اینو دیدی

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

اینو دیدی

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

پاورپوینت در مورد اکسیدهای اصلی تشکیل دهندة سیمانهای پرتلند

اختصاصی از اینو دیدی پاورپوینت در مورد اکسیدهای اصلی تشکیل دهندة سیمانهای پرتلند دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

پاورپوینت در مورد اکسیدهای اصلی تشکیل دهندة سیمانهای پرتلند


پاورپوینت در مورد اکسیدهای اصلی تشکیل دهندة سیمانهای پرتلند

 

فرمت فایل :powerpoint (لینک دانلود پایین صفحه) تعداد صفحات 49 صفحه

 

 

این اکسیدها عموماً نه به صورت آزاد، بلکه به صورت ترکیبهای ویژه ای از آنها وجود دارند. این ترکیبات عبارتند از:

 

این چهار تا، ترکیبات اصلی سیمان پرتلند هستند.

نماد دیگر در علم سیمان و بتن: (نماد: H)

 

برخی از مفاهیم پایه ای سیمان

 

  • نرمی (fineness)
    - میزان ریزی دانه های سیمان را نشان می دهد.
    - از طریق آزمایش بلین
    (Blain) به دست می آید.
    - برحسب سطح مخصوص بیان می شود.
    - حداقل نرمی سیمانهای پرتلند پنج گانه (به جز سیمان نوع 3) برابر با
    cm2/gr2800 (m2/kg280) است. این عدد برای سیمان نوع 3 برابر با 3200 (320) است.

2) سلامت یا ثبات حجمی (soundness)

                - عدم سلامت یا عدم ثبات حجمی و افزایش حجم نامناسب و مضر در سیمان و در نتیجه در بتن سخت شده را گویند.
- عدم سلامت سیمان اساساً ناشی از مقادیر بیش از حد مجاز
MgO و CaO (آهک آزاد خوب پخته نشده) متبلور در سیمان و واکنش هیدراتاسیون این ترکیبات است که موجب افزایش حجم زیاد می شود.

                - از آزمایش انبساط در اتوکلاو به دست می آید.


دانلود با لینک مستقیم


پاورپوینت در مورد اکسیدهای اصلی تشکیل دهندة سیمانهای پرتلند

تحقیق و بررسی در مورد بخش های اصلی کامپیوترهای شخصی 29 ص

اختصاصی از اینو دیدی تحقیق و بررسی در مورد بخش های اصلی کامپیوترهای شخصی 29 ص دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 32

 

بخش های اصلی کامپیوترهای شخصی

شکل زیر یک نمونه برد اصلی را که دارای یک اسلات ISA ، یک اسلات AGP و پنج اسلات PCI را نشان می دهد.

شکل زیر نمونه دیگری از یک برد اصلی را که دارای یک اسلات ISA ، دو اسلات PCI یک اسلات AMR ((Audio Modem Driver و یک اسلات AGP است را نشان می دهد .

شکل زیر BIOS موجود بر روی یک برد اصلی را نشان می دهد.

حداکثر وضوح و دقت تصویر

دقت ( Resolution ) به تعداد پیکسلهای نمایشگر اطلاق می گردد . دقت تصویر توسط تعداد پیکسلها در سطر و ستون مشخص می گردد. مثلاً یک نمایشگر با دارا بودن 1280 سطر و 1024 ستون قادر به نمایش 1024 ×1280 پیکسل خواهد بود . کارت فوق دقت تصویر در سطوح پایین تر 768 × 1024 و 600 × 800 و 480 × 640 را نیز حمایت نماید.

صفحه کلید

صفحه کلید متداول ترین وسیلة ورود اطلاعات در کامپیوتر است. عملکرد صفحه کلید مشابه کامپیوتر است.

صفحه کلید شامل مجموعه أی از سوئیچها است که به یک ریز پردازنده متصل می گردد. زیر پردازنده وضعیت سوئیچها را هماهنگ و واکنش لازم درخصوص تغییر وضعیت یک سوئیچ را از خود نشان خواهد داد .

