اینو دیدی

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

اینو دیدی

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

مقالهدر مورد تهاجم فرهنگی

اختصاصی از اینو دیدی مقالهدر مورد تهاجم فرهنگی دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

مقالهدر مورد تهاجم فرهنگی


مقالهدر مورد تهاجم فرهنگی

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

 

فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

  

تعداد صفحه:20

 

  

چکیده

 

تهاجم فرهنگی: واقعیت یا ضرورت؟

دوستان گرامی، اجازه دهید سخنانم را با یکی از پارگراف‌های مشهور نوشته شده به زبان فارسی آغاز کنم. این یک پدیده‌ی نادر است که ما در زبان فارسی پاراگراف مشهوری داشته باشیم. ابیات منظوم و برخی جملات قصار و قطعات کوتاه سعدی و خواجه عبدالله انصاری برای ما امور آشنا و روزمره‌اند اما کمتر می‌توان نوشته‌ای منثور و بخصوص معاصر را یافت که، لااقل در بین اهل نظر، شناخته شده باشد. مثل: «من این‌ها را برای سایه‌ام که روی دیوار افتاده است می‌نویسم» به قلم صادق هدایت. باری، یکی از این معدود پارگراف‌ها اینگونه آغاز می‌شود: «غربزدگی می‌گویم همچون وبازدگی، و اگر بمذاق خوش آیند نیست بگوئیم همچون گرمازدگی یا سرمازدگی. اما نه، دست کم چیزی ست در حدود سن زدگی. دیده‌اید که گندم را چگونه می‌پوساند؟»
این نخستین جملاتی ست که جلال آل احمد کتاب غربزدگی‌اش را با آن شروع کرده است. و بنظر من بیان همین کلمات است که امروز ما را دور از وطن خویش در اینجا زیر یک سقف گردآورده، تا
به ضرب و دنگ تحقیق و «پی پِر» و کنفرانس و سمینار بکوشیم دریابیم که چه بلائی به سر ما آمده است.
شاید آنچه گفتم بنظر شما اغراق آمیز بیاید؛ اما آنانی که در دو دهه‌ی ١٣٤٠ و ١٣٥٠ جوانی خود را در جریانات روشنفکری ایران گذرانده باشند خوب می‌فهمند که من چه می‌گویم. اصلا بگذارید در چند جمله آن جریان را خلاصه کنم و برای این کار کمی از خود و هم‌نسلانم بگویم: در سرآغاز دهه‌ی ٤٠ ایرانی (که مصادف بود با سرآغاز دهه‌ی ٦٠ میلادی و در مغرب زمین همراه بود با جریان هیپی‌ها، سنت شکنی‌ها، خیزش‌های دانشجوئی و رادیکالیسم فرهنگی) من، همراه با یارانی همچون داریوش آشوری، بهرام بیضائی، محمدعلی سپانلو، نادر ابراهیمی، اکبر رادی، احمدرضا احمدی و چند تن دیگر، نخستین ایام بیست سالگی‌مان را آغاز می‌کردیم و سقفی که ما را بدور هم جمع می‌کرد دانشگاه تهران بود. هشت/نه سالی از کودتای ٢٨ مرداد می‌گذشت. یعنی، ما اغلب کودک بودیم وقتی که آن جریان رخ داد. پس، کینه‌ی سقوط مصدق و بازگشت شاه در دل ما چندان جائی نداشت. و اگر مشکلی هم با شاه داشتیم مشکلی مربوط به خود او بود.
آن روزها در آمریکا، که از پس ٢٨ مرداد ٣٢ در کشور ما حرف اول را می‌زد، چهره‌ی جدیدی به تخت ریاست جمهوری نشسته بود که برنامه‌هایش با برنامه‌های ژنرال آیزنهاور و معاونش نیکسون متفاوت بود. او از مسائلی همچون حقوق بشر و دموکراسی دم می‌زد ـ حرف‌هائی که در آن روزگار بیشتر به شوخی شبیه بود. یادم است یک روز داریوش آشوری بطعنه پیشنهاد کرد که نامه‌ای به پرزیدنت جدید، آقای جان اف کندی، بنویسیم و بگوئیم حالا که حضرتعالی در حال تأمین حقوق بشر هستید یک فکری هم برای اضافه حقوق بشر بفرمائید. منظورم این است که بگویم کسی باور نداشت که آدمی در آن سوی دنیا به تخت بنشیند و منشاء تغییراتی عمیق در سوی دیگر دنیا شود. اما چنین شده بود. مثل این بود که منتظر بوده‌اند تا ما دبیرستان را تمام کنیم و پا به دانشگاه بگذاریم تا سکوت وحشت زده و هشت/نه ساله‌ی بعد از ٢٨ مرداد شکسته شود. دانشگاهی که ما در آن پا گذاشته بودیم یکپارچه آتش بود. همین زنده یاد پروانه اسکندری (قبل از آنکه همسر داریوش فروهر شود) را که بچاقوی وزارت اطلاعات اسلامی تکه تکه شد من اولین بار در همان سال‌ها جلوی دانشکده هنرهای زیبا دیدم که روی پله‌ها ایستاده بود و علیه دیکتاتوری سخن می‌گفت. دیکتاتوری هم بنظر می‌رسید که رفته رفته دارد وا می‌دهد. نشانه‌اش اینکه مطبوعات هم آغاز به سخن گفتن کرده بودند. خبر رسید که موسسه‌ی کیهان در پی انتشار دو نشریه‌ی جدید است یکی بنام «کتاب هفته» و دیگری بنام «کتاب ماه». قرار بود اولی را احمد شاملو سردبیری کند و دومی را جلال آل احمد. یکی توده‌ای از حزب توده برگشته اما وفادار به سوسیالیسم و دیگری نیروی سومی از نیروی سوم برگشته اما وفادار به سوسیالیسم. انتشار کتاب ماه به آل احمد فرصت داد که کتابی را که به تازگی تمام کرده بود و «غربزدگی» نام داشت بصورت جزوه جزوه و ماه به ماه در همین کتاب ماه منتشر کند. قسمت اولش هم همینگونه منتشر شد اما در شماره‌ی دوم جلویش را گرفتند و کتاب ماه شماره‌ی سومی هم نداشت. آل احمد ظاهراً کتاب ماه دوم را بی‌جزوه‌ی غربزدگی منتشر کرد و آرام کنار کشید. اما در این کنار کشیدن داستان دیگری هم در کار بود.

