانتوم‌ قابل‌ درک‌ نیست‌.
بور (به‌ نقل‌ پوپر): مکانیک‌ کوانتومی‌ قابل‌ فهم‌ نیست‌ فقط‌ فیزیک‌ کلاسیک‌ قابل‌ فهم‌ است‌ و ما باید خود را به‌ این‌ قانع‌ کنیم‌ که‌ مکانیک‌ کوانتومی‌ تا حدی‌ قابل‌ فهم‌ است‌، و ما باید خود را به‌ این‌ قانع‌ کنیم‌ که‌ مکانیک‌ کوانتومی‌ تا حدی‌ قابل‌ فهم‌ است‌، آن‌ هم‌ از طریق‌ فیزیک‌ کلاسیک‌!
برای‌ اینها جمع‌ این‌ دو مطلب‌ (آخر خط‌ بودن‌ فیزیک‌ و قابل‌ فهم‌ نبودن‌ نظریة‌ کوانتوم‌) اشکالی‌ نداشت‌ زیرا آنها معتقد بودن‌ که‌ توصیف‌ ریاضی‌ کفایت‌ می‌کند و تصویرپذیری‌ شرط‌ نیست‌. در هر عصر این‌ گرایش‌ بوده‌ است‌ که‌ فیزیک‌ آن‌ عصر را کامل‌ بگیرند فقط‌ مسائل‌ فرعی‌ یا افزایش‌ دقت‌ باقیمانده‌ تلقی‌ شده‌ است‌. اما تحول‌ علم‌ همواره‌ نقض‌ این‌ مطلب‌ را نشان‌ داده‌ است‌ و دلیلی‌ ندارد که‌ وضعیت‌ فعلی‌ علم‌ استثنایی‌ بر این‌ قضیه‌ باشد. بنابراین‌ باید در استنتاجات‌ از ساختار نظری‌ فیزیک‌ همواره‌ احتیاطهای‌ لازم‌ را معمول‌ داشت‌.
2- مخالفین‌ مکتب‌ کپننهاگی‌ به‌ رهبری‌ اینشتاین‌ و شرودینگر و بعداً روبروی‌ و بوهم‌. اینها نه‌ طرد رئالیسم‌ را پذیرفتند نه‌ موجبیت‌ را و نه‌ ابزارنگاری‌ و آخر خط‌ بدون‌ مکانیک‌ کوانتومی‌ را بلکه‌ معتقد بودند که‌ نظریه‌ها تنها ابزار محاسبه‌ نیستند بلکه‌ اصالتاً برای‌ توصیف‌ واقعیت‌ فیزیکی‌ بکار می‌روند. اینها به‌ پیش‌بینی‌ نتایج‌ آزمایشها قانع‌ نبودند بلکه‌ می‌خواستند توضیحی‌ برای‌ آنچه‌ می‌گذرد بیابند. به‌ قول‌ اینشتاین‌ «من‌ می‌خواهم‌ بدانم‌ خداوند چگونه‌ این‌ جهان‌ را خلق‌ کرده‌ است‌. من‌ به‌ این‌ پدیده‌ یا آن‌ پدیده‌ یا طیف‌ این‌ عنصر آن‌ عنصر علاقمند نیستم‌ من‌ می‌خواهم‌ اندیشه‌های‌ او را بدانم‌ بقیه‌ جزئیات‌ است‌.»
3- اکثریت‌ فیزیکدانان‌ بعدی‌ که‌ اصلاً توجهی‌ به‌ بحثهای‌ تعبیری‌ نداشتند و اینگونه‌ بحثها را فلسفی‌ و در نتیجه‌ غیر مهم‌ برای‌ فیزیک‌ تلقی‌ می‌کردند و یا می‌گفتند بور این‌ قبیل‌ کارها را انجام‌ داده‌ است‌ و باید از او تبعیت‌ کرد.
به‌ قول‌ کلی‌: «فیزیکدانان‌ اطمینان‌ فوِ العاده‌ای‌ نسبت‌ به‌ مرفع‌ مکانیک‌ کوتانتومی‌ نشان‌ می‌دهند و نسبت‌ به‌ اظهار نظر حول‌ نتایج‌ از آن‌ اظهار بی‌ میلی‌ می‌کنند...
بحثهای‌ داغ‌ دربارة‌ تعبیر مکانیک‌ کوانتومی‌ محدود به‌ فیزیکدانان‌ فیلسوف‌ مشرب‌ شده‌ است‌...»
برای‌ غالب‌ فیزیکدانان‌ سوال‌ دربارة‌ مکانیک‌ کوانتومی‌ بوسیلة‌ تعبیر کپنهاگی‌ جواب‌ داده‌ شده‌ است‌. آنها صریحاً یا تلویحاً کاوش‌ بیشتر دربارة‌ این‌ مطلب‌ را نفی‌ می‌کنند استدلالشان‌ این‌ است‌ که‌ اینگوه‌ سوالات‌ حاکی‌ از بی‌ اطلاعی‌ سوال‌ کننده‌ است‌ و یا اینکه‌ اینگونه‌ سوالات‌ فلسفی‌ و در نتیجه‌ غیر قانونی‌ است‌. اما اگر دنبال‌ کنیم‌ که‌ اساساً مکتب‌ کپنهاگی‌ چیست‌ و مفروضات‌ آن‌ کدام‌ است‌ می‌بینیم‌ که‌ به‌ جوابی‌ واحد می‌رسیم‌.
علی‌ رغم‌ تشویش‌ خاطر و اضطرابی‌ که‌ در دیگاههای‌ فیزیکدانان‌ معاصر نسبت‌ به‌ وضعیت‌ قضایا در همان‌ میکرو فیزیک‌ وجود دارد، چون‌ مهر سکوت‌ شکسته‌ شده‌ و مسائل‌ بنیادی‌ با هم‌ کم‌ و بیش‌ مطرح‌ شده‌ است‌ امید فراوانی‌ وجود دارد که‌ فیزیک‌ از جزمیت‌ نقابدار حاکم‌ بر آن‌ خلاصی‌ یابد و فهم‌ وضعیت‌ جهان‌ مایکرو فیزیک‌ و نه‌ فقط‌ توجیه‌ پدیده‌ها هدف‌ فیزیکدانان‌ نظریه‌ پرداز قرار گیرد.
سلری‌ و Sellevi Tavazzi Vander Merwe وضعیت‌ را خوب‌ خلاصه‌ کرده‌اند:
«تعداد روز افزونی‌ از دانشمندان‌ جداً اعتبار مطلق‌ مکانیک‌ کوانتومی‌ را مورد تردید قرار داده‌اند و این‌ هشیاری‌ بدست‌ آمده‌ است‌ که‌ بنیانگذاران‌ مکانیک‌ کوانتومی‌ نظریه‌ای‌ را به‌ جای‌ گذاشته‌اند که‌ گرچه‌ در عمل‌ موفق‌ بوده‌ است‌، شناخت‌ شهودی‌ ما را از جهان‌ مای‌ و فیزیک‌ جداً محدود می‌کند و این‌ که‌ دلایل‌ آنها تا حد زیادی‌ اختیاری‌ و محل‌ سوال‌ است‌.
در قدیم‌ واژة‌ فلسفه‌ همة‌ دانشهای‌ حقیقی‌ را فرا می‌گرفت‌ و تنها دانشهای‌ قرارداری‌، از قبیل‌ لغت‌ و دستور زبان‌، از قلمرو آن‌ خارج‌ بود. در آن‌ دورآنها همة‌ دانشها به‌ هم‌ بستگی‌ داشتند و همدیگر را تأیید می‌کردند و یک‌ کل‌ منسجم‌ می‌ساختند به‌ همین‌ دلیل‌ بسیاری‌ از فلاسفة‌ بزرگ‌ یا از سردمداران‌ علم‌ در عصر خود بودند (مثل‌ ارسطو، افلاطون‌، کانت‌، ابن‌ سینا، نصیرالدین‌ طوسی‌) و یا اطلاعات‌ علمی‌ وسعی‌ داشتند. قد ما فلسه‌ را به‌ دو بخش‌ نظری‌ و عملی‌ تقسیم‌ می‌کردند. فلسفة‌ نظری‌ شامل‌ طبقیات‌، ریاضیات‌ و متافیزیک‌ بود و فلسفة‌ عملی‌ شامل‌ اخلاِ تدبیر منزل‌ و سیاست‌ مدن‌ بود. بدین‌ ترتیب‌ فیزیک‌ متعلق‌ به‌ بخشی‌ از فلسفه‌ موسوم‌ به‌ «حکمت‌ طبیعی‌» بود. هنوز هم‌ در بعضی‌ از دانشگاههای‌ جهان‌ (از جمله‌ دانشگاههای‌ اسکاتلند) علم‌ را «حکمت‌ طبیعی‌» می‌نامند.
آری‌، فلسفه‌ از اوائل‌ ربع‌ دوم‌ این‌ قرن‌ ابهتش‌ را از دست‌ داده‌ و حوزة‌ فعالیتش‌ بسیار محدود شده‌ است‌. امروز اکثریت‌ قاطع‌ فیزیکدانان‌ کاری‌ به‌ جنبه‌های‌ فلسفی‌ را اتلاف‌ وقت‌ می‌دانند و جو علمی‌ چنان‌ شده‌ است‌ که‌ یک‌ فیزیکدان‌ با نوشتن‌ یک‌ کتاب‌ فلسفی‌ نه‌ تنها شرتش‌ را افزایش‌ نمی‌دهد بلکه‌ به‌ آن‌ زیان‌ می‌رساند. دانشجویان‌ نیز چنان‌ تربیت‌ شده‌اند که‌ سؤالات‌ بنیادی‌ را مطرح‌ کنند و با آنها کاری‌ نداشته‌ باشند، و امروز مد این‌ است‌ که‌ نمایش‌ مستقیمی‌ از مطالب‌ علمی‌ ارائه‌ دهندع‌ بدون‌ آن‌ که‌ از نتایج‌ فلسفی‌ قضیه‌ بیمناک‌ باشند. این‌ باعث‌ شده‌ است‌ که‌ به‌ تکنولوژی‌ بیش‌ از حد ارزش‌ داده‌ شود و روی‌ علم‌ زدگی‌ تأکید شود و هرگونه‌ بحث‌ فلسفی‌ از فیزیک‌ طرد گردد.
