جزوه انقلاب میرموید
جزوه انقلاب میرموید
جزوه انقلاب میرموید
لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*
فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)
تعداد صفحه12
فهرست مطالب
مبانى فکرى انقلاب اسلامى ماهیت مردمى انقلاب اسلامى
نظم سیاسى بدون داشتن پشتوانه نظرى دوام ندارد (1) و هر انقلابى به دلیل آنکه در پى تخریب نظام سیاسى مستقر و ایجاد یک نظام سیاسى دیگر است، ناچار براى نظام مطلوب آینده خود باید یک پشتوانه فکرى و نظرى داشته باشد، وگرنه مهندسى اجتماعى بعد از انقلاب، موفق نخواهد بود و نظام از هم خواهد پاشید.به عبارتى، هیچ انقلابى صورت نمىگیرد، مگر اینکه مقدمات تغییر فکر فراهم شده باشد.
داورى اردکانى با اشاره به همین نکته، پیدایش علم کلام جدید توسط شهید مطهرى را یکى از نشانهها و مقدمات انقلاب اسلامى ایران مىداند (2) حمله و هتاکى رژیم شاه به اسلام و دستاویز قراردادن ایرانیت، ملیت و ناسیونالیسم از سوى رژیم، از جمله محرکهاى شهید مطهرى در دفاع از اسلام بود و همین دفاع، مستلزم طرح جدیدى از عقاید اسلامى بود که مبناى فکرى انقلاب اسلامى قرار گرفت.البته برخى منکر چنین مبانى فکرى و نظرى براى انقلاب اسلامى هستند و در این زمینه صرفا به رساله «ولایت فقیه
لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*
فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)
تعداد صفحه:9
فهرست مطالب
کار و اهمیت آن در جوامع بشری
اسلام و حقوق کارگر و کارفرما
کارگر و حقوق او
کارفرما و حقوق او
من به کارگران سفارش می کنم در هر بخشی و هر جایی مشغول هستند، این روزها را روز کار بدانند، این دوران را دوران کار جدی تلقی کنند و کار را هم عبادت بدانند. این کاری که شما برای توسعه و پیشرفت کشور می کنید یک عبادت قطعی است. به مسئولان هم سفارش می کنم که پاس طبقات کارگر و محروم و مستضعف و این مردم مومن را بدارند. کارگران قدر خود را بشناسند و بفهمند که وجود آن ها چه قدر در سرنوشت یک ملت موثر است.
کار و اهمیت آن در جوامع بشری
در فرهنگ غنی اسلامی ما، سلوک الهی دارای دو بخش است بخش مادی و بخش معنوی، بخش مادی آن کار است و بخش معنوی آن نماز و از اینجا می توان به اهمیت کار در جامعه اسلامی پی برد چرا که از کار می توان دنیا و زندگی دنیوی را آباد کرد و با نماز به آخرت خود رسیدگی کرد کار هم کفو همه مسائل معنوی است که برای یک انسان مسلمان سفارش شده است.
کار بخشی بزرگ و شاید زیربنایی ترین قسمت زندگی انسانی باشد چرا که از کار می توان به جوهره درونی افراد پی برد و وقتی این جوهره های درونی آشکار شوند و استعدادهای بالقوه به منصه ظهور رسد می توان به حضور جامعه ای پویا امیدوار بود و همین جوهره های درونی اند که لازمه ایجاد یک زندگی معقول و ایده آل برای انسان و انسانیت هستند.
کلید گشایش هر استعدادی در درون انسان، کار است و وقتی با این کار گنجینه بسته، باز شود هر لحظه که کار تداوم داشته باشد، این استعداد شکوفاتر می شود،این بدان معناست که همه وجود انسان باید روی کار متمرکز شود حتی زمانی که به طور فیزیکی به کار نمی پردازد.به عبارتی همیشه انسان باید روی بهترین شکل انجام کار تفکر نماید تا هم از بهره وری برخوردار شود و هم موجب پیشرفت کار تا سطوح عالی باشد.
در ژاپن در طی یک تحقیق از کارگران که از سوی محققان امریکایی انجام شد از قول یکی از کارگران ژاپنی علت بهره وری در صنایع ژاپن چنین است: «وقتی کار روزانه ما تمام می شود و از کارخانه بیرون می آییم، تازه کارمان شروع می شود. به این صورت که به کتابفروشی ها می رویم و کتابی که مربوط به شغل ماست می خریم و در اوقات فراغت آنرا مطالعه می کنیم تا ببینیم چه راه جدیدی برای انجام بهتر کارمان کشف شده است و فردا که به سرکار حاضر شدیم راههای جدیدی را به کار می بندیم.» امریکایی ها یکی از علل بالا بودن بهره وری در ژاپن را همین علاقه به انجام کار و بهتر انجام دادن وظایف شغلی افراد ژاپنی می دانند.
لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*
فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)
تعداد صفحه17
فهرست مطالب
فرازی از پیام نوروزی رهبر معظم انقلاب به مناسبت حلول سال 85
فرازی از بیانات رهبر معظم انقلاب در صحن جامع رضوى
فرازی از بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار بسیجیان - فروردین 85
بسم الله الرحمن الرحیم
مزین شدن سال 1385 به نام مبارک پیامبر اعظم (صل الله علیه و آله و سلم) از سوی رهبر معظم انقلاب اسلامی همچنان که ناظر بر تحولات به وجود آمده در کشورمان و در سطح منطقه ای و بین المللی است ، مبین وجود ضرورت ها و الزامات اساسی در توجه مضاعف عموم مردم و مسوولان و حتی افکار عمومی جهان به ویژه در سطح جهان اسلام به وجود مقدس پیامبر اعظم اسلام حضرت محمد (صل الله علیه و آله و سلم) و بهره مندی از ویژگی ها و امتیازهای خاص آن وجود مبارک است.
پیامبری که به تعبیر رهبر معظم انقلاب ، مجموعه تکامل یافته فضایل همه انبیا و اولیای الهی در طول تاریخ و درخشان ترین کهکشان عالم وجود است.
در این میان توجه به اهداف مقام معظم رهبری از این نامگذاری، در دو عرصه لازم و ضروری است:
1- در سطح داخلی، به نظر می رسد با توجه به شکل گیری و تقویت همبستگی ملی و مشارکت حداکثری مردم در مسائل مهم کشور ، مردمی آماده به کار و سرشار از امید و جوانانی پرشور و با استعداد ، بیش از همیشه نیازمند بهره گیری از الگوی رفتاری مناسب برای حرکت روبه جلو و شتاب بخشیده به امور کشور هستیم تا از این طریق بتوانیم در عرصه های مختلف، فاصله خود را از قله های پیشرفت مادی و معنوی کاهش دهیم و با سربلندی از میان کوران حوادث و توطئه های پیش رو عبور کنیم.
قطعا وجود مقدس پبامبر اعظم (صل الله علیه و آله و سلم) که الگویی تمام عیار و کامل است ، می تواند راهگشا باشد و ما را در مسیر درست تری قرار دهد.
ضرورت ها و الزامات اساسی آن نیز از سویی نیازمند بازخوانی و مرور درسهای پیامبر اعظم و از سوی دیگر ، مستلزم تبدیل آنها به درسهای زندگی و برنامه های جاری دولت و ملت است.
در این میان ، توجه به درسهای اساسی مکتب نبوی، از جمله مکارم اخلاق و استقامت و ایستادگی - که بدون شک اولی مقدمه دومی است - ضرورتی دو چندان دارد که تبدیل شدن آن به یک فرهنگ و رویه عملی برای مردم و مسوولان نقش مهمی خواهد داشت.
تردیدی نیست که توجه دادن به ویژگی های پیامبر عظیم الشان اسلام بویژه به عنصر اخلاق ، به آن معنا نیست که جامعه ما از خصایل اخلاقی دور شده و نیاز به بازگشت به مکارم اخلاقی دارد ، بلکه به دلیل این که ایران اسلامی که الگویی از جامعه اسلامی
لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*
فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)
تعداد صفحه:81
فهرست مطالب
گرداب شیطان
پروسترویکای اسلامی وجود ندارد
آغازی بر یک پایان
دولت پایدار
حق ایمان منجی جهان فردا
انفجار اطلاعات
انفجار اطلاعات در برابر فرهنگ واحد جهانی
تکنولوژی ارتباطات
یادداشتی ناتمام در باب هویت و حقیقت انسان
جذابیت در سینما در معنای توسعه
بهشت زمینی
کدام عرفان ؟
مرگ آگاهی عبور از عجب و رسیدن به معرفت
اگر «لاشرقیه و لا غربیه» از لوازم ذاتی اسلام و حکومت منتسب به آن است،یعنی که با تخطی از این اصل در واقع انقلاب از ماهیت اسلامی خویش دور میشود . در جهان امروز این نخستین بار است که انقلابی بر مبنای این اصل «نه شرقی ونه غربی» واقع می شود و در تاریخ ظهور تمدن غرب، در این چند قرن ، هرگز نمیتوان تمدنی را سراغ کرد که نتوانسته باشد در برابر هجوم تمدن غربی تاب بیاورد و انقلابی راکه بعد از پیروزی ، برای تاسیس نظام حکومتی ، بر قدرت های استکباری اتّکا نیافته باشد . چه بسا بوده اند انقلاب هایی که درطول مبارزه بر تفکری نسبتاً مستقل از غرب و شرق مبتنی بوده اند ، اما بعد از تاسیس نظام ، چون مورچه ای که در گرداب های شنی مورچه خوار ها بلغزند ، اسیر یکی از قدرت های شیطانی جهان گشته اند.
