اینو دیدی

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

اینو دیدی

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

ترجمه مقاله لاتین چندسانی دموکراسی مشارکتی و تئوری دموکراتیک , Varieties of Participatory Democracyand Democratic Theory

اختصاصی از اینو دیدی ترجمه مقاله لاتین چندسانی دموکراسی مشارکتی و تئوری دموکراتیک , Varieties of Participatory Democracyand Democratic Theory دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

ترجمه مقاله لاتین چندسانی دموکراسی مشارکتی و تئوری دموکراتیک , Varieties of Participatory Democracyand Democratic Theory


ترجمه مقاله لاتین چندسانی دموکراسی مشارکتی و تئوری دموکراتیک , Varieties of Participatory Democracyand Democratic Theory

با سلام دوستان عزیز

فایلی که امروز برای شما قرار دادم ترجمه یک مقاله لاتین به نام varieties of Participatory Democracyand Democratic Theory که ترجمه عنوان ان میشه چندسانی دموکراسی مشارکتی و تئوری دموکراتیک 

ما برای شما دوستان فایل pdf این مقاله را به صورت رایگان قرار دادیم که می توانید از 

اینجا

دانلود کنید . این مقاله لاتین شامل ۳۸ صفحه می باشد و همکاران ما با تخصص بالا زحمت ترجمه این فایل رو کشیدند و برای شما ترجمه و به صورت اماده و به صورت فایل ورد در اختیار شما قرار می دهیم . فایل ترجمه شده ورد این مقاله ۴۸ صفحه می باشد که همانگونه که اعلام کردم در فرمت ورد word و قابل ویرایش برای شما قرار داده ایم . 

قیمت هم بسیار مناسب . خودتون قضاوت کنید . ترجمه یه فایل pdf اون هم ۳۸ صفحه رو اگه بخوی دست مترجم اونم حرفه ای بسپاری چقدر در میاد که نهایت نهایتش حدافلش بخوایم حساب کنیم چیزی حدود ۱۵۰۰۰۰ هزار تومان میشه اما ما این فایل رو برای شما فقط با قیمت ۲۰۰۰۰ قرار داده ایم که امیدوارم رضایت و اسودگی خیال شما را سبب شود .  

دوستان عزیز من همچنین.قسمتی.از متن ترجمه شده رو برای شما قرار می دهم 

قسمتی از متن ترجمه

دموکراسی قدرتمند: مشارکت، سیاستها برای عصر جدید. نوشتۀ بنجامین R باربر (برکلی: انتشارات دانشگاه کالیفرنیا 1984).

سرآغاز دموکراسی اقتصادی. نوشتۀ رابرت A راهی(برکلی، انتشارات دانشگاه کایفرنیا 1985).

بازیابی دموکراسی: تحقیق در خصوص برابری مدنی، نوشتۀ فیلیپ گرین (توتو N.j,l . بومن و الن هلند 1985).

 

عدم ثبات در دموکراسی لیبرال طی 15سال اخیر، فلسفه سیاسی را دگربار تهییج نموده است. تئوریست های سیاسی در پاسخ به حس بیمارگونگی دموکراسی لیبرال درصدد بوده اند تا تئوری لیبرال را احیا کرده و یک تئوری کامیاب از دموکراسی مشارکتی بنا نهند. جمله این تئوریست ها، رویه های دموکراسی های مدرن را به باد انتقاد گرفته و این چنین استدلال میکنند که در شرف تجربه یک تباهی واقعی از اقتدار، عملکرد غیرموثر و ارائه نتایج اجتماعی ناعادلانه می باشند. 

با این وجود همۀ آنها کمابیش در فرضیههای  دکترین های  لیبرال فردگرایی و آزادی گیر کردهاند. جاه طلبانه ترین تلاش ها در راستای گنجاندن اعتقادات لیبرالی در محدوده های رادیکالی آن توسط " تئوریسین های دموکراسی مشارکتی" صورت گرفته اند. سه کتاب مورد بررسی از مهترین موارد در این زمینه هستند. در پاسخ به مشکلات دموکراسی معاصر، هر کدام از این نویسندگان بر آن  شده تا راه حلهایی پایدار را ارائه دهد که از دموکراسیهای لیبرال کنونی مشروعتر و منصفانهتر است و بازدارنده فروپاشی و سلطه گرایی باشد. همگی فرض را بر این قرار می دهند که دموکراسی مشارکتی امروزه بیش از هر زمان دیگر نیازمند راه حلهایی در مورد بحرانهای دموکراسی لیبرال است. 

درست همانند طرفداران کلاسیک "تئوری دموکراسی مشارکتی" تحقیقات روسیو J و میل و GDH کوله نشان میدهند که مشارکت باعث کنترل عامه پسند صورت بندی مسأله، تصمیم گیری نهایی و اجرای سیاستها، میشود. همچنین این افراد درست همانند همتایان کلاسیکشان، تأکید فراوانی بر عملکرد آموزنده مشارکت دارند. آنها با کارول پیت من که  تئوریسین مدرن دیگر در حیطۀ دموکراسی مشارکتی است بر این توافق دارند که "مشارکت کیفیتهای لازم را برای آن توسعه بخشیده و پرورش می دهد؛ هر چه مشارکت افراد بیشتر باشد امکان این امر بیشتر میشود." این نوع تمرکز بر مشارکت، کنترل و آموزش، تحقیقات حال حاضر را بطور مستند در سنت مسیر اصلی دموکراسی مشارکتی قرار میدهد.


دانلود با لینک مستقیم


ترجمه مقاله لاتین چندسانی دموکراسی مشارکتی و تئوری دموکراتیک , Varieties of Participatory Democracyand Democratic Theory

دانلود مقاله فرهنگ و دموکراسی

اختصاصی از اینو دیدی دانلود مقاله فرهنگ و دموکراسی دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 

 

مقدمه:
هرگاه که بشر جامعه ای تشکیل داده، فرهنگ نیز به وجود آمده. فرهنگ سازه ای است اجتماعی، چنان پیچ در پیچ و چند بعدی که ارائه تعریفی جامع از آن دشوار است. سبکهای ادبی – هنری یک جامعة تشکیل دهنده بخشی از فرهنگ آن جامعه است. همچنین در یک جامعه، پیدایش فرهنگ سیاسی، مرکب از رفتار و عقایدی که زندگی اجتماعی را شکل می بخشد و مردم نگرشهایی را در مورد چگونگی ادارة جامعه ایجاد می کند، نیز محتمل است. از آنجایی که در غرب معنی و مفهوم فرهنگ بیشتر فرهنگ مادی تلقی می گردد، بنابراین برای واژة فرهنگ تعاریف بسیار گوناگونی وجود دارد. به طور مثال فرهنگ گاهی به عنوان یک کمک کننده در زندگی انسان و عامل پذیرفته شدن به طرد او از جامعه و گروه می باشد. گاهی به عنوان عاملی میان فرد یا محیط پیرامون وی رابطه برقرار می کند و شناختی از محیط به انسان می دهد.
فرهنگ آن جنبه از زندگی است که میان فرد و محیط پیرامون رابطه برقرار می سازد و این امکان را برای فرد فراهم می کند تا در بارة پدیده های محیط اطراف خود شناخت پیدا کرده و آنها را ارزیابی نموده و به نحوی بروی آن پدیده ها و یافته ها کار کند تا به نتیجه مطلوب برسد.
فرهنگ از مرز ایدئولوژی فراتر رفته و در واقع خمیرمایة هویت بخش افراد یک جامعه است. آگاهی از وجود زبان، نژاد، پیشینه، مذهب، عادات، رسوم، نهادها، و یک موطن واحد و مشترک ایجادگر یک فرهنگ مستقل است.
همانطور که مستحضرید فرهنگها سطوح مختلفی دارند، مانند فرهنگ روستایی، شهری، ملی و یا فرهنگهای خانوادگی، قومی یا قبیله ای و یا نژادی.
معمولاً هویت فرهنگ به یک ملت یا کشور محدود نمی شود. تمدن گسترده ترین سازه هویت فرهنگی است که در سایة آن، انسانهای مختلف به مجموعه رسوم و سنن زیباشناختی، فلسفی و تاریخی و اجتماعی که تقریباً از دیگر رسوم متمایز است احساس تعلق می کند.
در دنیای معاصر تمدنهای بارز و مشخصی وجود دارند که عبارتند از تمدن اسلامی، غربی، هندی و چینی.
در این جزوه ضمن پرداختن به فرهنگ سعی شده ضمن تعریف، دموکراسی مقابل آنها را نیز به صورت مختصر و مجمل بیان نمائیم.
بر همین اساس ابتدا تعریفی از دموکراسی ارائه می شود و قبل از آن پرداختن به این موضوع را لازم می دانم که افراد و نخبگان، اندیشمندان و صاحب نظران هر یک تعریف خاص خود را از دموکراسی دارند که بیشتر متأثر از تأثیرات محیطی، جغرافیایی، تاریخی و فرهنگ آنهاست، و لذا اگرچه همة اندیشمندان بزرگ اصول اولیه دموکراسی را به رسمیت شناخته اند و به آن معتقدند ولی هرکدام با توجه به موارد فوق تعاریف خاص خود را ارائه می دهند. مثلاً آقای دکتر علیرضا پارسا در مقاله مفصلی که به پیوند ناگسستنی دموکراسی و حقوق بشر دارد، دموکراسی را استوار بر دو اصل: کنترل مردم به تصمیمات مجلس، و برابری در اعمال این کنترل می داند و بقیه موارد و حتی اصول دموکراسی را برای تحقق این دو پایه استوار می داند.
البته این صرفاً برداشت و تصور ایشان از دموکراسی است و هرکس دیگری می تواند اصول و پایه های دیگر برای دموکراسی معرفی نماید. در هر صورت آنچه مسلم است این است که، مفهوم دموکراسی برای اکثریت افراد جامعه بشری پذیرفته است و هر جامعه ای سعی دارد به وسیلة نخبگان و روشنفکران خود، برای جامعه و فرهنگ خودش و همخوان و همساز نماید. اگر مشابهاتی در بین فرهنگ، مذهب، باورهای اجتماعی و ... آنها وجود دارد، با تکامل و تطبیق آنها با دموکراسی، سعی در بومی کردن، مفهوم آن می نماید و در غیراینصورت دموکراسی را به عنوان ضرورتی اجتناب‌ناپذیر که برای تمام جوامع بشری وجود داشته و خواهد داشت به جامعة خواستار آن عرضه می دارد.