علل‌ کنار گذاشتن‌ متافیزیک‌ و تفحصات‌ فسلفی‌
دلایل‌ چندی‌ برای‌ جدایی‌ علم‌ از فلسفه‌ می‌توان‌ ذکر؛ و ما اکنون‌ به‌ ذکر اهم‌ آنها می‌پردازیم‌.
الف‌. ارتباط‌ متافیزیک‌ با مذهب‌: از قرن‌ هفدهم‌ به‌ بعد مذهب‌ بیشتر و بیشتر از بحثهای‌ علمی‌ جدا شد و چون‌ متافیزیک‌ را با مذهب‌ مرتبط‌ می‌دانستند آن‌ را نیز بالتبع‌ کنار گذاشتند. این‌ نوع‌ نگرش‌ تا زمان‌ ما نیز ادامه‌ یافته‌ است‌.
ب‌. پیچیدگی‌ مسائل‌ متافیزیکی‌: مشکلی‌ که‌ بر سر فهم‌ یا یافتن‌ راه‌ حل‌ مسائل‌ مهم‌ متافیزیکی‌ بوده‌ از یک‌ طرف‌ و اختلاف‌ عمیق‌ بین‌ فلاسفه‌ از طرف‌ دیگر، عامل‌ دیگری‌ برای‌ ترک‌ فلسفه‌ بوده‌ است‌.
ج‌. توفیق‌ چشمگیر روشهای‌ تجربی‌ و برخی‌ از نظریات‌ علمی‌: پیشرفت‌ شگرف‌ تکنولوژی‌ و توفیق‌ اعجاب‌ آور بعضی‌ از نظریه‌ها در توجیه‌ حوزة‌ وسیعی‌ از تجارت‌ باعث‌ شده‌ است‌ که‌ غالب‌ فیزیکدانان‌ به‌ فرمالیزم‌ ریاضی‌ و تجارب‌ فیزیکی‌ اکتفا کنند. به‌ قول‌ برنستین‌: به‌ عقیده‌ من‌ فقدان‌ علائق‌ فلسفی‌ در فیزیکدانان‌ به‌ خاطر این‌ است‌ که‌ فیزیک‌ کنونی‌ خیلی‌ موفق‌ بوده‌ است‌.
از دید بسیاری‌ از علمای‌ معاصر اشتباه‌ فیزیکدانان‌ کلاسیک‌ این‌ بود که‌ خود را با مسائل‌ و مفاهیم‌ متافیزیک‌ مشغول‌ کرده‌ بودند، و توفیق‌ فیزیک‌ جدید به‌ خاطر حذف‌ این‌ مفاهیم‌ و مسائل‌ است‌.
د. تخصص‌ گرایی‌: پیشرفت‌ سریع‌ علم‌ و افروده‌ شدن‌ شاخه‌های‌ آن‌ و کثرت‌ مسائل‌ هر شاخه‌ باعث‌ شده‌ است‌ که‌ هر روز تعداد بیشتری‌ از دانش‌ پژوهان‌ به‌ کارهای‌ تخصصی‌ روی‌ آورند و بینش‌ وحدت‌ جویانة‌ رایج‌ در میان‌ علمای‌ پیشین‌ را کنار بگذارند.
به‌ نظر هایزنبرگ‌ تحصص‌ گرایی‌ بیش‌ از حد مانعی‌ بر سر راه‌ شناخت‌ است‌:
از این‌ بحث‌ واضح‌ می‌شود که‌ تخصص‌ محدود مانعی‌ بر سر راه‌ شناخت‌ است‌:
تنها از طریق‌ نظر افکندن‌ به‌ تمامی‌ پدیده‌های‌ جدید است‌ که‌ مفاهیم‌ درست‌ را می‌توان‌ یافت‌.حتی‌ در یک‌ مسأله‌ خاص‌، فهم‌ قضیه‌ غالباً از طریق‌ مراجعه‌ به‌ مسألة‌ مشابه‌ و حل‌ آن‌ در یک‌ حوزة‌ دیگر فیزیک‌ میسر می‌شود.
در واقع‌ می‌توان‌ گفت‌ که‌ تأکید روی‌ وحدت‌ و جهانشمولی‌ علم‌ بازگردد و از کوشش‌ انحصاری‌ بریا تربیت‌ افراد ورزیده‌ در یک‌ بخش‌ خاص‌ فراتر رود. البته‌ ما باید متخصص‌ لایق‌ تربیت‌ کنیم‌. اما باید رشته‌ها را نیز به‌ یکدیگر نزدیک‌ کنیم‌ و ارتباط‌ بین‌ رشته‌های‌ مختلف‌ علم‌ را نشان‌ دهیم‌.
عدم‌ تبحر فلاسفة‌ متأخر در علوم‌ فیزیکی‌: چون‌ غالب‌ فلاسفة‌ متأخر در علوم‌ فیزیکی‌ تبحر نداشته‌ و نسبت‌ به‌ پیشرفتهای‌ جدید علمی‌ جاهل‌ بوده‌اند و یا تأکیدشان‌ روی‌ مطالب‌ غیر علمی‌ بود، و به‌ مسائل‌ علمی‌ کمتر توجه‌ داشته‌اند، پیام‌ آنها برای‌ دانشمندان‌ علوم‌ جاذبه‌ نداشته‌ است‌. آنها غالباً مطالعة‌ جهان‌ برون‌ را به‌ دانشمندان‌ علوم‌ واگذاشته‌اند و خود به‌ تحلیل‌ زبان‌ و علائم‌ و عملیات‌ ذهن‌ انسان‌ و امثال‌ اینها پرداخته‌اند. بدین‌ جهت‌ است‌ که‌ راسل‌ صریحاً به‌ فلاسفه‌ هشدار می‌دهد که‌ در صورت‌ عدم‌ توجه‌ به‌ علوم‌، فلسفة‌ آنها عقیم‌ خواهدبود:
واکنش‌ مخالف‌ یا سرد فلاسفه‌ نسبت‌ به‌ دیدگاههای‌ فیزیکدانان‌: دیدگاههای‌ فلسفی‌ فیزیکدانان‌ کوانتومی‌ مورد تعرض‌ بعضی‌ فیلسوفان‌ قرار گرفت‌. بور در آخرین‌ مصاحبه‌اش‌ با کوهن‌ (در سال‌ 1962) شکایت‌ دارد که‌ فلاسفه‌ منظور او از مکملی‌ را نفهمیده‌اند همین‌ طور تعبیر سنتی‌ مکانیک‌ کوانتومی‌ با مخالفت‌ ایدئولوگهای‌ مارکسیسم‌ روسی‌ مواجه‌ شد، زیر آن‌ را معارض‌ با فلسفة‌ ماتریالیسم‌ دیالکتیک‌ می‌دانستند.
رواج‌ فلسفه‌های‌ بی‌ اعتنا به‌ متافیزیک‌: به‌ عقیده‌ ما مهمترین‌ و اصلی‌ترین‌ عامل‌ کنار گذاشتن‌ فلسفه‌، رواج‌ فلسفه‌های‌ بی‌ اعتنا به‌ متافیزیک‌ بوده‌ است‌ در قرن‌ هفدهم‌ عده‌ای‌ از فلاسفه‌ خصوصاً فلاسفة‌ انگلیسی‌، مکتب‌ تجربه‌ گرایی‌ را براه‌ انداختند. طبق‌ این‌ مکتب‌ منشأ دانش‌ ما دربارة‌ جهان‌ فیزیکی‌ تجارت‌ حسی‌ است‌، و علم‌ صرفاً محصول‌ حواس‌ است‌ و امور غیر محسوس‌، از جمله‌ مسائل‌ متافیزیکی‌ که‌ اموری‌ عقلی‌ هستند، فاقد اعتبارند. این‌ مکتب‌ با تأکید روی‌ تجربه‌ در مقابل‌ تفکر و از طریق‌ غیر قابل‌ تحقیق‌ شمردن‌ مسائل‌ متافیزیکی‌ مهمترین‌ ضربه‌ را در قرون‌ جدید بر متافیزیک‌ وارد آورد.
در قرن‌ بیستم‌ تجربه‌گرایی‌ به‌ صورت‌ تزی‌ دربارة‌ معنا درآمد ومدعی‌ این‌ شد که‌ یک‌ مفهوم‌ یا قضیه‌ وقتی‌ معنا دارد که‌ قواعدی‌ متضمن‌ تجربة‌ حسی‌ برای‌ تحقیق‌ با کاربرد آن‌ ارائه‌ شود.
مختلفی‌ از مکتب‌ تجربه‌ گرایی‌ بشمار می‌روند. همگی‌ این‌ مکاتب‌ در اصالت‌ دادن‌ به‌ تجربه‌ و بی‌ حاصل‌ شمردن‌ و یا بی‌ معنا شمردن‌ متافیزیک‌ اتفاِ نظر دارند و غالب‌ آنها کار فلسفه‌ را صرفاً تحلیل‌ زبان‌ و منطق‌ علم‌ می‌دانند.