 


دانلود با لینک مستقیم


مقالهدر مورد تهاجم فرهنگی

حرفه گرائی در حسابداری –دیدگاه فرهنگی در کشورهای درحال توسعه

اختصاصی از اینو دیدی حرفه گرائی در حسابداری –دیدگاه فرهنگی در کشورهای درحال توسعه دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

حرفه گرائی در حسابداری –دیدگاه فرهنگی در کشورهای درحال توسعه


حرفه گرائی در حسابداری –دیدگاه فرهنگی در کشورهای درحال توسعه

 

 

 

 

 

 

 

مقاله حسابداری با عنوان حرفه گرائی در حسابداری –دیدگاه فرهنگی در کشورهای درحال توسعه در فرمت ورد و شامل مطالب زیر می باشد:

* خلاصه

* طرح /روش تحقیق /رویکرد

* محدودیت های تحقیق

* ضرورت تحقیق

* کاربرد

* نوع تحقیق

* مقدمه

* توسعه نظری  

* روش شناسی

* مدل طبقه بندی کشور ها

* نتایج 


دانلود با لینک مستقیم


حرفه گرائی در حسابداری –دیدگاه فرهنگی در کشورهای درحال توسعه

پایان نامه موانع فرهنگی ارتقاء شغلی زنان

اختصاصی از اینو دیدی پایان نامه موانع فرهنگی ارتقاء شغلی زنان دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