 

1-تعریف فرهنگ
به طور کلی فرهنگ عبارتست از مجموعه آداب و رسوم و اخلاقیات، اعتقادات و ارزشهایی که از طریق جامعه پذیری از نسلی به نسل دیگر منتقل می شود. ارزشهایی که مفاهیم تفهیم یافته ای از اهداف مشروع و آرزومندی هستند و رفتار آدمی را در جهت خاصی هدایت می کنند.
ارزشهای که از طریق هنجارها در قالب مقررات و قوانین درمی آیند و مقررات رفتاری را در هر موقعیتی تعیین می کنند.
به یک معنا فرهنگ مترادف با جامعه و به تعبیری مترادف با سیستم اجتماعی است. منظور از فرهنگ همة پیشرفتهای مادی و معنوی است که جامعه به وسیلة آن بر بقای خود ادامه می دهد و شامل همة باورها، ارزشها و هنجارها و آداب و رسوم، خرافات و هنرها و توان نهادهای جامعه است.
عنصر اعتماد به عنوان یک ویژگی اساسی در فرهنگ هر جامعه لازم و ضروری است. زبان، دین، مذهب و اخلاق بخشی دراز در درون فرهنگ می باشد که روش زندگی انسان و چگونگی ارتباط او با عالم فرهنگ را می سازد و همین فرهنگ نحوة ارتباط انسان را با محیط تعیین می کند.
با این تفاسیر واضح و روشن است که فرهنگ یک شخصیت سمبولیک دارد و سمبولها برای افراد مختلف دارای معانی مختلفی می باشد. با تمام این وجود روشن است که نتیجة پیشرفت علم و تکنیک در جهان صنعتی سرمایه داری غرب دگرگونی هایی در رفتار اجتماعی و فردی انسان می گردد که در واقع ظهور فرهنگ جدید فردگرایی پیامد ا ین دگرگونی بوده است. این فرهنگ جدید تیره شدن روابط انسانی و غلبة منطقی علم و تکنیک بر انسان است.

 

1-1-فرهنگ سیاسی
در خصوص فرهنگ سیاسی تعاریف گوناگونی از سوی دانشمندان ارائه گردیده که قبل از پرداختن به این تعارف که بر اساس متغیرهای مستقل و وابسته شکل گرفته است. همانطوری که از عنوان این اصطلاح پیداست آن دسته از جنبه های فرهنگ جامعه که می تواند وجه سیاسی به خود بگیرد ماهیتی سیاسی داشته باشد، فرهنگ سیاسی نامیده می شود.
فرهنگ سیاسی بر این باور است که فرد در زمینة تاریخی خویش باید چیزهایی را بیاموزد و به نهادینه و درونی کردن شناخت و احساسات خود نسبت به سیاست در جامعه و مردم اقدام کند. بنابراین فرهنگ سیاسی هر جامعه ای مبتنی بر یک بستر تاریخی که این زمینه و بستر، نقش بنیادین در پذیرش یا رد مؤلفه های گوناگون فرهنگی دارد. البته همة نگرشها و احساسات سیاسی یک ملت با تعریف فرهنگ سیاسی آنان ارتباطی ندارند چون بسیاری از آنان تداومی ندارند و به دشواری بر بنیادهای توسعه تأثیر می گذارند و در عین حال بسیاری از باورهای سیاسی نظیر احساسات مربوط به اعتماد در روابط انسانی و جهت گیریهای مربوط به مسائل روز دارای اهمیت بسیاری هستند چرا که فرهنگ سیاسی فقط شامل آن باورها و احساسات انتقادی و مشکوکی است که الگوهای خاص جهت گیری را شکل داره و به فعالیتهای سیاسی سامان و صورت می بخشد.
پس این نکته را در مورد فرهنگ سیاسی که بستر نظرات و اعتقادات و احساساتی دانست که بر فرآیند سیاسی نظم و معنا می دهد که آن را فرضیات اصولی و قوانین حاکم بر رفتار سیاسی متمایز می کند. بنابراین باید ادعا کرد که مفهوم واقعی فرهنگ سیاسی آشنایی افراد جامعه با موضوعات سیاسی است. باید گفت که قسمت قابل توجه از فرهنگ سیاسی نیز ریشه در آموزش معمول شهروندان و آگاهی مکتب آنان از نحوة کار نظام سیاسی دارد.
یک فرهنگ سیاسی ابعاد احساسی عمیقی دارد که با شور و شوق و وفاداری و هویت اجتماعی، احساسات و تعلقات جغرافیایی درگیر است. فرهنگ سیاسی مقوله ای پویا است که منبعث از دیدگاهها، طرز تلقی و اعتقادات مردم نسبت به سیستم سیاسی متجانس یا غیرمتجانس، محصول عوامل به هم پیوستة تاریخی، جغرافیایی، اقتصادی و اجتماعی است.
دانش واژة فرهنگ سیاسی را نخستین بار «گابریل آلموند» در علم سیاست به کار برد «ساموئل بوراندرو» و «آدام و لام» نیز از پیشگامان کاربرد آنها هستند.

 

2-1-تعریف فرهنگ سیاسی از دیدگاه گابریل آلموند و لوسین پای
-تعریف فرهنگ سیاسی از دیدگاه گابریل آلموند «فرهنگ سیاسی الگوی ایستارها و سختگیریهای فردی نسبت به سیاست در میان اعضای یک نظام تعریف می کند. او اضافه می کند فرهنگ سیاسی از یک سلسله ایستارها، اعتقادات و عناصری تشکیل شده است که به نظام سیاسی معنی می بخشد و رفتارهای سیاسی خاصی را سبب می شود همچنین فرهنگ سیاسی را به موضع گیریهای خاص سیاسی یک جامعه در مورد نظام سیاسی، اهداف و روندهای اجتماعی آن ربط می دهد. «بیرو» و «لام» عقیده دارند که جنبه های خاصی از فرهنگ عمومی جامعه به طور ویژه به چگونگی برخورد با حکومت و اینکه چه وظایفی را انجام دهد ارتباط دارد و این بخش از فرهنگ را، فرهنگ سیاسی نامید.
«لوسین پای» نظر می دهد که فرهنگ سیاسی مجموعة ایستارها، اعتقادات و احساساتی که به روند سیاسی نظم و معنی می دهد و فرضیه ها و قواعد تعیین کننده حاکم بر رفتار سیاسی را مشخص می کند.
تحلیل از تمامی تعاریف سیاسی این نتیجه را می دهد که فرهنگ سیاسی دارای اجزای معینی است که در عرصة جامعه شناسی جایگاه برجسته ای دارد. این اجزاء عبارتند از: ارزشها و باورها و ایستارهای احساس مردم نسبت به نظام سیاسی خودشان.
3-1-فرهنگ سیاسی و توسعة سیاسی
مفهوم توسعه سیاسی به نحوی از انحاء با مقولة فرهنگ سیاسی گره خورده. تعیین فرهنگ سیاسی که به نحوی از انحاء بتواند به توسعة سیاسی کمک کند. عوامل بسیار زیادی چون شرایط تاریخی، جغرافیایی، ساختار اقتصادی، اجتماعی، سنتهای سیاسی، آداب و رسوم جامعه پذیری سیاسی دخالت دارد که تأثیرگذاری هر یک از عوامل مزبور در جوامع گوناگون به یک نسبت و صورت نیست.
توسعه اقتصادی پیش نیاز توسعه سیاسی، توسعه سیاسی به صورت ثبات و دگرگونیهای منظم لازمه توسعه سیاسی، توسعه اداری و قانونی است. توسعه سیاسی بر اساس تقویت ارزشها و سنتهای دموکراتیک، توسعه سیاسی مترادف نوسازی سیاسی، تجهیز توده مردم و مشارکت لازم توسعه سیاسی است، توسعه سیاسی را باید بر مبنای سیاست جوامع صنعتی غرب مورد توجه قرار داد و بالاخره توسعه سیاسی تجهیز قدرت است.

 

1-3-1رابطة فرهنگ سیاسی با مدنیت و توسعه
فرهنگ سیاسی با مدنیت، توسعه و دگرگونی سیاسی رابطه مستقیم دارد.
اگر در جامعه ای به هر دلیل ارزشهای مدنیت قبل از تاسیس دولت استقرار، فرهنگ سیاسی جامعه با آداب و رفتار مدنیت سازگاری و الفت ندارد نمی توان پذیرفت که سرنوشت یک ملت یکبار برای همیشه رقم خورده است و دیگر کاری از دست کسی ساخته نیست.
لوسین پای در کتاب «جنبه های توسعه سیاسی» می گوید اگر کشورهایی بتوانند در مسیر تغییر دگرگون سازی با شش تنگنای اساسی یا بحران به نحو مطلوب برخورد کنند جریان توسعه آنها آسان خواهد شد.