متداولترین تکنولوژی سوئیچ استفاده شده در صفحه کلید Rubber – Dume ( لاستیک برجسته) است. در این نوع صفحه کلیدها هر کلید بر روی یک لاستیک برجستة کوچک و انعطاف پذیر به مرکزیت یک کربن سخت قرار می گیرد. زمانیکه کلیدی فعال می گردد یک پیستون بر روی قسمت پایین کلید مجدداً لاستیک برجسته را به سمت پایین به حرکت در می آورد. مسئله فوق باعث می گردد که کربن سخت ، به سمت پایین حرکت نماید. مادامی که کلید نگه داشته شود کربندمدار را برای آن بخش ماتریس تکمیل می نماید. زمانیکه کلید رها (آزاد) می گردد لاستیک برجسته مجدداً به شکل حالت اولیه بر می گردد .

موس

استفاده از موس در کامپیوتر از سال 1984 میلادی و همزمان با معرفی در مکین تاش آغاز گردید. با عرضه موس کابران قادر به استفاده از سیستم و نرم افزارهای مورد نظر خود با سهولت بیشتری شدند. امروزه موس دارای جایگاه خاص خود است. موس قادر به تشخیص حرکت و کلیک بوده و پس از تشخیص لازم ، اطلاعات مورد نیاز برای کامپیوتر را ارسال می نماید تا عملیات لازم انجام گیرد.

قسمتهای مختلف موس

1 ـ یک گوی (گردی) درون موس که سطح مورد نظر را لمس و زمانیکه موس حرکت می کند می چرخد.

اخیراً مدلهای جدیدی از موس در بازار عرضه شده اند که قابلیت اتصال بطریقه بی سیم را دارا می باشند . همچنین موسهای اپتیکال که بصورت نوری عمل می نمایند.

2 ـ غلتک ( Rollers ) : غلتکهای فوق گوی را لمس می کنند . یکی از غلتکها قادر به تشخیص حرکت در جهت X می باشد. غلتک دوم 90 درجه نسبت به غلتک اول جهت یابی شده تا به این ترتیب حرکت در جهت Y را تشخیص دهد . زمانیکه گوی می چرخد یک و یا دو غلتک فوق نیز حرکت خواهند کرد. شکل زیر دو غلتک سفید رنگ موس را نشان می دهد.

اغلب کارتهای صدا که امروزه استفاده می گردد از نوع PCI بوده و در یکی از اسلاتهای آزاد برد اصلی نصب می گردد . کارتهای صدا قدیمی عمدتاً از نوع ISA بودند اکثر کامپیوترهای جدید کارت صدا را به صورت یک تراشه بر روی برد اصلی دارند . در این نوع کامپیوترهای اسلاتی بر روی برد اصلی استفاده نشده و بدین ترتیب یک اسلات صرفه جویی شده است . Sound blaster به عنوان یک استاندارد در دنیای کارتهای صدا مطرح است شکل زیر یک نمونه از این نوع را نشان می دهد. اغلب تولید کنندگان کارت صدا از مجموعه تراشه های مشابه استفاده می نمایند ، پس از طراحی تراشه های فوق شرکتهای مربوطة تولید کننده کارت صدا امکانات و قابلیتهای دلخواه خود را به آنها اضافه می نمایند.

یک آداپتور UXGA اطلاعات دیجیتالی ارسال شده توسط یک برنامه را اخذ و پس از ذخیره سازی آنها در حافظة ویدئویی مربوطه با استفاده از یک تبدیل کننده دیجیتال به آنالوگ آنها را به منظور نمایش ، تبدیل به سیگنال های آنالوگ خود می نماید . پس از ایجاد سیگنالهای آنالوگ اطلاعات مربوطه از طریق یک کابل VGA برای مانیتور ارسال خواهد شد . هدف یک کارت گرافیک ایجاد مجموعه أی از سیگنالها است که نقاط فوق را بر روی صفحه نمایشگر نمایش دهند .