 

نقد دیدگاههای‌ تجربه‌ گرایان‌
مکتب‌ تجربه‌ گرایی‌ که‌ از قرن‌ هفدهم‌ به‌ بعد رشد یافته‌ بود در قرن‌ بیستم‌ به‌ صورت‌ مختلف‌ شیوع‌ یافت‌ و حاکم‌ بر فلسفة‌ علم‌ شد. چیزی‌ که‌ از شقوِ مختلف‌ تجربه‌ گرایی‌ در بین‌ فیزیکدانان‌ قرن‌ بیستم‌ خوب‌ جا افتاد، اصالت‌ دادن‌ به‌ تجربه‌ و پدیده‌ها بود و این‌ که‌ نظریه‌ها نسخه‌های‌ مفیدی‌ برای‌ ربط‌ دادن‌ پدیده‌ها به‌ یکدیگر و پیش‌ بینی‌ آنها هستند و تفحصات‌ متا فیزیکی‌ بی‌ معنا یا بی‌ حاصل‌ است‌. این‌ نوع‌ بینش‌ باعث‌ شد که‌ فیزیکدانان‌ هرچه‌ بیشتر به‌ مسائل‌ متافیزیکی‌ بی‌ اعتنا شوند و هدف‌ علم‌ را صرفاً ربط‌ دادن‌ پدیده‌ها بحساب‌ آورند.
- ماکس‌ بوردن‌ در کتاب‌ فیزیک‌ اتمی‌ می‌گوید:
فیزیکدانان‌ معاصر یاد گرفته‌اند که‌ هر سئوالی‌ دربارة‌ حرکت‌ الکترون‌ یا کوانتوم‌ نور قابل‌ جواب‌ نیست‌، بلکه‌ تنها آن‌ سؤالاتی‌ قابل‌ جوابند که‌ با اصل‌ عدم‌ قطعیت‌ هایزنبرگ‌ سازگار باشند...
آنچه‌ در این‌ محدوده‌ قرار می‌گیرد قابل‌ شناخت‌ است‌ و شناخته‌ خواهد شد. این‌ جهان‌ تجارت‌ است‌ ک‌ وسیع‌ است‌ و از لحاظ‌ رنگها و طرحهای‌ متغیر آنچنان‌ غنی‌ است‌ که‌ ما را شیفته‌ می‌سازد آن‌ را از اتمام‌ جوانب‌ کشف‌ کنیم‌. اما آنچه‌ را که‌ وراء این‌ قرار دارد - یعنی‌ آثار خشک‌ متافیزیک‌ را مشتاقانه‌ به‌ فلسفه‌ نظری‌ می‌سپاریم‌.
رواک‌ واوری‌ در کتاب‌ معروفشان‌ اتمها، مولکولها، و کوانتومها که‌ در 1930 نوشتند، گفتند:
خواننده‌ای‌ که‌ احساس‌ ناراحتی‌ می‌کند که‌ اطلاعات‌ مورد درخواست‌ در حل‌ یک‌ مسأله‌ دینامیکی‌، در نظریة‌ کونتوم‌، اطلاعات‌ آماری‌ است‌ و این‌ که‌ میسر ذرة‌ منفرد در معادلات‌ دنبال‌ نمی‌شود، باید خود را به‌ این‌ تسلی‌ دهد که‌ ما به‌ ندرت‌ به‌ اطلاعاتی‌ بیش‌ از آنچه‌ که‌ نظریة‌ کوانتوم‌ در اختیارمان‌ می‌گذارد نیاز داریم‌.
دیراک‌ در «خاطرات‌ یک‌ دورة‌ هیجان‌انگیز» می‌گوید:
من‌ ابتدا از طریق‌ درسی‌ که‌ توسط‌ برود داده‌ می‌شد قدری‌ اطلاعات‌ دقیق‌ دربارة‌ نسبیت‌ بدست‌ آوردم‌. برود فیلسوفی‌ بود که‌ به‌ اشیاء از دید فلسوفی‌ بود که‌ به‌ اشیاء از دید فلسفی‌ نظر می‌کرد. او در آن‌ زمان‌ مدرس‌ فلسفه‌ در دانشگاه‌ بریستول‌ بود... او 10 الی‌ 12 جلسه‌ درس‌ دربارة‌ نسبیت‌ داد، که‌ آن‌ را از دید فلسفی‌ مورد بررسی‌ قرار داد. چند تا از دانشجویان‌ مهندسی‌ همدورة‌ من‌ یک‌ دید عمل‌ گرایانه‌ داشتند و می‌گفتند که‌ این‌ سؤالات‌ فلسفی‌ به‌ درد مهندسی‌ نمی‌خورد... اما من‌ فکر می‌کردم‌ که‌ شاید چیزی‌ در فلسفه‌ باشد. حداکثر تلاش‌ خود را بکار بردم‌ که‌ دیدگاه‌ فلاسفه‌ را بفهمم‌. من‌ کمی‌ هم‌ دربارة‌ فلسفه‌ خوانده‌ بودم‌ - تمامی‌ کتاب‌ منطق‌ میل‌ را خوانده‌ بودم‌. اما کوششهای‌ من‌ برا فهیمدن‌ فلسفه‌ خیلی‌ موفقیت‌آمیز نبود. آنگاه‌ فکر کردم‌ که‌ تمامی‌ چیزهایی‌ که‌ فلاسفه‌ گفته‌اند نسبتاً نامشخص‌ اند و نهایتاً به‌ این‌ نتیجه‌ رسیدم‌ که‌ بنظر نمی‌رسد فلسفه‌ بتواند سهمی‌ در پیشرفت‌ فیزیک‌ داشه‌ باشد.
اکنون‌ به‌ بررسی‌ و نقد ادعاهای‌ مهم‌ تجربه‌ گرایان‌ می‌پردازیم‌:
ا. می‌گویند ما نمی‌توانیم‌ ادراکی‌ داشته‌ باشیم‌ مگر این‌ که‌ از طریق‌ حواسمان‌ وارد ذهن‌ شده‌ باشد؛ به‌ عبارت‌ دیگر مشاهده‌، منشأ هر دانش‌ فیزیکی‌ است‌. این‌ ادعا کاملاً درست‌ نیست‌ زیرا:
الف‌. ما ادراکاتی‌ داریم‌ که‌ مستقیماً از تجریه‌ اخذ نشده‌ است‌. مثلاً مفهوم‌ عدم‌ چیزی‌ نیست‌ که‌ از طریق‌ ادراک‌ حسی‌ بریا ماحاصل‌ شه‌ باشد، بلکه‌ ما از طریق‌ یک‌ تحلیل‌ ذهنی‌ به‌ آن‌ پی‌ برده‌ایم‌.
ب‌. معیار قراردادن‌ تجربه‌، خود یک‌ امر تجربی‌ نیست‌؛ بلکه‌ یک‌ اصل‌ متافیزیکی‌ است‌.