 

1-بحران هویت: زمانی حاصل می شود که جوامع در فراگرد تداخل متقابل زندگی اجتماعی و ساختارهای سیاسی و عمومی به حالت تجانس درآیند یک جامعه متحد این عناصر را به هم نزدیک می کند.
2-بحران مشروعیت: زمانی فیصله می یابد که ترتیبات و دستگاههای حقوق رسمی در قالب اقتدار حاکمه مورد پذیرش و استفاده همگون قرار گیرد.
3-بحران مشارکت: با استقرار دموکراسی، تحزّب سیاسی و زمینه سازی فعالیت احزاب گروهها در زندگی سیاسی و مشارکت آنها در تصمیم گیری امور مختلف مربوط به منافع عمومی حل می شود.
4-بحران نفوذ: هنگامیکه حل می شود که شرایط شهرنشینی و علاقه به سیاست زمینه درک متقابل ملت و حکومت از مسائل و فراگردهای اجتماعی را فراهم می آورد.
5-بحران توزیع متغیرهایی که در بحران نفوذ دخالت دارند در اینها نیز کارسازند.
6-بحران ادغام – همگرایی هنگامی حل میشود که تمام موارد بالا به نحو مطلوب فیصله پیدا کنند.
آلموند و پاول نیز تقریباً با بیانی دیگر همین تعریف را از توسعه سیاسی بدست میدهند. به نظر آنها توسعه سیاسی به عنوان تفکیک اجز و تخصصی شدن ساختار سیاسی تعریف می شود. ظاهراً چنین توسعه ای هنگامی بوجود میآید که نظام سیاسی بتواند پیروزمندانه با مشکلات رشد مانند ایجاد دولت و ایجاد ملت و توزیع دست و پنجه نرم کند.

 

2-3-1-انواع فرهنگ سیاسی
به طور کلی و بنا به برخی نظریه پردازان متأخر فرهنگ سیاسی را به 3 دسته تقسیم کرده اند:
1-فرهنگ «محدود» با ویژگیهای محلی و سرسپردگی مطلق به قدرت
2-فرهنگ «انقیادی» با ویژگیهای آگاهی کلی و اطاعت پذیری
3-فرهنگ «مشارکتی» که دارای ویژگیهای آگاهی ملی – آزادی های فردی و مشارکت آگاهانه در امر سیاسی و حکومتی.
همچنین از دیگر فرهنگهای سیاسی می توان به مدنی – غیردینی – ایدئولوژیک – همگن – چندپاره اشاره داشت.

 

3-3-1-اهمیت و ارزیابی فرهنگ سیاسی
مفهوم فرهنگ سیاسی مانند سایر مفاهیم موجود در طول روزگاران دستخوش تغییرات و چالشهایی گردیده است. تحول این مفهوم مطالعه فرهنگ سیاسی در واقع بررسی جامعه شناختی توسعه سیاسی را بیان می کند. این مفهوم در واقع کوششی است در جهت اثبات این حقیقت مهم که اگرچه سیستم پارلمانی در حکومت توسعه یافته کشوری مانند انگلستان کارآمد بوده ولی همین سیستم در بسیاری از کشورهای در حال توسعه جهان سومی در دستیابی به موفقیتهای مشابه ناکام بوده است.
اهمیت فرهنگ سیاسی در این نکته است که با مطالعات مربوط به توسعه سیاسی ارتباط تنگاتنگی دارد. نظام سیاسی معینی از دیگر نظامهای سیاسی نه تنها بر پایه ساختارها بلکه بواسطه فرهنگهای سیاسی موجود در آن تفاوت می یابد.
«آلموند» و «جمز کلمن» توسعه سیاسی را فرآیندی می دانند که به موجب آن نظامهای سنتی غیرغربی ویژگیها جوامع توسعه یافته تر را پیدا می کنند این ویژگی از نظر آنها عبارتند از: میل شدید به شهرگرایی و بسط سواد، سرانه بالا، تحرک مبسوط جغرافیایی اجتماعی، میزان نسبتاً بالای صنعتی شدن اقتصاد شبکه وسیع رسانه ها ارتباط جمعی و به طور کلی مشارکت گسترده اعضای جامعه در فعالیتهای سیاسی و غیر سیاسی.

 

4-1-جایگاه فرهنگ در نظام بین الملل:
قبل از دموکراسی صحبت شد. متفکرین و اندیشمندان عرصة روابط بین الملل در غرب، در مورد نقش و اهمیت فرهنگ بسیار قلم فرسایی کرده اند.
تأثیر فرهنگ به نظام بین الملل به خوبی مشهود است. جایگاه استراتژیک فرهنگ در نظام بین الملل به حدی است که آن را تأثیرگذار بر عملکرد کشورها و دولتها می دانند چرا که وجود فرهنگهای مختلف به معنای وجود اختلاف و ناهمگونی است.
جوامع مختلف خود را از یکدیگر متمایز می دانند و با این طرز تلقی به دیگر کشورها، فرهنگها و تمدنها با دید «بیگانه» و «غیرخودی» می نگرند که این نوع نگرش قدمتی به عمر تاریخ پیدایش تمدنها دارد.
به طور کلی هنگامیکه فرهنگ سیاسی از بخشی به تبعی و نهایتاً مدنی تبدیل شود احتمال پیدایش دموکراسی صددرصد می گردد.
حال سعی ما در این است که ببینیم بینش خاص انسانها که از آن به عنوان فرهنگ سیاسی یاد نموده ایم در باره جهان و همچنین در باره پیدایش و پابرجائی دموکراسی که شیوه و رویه ای است از زندگی جمعی و سیاسی چه نقشی را دارد.
به سخن دیگر دموکراسی با هر بینش و منشی سازگار نیست و از آنجا که بینش آدمیان در مجموعه فرهنگ سیاسی می گنجد سربسته می توان از تأثیر فرهنگ سیاسی در ایجاد دموکراسی و سببیت اولی برای دومی سخن گفت ولی اولاً نادیده گرفتن سببها و عاملهای دیگر در این پدیده ساده انگاری است ثانیاً چون دموکراسی پایدار شد منشاء عادتها و آدابها، بینشها و منشهای ویژه ای در انسانهای تن داده به این نظم می شود و به این معنی می توان گفت که دموکراسی مؤثر در فرهنگ سیاسی می توانند باشد یا خیر؟ اما عمده ترین مفهوم در این تحقیق مفهوم فرهنگ سیاسی می باشد که به لحاظ اهمیت آن بخشی از قسمت اول به تحولات مفهوم فرهنگ سیاسی و تعاریف نظریه پردازان فرهنگ سیاسی وجود دارد اختصاص یافته.

 

5-1-دموکراسی چیست؟
پرداختن به این پرسش که «دموکراسی چیست» پرهیزناپذیر است اما پاسخ به آن آسان نیست نه تنها فی نفسه در سطح فلسفی یا قرابتهای فرهنگی بلکه بویژه از لحاظ مسخهای واقعیت تاریخی از سوی حکومتهای که برچسب دموکراتیک را بر خود زده اند تقلبها چهره برچسب را به زشتی کشانده اند.
در دنیای کهن قدیمی دموکراسی تنها متعلق به یونان نیست بلکه در هند و چین نیز دموکراسی سیاسی بوده است. با توجه به نظریه برخی از دانشمندان حتی پیدایی دموکراسی در هند و چین کهن تر از آن بوده است. در جمهوریهای کوچک ایتالیا و کانتون های سوئیس از نمونه های استثنایی مربوط به پیروزی دموکراسی در قرون وسطا است. برای مثال دموکراسی انگلیس را که نطفة آن پیش از قرن هیجدهم بسته می شود نباید از یاد ببریم ولی دموکراسی انگلیس چون بر پایة متون رسمی و قوانین مدون استوار نبود نتوانست چندان مورد سرمشق قرار گیرد. با انقلاب مهاجرین آمریکایی علیه استعمار انگلیس و به استقلال رسیدن شورشیان در سال 1776 دموکراسی دورة معاصر که در واقع دموکراسی به مفهوم بورژوازی آن است آغاز می شود.
پیش از میلاد تغییری در معنای دموس پدید آمد این واژه بر اجتماع همه مردم آتن اطلاق شد که برای اجرای کارهای حکومتی گرد هم می آمدند و کنکاش و جستجو می کردند.
در این معنی دموس هر سوی روستائیان و شهریان را در بر می گرفت در 509 پ.م در نتیجه اصلاحات کلیستن قانون گذار آتنی اداره جامعه آتن به دست روستائیان افتاد و از آن پس حکومت آتن را دموکراسیا (Demokratiea) نامیدند یعنی حکومت روستائیان این معنی نیز اندک اندک گسترش یافت تا آنکه دموکراسی اسم عام شد برای حکومتهایی به دست همه مردم گردانده شود.
اما تعریف دموکراسی هرچه باشد بدون شک همیشه و در همه حال اشکال وسیع و گسترده مشارکت را در بر دارد در واقع ویژه اصلی دموکراسی مشارکت مردم در تصمیم گیری اموری است که سرنوشت آنان به آن وابسته است گرچه امکان دارد در مرحله نخست این طور به نظر رسد که وجود نظام اداری کارآمد در افزایش قدرت سیستم برای پاسخگویی بیشتر به خواسته های مردم موثر است اما وجود چنین نظام بوروکراتیکی ممکن است با ارزشهای مردم سالاری در تضاد آید بدین معنی با گسترش نظام دیوان سالاری با ایجاد نهادهای انتخاباتی مغایرت دارد.
آن چیزی که مشخص است فهم این مطلب است که دموکراسی بیش از آنکه مجموعه ای از نهادها باشد یک فرهنگ است و این واقعیت که دموکراسی دست کم میوه رسیدگی و پختگی فرهنگی آهسته ای می باشد که یک قرن و یا بیشتر طول کشیده تا در اروپای غربی و امریکای شمالی پایه های خویش را استوار سازد چرا که بدون این روند این نهادها بی ریشه می بودند.