◄ پردازشگر مرکزی ( CPU ) :

ریز پردازنده به منزله “ مغز “ کامپیوتر بوده ومسئولیت انجام تمامی عملیات (مستقیم یا غیر مستقیم) رابرعهده دارد.

چیزی را که کامپیوتر انجام می دهد بر اساس “ریز پردازنده “ است.

◄ حافظه :

این نوع ازحافظه ها با سرعت بالا ،امکان ذخیره سازی اطلاعات رافراهم می نمایند سرعت حافظه های فوق می بایست بالا باشد چرا که آنها مستقیماً با ریز پردازنده مرتبط می باشند. در کامپیوتر از چنین نوع حافظه استفاده می گردد:

Random – Acces Memory (RAM) از این نوع حافظه،بمنظور ذخیره سازی موقت اطلاعاتی که کامپیوتر در حال کار باآن است،استفاده می گردد.

Read Only Memory (ROM) یک حافظه دائم که از آن برای ذخیره سازی اطلاعات مهم در کامپیوتر استفاده می گردد.

Basic Input/Otput System (BIOS) یک نوع حافظه ROM که از اطلاعات آن در هر بار راه اندازی سیستم استفاده می گردد.


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق و بررسی در مورد بخش های اصلی کامپیوترهای شخصی 29 ص

تعلیم و تربیت متن اصلی با ترجمه 20 ص

اختصاصی از اینو دیدی تعلیم و تربیت متن اصلی با ترجمه 20 ص دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 19

 

 

American Philosophy

Narrativity, Modernity, and Tragedy:How Pragmatism Educates Humanity

Sami PihlströmUniversity of Helsinkisami.pihlstrom@helsinki.fi

 

ABSTRACT: I argue that the modernist notion of a human self (or subject) cannot easily be post-modernistically rejected because the need to view an individual life as a unified ‘narrative’ with a beginning and an end (death) is a condition for asking humanly important questions about its meaningfulness (or meaninglessness). Such questions are central to philosophical anthropology. However, not only modern ways of making sense of life, such as linear narration in literature, but also premodern ones such as tragedy, ought to be taken seriously in reflecting on these questions. The tradition of pragmatism has tolerated this plurality of the frameworks in terms of which we can interpret or ‘structure’ the world and our lives as parts of it. It is argued that pragmatism is potentially able to accommodate both the plurality of such interpretive frameworks—premodern, modern, postmodern—and the need to evaluate those frameworks normatively. We cannot allow any premodern source of human meaningfulness whatsoever (say, astrology) to be taken seriously. Avoiding relativism is, then, a most important challenge for the pragmatist.

1. The idea that "grand metanarratives" are dead is usually regarded as the key to the cultural phenomenon known as postmodernism. We have been taught to think that the Enlightenment notions of reason, rationality, knowledge, truth, objectivity, and self have become too old-fashioned to be taken seriously any longer. There is no privileged "God's-Eye-View" available for telling big, important stories about these notions. The cultural hegemony of science and systematic philosophy, in particular, is over.

Nevertheless, as even some postmodern thinkers themselves keep on insisting, we still have to be committed to the grand narrative of our individual life.(1) We cannot really dispense with the modernist notion of self, and the one who says we can forgets who she or he is. From the point of view of our own life, no postmodern death of the subject can take place. On the contrary, my death transcends my life; it is not an experienceable event of my life—as Wittgenstein also famously pointed out at Tractatus 6.4311. Most (perhaps all) of us feel that one's own death is hardly even conceivable from within one's life.

On the other hand, somewhat paradoxically, death must be postulated as the imaginary end point, the final event, of the story of my life. If there were no death (i.e., the annihilation of my self) to be expected, I could not even realize that I am leading a specific, spatio-temporally restricted human life. The fact that death is awaiting for me, even if I cannot fully understand what it is all about, enables me to think about my life as a coherent whole with a beginning and an end. Only with respect to such a life can the question of "meaning" or "significance" arise.