انقلابی همچون انقلاب ما ، «انقلاب در ارزش» هاست اگر چه «ارزش» نیز از آن الفاظی است که به تبع زدگی ما و از طربق ترجمه کتاب های فلسفی غرب به زبان ما راه یافته است .در انقلابی اینچنین، که با اتکا به نظام فکری مستقلی وقوع یافته است، باید متوقع بود که آن تفکر مستقل در صورت یک«نظام ارزشی» تازه ظهور یافته و جایگزین نظام ارزشی گذشته گردد و لهذا ، اصل «نه غربی، نه شرقی، جمهوری اسلامی» در واقع صورت تبلور یافته همان تفکری است که انقلاب ما بر ان متکی است.... و اما چرا انقلاب های دیگری که در قرون جدید وقوع یافته اند آنچنان که باید بر استقلال خود پای فشارند و حکومت های مستقلی مبتنی بر ارزش های انقلابی خویش تاسیس کنند؟
بخشی از جواب مسلماً به این حقیقت برمی گردد که هیچ تفکری جز اسلام ناب محمدی(ص) نمی تواند به معنای کامل لفظ ، مستقل و غیر وابسته باشد و مصداق لا شرقیه و لا غریبه.... و انقلاب هایی که در دوره جدید وقوع یافته اند، اگر چه بعضاً از نوعی ناسیونالیسم رنگ پذیرفته از دین منشا گرفته اند، اما نه اینچنین است که بتوان آنها را به طور مطلق «انقلاب دینی» یا «انقلاب اسلامی»دانست.بخش دیگری از جواب را نیز باید در رهبری پیامبرانه حضرت امام (ره) جست و جو کرد جز در تاریخ صدور اول اسلام هرگز نظیری نداشته است .و اما آنچه مطرح نظر ماست و مقصد تحریر این نوشتار، امر دیگری است که مقدمه حاضر زمینه پرداختن به آن را فراهم داشته است:
جهان امروز واحد یکپارچه و به هم پیوسته ای است که در جهات خاصی نطام یافته است و لهذا ،نباید توقع داشت که در آن جز برای زندگی کسانی که به غایات این نظام واحد و سازمان دهی جهانی آن تن سپرده اند ،عرصه گشوده ای موجود باشد . بسیاری از دشمنان ما نیز به این مقدمات برهانی متمسک می شوند برای تحصیل نتیجه ای دیگر: اینکه، «در دنیایی اینچنین باید به نظام واحد جهانی تسلیم شد و هر تلاشی جز این ، خلاف جریان آب شنا کردن است .»اینها کسانی هستند که نه تنها نتایج مترتب بر این تسلیم یعنی بردگی و استثمار و وابستگی و عدم استقلال ، بت پرستی و ضلالت و فساد....را پذیرفته اند، بلکه غالباً مشتاقانه به آن دل سپرده اند : و در صدق این مقدمات نیز بیش تر کسانی شک می کنند که نتوانسته اند وحدت جهانی حاکم بر نظام صنعتی و تبعات فرهنگی آن را دریابند.