 

1-5-1-اصول اساسی دموکراسی
اولین اصل: همه ادعا می کنند دمکرات هستند.
اصل دوم: لیبرالیسم و دموکراسی مترادف نیستند.
اصل سوم: مردم از حقوق سیاسی برخوردارند.
اصل چهارم: صلاحیت عام و صلاحیت خاص مفاهیم متمایز است.
اصل پنجم: در دموکراسی شهروندان حقوق سیاسی برابر دارند.
اصل ششم: در حکومت دموکراسی اصل مشارکت است.
اصل هفتم: توسل به اصل اکثریت.
اصل هشتم: دموکراسی لیبرال روزگار ما در واقع حکومت آدمهای متعددی است که برگزیده مردم هستند.
اصل نهم: رای دادن عموم مردم خاصه و زبده کلیه امکانات دموکراسی نیست
اصل دهم: دموکراسی عبارتست از قدرت مردم است.

 

2-5-1-دموکراسی کهن
تا جایی که تاریخ نشان داده وجود مجامع مشورتی در تمدن سومر که سرزمینی بوده واقع در ناحیه میان (دران) در هزاره چهارم پیش از میلاد مسیح مسلم است.
در حدود شش هزار سال پیش در سومر شهرهای مستقل پدید آمد. در این شهرها، مجمع شهر یا مجمع همشهریان تشکیل یافت به گفته جاکوبسون در دموکراسی بدوی در نظام دولتشهر قدرت نهایی سیاسی در دست مجمع عمومی شهر قرار داشته و مشارکت در امور حکومت متعلق به بخش وسیع جامعه بوده است.
مقام (مجمع شهر) بر پایة مشورت استوار بوده و آن دلالت داشته است بر محدود کردن قدرت سیاسی (اندیشه ای که در قرون جدید مونتسکیو مطرح می کند)
مناظره عناصر فرهنگ سومری بوده است حدس زده اند که نخستین حکمرانان انتخابی بوده اند. گفتنی است که مجمع شهر از مرجعیت و صلاحیت قضایی هم برخوردار بوده ]یعنی دادرسان را مردم انتخاب می کرده اند[
در نتیجه قدرت سیاسی متمرکز نبوده بلکه تقسیم شده بوده است.
دموکراسی نخستین سومر در هزاره سوم پیش از میلاد به تمرکز قدرت می گراید که بعدها در کرت و شهرهای فنیقی مجمع شهر بر اساس گرتة سومری برپا گردید و از همین راه به آسیای صغیر رسید.
در کرت قومی آسیایی ]و نه آریایی[ نخستین جامعه باز را در امتداد فرهنگ سومر بنیان نهادند.
این تمدن غیر غربی پایه تمدن غرب را در مدیترانه ریخت که مورخان نیم سده اخیر آن را گهواره آزادی مغرب زمین می خوانند.
گوردون چابلد از (روشنی افکندن مدنیت مشرق زمین بر توحش اروپایی) سخن می گوید
تاریخ علم و فلسفه اروپایی از ایونی سرچشمه می گیرد. در ایونی قدرت سیاسی در طیف وسیعی از (دموکراسی) تا استبداد از فراز و نشیب دارد اما هیچ گاه خود را «ظل الله» یا چیزی شبیه به آن نمی داند.
در حدود سال 813 پیش از میلاد کارتاژ یا قرطاجنه (به معنای شهر جدید) در محل تونس کنونی بنا گردید که قدرت سیاسی در این شهر در دست چند بنیاد بود:
1-هیئت مدیره یکصد و چهار نفری که اعضای آن انتخابی هستند.
2-شورای مفسرین که از اشراف بودند.
3-کلانتران شایسته ترین افراد بودند.
4-کارگزاران شامل عاملان دولت و سران سپاه
5-مجمع عمومی
6-دادرسان
و سرانجام مورخ هندی معاصر موکرجی سخن از نخستین دموکراسی و نظام جمهوری در بعضی از شهرهای پنجاب و دره سند در قرن پنجم پیش از میلادی گردید. بعد از بررسی تاریخی که متکی به آراء محققان در سه ربع اخیر می رسیم به دموکراسی یونان که باید سخن پارکنسیون را باور داشت که این اصل دموکراسی را در یونان می جویند باطل است بنا به گفته او خدمات یونانیان به تمدن شهری غالباً ابداع ابتکار خودشان نبوده بلکه هر چیز از دیگران می آموختند بنا به سلیقه و نیاز خویش در آن تصرف کردند و به سوی ترقی بردند.
نتیجه اینکه بعد از آتن و روم باستان تا مدتها در هیچ کشوری نشانی از دموکراسی نمی بینیم تا اینکه در قرن دوازدهم میلادی در (شهرهای آزاد اروپا) نوعی دموکراسی برقرار می شود.
مجامعی که در این شهرها تشکیل می شد نخست جنبة صنفی دارد ولی رفته رفته رنگ سیاسی به خود می گیرد کشمکش پاپ و امپراطوران به رونق گرفتن «جمهوری» این شهرها کمک می کند. در کشور انگلستان بذر دموکراسی از قرن یازدهم افشانده می شود با سربرداشتن طبقات دیگر در قرون جدید جبهة تازه ای گشوده می شود که شاه در یک طرف و سایر طبقات دیگر این مبارزات ادامه می یابد تا آنجا که گونه های مختلف تا به امروز نیز ادامه دارد. آنچه در تاریخ دموکراسی معمولاً فراموش می شود این نکته که تحصیل آزادی امری تدریجی است و نخستین قدم در این راه شکستن قدرت فردی شاه و خاتمه دادن به حکومت مطلقه است.
3-5-1-دموکراسی جدید
نخستین نغمه آزادی در قرون جدید جان لاک – فیلسوف انگلیسی (1704-1632) آغاز کرد که به موجب نظریه او حکومت به 3 قوه تقسیم می شود.
1-نیروی عاقد
2-نیروی قانونگذار
3-نیروی اجرایی
پس از لاک می رسیم به روسو که او در عین حال که دارای افکار رومانتیک است، اما او را پدر دموکراسی جدید دانسته اند، ولی اندیشة او از این دیدگاه شمشیری است دودم، که هم در مسیر دیکتاتوری به کار می افتد و هم با اصلاحاتی که دیگران در آن کردند مبنای دموکراسی جدید است در میان این افکار مونتسکیو بزرگترین سهم را دارد. از هم اکنون نتیجه بگیریم که واضع یک نظریه آورنده کمال آن نظریه نیست.
نخستین سنگهای بنا را او می نهد و دیگران سنگهای دیگر می گذارند چه بسا سنگهای اول را جابجا می کنند در دموکراسی چنین شد اما در سوسیالیسم شناخته شد. ممکن است این قضیه پیش آمد بنیانگذار سوسیالیسم، مارکس نخستین سنگها را نهاد برخی تخیلی و بعضی تا حدی عملی و در مسیر دموکراسی.
چنان که گفته شد در افکار روسو می توان نوشته هایی دید و مسیر دموکراسی تکاملی و نوشته هایی در مسیر دیکتاتوری.
گفته هایی از روسو در مسیر آزادی و دموکراسی را نقل می کنیم.
تمام افراد بشر آزاد و برابر آفریده شده اند و هیچ یک از آنها بر دیگران برتری ندارد و حق ندارد بر همنوعان خود مسلط شود.
-کسی که آزادی خود صرف نظر کند از مقام آدمیت از حقوق انسانی و حتی از وظایف بشری صرف نظر کرده است.
-هر حکومت مشروعی، جمهوری است
-هیچ کس به میل خود در برابر زور تسلیم نمی شود. تحمل زور ناشی از اجبار و اضطرار یا از سوی احتیاط و محافظه کاری است
-در کشورهای آزاد کلیه مساعی دولت صرف تامین منافع عمومی می شود در صورتی که در کشورهای استبدادی نیروی ملت و قدرت حکومت با هم نسبت عکس دارند.
-حکومت هنگامیکه به گونه ای استبدادی متمرکز گردد فاسد می شود
-عقاید و طرز فکر یک ملت زاییدة سازمانهای سیاسی است.
دیگر از خصوصیات روسو اعتقاد به دموکراسی مستقیم است که نتیجة منطقی اندیشه یوتوپیایی وی به غیرقابل تقسیم بودن «ارادة عام» است.
بعد از روسو مونتسکیو که قبل روسو در سال (1755-1689) 23 سال پیش از آن بدنیا آمده بود کتابش را در تصحیح عقاید روسو نوشته شد. گواینکه هر دو دانشمند فرانسوی به اصل دموکراسی معتقد بودند.
سخنان مونتسکیو را از روی خلاصه ای که اندیشمند معاصر تودوروف از کتاب پیچیده او تنظیم کرد. او می گوید این تجربه ای جاودانی است که هرکس قدرتی دارد وسوسه می شود که از آن سوء استفاده کند.