It seems, then, that no postmodernist talk about the disappearance of the subject, connected with the distrust felt toward grand narratives, can force us to give up this meta-level fact about our life. We might perhaps even say, echoing Kant, that the inescapability of death is a necessary "transcendental condition" of a meaningful (or, for that matter, meaningless) life. Human life as we know it is intelligible only under the circumstances in which death inevitably puts an end to it. Without death, our lives would be something entirely different, something about which we can have no clear conception whatsoever—not from the point of view of our present human condition, at least.

Death, then, plays a decisive role in the modern human being's understanding of her or his life as a unified narrative. Let us explore the essentially modern notion of narrativity in some more detail. It is a central element of the modern outlook, of our typically modern conception of personal identity, to employ this notion in making sense of our lives. The modern person, often without noticing it, conceives of her or his life as a "story", and this narrativist attitude to life has been conceptualized in various ways in the history of modern thought (cf. Taylor 1989). To see one's life as a linear progression from a starting point, through various phases (corresponding to adventures in a novel), up to its final page, death, is to be a modern person. To go postmodern is to break this chain of narration, as in self-conscious fiction, in which the story itself somehow "knows", and shows that it knows, that it is only a fictional story. The postmodern person could, or such a person thinks that she or he could, understand that the subjective life she or he leads is not really the life of a single, unified subject. Then, apparently, such a "subject" would not be a person in any normal sense of the term.

I am not simply suggesting that we should not at all attempt to go postmodern in this sense. The "antihumanist" French (as well as American) thinkers have had many insightful things to say about the ways in which the modern subject is constituted in terms of the social and political structures (e.g., power relations) which make life-narratives possible in the first place—instead of being the fully autonomous center of its life we are (modernistically) inclined to think it is. Furthermore, interesting post-structuralist developments of these investigations have been pursued. Some are still emerging. Yet, from the point of view of an individual human being living in her or his natural and cultural environment, there can be no total disappearance of the subject any more than there can be a total disappearance of all acting characters in a literary narrative. Narratives are about actions—usually about human actions in some problematic circumstances. There simply is no way for us humans to remove this fact of humanity. To do so would require that we turn into beings quite different from what we in fact are. As long as our life is intelligible to us, we will presumably be unable to fail to see ourselves as characters in a narrative, acting in the midst of the problems our environment throws against our face. Even the postmodernist writers themselves, whose work I am unable to comment upon here in any detail, must view themselves as subjects engaging in the intentional action of writing postmodernist prose.

It is, in fact, somewhat ironical that postmodernist philosophers and sociologists of science—for example, Joseph Rouse (1996) in his recent book—strongly emphasize the need to take seriously the narrative aspect of science, thus employing an inherently modernist notion in apologizing for postmodernism. "Modernist" philosophers of science need not necessarily oppose the idea that science, like any other human practice, is partly constituted through the narratives told in and about it.(2) On the contrary, they may join the postmodernist thinkers in granting narrativity an important place in the formation of scientific world-views.

2. I would now like to suggest that, despite the thoroughgoing modernity (or postmodernity) of our age, we should not only take into account the modern and postmodern literary analogues of human life (i.e., linear narrative and broken, "self-conscious" narrative), but also be prepared to look at our lives, at least occasionally, in premodern terms, e.g., in terms of classical tragedy. Our serious mistakes in life will, we might come to think, be "revenged"—perhaps not by any supernatural forces, but by other human beings or by the non-human nature nevertheless. Or at least so we can interpret those mistakes. We might, for example, conceive of a disastrous car accident or plane crash as analogous to the nemesis the tragic hero confronts after having committed the tragic mistake. Many people would undoubtedly consider this an irrational idea. The people who die in such accidents—let alone those millions who die in wars and massacres— are usually innocent. They never did anything that ought to be revenged: they made no tragic mistakes; they just died, unnecessarily.