وقتی سیر تکوینی یک انقلاب جوان به تاسیس نظام حکومتی منجر شد، رهبران انقلاب نیازمند به قانون اساسی و اصول اجرایی مدونی هستند که بنیان بنای تازه را بر ان استوار دارند ، اصولی تبلور یافته از آن نظام ارزشی خاصی که تفکر انقلاب در آن جلوه کرده است . چه خواهند کرد؟
تاریخ جهان در این عصر جدید دو انقلاب بزرگ را در برابر امپرایالیسم تجربه کرده است، یکی در چین و دیگری در شوروی؛ و اگر چه ما ماهیتاً میان این سه چهره از «ملت واحد کفر» کمونیسم روسی و چینی و امپرالیسم تفاوت اساسی قایل نمی شویم ، اما تامل در سرنوشت این انقلاب ها می تواند محل عبرتی عظیم باشد. هیچ یک از این دو انقلاب نتوانستند اصالت واستقلال خویش را در برابر آمریکا که مظهر ان واحد جهانی و شیطان بزرگ است حفظ کنند و سرنوشت هر دو به همین جا منتهی گشته است که ما شاهد آن هستیم . برای اشاعه تفکر آمریکایی در روسیه و چین حتماً لازم نیست که به آنها اجازه افتتاح پیتزا فروشی ویا و یدئو کلوپ در میدان های بزرگ مسکو و پکن داده شود، بلکه «تعلیمات واحد نظام جهانی آموزش»برای آنکه دانشجویان چینی را بدان جا بکشانند که خود را قربانی «دموکراسی امریکایی» کنند کافی است . نظام فکری حاکم بر حهان نظام واحدی است که درطول چند قرن ظهور تمدن غربی تدوبن بافته است و یک انقلاب جوان کحا میتواند فرصت و رخصت آو را پیدا کند که تعلیمات دانشگاهی خویش را بر مبنای معتقدات و نظام ارزشی خویش تدوین کند؟ تعلیمات دانشگاهی را به مثابه مصداق بارز این معضل عنوان کردیم و اگر نه، همین مشکل درتمامی دوره ها آموزش از دبستان گرفته تا .... وجود دارد .
یک، انقلاب جوان درست بعد از پیروزی و کسب قدرت سیاسی ، به محض مواجهه با ضرورت باز سازی بعد از انقلاب ، ناگزیر به سراغ اصول مدونی خواهد رفت که نظام یکپارچه جهانی در طول این قرن ها به آن دست یافته است.....و همین تجربه امروزی ما برای اثبات این مدعا کافی است : از اصطلاحات فنی تا سناریو های تفصیلی توسعه اقتصادی ، مآخوذ از تجربیات کسانی که نه در غایات ونه در روش ها با ما اشتراک حقیقی ندارند و نداشته اند. ما در پی شکوفایی حیات فطری انسان هستیم و آنان در جست وجوی استیلای مطلق بر طبیعت ومکیدن منابع آن و توسعه استعمار و استثمار بوده اند.
در وسعت جهانی که غربی ها آن را «جهان سوم» نامیده اند، بجز ایران ، حتی یک کشور یا انقلاب دیگر وجود ندارد که بعد از تاسیس نظام حکومتی ، در برابر ضرورت «توسعه اقتصادی » لزوماً متوجه به جناح غرب زدگان و وابسته گان به تفکر اجنبی نشده باشد .
با علم به این تجربه تاریخی است که بی صدر و قطب زاده و دکتر یزدی ...خود را برای قبضبه رئوس مدیریت ها در حکومت جمهوری اسلامی محق می دانستند و حتی به نقل از مرحوم شریعتی بنی صدر از سال ها پیش از پیرزی انقلاب خود را عنوان اولین رئیس جمهور ایران معرفی می کرده است . اگر ضرورت « توسعه اقتصادی به شیوه های معمول در جهان » اصل انگاشته شود، آنگاه دیگر چاره ای نیست جز آنکه شیرازه کار به دست کسانی سپرده شود که «تکنیک» دستیابی به این آرمان را می شناسند لاجرم انقلاب روی به «تکنو کراسی» خواهد آورد. تنها استثنای موجود در جهان انقلاب اسلامی ایران است و در اینجا نیز از میان عواملی که ما را تا به امروز از خطر لغزیدن در گرداب شیطان محفوظ داشته اند، دو عامل ، یکی درونی و دیگری بیرونی ، بیش تر از سایرین دارای اهمیت هستند:
در جهان امروز هرگز فرصت و رخصت آنکه شما الفاظ را آنچنان که نظام فکریتان اقتضا دارد معنا کنید، وجود ندارد ؛ نظام آموزشی و فرهنگ واحد جهانی هرگز این اجازه را به شما نمی دهد . هنوز کلمه «باز سازی» از دهان شما خارج نشده ، آقایان پژوهشگران محترم ، انسیکلوپدی ها و سایر کتاب های مرجع را گشوده اند و ده ها صفحه در مفهوم باز سازی نوشته اند . بگویید«آموزش»، و ببنید اصلا پبش از آنکه فرصت یابید تا این لفظ را به معنای «تعلیم و تربیت قرآنی» بازگردانید ، آقایان پژوهشگران همان بلا را بک بار دیگر بر سر شما آورده اند؛ میگویید «توسعه».... و باز هم شیوه ها ی عملی کار نیز کاملآ موون شده موجود است و هنوز بسم الله نگفته ، ده ها سناریو از جانب آقایان سرازیر میشود که همه رسیدن به «یوتوپیای موهم توسعه یافتگی»را به شما نشان می دهد . و البته به شهادت تاریخ بلادیده جهان سوم ، این همه جز « در باغ سبز » هیچ نیست وحتی یک «نمونه تا ریخی وجود ندارد که کشوری غیر اروپایی باشد «درعین حفاظت از گوهر و ذات خویش » به تو سعه یافتگی یا دموکراسی رسیده باشد.