 

1-3-5-1-ارکان دموکراسی از دیدگاه بزرگترین حقوقدانان معاصر
-رکن اول حاکمیت مردم – این رکن متضمن این اصل است که قوای مملکت ناشی از مردم است. ضمناً مردم باید در حکومت مشارکت داشته باشند.
-رکن دوم چگونگی انتخاب زمامداران است آزادانه بودن در انتخاب شرط صادقانه بودن آن است.
-رکن سوم تفکیک قوا و تعدد نمایندگان مردم است
-رکن چهارم متکی بر این اصل که مردم توانایی محدود کردن قدرت حکومت را در چارچوب قانون اساسی داشته باشند
-رکن پنجم - آزادی مطبوعات

 

نتیجه اینکه:
1-آنچه به دموکراسی غربی معروف است دموکراسی کاملی نیست به چند دلیل:
الف: یکی از لوازم دموکراسی چنان که روسو گفته تعدیل ثروت و فقدان تجمل یعنی (عدالت اجتماعی) است که در غالب این کشورها بویژه آمریکا عکس آن مستقر است و مصرف گرایی جانشین اعتدال شده است.
ب: برابری یکی از سه شعار معروف انقلاب فرانسه متاسفانه بکلی فراموش شده است.
2-آنچه بلشویسم تحت عنوان دموکراسی دیگر و صدرمائو با عنوان دموکراسی نو مطرح گردیده حرف مفت است.
3-دهکده جهانی پیشکش جهان یک کل بهم پیوسته است و تقسیم آن جهان اول و دوم و سوم و شمال و جنوب فاجعه آمیز است دموکراسی (همچون سوسیالیسم) نظریه ای است جهانی که مستلزم عملی ساختن آن در سطوح جهان است. دموکراسی در غرب («شمال» بدون توجه به توسعة آن در جنوب ناقص است و لزوماً ناپایدار....)
در پایان سخن اضافه کنم که برخی از مردم این توهم نیز بوجود آمد که آزادی زائیدة سرمایه داری است تنها دلیل مدعیان آن است که در کشورهای سرمایه داری دموکراسی هست و در جاهای دیگر نیست این استدلال درست نیست به چند دلیل:
آزادی زائیدة سرمایه داری نیست زیرا اولاً پیش از سرمایه داری آزادی وجود داشته و مسئله یا بوده است شناخته شده و دارای اهمیت، ثانیا:ً رشد اندیشه سراسر وابسته به رشد وسایل تامین رفاه مادی نیست و امری است مستقل ثالثاً: دموکراسی در کشورهای غیرسرمایه داری (به معنای غیرمتجاوز) در هند و تعدادی از کشورهای جنوب نیز وجود دارد.

 

2-3-5-1-مفهوم دموکراسی از دیدگاه اندیشمندان
افلاطون و ارسطو در تعریف خویش دموکراسی را پیروزی و حاکمیت نافرهیختة خشن و حسود نسبت به نخبگان می دانند که بیشتر شایستة کسب قدرت اند.
افلاطون با خشونت و بی پرده می نویسد «ببینیم حکومت ستمگران و جلادان (tegrannie) چه خواصی دارد زیرا تقریباً روشن است که منشأ آن دموکراسی است.

 

3-3-5-1-آینده نگری فوکویاما در بارة اسلام پس از جنگ سرد
یکی دیگر از دانشمندان فوکویاما بود که با پایان یافتن جنگ سرد «فرانسیس فوکویاما» تحقق «نظریة لیبرال» - دموکراسی لیبرال و سرمایه داری بازار – را هدف غایی و نهایی و مشترک بشریت می دانست به زعم وی «هیچ ایدئولوژیی وجود ندارد که داعیه جهانی بودن داشته باشد و بتواند دموکراسی لیبرال را به مبارزه بطلبد و هیچ اصل مشروعیت بخش جهانی، جز اصل حاکمیت مردم بر مردم مشروعیت ندارد» او عقیده داشت که تنها در قالب اسلام مخالفتهایی منطقه ای با نظریه «لیبرال» صورت خواهد گرفت و اسلام یک ایدئولوژی نظام‌مند و شفاف است و ... به طور بالقوه مبارزه و کشش اسلام جهانی است چرا که از نظر این دین تمامی انسانها برابرند... و در واقع اسلام در بخش اعظم دنیای خود دموکراسی را مغلوب کرده، تهدیدی جدی علیه نظامهای لیبرال حتی در کشورهایی که اسلام در رأس حاکمیت سیاسی آن نیست بحساب می آید با وجود این اسلام در روند احیاطلبی اخیر قدرت خود را به رخ جهانیان کشید باید پذیرفت این دین تقریباً صرف نظر از ملتهایی که از دیرباز مسلمان بوده اند در دیگر نقاط دنیا چندان پرطرفدار نیست و به نظر می رسد که دوران فتوحات فرهنگی اسلام به سر آمده باشد و ممکن است در پیروان از دین برگشته خود حیاتی دوباره ایجاد کند، اما به ظاهر جاذبه ای برای جوانان برلین و توکیو و مسکو ندارد. اگرچه قریب یک میلیارد و نیم مسلمان یک پنجم کل جمعیت جهان وجود دارد اما این تعداد مسلمان قادر به ایجاد چالشی فکری، نظری برای دموکراسی لیبرال در جاهایی که این نظریه فراگیر است، نمی باشد در حقیقت چنین دریافت می شود دنیای اسلام در برابر نظریه های لیبرال آسیب‌پذیر باشد.

 

4-3-5-1-برخورد تمدنها « نظریه هانتینگتن‌»
معضلاتی که به دنبال پایان یافت جنگ سرد پدیدار شد به طور فزاینده ای اهمیت اختلافات میان فرهنگها به عنوان بنیانهای نظام بین الملل آتی افزوده می شود.
از جمله پیشگامان این بحث ساموئل هانتینگن بود در مقاله یا بنام برخورد تمدنها چنین استدلال می کند: «به تدریج تمدنها بازیگران اصلی نظام بین الملل خواهند شد» این تمدنها عبارتند از تمدنهای غربی، کنفسیوس، اسلامی، ژاپنی، هندو، اسلاو، ارتدوکس، امریکای لاتین و احتمالاً افریقایی او «برخورد تمدنها» را تحولی تاریخی می دانست. او در دنیای رها شده از کمند جنگ سرد، اختلافات ایدئولوژیکی و اقتصادی رو به افول خواهد گذاشت و اختلافات فرهنگی رو به صعود. او معتقد بود که اختلاف میان تمدنی بسیار ریشه دارتر و رقابتهای درون تمدنی است. اختلافات میان تمدنی، شامل اختلافات در دین و ایمان مذهبی، جایگاه زن و مرد حقوق و وظایف متقابل فرد و دولت و حقوق انسانها، قدرت حاکم وظیفه و عدالت است. به تصور او روند جهانگرایی، احتمال برخورد و درگیری میان تمدنها را افزایش میدهد.
در آخر اینکه اگرچه غرب در نهایت توانمندی خویش به سر می برد اما در بسیاری از نقاط دنیا چنین به نظر میرسد که آراء و نظرات آن در حال انقراض است برای مثال، ایدئولوژی های سوسیالیستی و آرای وحدت ملی جای خود را به آرای نواندیشی چون «وحدت مجدد دنیای اسلام» وحدت هندویی و وحدت روسی میدهد.

 

 

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله 50   صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید

 


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله فرهنگ و دموکراسی

دانلود مقاله نقش تربیت در نهادینه کردن دموکراسی

اختصاصی از اینو دیدی دانلود مقاله نقش تربیت در نهادینه کردن دموکراسی دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 

 