But this is not the point. The tragic figures—say, Oedipus or Hamlet—were, in some sense, innocent, too. Perhaps the most tragic thing that can happen to a human person is that even an innocent life may be "revenged". Even if, in some conventional sense, the character has been innocent or even virtuous, there may still be something fundamentally "wrong" in her or his life, or in the very fact that she or he lives at all. In our (post)modern economic societies, we may quite easily think about our lives as crimes against humanity. It is because we live in the way we do that the non-human nature and all the poor people in the third world suffer incredibly. We cannot help contributing to the increasing of that suffering, even though we live as responsibly as we can within our standard Western liberal democracies. We deserve a nemesis.(3)

I do not think that any authentic feeling apparently captured in (quasi-)religious exclamations like "I am guilty" or "I have sinned" can be easily reached in concrete human life. But the Christian experience of sin, or moral condemnation in front of God, is perhaps the closest analogue to the experience I try to describe (an experience that we, rich Western people as we are, ought to be capable of having), except that the world-view of tragedy recognizes no Christian salvation. Therefore, tragedy is conceptually closer to us non-believers.

What I try to say is that the points of view to the world provided by fundamental physics, molecular biology, and neurophysiology are not the only legitimate ones to be taken into account when we try to understand our humanity. We should open our eyes to what, say, tragedy (among many, perhaps conflicting perspectives) can tell us about our lives. In the pluralistic spirit of pragmatism, we should tolerate various different points of view— language-games employing different standards of acceptability, pursuing different goals, and satisfying different human needs— for interpretively structuring the world, including our own place in its scheme of things (see Pihlström 1996a). Modern science is, of course, one of these human perspectives to reality, but the premodern tragic picture of man's fragile position in the world cannot be excluded just because there is no "scientific evidence" for its correctness. It is a correct picture in an entirely different sense, based on entirely different practical purposes. Pragmatists, early and late, have respected this plurality of our ways of experiencing and making sense of both human and non-human reality. They have had no use for the fiction of a "God's-Eye-View" to the world (here the traditions of pragmatism and postmodernism of course resemble each other), but, unlike postmodernists, they have not attempted to destroy the notion of a human subject. Instead, they have respected our need to ask questions about the significance of our individual lives. Therefore, pragmatism might also be able to accommodate our need— a very human need indeed— to be able to conceive of our lives as tragic (or, to point out a possible link between the premodern and modern standpoints, as tragic narratives).

Relevant examples could be multiplied. Another crucially important premodern source of insight for those who wish to make sense of their human limitedness might be the Book of Job (which is not a tragedy, of course). Reading the story about Job may make us appreciate our smallness and insignificance as parts of a vast amoral universe (cf. Wilcox 1989)— irrespective of whether we are theists, atheists, or agnostics, I would add.

The problem here, as so often in philosophy, is how to avoid uncritical relativism. Why can (or should) we "structure" our lives on the basis of tragedy, recognizing our hubris and the resulting nemesis, or on the basis of the Book of Job, recognizing our ignorance and weakness against the great mysteries of the creation, but not— at least not rationally and responsibly— on the basis of astrology (another premodern practice or viewpoint), postulating interstellar causal forces which determine the events of our lives? Both tragedy, the Bible, and astrology are, to use Nelson Goodman's term, "entrenched" in human culture. There has to be a normative point of view from which we can say that two of them should be taken seriously (though critically) in reflecting on human life whereas the third one should not. There has to be a way of saying that the human purposes which tragedy and the Scriptures (non-foundationalistically interpreted) serve are more serious and better purposes than the ones served by astrology (or other irrational pseudo-sciences).(4) It is hardly surprising that one of the constantly reoccuring charges that pragmatists have had to meet with is the accusation that pragmatism amounts to relativism.

The ultimate form of philosophical relativism is the first-person subjectivist view, according to which I am myself the only possible standard for the rationality (or moral acceptability, or any other normative virtue) of my beliefs, actions, etc. This is no doubt a possible position. It is related to still another example— admittedly, a modern rather than premodern one— which might throw light on the philosophical relevance of certain non-scientific, prima facie non-rational frameworks: the search for authentic existence, or authenticity for short, as constitutive of our individual lives. This search, inseparably connected with the inevitability of death and the above-mentioned experience of guilt, has been extensively discussed in the existentialist tradition, i.e., in the work of such literary and philosophical figures as Kierkegaard, Nietzsche, Heidegger, Sartre, and Camus (see Golomb 1995).