مقدمه

هرگز در تاریخ به اندازه امروز توافق در مورد اینکه مهمترین پیشتاز توسعه، مشارکت همه انسانهاست، وجود نداشته است و برای رسیدن به این نقطه راه درازی پیموده شده است. در این میان زنان چون مردان به عنوان منابع ارزشمند سازمانی در توسعه پیشرفت جامعه خود نقش تعیین کننده ای دارند. زنان ومردان به همراه هم قادرند تا جامعه و کشور را در مسیر رشد و توسعه قرار دهند و از نیروهای خود، به گونه ای هم افزا جامعه را بهره مند سازند. جوامعی که توانسته اند با تفکر راهبردی موفق به تدوین قوانینی برای بهره برداری از اندیشه های خلاق و قدرت سازندگی زنان بشوند و در واگذاری فرصت برای ابراز شایستگی و لیاقت به کلیه شهروندان اعم از زن و مرد، مساوات را رعایت کنند، بیش از سایر جوامع پیشرفت کرده‌اند. ( الوانی،ضرغامی‌فرد، 1380،2) زنان نیمی از جمعیت فعال جهان را تشکیل می دهند . تخمین های آماری نشان می دهد که 60 درصد از افزایش نیروی کار در دهه آینده را زنان تشکیل خواهند داد. از سال 1970 تعداد زنان در مشاغل اجرایی، اداری و مدیریتی به طور چشمگیر افزایش یافته اما نسبت زنانی که در سطوح بالای شغلی به کار گرفته می‌شوند، هنوز پایین است. در ایران نیز طبق سرشماری مرکز ایران در سال 1355، نرخ مشارکت زنان 9/13 درصد بوده است. این رقم در سال 1365 به 2/8 درصد کاهش یافته است و در سال 1375 به نرخ 1/9 درصد افزایش یافته است. زنان مدیر و کارمندان رده بالای سازمان در سال 1370 معادل 1533 نفر بودند که در سال 1375 به 41420 نفر رسیده است هر چند این رقم نشان دهنده افزایش تعداد زنان در پست‌های مدیریتی است اما در مقایسه با تعداد شاغلان زن رقم ناچیزی است. ( جزئی ،1380، 70)

اشتغال زنان در روند توسعه:

درگزارش های توسعه انسانی سازمان ملل نوشته شده که زنان بهره وری بسیار کمی را از منافع توسعه داشته‌اند. اگر چه نیمی از جمعیت دنیا را تشکیل می دهند ولی سهم آنان در جمعیت فعال اقتصادی حدود سی درصد و در برخی از کشورهای بسیار کم تر از این رقم برآورد می شود و اضافه می کنند که در کشورهای در حال توسعه زنان فرصت های شغلی کمتری داشته و غالباً در بخش غیررسمی بدون هیچ گونه دستمزدی به کار مشغول هستند. زنان وقتی هم که در بخش رسمی شاغل می شوند دستمزد کمتری نسبت به مردان به آنان پرداخته می شود و امکان خود اشتغالی زنان نیز به دلیل عدم دسترسی به نهادهای مورد نیاز محدود است. آنان ساعت طولانی تری نسبت به مردان کار می کنند ولی نتیجه کارشان محاسبه نمی شود و در واقع زنان در آمارهای ملی کشورهای در حال توسعه گم شده اند( عبداللهی ،1381، 188) در دو دهه اخیر تحولات چشم‌گیری در این مورد رخ داده است و کاهش نابرابری های جنسیتی جزء جدایی ناپذیر فرایند توسعه شده است و یکی از مهمترین تحولات، تغییر در دیدگاه حاکم نسبت به زنان در این فرایند می‌باشد. تقریباً در سالهای پیش از 1975 در جهت کمک به جمعیت زنان، بیشتر مسایل رفاهی مطرح می‌گردید و تمامی تلاش ها در جهت فراهم نمودن امکاناتی برای تامین حمایت از طریق اجرای پروژه های کوچک و برآورده نمودن مهمترین نیازهای اساسی آنها بود. در سالهای اخیر این دیدگاه به نگرش جدیدتری متحول شده است. در این نگرش زن تنها دریافت کننده کمک ها نیست بلکه خود تولید کننده، مشارکت کننده و در عین حال برخوردار شونده از امکانات بدست آمده در فرایند توسعه نیز می‌باشند. (شادی طلب، 1381، 175)