 

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله 38   صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله فیزیک و فلسفه

دانلود پایان نامه مقطع کارشناسی رشته حقوق با موضوع فلسفه مجازات در اسلام

اختصاصی از اینو دیدی دانلود پایان نامه مقطع کارشناسی رشته حقوق با موضوع فلسفه مجازات در اسلام دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

دانلود پایان نامه مقطع کارشناسی رشته حقوق با موضوع فلسفه مجازات در اسلام


دانلود پایان نامه مقطع کارشناسی رشته حقوق با موضوع فلسفه مجازات در اسلام

 

 

 

 

 

 

 

 

در این پست می توانید متن کامل این پایان نامه را  با فرمت ورد word دانلود نمائید:

 

چکیده:

  نویسنده در شماره نخست مقاله خود ابتدا به این نکته مى پردازد که درک درست از فلسفه مجازات ها در نظام جزایى، تاثیر مهمى درشکل گیرى ساختار آن نظام و تعیین مجازات ها دارد. آنگاه به طرح مهم ترین نظریات دانشمندان غربى پیرامون فلسفه مجازات هاپرداخته و ضمن بیان این نکته که غالب این دیدگاه ها تک بعدى است، نگاه همه جانبه اسلام در تشریع مجازات ها به ابعاد گوناگون حیات انسان را سبب برترى دیدگاه اسلام در فلسفه مجازات هامى داند. سپس به تشریح دیدگاه اسلام مى پردازد و به این مسئله مبنایى تاکید مى ورزد که توجه اسلام به ابعاد اخروى حیات انسان،دریچه نوینى را در فلسفه مجازات ها مى گشاید و برپایه همین مبنامى توان گفت که همه مجازات ها در اسلام برخاسته از رحمت الهى نسبت به مجرم و سایر انسان ها است. او سپس با استناد به روایات،آشکار مى سازد که چگونه مجرمان با مجازات هاى دنیوى از عذاب اخروى رهایى مى یابند و بدین سان مجازات براى مجرم نیز جلوه گاه رحمت پروردگار مى گردد.

در عین حال از نظر اسلام، ابعاد فردى و اجتماعى در زندگى دنیوى انسان نیز در تشریع مجازات ها مورد توجه است و با مراجعه به آیات و روایات مى توان از تشفى خاطر بزه دیده و اصلاح و تربیت مجرم به عنوان ابعاد فردى و از اجراى عدالت، حفظ نظم اجتماع وجنبه هاى بازدارندگى مجازات ها به عنوان ابعاد اجتماعى مورد نظراسلام نام برد.

کلید واژگان: مجازات اسلامى، فلسفه مجازات، فلسفه احکام،کرامت انسانى، رحمت الهى، مجازات اخروى، حدود شرعى،قصاص، عدالت.

بر اساس معارف اسلامى، انسان از کرامت برخوردار است و این امتیاز او ناشى از برخوردارى او از اختیار، آزادى، علم و اندیشه است. این ویژگى ها به او امتیاز بخشیده و موجب گشته تا انسان،تنها خلیفه الهى بر روى زمین قرارگیرد ((206)) و مورد توجه وتکریم پروردگار واقع شود و بر سایر مخلوقات برترى و فضیلت یابد. ((207)) از آنجا که به لحاظ منطقى، همه مجازات ها متضمن تحمیل درد ورنج بر مجرم است و طبع انسانى آن را نپسندیده و در شرایط عادى آن را انتخاب نمى کند، معمولا اثرى ناخوشایند بر مجازات شونده دارد، لذا این پرسش مطرح مى شود که اگر انسان موجودى داراى کرامت است، چرا در اسلام به جاى باز پرورى مجرم، دست به مجازات و تنبیه او مى زنند؟ ((208))، زیرا اعمالى مانند شلاق زدن وحبس کردن، شخصیت و کرامت انسان را زیر سؤال مى برد و این درحالى است که انسان مجرم به صرف ارتکاب جرم از انسانیت ساقط نمى گردد.

علاوه بر آنکه این مجازات، موجب ایجادمحدودیت در اختیار و آزادى انسان که از صفات و ویژگى هاى کرامت بخشى اوست مى گردد. قبل از بررسى این پرسش ذکر چندنکته لازم است:

1 – بر خلاف بسیارى از دیدگاه هاى موجود در فلسفه مجازات که بر حفظ کرامت مجرم استوار نیست – که در صفحات بعدى ذکر مى گردد – در دیدگاه اسلام، مجازات مجرم نیز در فرایند نگاه انسانى به مجرم و از باب لطف و رحمت بر او به شمارمى آید ((209)) و با کرامت انسانى او در تنافى نیست هر چند درپاره اى از موارد، رعایت مصالح عموم جامعه اقتضاهایى دارد که در جاى خود به تفصیل طرح مى شود .

2- بحث فلسفه مجازات از این روى حائز اهمیت است که چگونگى اجراى آن به ویژه در تعیین تعزیرات که بسته به نظرقاضى است همواره باید مد نظر قانونگذار باشد. اگر هر یک ازوجوه فلسفه مجازات در اسلام ثابت شد و یا از اهمیت بیشترى برخوردار بود، مى بایست نوع و مقدار مجازات به گونه اى باشد که تامین کننده فلسفه آن باشد، زیرا در غیر این صورت کارایى خود رااز دست مى دهد.

همانطور که هرگاه در غرب هر یک از آرا موجود در فلسفه مجازات مطرح شد در تحول نظام قضایى و کیفیت مجازات اثرگذار بود، یکى از آثار مستقیم فلسفه مجازات، تاثیر آن در شکل دهى اصول حاکم بر مجازات مى باشد که در قسمت دوم مقاله ذکرمى شود.

4- در این مقاله سعى شده تا بیشتر روى مطالبى بحث و تحقیق صورت گیرد که کمتر مورد توجه واقع شده است و آن فلسفه مجازات در اسلام مى باشد. لذا مباحث مقدماتى و نظریات اندیشمندان غربى و غیر آن به صورت خلاصه و در حد نیاز طرح مى گردد و از آنجا که بحث فلسفه مجازات در کتب فقهى، بسیارمحدود مطرح شده است، سعى شده با یارى گرفتن از آیات وروایات و بیانات اندیشمندان مسلمان به بررسى فلسفه مجازات ازدیدگاه اسلام بپردازیم .

فلسفه دین و فلسفه احکام مجازات و کیفر، یکى از نهادهاى هر جامعه است که مى توان ازفلسفه و حکمت هاى نهفته در آن سخن گفت. اما در این جا مراد ازفلسفه به معناى عام آن که بحث از هستى شناسى باشد، نیست،بلکه مراد، تامل نظرى و تحلیل و کاوش عقلانى درباره یک پدیده است که در مجازات، بحث از مبانى و اهداف آن، صورت مى گیرد،همانگونه که فلسفه دین به مثابه کوششى براى بررسى عقلانى دعاوى یک دین معین، تلقى مى شود و همواره از تعلق خاطر به یک دین خاص یا قسمتى از دین آغاز مى گردد، ولى در حقیقت هدف ازآن، داورى در باره آن دین خواهد بود. این بررسى مى تواند خارج ازشرایط ى که ما در آن به صراحت به دین بما هودین، دلبسته شده ایم به حساب آید. ((210)) بحث از فلسفه احکام، یعنى کوششى عقلانى براى دستیابى وشناخت مصلحت و مفسده نوعیه اى که زیربنا و اساس یک حکم شرعى است و رسیدن به اهدافى که براى وضع این قوانین در نظرگرفته شده است. لذا فلسفه احکام الزاما به معناى بررسى عقلانى جداى از شرع نیست، به خلاف فلسفه دین که کوشش عقلانى برون دینى است. البته سخن از فلسفه احکام و فلسفه مجازات، بحثى درون دینى اما اعم از مباحث فقهى – به معناى تعیین وظیفه مکلف – خواهد بود. البته حائز توجه است که هرچند کوششى عقلانى است اما ابزار و شواهدى که عقل با کاوش و تامل در آنها به مقصود نائل مى شود، همواره از قضایاى مستقل عقلى نیست، بلکه عقل براى شناخت درست فلسفه احکام و مصون ماندن از آنچه شاید رهزن عقل گردد، از خود دین و بیانات وارد در آن کمک مى گیرد تا بتواند به فلسفه اى که مد نظر شارع مقدس در تشریع این حکم بوده، پى ببرد، همانگونه که در روایات متعددى – مانند آنچه شیخ صدوق(ره) در کتاب علل الشرائع جمع آورى کرده است – به فلسفه و حکمت احکام اشاره شده است.

البته براى پى بردن به هدف واقعى قانونگذار – علاوه برتصریحات او – کوشش عقلانى با مطالعه تحلیلى و نسبت سنجى میان اجزاى مختلف نظام حقوقى نیز مفید است .