مراکز آموزشی و دوره یادگیری -
بی شک آموزش و تربیت (در تمام اشکال آن) اساسی ترین رکن برای پیاده کردن "یک مفهوم با کارکرد اجتماعی" در جامعه می باشد. رفتار دمکراتیک مانند هر رفتار اجتماعی دیگر آموختنی است. مسلما در جامعه یی که مراکز مهم آموزشی آن رفتارهای غیر دموکراتیک را آموزش می دهند، نباید انتظار نهادینه شدن دموکراسی را داشت. قبل از آن که آموزش آغاز گردد مفهوم مورد نظر توسط آموزش دهنده باید درک و پذیرفته شود. مهمترین مرکز آموزش روابط اجتماعی در جامعه ما خانواده است. به این معنا که انسان به عنوان واحد موثر اجتماعی اساسی ترین مفاهیم اجتماعی -که در بازسازی روابط در سطح کلان نقش حیاتی دارند- را از خانواده و در خانواده یاد می گیرد. دیگر مراکز یادگیری عبارتند از مسجد و مکتب. برخلاف تصور رایج به نظر بنده دانشگاه نقش اساسی در آموزش مفاهیم پایه اجتماعی بازی نمی کند، چراکه مفاهیم بنیادی در سنین کودکی در ناخودآگاه فرد شکل یافته است و در دانشگاه این مفاهیم فقط شکل تیوریک پیدا می کنند یا آن که یک مفهوم بدوی با یک تیوری مدرن زرق و برگ می یابد. اما یادگیری و بیان این تیوریهای مدرن در دانشگاه عملا بر رفتار نهادینه شده فرد که در دوران کودکی وجود فرد را به تسخیر درآورده، تاثیری نمی گزارد. چه بسا در جامعه ما این تجربه به خوبی قابل مشاهده است طوریکه افرادی با ظاهر مدرن و دانشگاه رفته، عملکردی نا هنجار و بدوی دارند. درک این مسایل شروع رسالت روشنفکران برای یافتن راه حل است.
برای رفع مشکل یک سیستم قدم اول شناخت سیستم است. هر چه این شناخت کاملتر و عالمانه تر باشد امکان یافتن راه حل کلیدی بیشتر است. هدف ما در این مقاله یافتن همین راه حل کلیدی برای تحول سیستم اجتماعی افغانستان از حالت متوقف به حالت پویا است. جامعه از جزء موثری به نام فرد تشکیل یافته است. به رسمیت شناختن این جزء موثر در رقم زدن هویت سیستم، امری بدیهی است طوریکه سایر عوامل از جمله عوامل خارجی در مقایسه با آن بسیار کمرنگ می نماید.
این عامل موثر یعنی فرد را از نظر کارکرد مورد تحلیل قرار می دهیم. از زمان تولد تا هنگامی که یک فرد به یک عامل موثر تبدیل می شود معمولا به 25 سال وقت نیاز است. این همان دورانی است که فرد آموزش می بیند تا به یک عامل موثر تبدیل گردد. در حکومت هایی که بر تاریخ معاصر ما گذشته است کمترین بها به این افراد داده شده است. به عبارت دیگر به دلایل مختلف کمترین سرمایه گذاری دولت ها روی آموزش صورت گرفته است. دلیل آن روشن است: چون که حکومتها به دلیل بی ثباتی درگیر امور گذرای روزمره بوده اند و قشر خردسال تا جوان، در حال جامعه مسلما عامل موثری به حساب نمی آید، لذا سرمایه گذاری کلانی روی این قشر صورت نگرفته است.
در این میان سنین کودکی زمانی است که انسان درک اساسی از محیط اطراف خود می یابد و مفاهیم پایه یی که تاثیر مستقیم بر روابط اجتماعی دارند را می آموزد، یا آن که باید بیاموزد ولی آموزشی داده نمی شود. بطور مثال این مفاهیم عبارتند از: اختیار، عدالت، نظم، تدبیر و رعایت حقوق دیگران. در نگاه اول این مفاهیم بسیار پیچیده می نماید طوریکه یاد گرفتن آنها آنهم در سنین کودکی شاید غیر ممکن به نظر برسد. باید اعتراف کنم اگر من هم به طور مستقیم چگونگی آموزش این مفاهیم پایه در روابط اجتماعی را در کودکستانهای غربی ها مشاهده نمی کردم، پذیرفتن این سخن برایم سنگین بود. در غرب خانواده و خصوصا کودکستان کودک را در شناخت صحیح جهان اطراف کمک می کند و درک قوانین پایه اجتماعی - به طور مثال احترام به حقوق دیگران- که باعث شکل پذیری یک جامعه پایدار می گردد را از راه های بسیار ساده -از جمله بازیها و واکنش حساب شده به رفتار کودک- امکان پذیر می کند.
من با این حساب ایمان دارم که مهمترین زمان در تشکیل شخصیت اجتماعی فرد سنین کودکی است و در جامعه ما بزرگترین نقش را خانواده بازی می کند. پس از آن که شخصیت اجتماعی فرد شکل گرفت سرمایه گذاری برای نهادینه کردن این مفاهیم پایه از جمله دموکراسی کاری است عبث و بیهوده. نتیجه این آموزش بیهوده آن خواهد بود که بطور مثال فرد به ظاهر مترقی به جای ریش بلند از نیکتایی بهره می گیرد. خلاصه این که تربیت و آموزش آغاز نهادینه سازی عناصر وفاق اجتماعی از جمله دموکراسی است و رسالت روشنفکران در جامعه متوقف پروراندن امر آموزش برای پایه گزاری یک تمدن است.
چگونه کاربرد وسیع یک بازی در کودکستان در ساخت یک تمدن تاثیر مستقیم دارد؟
برای روشن شدن اهمیت موضوع مورد بحث به یک مثال ملموس پناه می بریم. در کودکستانهای غربی ها یک بازی بطور بسیار وسیعی استفاده می گردد. در این بازی کودک از قطعات و اجزا پلاستیکی و گاهی چوبی یک ساختمان، ماشین، هواپیما یا هر چیز مختلف دیگری را می سازد. بر پا کردن یا ساختن وسایل و ساختمانهای متفاوت از اجزا مشابه به کودک قدرت ذهنی معجزه آسایی می دهد، طوریکه این کودکان در سطح وسیع قدرت ایجاد یک تمدن سازنده را در آینده میابند. این بازی برای کودکان یک ساله به بالا با تنوع و اشکال بسیاری طراحی می گردد. در فارسی گاهی به این بازی خانه سازی اطلاق می گردد که شاید اسم صحیحی نباشد، چراکه کودک قدرت ساخت وسایل مختلف را از این اجزا دارد. مشکلی که اکنون در زمینه تربیت و آموزش کودکان در غرب مطرح است بازیهای کامپیوتری است. چراکه متخصصین تربیت کودک و روانشناسان کودک به هیچ وجه حاضر نیستند بازیهای کامپیوتری جای این وسیله آموزشی معجزه آسا و به ظاهر ساده را بگیرد. این بازی متنوع و ارزان به بهترین وجه قدرت خلاقیت فرد را بالا برده و مفهوم ساختن اشیاء مختلف از اجزاء مشابه را به کودک می آموزد. وقتی این بازی به صورت گروهی اجرا گردد، مفاهیمی اساسی مانند همکاری، تقسیم کار، نظم و نظایر آن به کودک از این طریق آموزش داده می شود. این مثالی است از تاثیر آموزش حساب شده بر ایجاد یک جامعه سازنده. نگاه موشکافانه به سیستم عملکرد شرکتهای عظیم سازنده محصولات پیشرفته به ما نشان می دهد که اساس کار به ظاهر پیچیده این شرکتها در قواعد بسیار ساده ولی مهمی نهفته است که کودکان غربی آن را در کودکستان از طریق این بازی آموخته اند!
طرح یک تیوری برای بررسی رشد روانی انسان
برای آن که نقش تربیت را در نهادینه کردن رفتارهای متعادل اجتماعی مورد ارزیابی قرار دهیم، ابتدا باید با مفهوم رشد روانی انسان آشنا شویم. برای مطالعه رشد روانی انسان نیاز به یک تیوری نسبتا فراگیر داریم. مکتبهای رواشناسی فراوانی رشد روانی انسان را مورد مطالعه قرار داده اند. از میان این مکاتب سه مکتب، مصداقهای تجربیشان بیشتر از سایر مکاتب، در جامعه انسانی به ثبوت رسیده است. طوریکه روانشناسان کودک و مطالعه گران علوم اجتماعی از این مکاتب برای آفرینش سیستم های نوین آموزشی تربیتی بهره بسیار جسته اند. ابتدا به اختصار به بررسی نظریات این سه مکتب می پردازینم و سپس سعی میکنیم تا از آنها یک تیوری کاربردی برای کنکاش در موضوع مورد بحثمان بیابیم.
- مکتب روانکاوی: نظر مکتب روان کاوی در مورد رشد انسان اکنون پس از گذراندن آزمونهای زیادی در طول تاریخ روانشناسی، مورد پذیرش اکثر صاحبنظران تربیت کودک قرار گرفته است. فروید پدر این مکتب به حساب می آید. فروید و سایر هم مکتبهای او تلاش کرده اند تا رشد انسان را براساس رویدادهایی که در دوران کودکی برای او اتفاق افتاده است تحلیل کنند. طبق این مکتب، انسان به طور تصادفی و ارادی عمل نمی کند بلکه بر اساس انگیزشهای درونی، آرزوهای سرکوب شده یا ناآگاه عمل می کند. بنابراین هر رفتاری که از انسان سر میزند جبری است. فروید برای دسترسی به ناخودآگاه انسان ابتدا روش هیپنوتیزم را پیش میگیرد، بعد به تداعی آزاد و تعبیر خواب روی می آورد.
- مکتب انسان گرایی: مکتب انسان گرایی برخلاف مکتب روانکاوی قبول ندارد که رفتار انسان به طور جبری، بدون اراده او و از طریق نیروهای ناهشیار یعنی امیال و آرزوهای سرکوب شده دوران کودکی هدایت می شود. بر اساس این مکتب انسان می تواند بر سرنوشت خود اثر بگزارد یا حتی آن را کنترل کند. چون انسان آزاد است، پس می تواند زندگی، خوشبختی و بدبختی خود را به طور آزاد و با اراده خود تعیین کند. طبق دیدگاه انسان گرایی، عمده ترین عاملی که فرد را به حرکت وا می دارد نگرشی است که او به خود و دنیای اطراف خود دارد.
-مکتب رفتارگرایی: مکتب رفتارگرایی معتقد است که فرد در برابر محیط خود واکنش نشان می دهد نه این که به گفته روانکاوان، از درون برانگیخته میشود یا به گفته انسان گرایان، براساس اراده و اختیار خود عمل می کند. روانشناسانی چون پاولف و واتسون، رفتار را پاسخ به یک محرک در نظر می گیرند.
در اینجا قصد بر تحلیل و تعیین صحت و سقم این مکاتب نیست، بلکه می خواهیم به کمک یک میزان علمی (تیوری) برای بررسی رشد روانی انسان، نقش تربیت و آموزش را بر نهادینه شدن رفتارهای متعادل اجتماعی (از جمله رفتار دموکراتیک) بررسی کنیم. از طرفی دیگر نویسنده بر این باور است که هریک از این سه مکتب روانشناسی با وجود تضادهای ظاهری که دارند، دارای مصداقهای تجربی خود در اجتماع انسانی می باشند، لذا تلفیقی از این نظریات شاید تیوری مورد نیازمان را ارائه دهد. این نظریه را به این صورت ارائه می دهیم:
انسان تا حدود زیادی براساس انگیزشهای درونی و ناخودآگاه خود عمل می کند. زمانیکه این انگیزشها بطور قوی شکل نگرفته است، رفتار انسان بیشتر به صورت واکنش در برابر محیط بروز می کند. البته آگاهی به انسان توانایی را می دهد تا بر سرنوشت خود تاثیر بگذارد، با آن که انگیزشهای درونی و واکنشهای محیط جهت گیری مخالفی داشته باشند.
تحلیل عوامل موثر در تعیین رفتارهای اجتماعی انسان
برای شکل گیری یک جامعه دموکراتیک افراد آن جامعه در تعاملات اجتماعی باید از خود رفتار دموکراتیک بروز دهند. برای آن که بدانیم چگونه یک رفتار از فرد بروز می کند، عوامل موثر در تعیین رفتارهای اجتماعی انسان را تحلیل می کنیم. برای بررسی این موضوع نیاز به یک میزان علمی داریم، که در بخش قبل با پیدایش یک تیوری به این میزان علمی دست یافتیم:
?انسان تا حدود زیادی براساس انگیزشهای درونی و ناخودآگاه خود عمل می کند. زمانیکه این انگیزشها بطور قوی شکل نگرفته است، رفتار انسان بیشتر به صورت واکنش در برابر محیط بروز می کند. البته آگاهی به انسان توانایی را می دهد تا بر سرنوشت خود تاثیر بگذارد، با آن که انگیزشهای درونی و واکنشهای محیط جهت گیری مخالفی داشته باشند.?
بر مبنای این تیوری عوامل موثر بر رفتارهای انسان عبارتند از:
1- انگیزشهای درونی و ناخودآگاه
2- واکنش در برابر محیط
3- آگاهی
در قسمت اول مقاله مراکز آموزشی مهم را اینگونه معرفی کردیم:
1- خانواده
2- مسجد
3- مکتب