فرمت ورد  تعداد صفحات 65


دانلود با لینک مستقیم


پایان نامه موانع فرهنگی ارتقاء شغلی زنان

دانلود مقاله رسانه و ارتباط بین فرهنگی

اختصاصی از اینو دیدی دانلود مقاله رسانه و ارتباط بین فرهنگی دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 
نقش رسانه‌ها در ایجاد و یا تعمیق روابط فرهنگی میان ملل‌، البته بدیهی است و انکارناپذیر. در این مقام‌، این مباحث کلّی را پیش نمی‌کشیم‌، بلکه در پی آنیم که ببینیم رسانه‌های دو کشور ایران و افغانستان با توجه به مشترکات عمیق و دیرینة فرهنگی‌، تا چه اندازه توانسته‌اند پُل ارتباط دو ملّت همسایه باشند.
این حقیقتی است که این دو کشور در این منطقه بیشترین مشترکات فرهنگی را دارند. در این منطقه هیچ کشوری را نمی‌توان یافت که در حوزة دین‌، زبان و خط با ایران یگانگی کامل داشته باشد و برعکس‌.
پاکستان با ایران هم‌دین است‌، ولی هم‌زبان نیست‌. تاجیکستان هم‌دین و هم‌زبان است‌، ولی مردمش خط فارسی را نمی‌شناسند. فقط مردم افغانستان‌اند که همه زمینه‌های لازم برای ارتباط را دارند. فقط آنچه مانده است‌، خود ارتباط است‌. به واقع در هیچ جای دنیا، مردمی نمی‌توانند بهتر از مردم افغانستان با رسانه‌های ایران ارتباط بگیرند و برعکس‌.
ولی با این وصف‌، به نظر می‌رسد که این رسانه‌ها نتوانسته‌اند به تناسب ظرفیت و توان نفوذ خود، شناخت و آگاهی متقابل ایجاد کنند.
اگر از جهت ایرانی قضیه بنگریم‌، مردم ایران سخت نسبت به سرزمین و مردم افغانستان بی‌اطلاع‌اند. بسیاری از آنان حتی از موقعیت و نفوذ والای زبان فارسی در آن کشور بی‌خبرند; جغرافیای تاریخی افغانستان را نمی‌شناسند و باور این حقیقت برایشان دشوار است که مثلاً بلخ و غزنی و هرات (شهرهایی با مفاخر بسیار ادبی‌) در افغانستان واقع شده‌اند.
مسلماً در این میان بخشی از کوتاهی‌، به رسانه‌های افغانستان بر می‌گردد که هنوز نتوانسته‌اند به صورت فراگیر و گسترده معرّف کشور خویش برای همسایگان باشند. کمبود امکانات مالی و مهم‌تر از آن پراکنده‌شدن نیروهای انسانی‌، رسانه‌های افغانستان را فقط در داخل کشور و آن هم در پیمانه‌ای اندک‌، محدود کرده است‌.
اما بخشی دیگر از این تقصیر متوجه رسانه‌های ایران است‌. در اینجا حضور افغانستان نه کمیّت لازم را دارد و نه کیفیت شایسته را. این حضور تقریباً به اخبار محدود می‌شود و آن هم اخباری که بیشتر اوقات کشور ما را برای مردم ایران‌، جایی نامطلوب با مردمی نامطلوب‌تر نشان می‌دهد. تقریباً در هیچ‌یک از برنامه‌های فرهنگی تلویزیون ایران‌، ما بخشی ثابت ـ ولو با زمان اندک ـ برای معرفی افغانستان‌، فرهنگ و مردم آن ندیده‌ایم‌.
در این نباید تردید کرد که صدا و سیمای ایران وسیع‌ترین رسانه در میان فارسی‌زبانان است و شاید علاوه بر هفتاد میلیون مخاطب ایرانی‌، حداقل ده میلیون مخاطب غیرایرانی هم داشته باشد. به راستی در مقابل هر هفت ساعت برنامه برای ایران‌، یک ساعت برای دیگر کشورهای فارسی‌زبان هم داریم‌؟ در مقابل هفتاد ساعت یک ساعت داریم‌؟ در مقابل هفتصد ساعت یک ساعت داریم‌؟ من گمان نمی‌کنم‌، چون تلویزیون ایران در همه شبکه‌های سراسری (گذشته از شبکه‌های استانی‌) در سال حداقل چهل هزار ساعت برنامه دارد. به راستی مجموع برنامه‌های فرهنگی تلویزیون برای افغانستان یا دربارة افغانستان به چهل ساعت در سال می‌رسد؟ یعنی یک هزارم‌؟