شناخت اهداف کلى و کلان یک نظام حقوقى – که در ادیان الهى، سعادت ورستگارى انسان و جامعه است – و مطالعه در شیوه اجراى مجازات ها مانند اجراى علنى برخى از آنها و اختیار جلسه غیرعلنى توسط قاضى و کیفیت سقوط برخى از مجازات ها و تبدیل قصاص به پرداخت دیه و سقوط کیفر یا تخفیف آن در اثر توبه مجرم نیز، انسان را در شناخت فلسفه و اهداف مجازات یارى مى کند.

فصل اول : ضرورت مجازات و فلسفه آن در این فصل، بحث را از ضرورت مجازات آغاز کرده و در ادامه به فلسفه مجازات و بیان دیدگاه هاى مختلف مى پردازیم:

1- ضرورت مجازات در هر جامعه اى حقوق ویژه اى براى افراد آن در نظر مى گیرند،مانند حق حیات، حق آزادى، حق برخوردارى از امنیت، حق مالکیت و ده ها حقوق دیگر که برپایى نظام آن اجتماع و حیات آن، منوط به رعایت آن حقوق است و اگر اجازه نقض این حقوق داده شود، دیگر نظم و تعادل جامعه از دست رفته و حقوق فردى واجتماعى افراد پایمال مى شود. بر این اساس در همه جوامع – حتى جوامع بدوى – براى حفظ نظم و ثبات جامعه، بر اجراى یک سلسله مقررات پافشارى مى کنند تا در پرتو اجراى آن، نظم وتعادل جامعه تامین شود. در این راستا، مجازات مجرم توجیه پیدامى کند و مجازات او در راستاى ترجیح مصالح عالیه جامعه برمصلحت افراد است، زیرا انسان هاى دیگرى که در جامعه زندگى مى کنند نیز داراى کرامت هستند و ما نمى توانیم به صرف حفظ کرامت یک فرد به او اجازه دهیم به دلخواه عمل کند و در این میان متعرض حق حیات، حق مالکیت، حق آزادى و سائر حقوق افرادشود که خود از ویژگى هاى کرامت سایر انسان ها است. همان طورکه برخوردارى انسان از اختیار و قدرت انجام عمل از ویژگى هاى ممتاز اوست، اما انجام عمل از روى اختیار، انسان را در قبال آن مسئول مى سازد و باید پاسخگوى اعمال خود باشد .

در حقوق جزا به منظور دفاع از نظم عمومى، منافع عمومى، حفظ ارزش ها و حمایت از افراد و حقوق آنان، واکنش هایى را در نظرمى گیرند و وظیفه اعمال مجازات ها را در مقابل کسانى که به حقوق عمومى تعرض مى کنند بر عهده حکومت ها گذارده اند، پس از همین جا ضرورت مجازات مرتکبان جرم روشن مى شود . لذامى بینیم در حدیث حنان بن سدیر، امام باقر(ع) مى فرماید : «حد یقام فی الارض ازکى فیها من مطر اربعین لیله وایامها»، ((211)) «حدى که بر روى زمین اقامه مى شود، براى آن از باران چهل شبانه روزى مفید تر است».

همان طور که وجود آب براى ادامه حیات بر روى کره زمین لازم و ضرورى است، ضرورت اقامه حدود الهى نیز همینگونه مى باشد،بلکه مانند باران چهل شبانه روز است که موجب سیراب شدن زمین و جانداران موجود در آن و رشد گیاهان مى شود. همین مضمون در چند روایت دیگر نیز از پیامبر اسلام(ص) ذکر شده است . ((212)) ابوبصیر به واسطه چند راوى در حدیثى طولانى نقل مى کند که امیرالمؤمنین على(ع) هنگام اجراى حد زنا که به اصرار و اقرار خودزن صورت مى پذیرفت، روى به آسمان کرد و فرمود : «اللهم انه قد ثبت علیها اربع شهادات و انک قد قلت لنبیک(ص) فیمااخبرته من دینک : یا محمد من عطل حدا من حدودی فقد عاندنی وطلب بذلک مضادتی». ((213)) «بارالها ! به درستیکه بر این زن چهار بار شهادت(و اقرار به این عمل) ثابت شده است، و به درستى که در ضمن آنچه از دینت به پیامبرت(ص) خبر دادى، فرمودى : اى محمد ! هر که حدى ازحدود مرا تعطیل کند، با من دشمنى کرده و با این عمل خواستارمقابله با من شده است.» این حدیث نیز، گویاى ضرورت اجراى مجازات و جایگاه ویژه ومهم حدود الهى است که به سادگى نمى توان از آن گذشت.

با توجه به این نکته که خداوند، تعطیلى آن را به معناى مقابله با خودقلمداد کرده و از طرفى براى ذات بى نیاز الهى، نفعى در تشریع احکام وجود ندارد و تنها براى تعالى و کمال انسان ها وضع شده اند، فایده و ضرورت آن در حیات مادى و معنوى جامعه بشرى به خوبى روشن مى شود .

2- نظریات مختلف در فلسفه مجازات فلسفه مجازات ((214)) و چگونگى توجیه اخلاقى آن، همواره مرکز گفتگوها بین حقوقدانان، فیلسوفان، و جامعه شناسان بوده است. در دیدى کلى مى توان از دو منظر کاملا متفاوت به این موضوع پرداخت : دیدگاه گذشته نگر و دیدگاه آینده نگر .

در دیدگاه گذشته نگر، نتایج بعدى مجازات ملاک نیست، بلکه تاکید برخطایى است که مجرم انجام داده است، همانگونه که ارسطو هدف از اعمال مجازات را، ترمیم خطاهاى گذشته مى داند.لذا این نظریه بر مفاهیمى از قبیل استحقاق و تناسب جرم ومجازات تاکید دارد. دیدگاه آینده نگر نیز بر پایه توجیه مجازات بر اساس تحصیل اهدافى در آینده استوار است، اهدافى که انتظارمى رود به واسطه مجازات و یا نوع خاصى از آن، تامین گردد که منشا آن را باید در زمان افلاطون جست و جو کرد. ((215)) در ادامه، خلاصه اى ((216)) از نظریات معروف در فلسفه مجازات را ذکر کرده تا امکان مقایسه میان نظریات آنان و نظریه اسلام به وجود آمده و در تبیین اصل بحث نیز مؤثر باشد. در دو نظریه نخست، هدف مجازات با توجه به حق قربانیان جرم، توجیه مى گردد و در چند نظر بعدى، هدف مجازات با توجه به مجرم وجرم او و جامعه تعیین مى گردد.

نظریه اول : تشفى خاطر و ارضا در نظریه «تشفى خاطر» ((217))، هدف مجازات با توجه به حق قربانیان جرم توجیه مى گردد و اعتبار مجازات، ناشى از رضایت خاطرى است که در قربانى جرم و اطرافیان وى ایجاد مى کند.مجازات، وسیله انتقام و اقناع احساس رنجشى است که به طورطبیعى در قربانى ایجاد شده و تردیدى نیست که این احساس رنجش زمانى تسکین مى یابد که عامل ایجاد آن دستگیر و درمحضر عدالت حاضر شود. اگر قربانیان جرایم،امیدى به سپرده شدن مجرمین به دست عدالت نداشته باشند، خودشان قانون را به دست مى گیرند و این امر به انتقام ها و ضد انتقام هاى نامنظم منجرمى گردد .

نظریه دوم : جبران خسارت در نظریه جبران خسارت ((218)) نیز هدف مجازات با توجه به حق قربانیان جرم و جبران خسارت بزه دیده، توجیه مى گردد. طبق این نظریه، بازگرداندن و جبران خسارتى که بزه دیده متحمل شده است هدف مجازات مى باشد. زندانى کردن سارق – به ویژه باتوجه به ارتزاق زندانى از مالیات – و حتى با ملاحظات مربوط به اقناع حاصل از تماشاى مجازات مجرم، از دید قربانى در برابرضررى که متحمل شده است، جبران خسارتى ناچیز و اندک است.بنابراین، ایده اصلى در نظریه جبران این است که نظام کیفرى، زیان هاى وارده بر قربانیان جرایم را تا جایى که امکان داردجبران کند، مانند محاسبه خسارات وارده بر قربانى و کار کردن مجرم در زندان و پرداخت بدهى او پس از کسر هزینه هاى زندان،به قربانى .