If it is true that we ourselves "create our authenticity" and that "[t]here is no one but ourselves to condemn or appreciate our behaviour" in the course of that creation (ibid., p. 25), there is a danger of solipsism that we must not fail to observe. If I am the measure of how my life— its authenticity, moral quality, or anything else about it— should be evaluated, then I am, in a profound sense, alone in the world. The world is my world.(5) Again, it is quite possible to hold this view. One cannot really argue against solipsism on theoretical grounds. Instead, the "argument" can only be based on an ethical decision to lead a certain kind of (authentic) life, to expose one's individual opinions to public normative criteria.

3. There is, then, no easy argumentative "solution" to the problem of relativism, subjectivism, and solipsism. This problem must be constantly faced when dealing with


دانلود با لینک مستقیم


تعلیم و تربیت متن اصلی با ترجمه 20 ص

تحقیق درموردمتن انگلیسی صیادی اصلی

اختصاصی از اینو دیدی تحقیق درموردمتن انگلیسی صیادی اصلی دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 9

 

repairing-building-contractor

repairing-building-contractor · If building your own house is so great, why aren’t more people doing it? That’s a good question. I’ve wondered that for about the last ten years. I know when I was building my house I was very apprehensive about the whole thing. I remember thinking, “This can’t be as good a deal as it seems. Soon I’ll find out why more people don’t do it.” But you know what? That day never came. The project cost a little more than I had planned, but not much more. It was a lot of hard work, but it felt good to work hard on something I hoped would be a good thing. Now, after counseling others to do the same and seeing their success, the question is still unanswered.

I really don’t have a good answer for that. I suppose it has something to do with people not knowing all the facts. People don’t care about the facts because the thought of them putting on the tool belt and doing something so far beyond them doesn’t even merit consideration in their minds. They are self-defeating and certainly don’t consider themselves competent to undertake such a big project. To those of us who dare to dream and actually do something to reach our dreams, the reward is there waiting for us. Rewards that are not only financial, but emotional as well. It is so satisfying to see a project through to the end and watch the appraisers actually put a dollar amount on your sweat equity. It was so amazing to me how much my hard work was worth. That equity is valuable to me as a homeowner.

A few years before I built my house, I remember reading somewhere that if a person did all his or her own work instead of hiring it out, that person could save as much as 30% on the cost of the house. I thought to myself, “Man, that’s not worth busting my hump just to save 30%.” I asked my friend that had built his own house, if that was correct. He said, “That’s hogwash, you’ll save almost 2/3 the cost of the house if you do everything yourself.” So, I went on faith and did my own construction and my numbers speak for themselves. It worked out that my savings came in at a little over 60%. That’s really good equity.

 

· Dealing with inspectors is too much of a pain; I hate it when other people tell me what I can or can’t do. It’s hard getting told what to do. I remember having a particularly mean teacher in school when I was in the sixth grade. Man, that teacher was pure evil. She had armor-piercing eyes and a nasty disposition. In this day, a teacher like that would be drawn and quartered by the parents or the superintendent the first day of class, but in those days, strict teachers that used a paddle were heroes to the parents. I think it was right around that time in my life that I developed a big dislike for authority. I’m cool with supervisors and foremen as long as they are doing what’s right and are acting in the best interest of the company and the employee. I just really hate it when people tell me that I’ve screwed up and that’s what inspectors get paid to do. They’re nice about it though. One Electrical Inspector even told me, “I don’t really care about rules and regulations; I just don’t want you and your family to burn up.” How can you argue with that? The subject of inspectors is one I’ve beat on too many times already. You can’t argue with them because it won’t get you anywhere. It’s their plump rump on the line if something goes wrong with a new dwelling. We all hate being told what to do, but sometimes it’s for our own good. I still think that teacher was evil though. No doubt about it. · You have to be smart to build a house.

