دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .
لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*
فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)
تعداد صفحه12
فهرست مطالب
اهداف آموزشی
سیگار و جامعه
اجزاء زیان آور سیگار
سیگار و بیماریها
سیگار کشیدن ـ تحمیلی چیست ؟
روش های گوناگون نه گفتن
ترک سیگار
سیگار و جوانان
تحقیق در مورد درصد سیگار
پایان کار کیخسرو
کیخسرو شصت سال پس از مرگ افراسیاب نیز، پادشاهی کرد. تا اینکه شبی از شبها، در اندیشه فرو رفت و با خود گفت: «چین و هند و روم و توران زیر فرمان من است. کین سیاوش را گرفتم، هر آرزو که داشتم یزدان برآورد. اکنون میترسم، همچنان که ضحاک و جمشید خویشتن بین و مغرور شدند و سر از فرمان یزدان برتافتند، من نیزبر ایزدیکتا ناسپاس شوم و در جهان به بدی شهره گردم و در آن دنیا در پیشگاه یزدان پاک، شرمسار شوم و به آتش دوزخ گرفتار آیم. بهتر آن است که روانم را از بدیها پاک سازم و تا آلودة کژی نشدهام آرزو کنم که روانم به عالم دیگر رود. از آن رو که
شنیدیم و دیدیم راز جهان
بد و نیک، هم آشکار و نهان
کشاورزباشد وگر تا جور
سرانجام بر مرگ باشد گذر
شبگیر، کیخسرو سر و تن شست، جامهای سپید پوشید و به نماز ایستاد. پس از آن به ستایش یزدان نشست و :
همی گفت : «کای برتر از جان پاک
برآرندة آتش و باد و خاک
بیامرز کرده گناه مرا
هم اندیشة نیک و بد ده مرا
بگردان زجانم بد روزگار
همان چارة دیو آموزگار
بدان تا چو کاووس و ضحاک و جم
نگیرد هوا بر روانم ستم»
یک هفته همچنان به نیایش پرداخت و روز هشتم به کاخ بازگشت. طوس، گودرز، گرگین و دیگر پهلوانان ازغیبت طولانی خسرو نگران شده بودند، با دیدنش شادیها کردند و از او پرسیدند : «از چه رو پژمرده و افسرده شدهای؟ آیا از ما رنجیدهای؟ آیا گناهی از ما سر زده است؟ اگر دشمن در راه راست بگویید تا به جنگ او برویم.»
خسرو پاسخ داد: «من هیچ رنجشی از شما در دل ندارم و دشمنی نیز در راه نیست. اکنون زمان آن است که تیغها را در نیایم کنید و به خرمی بپردازید. من در این یک هفته نیایش از یزدان پاک خواستم که مرا نزد خود بخواند.»
خسرو به پردهدار فرمود که هیچ کس را، از خویش و بیگانه، به بارگاه نپذیرد. چون شب در رسید دگربار به جایگاه پرستش رفت و دادار دارنده را نیایش کرد.
یک هفته گذشت. خسرو به بارگاه بازگشت؛ ولی این بار هم کسی را نپذیرفت. پهلوانان و بزرگان دربار انجمن کردند و از دگرگونی رفتار وی، سخن به میان آوردند و پس از شور بسیار چاره را در آن دیدند که گودرز را به زابلستان نزد زال و رستم فرستند و به آنها بگویند که خسرو سر برتافته و به گمراهی گراییده، دربارگاهش را به روی بزرگان بسته و با دیوان نشسته است.
گیو به سیستان رفت. رستم و زال به شنیدن این خبر دردمند و آشفته حال رو به ایران نهادند.
از سوی دیگر خسرو پس از یک هفته نیایش، به کاخ درآمد و بار داد.
همه پهلوانان، ابا موبدان
برفتند نزدیک شاه جهان
پهلوانان و بزرگان لب به شکایت گشودند و گفتند: «چرا در بارگاه به روی ما میبندی. چه رازیست که بر ما نمیگشایی؟ اگر غم تو را بدانیم، دریا باشد آن را خشک میکنیم و کوه باشد آن را از بن بر میکنیم.»
خسرو گفت: «در غم آرزویی هستم که چون مراد یافتم آن را بر شما عیان میسازم.»
بدین گونه، خسرو پنج هفته به پرستشگاه رفت. در آخرین شب هفتة پنجم، سحرگاه به خواب رفت و در خواب خجسته سروش در گوش وی نجوا کردکه: «به زودی یزدان تو را به آرزویت میرساند و در همسایگی خوبان به تو آرامش میبخشد.»
چون خسرو چشم گشود، چندان گریست که پرستشگاه نمناک شد. بامدادان به کاخ بازگشت، جامهای کهنه پوشیده و بییاره و طوق و تاج بر تخت نشست. اتفاق را در همان روز زال و رستم به کاخ رسیدند. بزرگان آنان را
بگفتند با زال و رستم که شاه
به گفتار ابلیس گم کرده راه
جز آن است کیخسرو ای پهلوان
که دیدی تو شادان و روشن روان
زال گفت : «غم به دل راه ندهید. با او سخن میگوییم، اندرزش میدهیم و دگرباره دلش را به گفتههای نیکو شاد میسازیم.
آن گاه همه با بارگاه خسرو رفتند. خسرو چون رستم و زال و دیگر بزرگان را دید، از تخت فرود آمد و هر یک را جایی سزاوار نشاند و از حال یکایک آنها پرسید.
زال گفت: «مرا گفتهاند که شهریار دیدار خود، از پهلوانان دریغ میدارد. من از راه دور به اینجا آمدهام تا از کیخسرو بپرسیم، چه چیزی وی را از پهلوانش دور کرده است؟»
کیخسرو گفت : «
بگویم تو را این سخن سر به سر
که تا تو بدانی ایا پرهیز
به یزدان یکی آرزو داشتم
جهان را همی خوار بگذاشتم
پرستنده روز و شبانم به پای
همی خواهم از داور رهنمای
که بخشد گذشت