نظریه سوم :نظریه فایده اجتماعى «ژان ژاک روسو» در کتاب «قرارداد اجتماعى»، مجازات را با در نظرگرفتن فایده اجتماعى آن ((219)) توجیه مى کند. او معتقد است که افراد بشر که آزاد به دنیا آمده و آزادانه در طبیعت زندگى مى کنند،به تنهایى قادر به حفظ خود و دفاع در مقابل عوامل طبیعى نیستند.بنابراین براى محافظت خود به دور یکدیگر گرد آمده و با هم «قرارداد اجتماعى» منعقد مى کنند. در چنین جامعه اى هرگاه کسى مرتکب جرم شود، با میل و اراده، قراردادى را که با جامعه بسته بود نقض کرده است و حکم مجازات، اعلام مى کند که این شخص قرارداد اجتماعى را نقض کرده است و عضو جامعه نیست و چون تعهد خود را لغو کرده باید به عنوان پیمان شکن، تبعید و یا به اسم دشمن جامعه، نابود گردد و جامعه حق دارد که چنین فردى را به مجازات برساند.

«بکاریا» ((220)) نیز معتقد بود که غرض از مجازات آن است که متهم و دیگران در آینده مرتکب چنین جرمى نشوند و از این مسیر، سودى نصیب جامعه مى گردد.

«بنتام» نیز این هدف را مطمح نظر قرار داده است.

نظریه چهارم : کاهش جرم، پیشگیرى و ارعاب عده اى بر این باورند که مجازات با دوشیوه مهم پیشگیرى ((221)) وارعاب، ((222)) میزان جرم را کاهش مى دهد. این نظر و نظریه بعدى نیز بر اصالت فایده استوار است . بر این اساس اگر براى مجرم، ط ى مدت خاصى موانعى وجود داشته باشد – مثلا زندانى گردد – باعث کاهش میزان کل جرایم ارتکابى در طول زندگى فردمى گردد و کمترین حد آن، این است که ط ى مدت حبس، مرتکب جرم دیگرى نخواهد شد.

ایده محورى ارعاب این است که ترس ازدستگیرى و اجراى کیفرى، مجرمین را از ارتکاب جرم منصرف مى کند. در نتیجه، مجازات باعث کاهش وقوع جرم خواهد شد واگر کیفر ارعابى صورت نگیرد، ممکن است دیگر افراد جامعه نیزمرتکب جرم شوند. در این توجیه، علاوه بر مجرم، کل افرادجامعه مورد توجه قرار دارند.

نظریه پنجم :اصلاح و تربیت مجرمان والاترین هدفى که دانشمندان حقوق جزا براى مجازات قائلند،اصلاح و تحول ((223)) مجرمان است تا پس از مجازات، وى راچون فردى سالم و شرافتمند تحویل جامعه داد. این نظریه نیز زیرمجموعه مکتب دفاع اجتماعى است که معتقد است یکى ازوظایف اولیه دولت در اجراى مجازات هاى سلب کننده آزادى،اصلاح و تربیت مجرمان مى باشد. طرفداران این نظریه معتقدندکه کیفر دیدن مجرم، ضربه روحى دردناکى بر وى وارد مى آورد وبدین ترتیب او خواهد فهمید که راهش خطا بوده و ممکن است تصمیم بگیرد که زندگى خود را در آینده اصلاح کند.

نظریه ششم :مکتب عدالت مطلقه از جمله نظریاتى که مبتنى بر سزادهى و مکافات مجرم است،اجراى «عدالت مطلقه» مى باشد. از بنیانگذاران آن مى توان «اما نوئل کانت» فیلسوف مشهور آلمانى و «ژوزف دومستر»، را نام برد.«کانت» نفع و یا دفاع اجتماعى را که «بنتام»، آن را ستوده بود،بى معنا مى داند و بر این باور است که «عدالت» و «اخلاق» ایجاب مى کند که بزهکار کیفر ببیند . هدف مجازات، صرف نظر ازسودجویى و رفع ضرر، همان کیفر و سزاى عمل خلاف اخلاقى است که اتفاق افتاده است و حتى اگر از نظر مجازات فایده اى نیزبراى جامعه متصور نباشد و یا دیگر جامعه اى وجود نداشته باشدو قرار است منحل شود، اجراى آن به لحاظ تجاوز به حریم اخلاق و عدالت ضرورى است و آخرین وظیفه این جامعه قبل از انحلال،مجازات مجرم است. در این صورت، اجراى مجازات از نظر نفع اجتماعى عملا امر بى فایده اى است. با وجود این، «عدالت مطلق» و«نظم اخلاقى» که بالاتر و والاتر از نفع اجتماعى است، اجراى چنین مجازاتى را مسلم و ضرورى مى کند. ((224)) در این میان تئورى مختلط ((225)) نیز با ترکیب دو یا چند مورد ازموارد فوق مى تواند به وجود آید.

با ذکر تئورى هاى فوق، روشن شد که آنها تک بعدى بوده و به همه زوایاى فلسفه مجازات توجه نکرده اند، اما با بیان تئورى اسلام،روشن مى شود که در مجموعه منابع دینى به موارد متعددى از آنهااشاره شده است که در این مقاله به جهت بررسى دیدگاه اسلام ازنقد و بررسى بیشتر آنها گذشته و به بیان دیدگاه اسلام مى پردازیم فصل دوم : فلسفه مجازات در اسلام.

در مکاتب غربى فلسفه مجازات، از قرن هجدهم به بعد اصلاحاتى آغاز گردید و پس از سالها خشونت و اعمال مجازات شدید توسط محاکم سلطنتى، اعتراضات اندیشمندان و آزادیخواهان به ثمرنشست و مکاتبى شکل گرفت که در مطالب پیش گفته به آنهااشاره شد. اما قرنها قبل از آن با ظهور اسلام، تحول در نظام کیفرى و نهادى مبتنى بر عدالت، هم در مقدار مجازات و هم در نوع آن شکل گرفت. البته در همه ادیان الهى این موضوع به اندازه اى وجودداشته است.

1- فلسفه مجازات در ادیان الهى همانگونه که اشاره شد احکام اسلامى مبتنى بر مصالح و مفاسداست و اگر خداوند به چیزى امر کرد که انجام پذیرد، به یقین درآن مصلحتى نهفته است که شارع مقدس از روى رحمت واسعه اى که دارد، نمى خواهد بندگانش از آن محروم گردند. همچنین اگر ازچیزى نهى مى کند بدین سبب است که در انجام آن مفسده اى دامن گیر شخص مى شود که شارع با نهى خود، مکلفین را متوجه کرده تااز آن پرهیز کنند و گرنه شارع، خود بى نیاز بوده و در تشریع احکام، جز نفع بندگان و تعالى و سعادت فردى و اجتماعى آنهاچیز دیگرى را در نظر ندارد ((226)) . در اسلام، همانند سایر ادیان الهى، مجازات نیز براساس مصالحى تشریع گردیده است،همانگونه که در تورات به عوامل «ارعاب» و «بازدارندگى عمومى»به کرات اشاره شده است. در سفر تورات مثنى، فصل 13، آیه 11در بیان فلسفه مجازات مرگ براى کسى که مردم را به ارتداددعوت مى کند آمده است: «تا تمامى اسرائیلیان بشنوند و بترسند وبار دیگر چنین امر شنیع را در میان شما مرتکب نشوند.» در فصل 19 از همین سفر در تشریح اعمال مجازات براى شاهددروغین آمده است: «واین که بقیه مردمان بشنوند و بترسند و ازاین به بعد، مثل این اعمال شنیع را در میان شما مرتکب نشوند.» آیه 22 از فصل 22 سفر تورات مثنى پس از مقرر کردن مجازات مرگ براى مرد و زن شوهردار در صورت ارتکاب زنا مى گوید:«بدین منوال شرارت را از اسراییل دور کن». ((227)) البته حدود الهى در همه ادیان یکسان نبوده است، به عنوان مثال دردین یهود قصاص وجود داشته اما عفو و اخذ دیه نبوده است و درجهت مقابل در مسیحیت، قصاص وجود نداشته، اما در اسلام هردو با هم وجود دارد. ((228)) اگر در آیات و روایاتى که در اسلام در این باره موجود است و به دست ما رسیده، نظر بیفکنیم و به مجموعه قوانین جزائى و کیفرى اسلام و چگونگى وضع قوانین شرعى نگاه کنیم به راحتى مى توانیم به فلسفه مجازات در اسلام دست یابیم و از مجموع آنها به دست مى آید که تئورى اسلام تک بعدى نبوده و به همه جوانب آن نظرداشته است . لذا مى توان تئورى اسلام را تئورى مختلط نامید که هم به مصالح فردى و اجتماعى توجه دارد، هم به دنبال عدالت است و هم، نفع افراد و احساسات و عواطف بزه دیده را در نظرگرفته است و همین فرق اساسى تئورى اسلام با تئورى هاى موجوداست .