 

حال به اختصار بررسی میکنیم که چگونه عوامل موثر بر رفتار انسان در هر یک از مراکز آموزشی نقش خود را ایفا می کنند. به عقیده بنده این موضوع با توجه به شرایط فعلی جای بحث بسیار دارد که ما آنرا به متخصصین این امر یعنی روانشناسان کودک و عالمان علوم اجتماعی واگذار می کنیم.
- خانواده: فرد دوران کودکی خود را در خانواده به سر می برد. در دوران کودکی انگیزشهای درونی و ناخودآگاه شکل می گیرند. همانطور که ذکر شد، انگیزشهای درونی از عوامل مهم تعیین کننده رفتارهای اجتماعی انسان هستند. رفتارهای والدین، واکنش به رفتارهای کودک، نحوه آموزش به کودک، محیط وجو حاکم بر خانواده و عوامل مهم دیگر در دوران کودکی انگیزشهای درونی و ناخودآگاه فرد را شکل می دهند، که در آینده نقش تعیین کننده یی در رفتارهای اجتماعی از جمله رفتار دمکراتیک بازی می کنند.
سطح دانش و آگاهی والدین مسلما در فراهم کردن عوامل مثبت و دوری گزینی از عوامل منفی بسیار موثر است. جو حاکم بر جامعه نیز بر انتخاب نوع آموزش توسط والدین اثر گذار است. به عنوان مثال در جامعه یی که حقوق فرد محترم شمرده نمی شود و احقاق حق یا تجاوز به حقوق دیگران با زور امکان پذیر است (جامعه محاط به زور، زر و تزویر)، والدین به طور طبیعی سعی خواهند کرد تا روشهای زورمداری و سایر رفتارهای ناهنجار اجتماعی و غیر دمکراتیک را به فرزندشان آموزش دهند. چراکه بدون این تواناییهای منفی فرزندشان در چنین جامعه یی توان رقابت برای زیستن را ندارد. اینگونه است که واکنش والدین در برابر محیط بر شکل گیری انگیزشهای درونی و ناخودآگاه کودک موثر است. آگاهی عاملی است که قدرت شکستن این حلقه معیوب را دارد. به این عامل در ادامه مقاله مفصلتر خواهیم پرداخت.
- مسجد: در مسجد فرد الهاماتی را با لباس تقدس در اعماق تفکرش دریافت می کند. مسجد مرکز آموزشی قدرتمندی است که حاکمان این مرکز آموزشی (خطیبان و ملاها)، مسیر جهت گیریهای اجتماعی را در آنجا رقم می زنند. اشغال این مرکز آموزشی/تربیتی توسط ملاهای جاهل و خطیبان بی خبر از جوهر دین، باعث می گردد تا رفتارهای نامتعادل اجتماعی (به عنوان مثال درگیریهای فرقه یی) توسط این مرکز در جامعه نهادینه شود. همانگونه که ما اکنون در تاریخ معاصرمان تجربه کرده ایم.
در دوران گزار، رسالت روشنفکران دینی آنست که بکوشند تا حد امکان عالمان دین و معلمان جوهر دین بر مسند این مرکز آموزشی قرار گیرند، تا به توده جامعه جوهر دین را بیاموزند. دینی که جوهرش عشق به پاکی، تلاش برای آموختن و گسترش صلح و دوستی است. به این ترتیب، قرائتهای ناثواب از ظواهر دین که منجر به رفتارهای ناهنجار اجتماعی می شود را می توان از ذهن جامعه به تدریج پاک نمود و قرائتهای ثواب از جوهر دین را که سازگار با رفتارهای متعادل اجتماعی است را جایگزین نمود.
- مکتب: با آن که خانواده در آموزش رفتارهای اجتماعی شاید مهمترین مرکز آموزشی باشد اما در دوران ما که سطح آگاهی والدین پایین بوده و خانواده توان آموزش رفتارهای متعادل اجتماعی را ندارد، مکتب و کودکستان دارای اهمیت کلیدی می باشند. اگر دولت متوجه این اهمیت کلیدی گردد، می تواند با تربیت و بسیج معلمان آگاه به روانشناسی و تربیت کودک، انقلابی را در سیستم آموزشی ایجاد نماید. آموزش رفتارهای متعادل اجتماعی در مکتب و کودکستان به خوبی توسط کادر آموزشی آگاه امکان پذیر است.
مکتب جایگاهی است که هر سه عامل موثر بر رفتار اجتماعی انسان یعنی انگیزشهای درونی، واکنش در برابر محیط و آگاهی در شکل پذیری شخصیت اجتماعی کودک نقش بازی می کنند. کادر آموزشی در کودکستان و مکتب باید آگاه به کارکرد هر یک از این عوامل باشند و شیوه های مدرن آموزشی که با توجه به این عوامل طراحی شده اند را برای تربیت انسانهایی با رفتار اجتماعی متعادل به کار گیرند. به این صورت نهادینه کردن یک رفتار اجتماعی متعادل به عنوان مثال رفتار دمکراتیک در جامعه امکان پذبر می گردد.
نشرآگاهی و شکستن حلقه معیوب

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله   10 صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله نقش تربیت در نهادینه کردن دموکراسی

تحقیق در مورد اسلام و دموکراسی

اختصاصی از اینو دیدی تحقیق در مورد اسلام و دموکراسی دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

تحقیق در مورد اسلام و دموکراسی


تحقیق در مورد اسلام و دموکراسی

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

 

فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

 

تعداد صفحه:31

 

 

 

 

 

مقاله "اسلام و لیبرال دموکراسی" برنارد لوئیس، اگر چه سالها پیش نوشته شده است، اما حاوی نکاتی قابل تأمل در رابطه با این مسأله مورد مناقشه است.  ممکن است بسیاری با نقطه نظرات وی موافقت چندانی نداشته باشند، اما باید اعتراف نمود که برنارد لوئیس بر نقاط حساسی در فرهنگ سیاسی مسلمانان انگشت نهاده است (همچون آزدی و عدالت، شهر و شهروندی و غیره).

اسلام و لیبرال- دموکراسی ، مروری تاریخی

برنارد لوئیس،

مجله دموکراسی، شماره 7. 2 (1996)

در یک گفتگوی مختصر درباره مسائلی مهم، به راحتی می شود بوسیله کاربرد و یا تفسیر غلط کلمات کسی گمراه شد.  بنابراین ابتدا باید بگویم که منظورم از "اسلام" و "دموکراسی لیبرال" چیست.

این روزها دموکراسی کلمه ای است که بسیار مورد استفاده و یا سوء استفاده قرار می گیرد.  این کلمه معانی بسیاری دارد و در مکانهای عجیبی ظهور کرده است- اسپانیای جنرال فرانکو، یونان کلونلها، پاکستان جنرالها، اروپای شرقی کمیسرها- معمولاً همراه با پیشوندی کیفی از قبیل "هدایت شده"، "بنیادی"، "سازمانی"، "مردمی" و ازآن قبیل که معنای کلمه را رقیق، گمراه و حتی وارونه می سازد.

تعریفی دیگر از دموکراسی توسط کسانی پشتیبانی می شود که مدعی اند اسلام خود  تنها دموکراسی واقعی است.  این ادعا کاملاً مطابق با واقع است اگر کسی معنای دموکراسی را مطابق فرض طرفداران این تعریف بپذیرید.  بدلیل آن که این تعریف مطابق با تعریفی که من از دموکراسی در این مبحث مبنا قرار داده ام نیست، آن را به جهت بی ارتباط بودن با هدف حاضر کنار می گذارم.

نوع دموکراسی که من از آن سخن می گویم هیچ یک از اینها نیست.  عجالتاً منظورم از دموکراسی لیبرال روش معمول انتخاب یا برکناری دولتها است که در انگلیس تکامل یافت و سپس میان ملتهای انگلیسی زبان و دیگران گسترش یافت.