I’m a man of average intelligence (and that’s a stretch). I know a lot of carpenters and tradesmen, but I don’t think any of them design rockets for NASA or teach Astrophysics in the evening. Building a house doesn’t take a lot of intelligence but you do have to have the ability to concentrate on what you’re doing. Some of my biggest and costliest mistakes were made because I was thinking about other things. Making mistakes is all right as long as they’re not mistakes that injure you. When I’m doing work with a circular saw however; it gets my complete, undivided attention. You know, I used to work around all kinds of saws. Some were huge circular saws six feet in diameter. Others were double-edged band saws forty feet long and


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق درموردمتن انگلیسی صیادی اصلی

دلایل اصلی ناکامی در یادگیری زبان 10ص

اختصاصی از اینو دیدی دلایل اصلی ناکامی در یادگیری زبان 10ص دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 11

 

دلایل اصلی ناکامی در یادگیری زبان

بشر در هیچ دوره‌ای این چنین با حجم انبوهی از داده‌ها و اطلاعات مواجه نبوده است. سرگردانی انسان امروز، انتخابی مناسب از بین هزاران امکانی است که عمر کوتاهش را بر نمی‌تابد و این سرگردانی، در انتخاب روشی مناسب برای یادگیری یک زبان بین المللی با گستره تولید جهانی، صد چندان شده است. کتابها، فیلمهای صوتی - تصویری، کلاسهای آموزشی رسمی و غیر رسمی، نرم افزارها و پهنه گسترده اینترنت در کارند تا امر فراگیری یک زبان خارجی تحقق یابد. آیا اشکال در بهره هوشی ما دانش آموزان و دانشجویان ایرانی است که با گذراندن بیش از ده سال از دوران راهنمائی تا دانشگاه هنوز نتوانسته‌ایم در حد قابل قبولی زبان بیاموزیم؟ چرا ما دانش آموزان و دانشجویان ایرانی با گذراندن بیش از ده سال، از دوران دبیرستان تا دانشگاه، هنوز نتوانسته‌ایم در حد قابل قبولی زبان بیاموزیم. بدون شک اشکال در بهره هوشی و توانائی‌های ما نیست بلکه مشکل در روشها و تکنولوژی‌هایی است که ما با استفاده از آنها زمان بزرگی از زندگی خویش را از دست داده‌ایم. عمده‌ترین دلایل نا‌کامی در فراگیری زبان در کشور ما بقرار زیر است:

ترس

ما همیشه زبان را درس مشکلی تصور می کردیم که باید آنرا امتحان دهیم و بدین دلیل هرگز فرصت استفاه از آنرا بصورتی نیافتیم که از آن لذت ببریم.

تکیه بر محیط مبتنی بر متن

دنیای واقعی زبان، یک دنیای صوتی است. در حالی که سیستم آموزشی ما، دنیایی مبتنی بر متن بوده است و این باعث می‌شد که مشکل تلفظ نیز بر مشکلات بیشمار ما افزوده شود. بدلیل عدم زیستن در یک محیط واقعی صوتی با آن احساس بیگانگی می‌کنیم. نتیجه این سیستم آموزشی در آرمانی ترین شرایط تربیت مترجم بود، نه کسی که با زبان بتواند ارتباط برقرار کند.

تکیه بر گرامر

کاش ما زبان را با روش کودکان یاد می‌گرفتیم که کمترین اهمیتی برای دستورات پیچیده زبان نمی‌دهند. راستی ما، خود چقدر با گرامر زبان مادری خود آشنا هستیم؟ دستوات گرامری در تمامی زبانها یک موضوع کاملاً تخصصی و انتزاعی از زبان است و اگر نه اینست، پس اینهمه رشته‌های دانشگاهی سطح بالا در رابطه با دستور زبان چه معنی می‌دهند؟ حرف زدن با رعایت دستورات گرامری زبانی پر از استثناء، مانند انگلیسی، تقریباً غیر ممکن است.