علاوه بر آنکه در اسلام و دیگر ادیان الهى در فلسفه مجازات تنهابه مصالح دنیوى اکتفا نشده است، بلکه بحث آخرت و مجازات اخروى، معادله را تغییر مى دهد و آثار و فوائدى را به همراه دارد.همچنین براى اثر بخشى بهتر مجازات و اجراى درست آن، اختیاراجرا و یا عفو آن را در صورى بر عهده حاکم اسلامى قرار داده شده تا بر اساس مصالحى که تشخیص مى دهد، عمل مى کند.

اضافه بر آن از ویژگى هاى دیدگاه اسلام در فلسفه مجازات، بحث تجلى و ظهور رحمت حق تعالى در مجازات مجرم است که آن رااز سایر نظریات امتیاز بخشیده است. در این دیدگاه، مجازات مجرم و برخورد سخت و شدید با او، با کرامت انسان در تنافى نیست، بلکه در نگاه اسلام حتى قوه غضب که در عرصه مجازات ظهور پیدا مى کند، از باب رحمت الهى در انسان ها به ودیعت نهاده شده است . ((229)) قبل از طرح وجوه مختلف فلسفه مجازات در اسلام، لازم است به اشکالاتى که تشریع مجازات و شدت عمل موجود در آن را زیرسؤال مى برد، بپردازیم .

2- حدود الهى رحمت یا خشونت؟ هنگامى که بیان شد حدود الهى در راستاى مصلحت انسان هاست،سه شبهه و اعتراض اساسى پدید مى آید: الف. اصل باید بر رحمت و انسان دوستى استوار باشد، نه خشونت. اعدام قاتل و بریدن دست دزد و شلاق زدن و مانند آن خشک وخشن است.

ب – انواع مجازات هاى قصاص که شامل کشتن قاتل یا قصاص درنقص عضو و یا سائر حدود مى باشد، انتقام جویى و قساوت است واین دو از صفات رذیله اخلاقى مى باشد.

ج – شخص مجرم، مریض و مبتلا به بیمارى روانى است و به جاى مجازات باید درمان شود. لذا خوب است به جاى انواع مجازات هاى خشن از جایگزینى مثل زندان و مراکز بازپرورى استفاده کرد.

براى روشن شدن درستى و یا نادرستى این سه شبهه، هر یک از آنهارا مورد نقد و بررسى قرار مى دهیم: الف – اصل رحمت و نفى خشونت در مجازات : بنا بر آموزه هاى دین اسلام،رحمت الهى وسیع بوده و شامل همه چیز مى شود ((230)) و خداوند رحمان و رحیم است و در ارتباط افراد جامعه با هم نیزبر رحمت و رافت تاکید شده و آن را از نشانه هاى افراد با ایمان ذکر کرده اند. ((231)) در احادیث متعدد بر اهمیت رحمت وعطوفت به دیگران و آثار نیک آن در جلب رضایت و رحمت الهى تاکید شده است و رحم نکردن بر دیگران را موجب محرومیت از رحمت پروردگار معرفى کرده است. ((232)) مجموعه مطالب مذکور، دلالت بر رویکرد اسلام بر اصل رحمت دارد که هم در تفضل الهى تجلى یافته و هم به عنوان یک اصل درروابط اجتماعى توصیه گردیده است و به مهر ورزى و احترام به دیگران و انسان دوستى سفارش شده است.

پیامبر اسلام(ص) نیز،پیامبر رحمت معرفى شده است. قرآن، پیامبر را نه به عنوان رحمت براى مسلمانان، بلکه به عنوان رحمت براى همه عالمیان خطاب کرده است : و ما ارسلناک الا رحمه للعالمین، ((233)) ما تو را نفرستادیم مگر رحمت براى همه عالمیان .

اما نکته اساسى در این است که باید دید، انسان دوستى و محبت به دیگران در چیست و بر چه رفتارى صدق مى کند؟ آیا براى رعایت انسان دوستى و محبت به انسان، باید او را به طور کامل آزادگذاشت تا به حقوق دیگران تجاوز کند و در برابر کارهاى زشت اوبى تفاوت بود و آیا این، تکریم انسان است؟ به یقین هیچ خردمندى چنین برداشتى را از محبت و انسان دوستى نمى پذیرد وهر ترحمى را فضیلت نمى شمارد، چون به کار بردن رافت ورحمت در این موارد ظلم بر خود مجرم و بر دیگران است، زیراترحم بر متخلف و قانون شکن که بر جان و مال و عرض مردم تجاوز مى کند، ستمکارى بر افراد صالح است و اگر بخواهیم به طورمطلق و بدون هیچ ملاحظه و قید و شرط ى، رحمت را به کارببندیم، باعث اختلال نظام مى شود.

انسانیت در پرتگاه هلاکت قرار گرفته و فضائل انسانى تباه مى شود. لذا ترحم و عطوفت برمجرم، مستلزم قساوت هاى دیگر است. ((234)) از این روى خداونددر قرآن کریم مى فرماید: الزانیه و الزانى فاجلدوا کل واحد منهما ماه جلده ولا تاخذکم بهمارافه فی دین اللّه ان کنتم تؤمنون باللّه والیوم الاخر ولیشهد عذابهماطائفه من المؤمنین، ((235)) هریک از زن و مرد زنا کار را، صد تازیانه بزنید. هرگز در دین خدا ترحم روا مدارید، اگر به خدا و روز جزا ایمان دارید و بایدگروهى از مؤمنان مجازات آنها را ببینند.

«لاتاخذکم بهما رافه» یعنى آنجا که پاى مصالح اسلامى در میان است، به مصلحت مردم است که آن حد اجرا شود. این جا جاى دلسوزى و ترحم نیست. این رافت، قساوت نسبت به اجتماع است و در اجراى این حد الهى گرفتار عاطفه و احساس بى مورد نشوید.این گونه مهرورزى ها، جز فساد و آلودگى اجتماع، چیزى را در پى نخواهد داشت. همچنین دستور مى دهد تا گروهى از مؤمنان درصحنه کیفر و مجازات حاضر شوند، چرا که هدف، تنها این نیست که بزهکار عبرت گیرد، بلکه عبرت دیگران نیز، هدف است. ((236)) در نتیجه مقصود از محبت، محبت عقلانى و منطقى و با ملاحظه مصلحت آینده است چه بسا دوستى عقلانى و منطقى اقتضا مى کندکه مصلحت جمع، معیار و مقیاس باشد، نه فرد.

نمونه هاى فراوانى در جامعه داریم که مصلحت جمع با مصلحت فرد برخورد مى کند.در این جا، حتى مصلحت فرد این است که مصلحت او، فداى جمع شود. در این گونه موارد خود محبت، عدم نرمى و خشونت راایجاب مى کند. ((237)) در صفحات بعدى در باره فلسفه مجازات و تجلى رحمت الهى نسبت به خود مجرم و دیگران مطالبى را ذکر مى کنیم.

ب: انسان دوستى و مجازات : انسان دوستى، در واقع یعنى انسانیت دوستى. انسان را باید به سبب انسانیت او دوست داشت، نه به سبب قرار گرفتن او در صف انسان ها. در این صورت اگر انسانى ضد انسان شده و ضد انسانیت شده و مانع راه و تکامل دیگرانسان ها است. در این جا، هر چند اسم او انسان است ولى در معنى،انسان نیست. آیا در این جا، به نام انسان دوستى مى توان گفت: بایداین گونه انسانها را دوست داشت؟ پس محبت، صرفا رعایت خواسته ها و میل ها نیست بلکه رعایت خیر و سعادت و مصلحت فرد را نیز شامل مى شود، بنابر این،مصلحت فرد، به تنهایى نمى تواند مقیاس باشد، بلکه باید مصلحت جمع نیز در نظر گرفته شود. ((238)) امام خمینى(ره) نیز با توجه به رحمت واقعى وتجلى محبت الهى -حتى در مجازات – به تبیین این نکته پرداخته و رحمت و رافت وعطوفت را از جلوه هاى اسما جمالیه الهیه دانسته که خداى -تبارک و تعالى – به نوع حیوان و به ویژه به انسان، مرحمت فرموده و این براى حفظ انواع حیوانیه و حفظ نوع و نظام عائله انسانى است و اگر این رحمت و عطوفت در حیوان و انسان نبود، رشته حیات فردى و اجتماعى گسیخته مى شد.