در سال 1945، فاتحان جنگ جهانی دوم، دموکراسی پارلمانی را بر سه قدرت مهم محور تحمیل کردند.  این دموکراسی در تمام آنها- شاید در یکی از آنها کج دار و مریز- دوام یافت. هنوز در هیچ کدام از آنها این دموکراسی به بحران واقعاً عمده ای برنخورده است.  در میان متحدان، بریتانیا و فرانسه مدل دموکراسی مختص خویش را، با موفقیت متفاوت در زمان عقب نشینی از امپراطوری  پس از جنگ به مستعمره های پیشین خویش انتقال دادند.

شاید بهترین روش تجربی برای تشخیص وجود آن نوع دموکراسی ای که منظور من است تقریر هانتینگتون باشد که زمانی می توانید کشوری را دموکراتیک بنامید که در آن، دولت در دو دوره متوالی به صورت صلح آمیز از طریق انتخابات آزاد تغییر کرده باشد. با انحصار به دو انتخابات،


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق در مورد اسلام و دموکراسی

دانلود پایان نامه رشته حقوق با موضوع استقلال، دموکراسی و حقوق بشر

اختصاصی از اینو دیدی دانلود پایان نامه رشته حقوق با موضوع استقلال، دموکراسی و حقوق بشر دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

دانلود پایان نامه رشته حقوق با موضوع استقلال، دموکراسی و حقوق بشر


دانلود پایان نامه رشته حقوق با موضوع استقلال، دموکراسی و حقوق بشر

 

 

 

 

 

 

 

در این پست می توانید پایان نامه رشته حقوق با موضوع استقلال، دموکراسی و حقوق بشر را  با فرمت ورد word دانلود نمائید:

 

مقدمه

دموکـــــراسی و استقلال در مفهوم حاکمیت به هم پیوند می خورند. دموکـــــراسی عمدتاً در بُعد داخلی حاکمیت واستقلال در بُعد خارجی آن مورد بحث قرار می گیرند. حاکمیت تجلی اراده یک ملت در تعیین سـرنوشت خود بدون تبعیت از اراده و تصمیم کشورهای دیگر است. و استقلال بیانگر عزم و اراده ملی در جلوگیری از مداخله خارجیان در امور داخلی یک ملت است.

بین دموکراسی و استقلال قرابت های مفهومی و علمی غیر قابل تردیدی وجود دارد دموکراسی و استقلال در مفهوم حاکمیت به هم پیوند می خورند. دموکراسی عمدتاً در بعد داخلی حاکمیت واستقلال در بعد خارجی آن مورد بحث قرار می گیرند. حاکمیت تجلی اراده یک ملت در تعیین سرنوشت خود بدون تبعیت از اراده و تصمیم کشورهای دیگر است. و استقلال بیانگر عزم و اراده ملی در جلوگیری از مداخله خارجیان در امور داخلی یک ملت است.

از این رواستقلال با دموکراسی پیوند ناگسستنی پیدا می کند چرا که دموکراسی بنابه بیان اعلامیه وین 1993، مبتنی بر تجلی آزاد اراده مردم در تعیین نظام سیاسی، اقتصادی، اجتماعی فرهنگی و مشارکت کامل در تمام ابعاد زندگی شان می باشد.»

مشارکت کامل مردم در تعیین سرنوشت خود از ورود و حضور عناصر فراملی در برپایی نظام سیاسی ـ اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی و به طور کلی نحوه مدیریت جامعه جلوگیری کرده و استقلال کشور را تضمین می کند و تقویت استقلال یک کشور موجب گسترش و استحکام دموکراسی دریک کشور می گردد.

برداشت اعلامیه وین از دموکراسی بر اصیل ترین و قدیمی ترین تعریف آن متکی می باشد. چرا که دموکراسی از ریشه دموکراتیای (democratia) یونانی است که از جنبه لغوی به معنای حاکمیت یا قدرت ( kraton) مردم (demos) است. البته در دموکراسی یونان، توده مردم در اعمال حاکمیت و قدرت و مدیریت سیاسی جامعه مشارکت نداشتند و ترجیحاً طبقه اجتماعی خاص به عنوان نخبگان جامعه قدرت و حاکمیت را در اختیار داشتند. دموکراسی آتن حتی در عصر طلایی اش طبقه ای حاکم بر شهروندان عادی بوده یعنی طبقه ای از مردان به استثنای بردگان و بیگانگان مقیم. این طبقه غالباً منافع شان در تعارض با مهتران (اریستوکرات) الیگارشی (حاکمیت اقلیت) یا پلتوکراسی (حاکمیت ثروتمندان) بود از این رو دیوید هلد (davild Held)در آغاز کتابش با عنوان مدلهای دمکراسی Modeles of Democracy در تعریف از دموکراسی به تقابل آن با حکومت پادشاهان و اشراف تاکید می کند

در برداشتهای سنتی، دموکراسی، مترادف حق تعیین سرنوشت و انتخاب آزادانه توسط مردم نبود بلکه بیشتر حکومت برای مردم در تقابل با حکومت خود سرانه پادشاهان و اشراف بود.

به همین دلیل از افلاطون و ارسطو گرفته تا کانت و هگل دموکراسی را از این جهت که با حکومت خوب شایسته سالاران ناسازگار تلقی می شدمورد بی مهری قرار داده اند.

با توجه به تحول مفهوم حاکمیت و جایگاه اراده و مشارکت عمومی در مشروعیت بخشیدن به آن به نظر می رسد که رابطه استقلال و دمکراسی می بایستی در چهارچوب تحولات مفهوم حاکمیت و چگونگی تعامل و سازگاری حاکمیت با هنجارهای حقوق بشر مورد مطالعه قرار گیرد. چرا که مشارکت مردم در تعیین سرنوشت خود وبهره مندی آنان از حقوق مدنی وسیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی بخشی از رژیم گسترده حقوق بشر به مفهوم رایج آن می باشد. و از طرف دیگر استقلال تجلی اراده یک ملت در تعامل با اراده ملت های دیگر است که در عرصه همزیستی مسالمت آمیز حاکمیت ها امکان خودنمایی پیدا می کند. به عبارت دیگر حاکمیت در بعد خارجی خود ضمن رقابت و همکاری با حاکمیت های دیگر و ضمن حمایت از اصل برابری حاکمیت به دفاع از منافع و هویت ملی می پردازد.

موفقیت حاکمیت ها در این عرصه مستلزم بهره مندی و بسیج عزم و توان ملی می باشد و این امر به نوبه خود مستلزم احترام به حق مردم در تعیین نظام سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی و تضمین مشارکت آنان در تحقق حق تعیین سرنوشت می باشد. از این دیدگاه استقلال و دمکراسی مفاهیمی بهم پیوسته می باشند که هر یک پایه استحکام دیگری بوده و در مجموع پاسدار و حافظ حاکمیت ملی می باشد.

ورود مفهوم حاکمیت به ادبیات حقوقی، سیاسی به طور تنگاتنگی مرتبط است به ظهور دولت مدرن در اروپا. دولت، قدرت، حاکمیت مفاهیمی هستند که به شدت به همدیگر وابسته اند تا آنجا که دولت و حاکمیت، بعضاً به عنوان مترادف هم بکار گرفته شده اند. از این رو در تمامی سیستمهای سیاسی نهادینه شده برای اینکه حکومتها اراده خود را بر تابعانشان تحمیل کنند و یا آنها را متقاعد به تبعیت از خود کنند. بنام حاکمیت عمل و اقدام می کنند. از این منظر مشروعیت اقدامات دولتی متکی به اقتدار عالی و فائقه ای است که دریک واحد سیاسی (دولت) بنام حاکمیت معرفی می گردد. برای اعتبار بخشیدن به این اقتدار عالی و حفظ آن حکومتها به منشاء و مبنای اقتدار خود که مردمی یا الهی است متوسل می شوند. انحصار فرماندهی، عمومیت صلاحیتها، برتری عملکرد که از ویژگی های حاکمیت است مستلزم وجود دولت است. و این دولت برای اینکه یک دولت مشروع و قانونی قلمداد شود می بایستی به طور سیستماتیکی مبانی رفتار و عملکرد خود را بر پایه قانون (اراده عمومی) استوار نموده و از عناصری چون زور برای توجیه اقداماتش استفاده نماید.

از این دیدگاه حاکمیت به عنوان مبنا معرف و توجیه کننده قدرت محسوب می گردد. فراز و نشیبی که مفهوم حاکمیت پشت سر گذاشته، با سرگذشت اروپا و بخصوص دولتهایی که در قرون وسطی خود را از امپراطوری روم و سلطه پاپ رها نموده اند عجین می باشد. همانطوری که لارسون و همکارانش تایید نموده اند، حاکمیت دولت محصول مرحله خاصی از تاریخ اروپاست .

 

(ممکن است هنگام انتقال از فایل ورد به داخل سایت بعضی متون به هم بریزد یا بعضی نمادها و اشکال درج نشود ولی در فایل دانلودی همه چیز مرتب و کامل است)

متن کامل را می توانید دانلود نمائید

چون فقط تکه هایی از متن پایان نامه در این صفحه درج شده (به طور نمونه)

ولی در فایل دانلودی متن کامل پایان نامه

همراه با تمام ضمائم (پیوست ها) با فرمت ورد word که قابل ویرایش و کپی کردن می باشند

موجود است


دانلود با لینک مستقیم


دانلود پایان نامه رشته حقوق با موضوع استقلال، دموکراسی و حقوق بشر