تأکید بر یادگیری لغات

آموزش ما، حفظ کردن فرهنگهای لغت بود، هر معلمی برای خود دیکشنری کوچکی می‌ساخت که مجبور به حفظ آن بودیم. و متأسفانه هنوز هم کار به همین منوال است. در یک فرهنگ انگلیسی نگاهی به لغت GET یا TAKE بیندازید. دو صفحه معنی مختلف و گاه متضاد برای یک لغت، سردرگمی آدمی را در آموزش صد چندان می‌کند. فرق عمده زبان انگلیسی با زبان فارسی در این است که لغات در زبان انگلیسی عمدتاً وقتی معنی واقعی دارند که در کنار سایر لغات قرار می‌گیرند. مثلاً لغت Take معنی واضحی ندارد، در حالی که معنی عبارت Take off کاملا مشخص است.

اهمیت دادن به امر خواندن

در هر زبانی چهار عنصر عمده خواندن، نوشتن، صحبت کردن و گوش دادن وجود دارد. آنچه در سیستم آموزش رسمی ما بیش از همه به آن پرداخته شده است امر خواندن می‌باشد. در برخی از کلاسهای غیر رسمی نیز صحبت از هم زمانی چهار عنصر رفته است. اما وقتی ما در محیط واقعی زبان قرار می‌گیریم در می‌یابیم که اگر هدف فراگیری زبان باشد، عنصر خواندن و نوشتن اهمیت درجه چندم دارند، به این دلیل ساده که در تمامی زبانها افراد بی سواد آن جامعه نیز قادر با تکلم زبان مادری خود هستند.

سه مشکل اصلی پیش روی یک زبان آموز

1- ایجاد شور و هیجان در فراگیری زبان

همه زبان‌آموزان دوست دارند که به خوبی انگلیسی صحبت کنند. آنها از این فکر که قادر باشند «روان» صحبت کنند و با دیگران به انگلیسی ارتباط برقرار کنند به هیجان می‌آیند. اما آنها معمولاً توجهی به خود فرآیند آموزش ندارند. در نظر بیشتر زبان‌آموزان، فراگیری زبان انگلیسی یک اجبار است - چیـزی که مجبور به انجام آن هستنـد، ولی میلی به آن ندارنـد. آنهـا در فراگیری زبان انگلیسی هیچ لذتی نمی‌بینند. بطور خلاصه، بیشتر زبان‌آموزان دوست دارند که انگلیسی صحبت کنند ولی دوست ندارند به فراگیری زبان انگلیسی مشغول باشند. این اولین و مهمترین مشکلی است که پیش روی یک زبان آموز قرار دارد، زیرا کسی که تمایلی به فراگیری یک زبان خارجی نـدارد، آن را بـه خوبی فرا نخواهـد گـرفت. اگـر شما «انگلیسی» را دوست نداشتـه باشیـد، «انگلیسی» هم شما را دوست نخواهد داشت!

اگر می‌خواهید که زبان‌آموز موفقی باشید، لازم است که خود فرآیند آموزش را هم دوست داشته باشید. لازم است که زمانی را که صرف فراگیری انگلیسی می‌کنید، به عنوان وقت تفریح یا استراحت خود به حساب آورید. به عنوان مثال، شما باید از موارد زیر لذت ببرید:

خواندن جملات انگلیسی و فکر کردن درباره ساختار آنها

فراگیری لغات جدید از یک دیکشنری

نوشتن یک جمله انگلیسی صحیح با کمک گرفتن از دیکشنری، کتاب گرامر و اینترنت

تمرین تلفظ اصوات و کلمات انگلیسی

به طور آرمانی، فراگیری زبان بایستی برای شما یک تفریح به حساب بیاید. شما باید خود را یک «زبان‌آموز» قلمداد کنید - کسی که فراگیری زبان انگلیسی را به عنوان یکی از فعالیت‌های مورد علاقه‌اش انتخاب کرده است.

2- ایجاد اولین تغییر در زندگی

تصمیم برای فراگیری زبان انگلیسی نیازمند ایجاد تغییراتی در زندگی‌تان می‌باشد. به عنوان مثال تصمیم می‌گیرید که هر روز 30 دقیقه برای خواندن یک کتاب


دانلود با لینک مستقیم


دلایل اصلی ناکامی در یادگیری زبان 10ص