ایشان نزول وحى الهى وکتاب شریف آسمانى را صورت رحمت و رافت الهیه در عالم ملک دانسته و تصریح مى کند تمام حدود و تعزیرات و قصاص و امثال آن، در حقیقت رحمت و رافت است که در صورت غضب و انتقام جلوه نموده است. حتى ایشان، جهنم را رحمتى به صورت غضب،براى کسانى که لیاقت رسیدن به سعادت را دارند،مى داند. ((239)) ایشان در ادامه اشاره مى کند که «از این جهت، خداوند از روى رحمت و عنایت خود در همه حیوانات و به ویژه در انسان، قوه غضب را به ودیعه نهاد تا با آن، حیوان و انسان – بما هو حیوان -دفع موذیات خارجى و داخلى فردى خود کند، و به ویژه انسان،مفسدات و مخلات نظام عایله و نظام جامعه و مدینه فاضله راپیشگیرى و یا برطرف سازد. دفاع و سد ثغور و حدود مملکت وحفظ نظام ملت و بقاى قومیت و نگهبانى از تهاجم اشرار به مدینه فاضله و جهاد با اعدا انسانیت و دیانت همه در سایه این قوه خدادادى تحقق پیدا مى کند. اجراى حدود و تعزیرات وسیاسات الهیه که حفظ نظام عالم کند، در پرتو این قدرت و قوه الهیه است». ((240)) با توجه به مطالب فوق، اسلام دین مهرورزى و رحمت و عطوفت است و خشونت هم براى گسترش محبت و ژرفا بخشیدن به انسان دوستى است و غضب الهى نیز برخاسته از رحمت او به انسان است.

ب1-. خشن بودن مجازات، مانند قصاص و بریدن دست دزد.جواب از این شبهه در ضمن فلسفه مجازات و نفع اجتماعى آن ذکرمى شود. هر چند این مجازات داراى وجوهى بوده و به موارددیگرى مانند بازدارندگى نیز مربوط مى گردد. در باره شلاق زدن نیز به اندازه کافى نکاتى ذکر شد .

ب -2. شبهه انتقام جوئى و قساوت در مجازات در فلسفه مجازات نسبت به خود مجرم در بحث تشفى خاطر بررسى مى شود.

ج – شبهه مریض بودن مجرم : پاسخ از این شبهه نیز در فلسفه مجازات نسبت به خود مجرم در ذیل فلسفه اصلاح وتربیت ذکرمى شود .

در نتیجه از مجموعه مطالب فوق روشن مى گردد که مجازات دراسلام نشات گرفته از رحمت الهى به مجرم در دنیا و آخرت و به مصلحت دیگران است . در بحث تناسب جرم و مجازات به مساله درست یا نادرست بودن مجازات زندان براى انواع جرم هامى پردازیم .

3- وجوه مختلف فلسفه مجازات در اسلام اسلام به جوانب مختلف فلسفه مجازات توجه کرده است که دردو دسته کلى قابل تنظیم است . پاره اى از آنها – همان طور که گذشت – به نظر رحمت حق تعالى به خود مجرم و مصلحت وسعادت او بر مى گردد و در برخى دیگر، تجلى رحمت الهى نسبت به غیر مجرم و در راستاى مصلحت جامعه و مجنى علیه است.لذامطالب موجود را در دو مبحث کلى دسته بندى کرده ودر ذیل هرکدام به مواردى که در منابع اسلامى در باره فلسفه مجازات دراسلام آمده است، مى پردازیم : نخست: تجلى رحمت الهى نسبت به مجرم در این مبحث نیز به چند نکته اشاره شده است : کاهش عذاب اخروى اهداف مجازات در مکتب هاى فلسفى و جرم شناسى غرب بااسلام متفاوت است. از این نظر که در اسلام، اهداف بلند مدت فردى را مى توان یافت واین اهداف به این دنیا منحصر نمى شود،بلکه مصالح دنیا و آخرت را با هم در نظر مى گیرد.

(ممکن است هنگام انتقال از فایل ورد به داخل سایت بعضی متون به هم بریزد یا بعضی نمادها و اشکال درج نشود ولی در فایل دانلودی همه چیز مرتب و کامل است)

متن کامل را می توانید دانلود نمائید

چون فقط تکه هایی از متن پایان نامه در این صفحه درج شده (به طور نمونه)

ولی در فایل دانلودی متن کامل پایان نامه

همراه با تمام ضمائم (پیوست ها) با فرمت ورد word که قابل ویرایش و کپی کردن می باشند

موجود است


دانلود با لینک مستقیم


دانلود پایان نامه مقطع کارشناسی رشته حقوق با موضوع فلسفه مجازات در اسلام

تحقیق در مورد غدیر و فلسفه سیاسى اسلام

اختصاصی از اینو دیدی تحقیق در مورد غدیر و فلسفه سیاسى اسلام دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

تحقیق در مورد غدیر و فلسفه سیاسى اسلام


تحقیق در مورد غدیر و فلسفه سیاسى اسلام

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

 

فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

  

تعداد صفحه38

 

فهرست مطالب

  فلسفه سیاسى اسلام پیام‏آوران وحى محور وحدت امت اسلامى غدیر و فلسفه سیاسى اسلام

غدیر و فلسفه سیاسى اسلام

فارغ از هر دو جهانم به گل روى على(ع) از خم دوست جوانم به خم موى على طى کنم عرصه ملک و ملکوت‏از پى دوست یاد آرم به خرابات چو ابروى على(ع) (1)

پیشگفتار

با نگاه به پیشینه حیات بشرى، «خانواده‏» و «قبیله‏» نخستین گروههاى اجتماعى است که در آن نوعى «ریاست‏»، «قانون‏» و «حکومت‏» دیده مى‏شود و سپس از دولتها و نظام حکومتى مى‏توان یاد کرد که در سرزمینهاى گسترده، براى جمعیتى معین، با نظامهاى ادارى و سازمانهاى سیاسى به حکومت پرداخته و نظام اقتصادى جامعه را تحت پوشش خویش قرار داده، و اعمال حاکمیت نموده‏اند.

«رئیس‏»، «رهبر» و «حاکم‏» با نظام ادارى خاص به تشکیل حکومت موفق مى‏گردد. و عاملى که در پذیرش و انتخاب رئیس و حاکم مؤثر است چیزى جز فرهنگ و بینش آن جامعه نیست.

اگر جامعه‏اى بینش مادى را بپذیرد و به اقتصاد آزاد گردن نهد و در مبانى عقیدتى و ایدئولوژیکى از فلسفه


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق در مورد غدیر و فلسفه سیاسى اسلام

تحقیق در مورد فلسفه پوشش د راسلام

اختصاصی از اینو دیدی تحقیق در مورد فلسفه پوشش د راسلام دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

تحقیق در مورد فلسفه پوشش د راسلام


تحقیق در مورد فلسفه پوشش د راسلام

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

 

فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

  

تعداد صفحه45

 

فلسفه پوشش د راسلام

فلسفه هایی که قبلا برای پوشش ذکر کردیم غالبا توجیهاتی بودکه مخالفین پوشش تراشیده اند و خواسته اند آن را حتی در صورت اسلامیش امری غیرمنطقی معرفی کنند . روشن است که اگر انسان مساله ای را از اول خرافه فرض کند ، توجیهی هم که برای آن ذکر می کند متناسب با خرافه خواهد بود . اگر هم که بحث کنندگان ، مساله را با بیطرفی مورد کاوش قرار میداند درمی یافتند که پوشش و حجاب اسلامی هیچیک از سخنان پوچ و بی اساس آنها نیست .

ما برای پوشش زن ا زنظر اسلام فلسفه خاصی قائل هستیم که نظر عقلی آن را موجه می سازد واز نظر تحلیل می توان آنرا مبنای حجاب در اسلام دانست .

 

واؤژه حجاب

پبیش از اینکه استنباط خود را در این باره ذکر کنیم لازم است یک نکته را یاد آوری کنیم آن نکته این است که معنای لغوی حجاب که در عصر ما این کلمه برای پوشش زن معرف شده است چیست ؟ کلمه حجاب هم به معنی پوشیدن است و هم به معنی پرده و حاجب . بیشتر استعمالش به معنی پرده است . این کلمه از آن جهت مفهوم پوشش می دهد که پرده وسیله پوشش است ، و شاید بتوان گفت که به حسب اصل لغت هر پوششی حجاب نیست ، آن پوشش حجاب نامیده میشود که از طریق پشت پرده واقع شدن صورت گیرد. در قران کریم در داستان سلیمان غروب خورشید را این طور توصیف می کند : " ختی توارت باالحجاب " یعنی تا آنوقتی که خورشید در پشت پرده مخقی شد . پرده حاجز میان قلب و شکم را " حجاب " می نامند.

در دستوری که امیرالمومنین (ع) به مالک اشتر است می فرماید : فلا تطولن احتجابک عن رعیتک . یعنی در میان مردم باش ، کمتر خود را در اندرون خانه خود از مردم پنهان کن : حاجب و دربان ترا ازمردم جدا نکند ، بلکه خودت را در معرض ملاقات و تماس مردم قرار بده تا ضعیفان و بیچارگان بتوانند نیازمندیها و شکایات خود را به گوش تو برسانند و تو نیز از جریان

 


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق در مورد فلسفه پوشش د راسلام