تذکری که در کتاب «نامه سر گشاده به سر آمدن جهان سوم» وجود دارد نیز همین است. نویسنده این کتاب، احمد بابا میسکه، رهبر جنبش ضد استعمار در موریتانی، عضو سابق جبهه پولیساریو و سفیر پیشین موریتانی در سازمان ملل است. او می نویسد:
جوامع انسانی در سراسر تاریخ طو لا نیشان سر نوشت های گوناگونی داشته اند و فرهنگ ها و تمدن ها ی گوناگونی نیز متقابل و اختلاط و مزج وترکیب ، پدید آورده اند.
مصیبت اینست که اکنون بر همه این تمدن ها ، یک تمدن از میان آنها ، چیره شده تو خفه شان می کند. همه جوامع انسانی غیر اروپایی به عیان می بینند که سرچشمه حیات و قریحه شان خشکیده و تا عمق وجود ،مورد تجاوز قرار گرفته اند.
هر کشور هر چه در مبارزه با وابستگی مستقیم کامیاب تر میشود ،بیش تر به سوی «تجدد» خواهی گام بر می دارند ، و بیشتر در لجه نفی و انکار گوهر و ذات خویش و انهدام تمدنش فرو می رود.
او می گوید که تمدن حاکم،«فرهنگ» را تا حد «فولکور» تنزل داده است، و در معنای این سخن نیز باید درست تامل کرد، تا آنجا که وقتی در سخنان خود احمد بابامیسکه نیز دقت کنی، می بینی که او نیز نتوانسته است خود را «سیطره فرهنگی» آن نظام ارزشی جهانی که به طبع فرهنگ جهانی غرب بر همه اذهان حاکم گشته است نجات بخشد؛ می بینی که او نیز در «تقدس» دموکراسی و تو سعه یافتگی تردیدی نداردو فقط فریاد و فغانش از آن است که چرا هیچ کشور جهان سومی نمی تواند وابستگی به غرب به این دو هدف مقدس دست پیدا کند!و البته این حد از خود آگاهی را نیز باید در میان روشنفکران جهان سوم مغتنم دانست.روشنفکران جهان سوم ، و خصوصاً روشنفکران مسلمان ایرانی، به معنایی که خود در ذهن خویش برای دموکراسی تراشیده اندعشق می ورزند، حال آنکه در نزد غربی ها دموکراسی هرگز بدین مفهوم نیست . در نزد روشنفکران ما چه بسا دموکراسی با ولایت فقیه نیز جمع میگردد،حال آنکه اصلاً دموکراسی یعنی ولایت مردم، و این مفهوم صراحتاً با تئوکراسی که حکومت خداست معارضه دارد. در دموکراسی حق قانون گذاری اصالتاً به «مردم»به مثابه مصداق جمعی بشر باز میگردد و این معنا با حکومت اسلامی که حق قانون گذاری را به خدا و خبرگان و فقها در استنباط و استخراج احکام خدا باز میگرداند قابل جمع نیست،و البته اگر لفظ«دموکراتیک» را از سر مساحمه مردمی تر جمه کنیم، آنگاه میتوان اظهار داشت که ولایت فقیه حکومتی دموکراتیک است. اما واقعاً جای این پرسش وجود دارد که چرا ما باید تن به مسامحه بسپاریم و الفاظ را از شان و معنای حقیقی و نفس الامری خویش خارج کنیم و در محل هایی نامتناسب به کار بریم؟چه ضرورتی ما را به این کار وامیدارد؟