اما این بحث کیفیت بود. در حوزة کمیت‌، وضعیت نابسامان‌تر است‌، چون تصویری که در این ساعتهای محدود در طول سال از افغانستان در رسانه‌های کشور همسایه‌اش نمایان می‌شود، تصویری است مخدوش و حتی گاه بیزاری‌آفرین‌. ما پیش از این تصویر نادرست لهجة فارسی افغانستان در مجموعة تلویزیونی «چهارخونه‌» را دیده‌ایم و من چون در آن مورد مقالة مفصلی نوشته‌ام‌، سخن را به درازا نمی‌کشانم‌.
چنین است که مردم ایران نسبت به همسایگان شرقی خود آگاهی دقیق و واضحی ندارند. وقتی شناخت اندک است‌، همدلی و همراهی نیز کم می‌شود و این موضوع‌، تأثیراتش را در امور اجتماعی و سیاسی و اقتصادی دو کشور هم نشان می‌دهد.
تجربه نشان داده است که بیشترین دوستداران افغانستان در میان ملّت ایران ـ که البته اندک هم نبوده‌اند و بعضی از آنها خدمات بسیاری در مسیر همدلی و همراهی میان دو ملّت کرده‌اند ـ همانهایی بوده‌اند که باری به تصادف یا براثر ارتباط با جامعة مهاجر، به آگاهی و شناخت نسبت به افغانستان رسیده‌اند. آنگاه احساس این همه وجوه اشتراک چنان آنها را به وجد آورده است که گاه مال و جان در راه بهبود روابط دو کشور گذاشته‌اند. پس باید پذیرفت که گام اول همدلی‌، شناخت است و شناخت هم چیزی است وابسته به رسانه‌ها.
اما برای این که همه برف را به بام همسایه نیفکنده باشیم‌، خوب است یادآوری کنیم که طرف افغانستانی قضیه هم در امر رسانه‌ها چندان روی خوشی برای ارتباط نشان نداده است‌. درست به همان پیمانه که مردم افغانستان علاقه‌مند محصولات رسانه‌ای همزبانانشان بوده‌اند، حاکمیتهای این کشور کوشیده‌اند با نفی این وجوه ارتباط، بدبینی میان دو ملّت را دامن زنند و با کم‌رنگ‌کردن زبان فارسی در رسمیات افغانستان‌، به این ناآشنایی مردم ایران نسبت به کشور ما بیفزایند. من امروز با پدیدة جالبی مواجه شدم‌; تابلو شرکت هواپیمایی افغانستان در خیابان جم مشهد که در آن با خطّ درشت نوشته شده است‌: «د آریانا افغان هوایی شرکت‌.»
یک تابلو خودش یک رسانه است‌. امروز بسیاری از اطلاع‌رسانی‌های بازرگانی توسط تابلوهای بزرگ سطح شهر صورت می‌گیرد. به راستی تابلو پشتو (که البته حتی یک کلمه‌اش هم اصالتاً پشتو نیست و فقط کلمات فارسی و عربی با ترکیبی دیگر در آن ظاهر شده‌اند) در شهری که حتی یک پشتوزبان ندارد، چه معنایی می‌تواند داشته باشد؟ مخاطبان ایرانی از آن چه پیامی می‌گیرند؟
اما از حوزة رسانه‌های رسمی که بیرون می‌آییم‌، به نظر می‌رسد که در دو حوزة دیگر، رسانه‌های دو کشور این کم‌کاری را تا حدود قابل توجهی جبران کرده‌اند
یکی از آنها، رسانه‌های مکتوب در حوزة دانش و فرهنگ است‌، یعنی مجلات‌، کتابها و تولیدات سمعی و بصری که بعضی از آنها می‌توانند به راستی همچون یک رسانة فراگیر، اذهان را متوجه خویش سازند. اهل ادب و قلم دو کشور، بر خلاف اهل سیاست به خوبی توانسته‌اند این وفاق را تجربه کنند و به راستی آن مایه از شناخت و همدلی که میان اهل هنر و ادب دو کشور دیده می‌شود، در کمتر عرصة دیگری قابل مشاهده است‌. به گمان من صفحات ادبی روزنامه‌های کثیرالانتشار و نیز نشریات فرهنگی در این میان بسیار مؤثر بوده است‌. به واقع بسیاری از اهل قلم افغانستان که بعداً توانستند پلهای ارتباط خوبی بسازند، در این رسانه‌ها مطرح شدند.
حوزة دیگر، رسانه‌های الکترونیکی است یعنی وبلاگها و سایتهای فارسی که البته مرز نمی‌شناسند و بلکه مرزها را از میان بر می‌دارند. این مرز نشناختن البته گاهی از جهت سرازیر شدن محصولات فرهنگی غرب‌، برای ما دلپذیر نیست‌، ولی از جهت ارتباط میان فرهنگیان بسیار خوشایند است‌.
ولی با این همه ما هنوز به جایی نرسیده‌ایم که مثلاً اگر شاعری افغانستانی در محفلی شعر می‌خواند، در ذهن هیچ یک از مستمعان این پرسش ایجاد نشود که «او زبان فارسی را از کجا آموخته است‌؟»
تحلیل گفتمان انتقادی به ما کمک می کند تا بتوانیم بفهمیم گفته های اشخاص تا چه اندازه نتیجه ایدئولوژی ها ی فردی و سیاسی اجتماعی آنهاست و این ایدئولوژی ها هنگام رویارویی با جناح مقابل ، چگونه مورد بحث قرار می گیرد ( باتیا، 2006).کولر (2005) و ون دایک (1995) معتقدند ، مساله درون و بیرون گروه در تحلیل انتقادی گفتمان ، مساله ای بسیار مهم و حیاتی است. متون طوری نوشته می شوند که منافع فردی و گروهی را تامین تامین کنند (ون دایک ، 1993).
از نگاه پدنکارماگال و رملینگر (2006) ، رویکرد تحلیل گفتمان انتقادی به ما کمک می کند تا از طریق تحلیل ابعاد زبان شناختی متن ، تولیدات معناشناختی آن را مورد آزمون قرار دهیم. از نگاه این دو ، تحلیل گفتمان انتقادی هم نظریه و هم روش است و توجه خاصی به ساختارهای اجتماعی مرتبط ، که روابط قدرت را تولید و تقویت کرده ، یا تغییر می دهند و به چالش می کشند ، دارد. اکثر قضاوتهایی که در تحلیل گفتمان انتقادی انجام می شود بیشتر با ارزشها و نظرها سروکار دارند تا با واقعیتها ( فلاوردیو ،1999).
از نظر فرکلاف (1989) و ون دایک (1993) ، لفظ انتقادی به این دلیل به تحلیل گفتمان اضافه شده که بتواند روابط میان زبان ، قدرت و ایدئولوژی که برای مردم عادی قابل تشخیص نیستند را برملا کند ( به نقل از والاسکو ساکریستان و فورتس اولیویرا، 2006).
فرکلاف (1992) دررویکرد تحلیل گفتمان انتقادی خود ایدئولوژی را ساختهایی معنایی می داند که در تولید ، بازتولید و تغییر روابط نابرابر قدرت نقش دارند ( به نقل از سلطانی ، 1384). بدین ترتیب ایدئولوژی ،به واسطه معنا با گفتمان و زبان که ابزار تولید معنا هستند پیوند می خورد.
صاحب نظران در تحلیل انتقادى گفتمان به مانند بارت معتقدند افراد «هم ارباب زبان و هم برده آنند» و این یعنى مطرح کردن مفهوم عامل (agent) در این مفاهیم. تحلیل گفتمان انتقادی ( CDA ) سعى در دستیابى به نظریه اى متعادل دارد. تعادل میان این دو پیش نهاده: «زبان ساخته شده است» و «زبان سازنده است» به بیانى دیگر نزد ایشان کنش گفتمانى پویا مطرح مى شود که در دیالکتیکى سیال هم تولید شدگى و هم تولید کنندگى گفتمان و پوشش دهد. در نظریه گفتمان لاکلائو و موفه این گفتمان است که تنها و تنها به وجود آورنده جهان اجتماعى است، حال آنکه نزد فرکلاف زبان تنها یکى از اشکال کنش اجتماعى است. نظریه پردازان مارکسیست ایدئولوژى را اسباب دست یک قطب تمامیت خواه مى شمرده و هیچ علاقه اى نیز به ساختار ایدئولوژى هاى خاص و یا چگونگى ارائه آنها در محیط هاى خاص نداشتند، در حالى که CDA و خاص فرکلاف به رد چنین دیدگاه هایى که سوژه در آنها ذاتى منفعل است مى پردازد.

تحلیل گفتمان سیاسی
هدف اصلی دراین بخش ارائه یک چارچوب تحلیلی برای تحقیق درباره گفتمان سیاسی در رسانه های ارتباط جمعی معاصر است . گفتمان سیاسی به عنوان یک "نظم گفتمانی "_ این اصطلاح به اختصار شرح داده می شود- درک شده است که به طور مداوم در داخل فرایندهای وسیع تر تغییر فرهنگی و اجتماعی در حال تغییر است که این فرایندها خود رسانه ها و هم سایر حوزه های اجتماعی که مرتبط با آنها هستند را تحت تاثیر قرار می دهند .
در تحلیل گفتمان سیاسی رسانه ها ( و درحقیقت هرنوعی از گفتمان) باید به دو امر توجه کرد: اول:توجه به رویدادهای ارتباطی و دوم: نظم گفتمانی. هدف آن باید به طور همزمان توضیح رویدادهای ارتباطی خاص و تشکیل و دگرگونی نظم سیاسی گفتمان باشد. منظور از نظم سیاسی گفتمان، پیکربندی ساختمند ژانرها و گفتمان هایی است که گفتمان سیاسی را تشکیل می دهند، نظامی اگرچه باز و تغییرکننده - که گفتمان سیاسی اش را در نقطه مشخصی از زمان معین و حدود آنرا مشخص می کند .
نظم های گفتمانی زمینه های عملی هستند که در اصطلاحات گفتمانی خاص دیده شده اند .
در این نسخه CDAسه گونه مختلف تحلیل به شکل عبارت های ادغام شده به یکدیگر مرتبط می شوند تا اعمال فرهنگی و اجتماعی را به خصلت های متن پیوند دهند. این سه قسم تحلیل عبارتند از:
• تحلیل متون (گفتاری، نوشتاری، یا ترکیبی از وجوه نشانه شناختی برای نمونه متون تلویزیونی).
• تحلیل اعمال گفتمانی تولید، توزیع و مصرف متن.
• تحلیل اعمال فرهنگی و اجتماعی ای که اعمال گفتمانی و متون را شکل می دهند.
یک ویژگی کلیدی این نسخه CDA این است که پیوند بین متون و جامعه یا فرهنگ بواسطه اعمال گفتمانی صورت گرفته است.
اما توجه در اینجا به طور کلی بر روی بینامتنیت است: (یعنی) بر روی اینکه چگونه در تولید و تفسیر یک متن مردم به متون دیگر و انواع متونی که از نظر فرهنگی در دسترس آنهاست، تکیه می کنند. این منبع فرهنگی برای تولید و مصرف متن از مفهومی که از فوکو (1984) عاریت گرفته است، یعنی"نظم گفتمانی" مفهوم سازی می شود. ادعای مطرح شده در اینجا این است که متون گرایشی دوگانه به "سیستمها در معنای گسترده آن دارند: هم سیستم های زبانی و هم نظم های گفتمانی وجود دارند. رابطه متن-سیستم در هر دو حالت دیالکتیک است: متن ها بر سیستم ها تکیه می کنند 

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله    17صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله رسانه و ارتباط بین فرهنگی