فرمت فایل:WORD(قابل ویرایش) تعدا 7 صحفه
تفکر چیست؟
تفکر از جمله مسائلی است که از دیرباز همواره ذهن اندیشمندان را به خود مشغول داشته است چرا که آنها واقف بودند انسان فرهنگ و تمدن خویش را مدیون تفکر است.این عقیده که نیروی تفکر انسان است که او را از سایر موجودات متمایز می کند همواره مطرح بوده است بنابراین از زمان سقراط و ارسطو تا زمان حال دربارة تفکر و ماهیت و مراحل آن بحث های زیادی به عمل آمده است.
از جمله پیشروانی که توجه زیادی به تفکر و ماهیت آن نمود جان دیوئی است. او در کتاب معروف(چگونه فکر کنیم)جریان تفکر را شامل مراحلی می داند که دو مرحلة ابتدایی و انتهایی و پنج مرحلة میانی را در بر می گیرد.
مرحلة اول یا ابتدایی،مرحلة شک و ابهام است و آن زمانی است که انسان با یک موقعیت پیچیده رو به رو شده و در صدد یافتن پاسخی برای مسأله و مشکل ایجاد شده است.
مرحلة انتهایی زمانی است که فرد از شک و ابهام در آمده و به نتیجه و جواب دست یافته است برای رسیدن به این مرحله فرد باید مراحل دیگری را طی کند.از دیدگاه دیوئی تفکر اساس واقعی تنها باطن این مراحل ممکن است. این مراحل عبارتنداز:
- پیشنهاد: این مرحله پیشنهاد راه حل های مختلفی است که ممکن است به جواب برسد. بنابراین در این مرحله هر گونه راه حلی به ذهن برسد،ارائه می گردد.
- تعقل:در این مرحله فرد به جمع آوری مدارک و شواهد مربوط به مسأله و نیز به بررسی راه حل های مختلف پرداخته و دربارةآن تفکر می نماید.
- فرضیه سازی:پس از تعقل روی راه حل ها فرد می تواند راه حل مناسبی که احتمال بیشتری دارد که به نتیجه برسد را انتخاب کند و به عبارتی برای مسألة مورد نظر فرضیه ای تشکیل می دهد.
- استدلال:در این مرحله فرضیه مورد بررسی قرار گرفته و با معیار استدلال مورد پذیرش واقع می گردد.
- کاربرد:فرضیه مورد پذیرش در این مرحله به کار گرفته می شود و مورد آزمایش قرار می گیرد تا بتوان آن را اثبات نمود.
بعضی از محققان تفکر را فرایندی می دانند که تجربه های گذشتة فرد را سازمان می دهد مانند ویناک که در کتاب روان شناسی تفکر، تفکر را چنین تعریف می کند:
(تفکر سازمان دادن و تجدید سازمان در یادگیری گذشته جهت استفاده در موقعیت فعلی است.)ادیسون تفکر را فرایندی رمزی درونی می داند که منجر به یک حوزة شناختی می گردد که نظام شناختی شخص متفکر را تغییر می دهد.
از مطالعه آنچه گفته شد مشخص می شود این تعریف ها در مفاهیم اصلی اشتراک دارند و آن این که فرایند تفکر در هر دو تعریف بر ترکیب یادگیری گذشته و اطلاعات فعلی مبتنی است.
سولسو،این تعریف ها را تکمیل کرده و معتقد است که تفکر فرایندی است که از طریق آن یک باز نمایی ذهنی جدید به وسیله تبدیل اطلاعات و تعامل بین خصوصیات ذهنی،قضاوت انتزاع،استدلال و حل مسأله ایجاد می گردد.
انواع و ابعاد تفکر
دربارة انواع و ابعاد تفکر نظریات مختلفی وجود دارد بعضی از متفکران معتقد به فرایندهای مختلفی برای تفکر هستند.مانند تفکر منطقی،انتقادی،تفکر خلاق.آنها معتقدند:اینها سه فرایند متفاوتند در حالی که بعضی دیگر عقیده دارند فکر انواع متفاوتی ندارد و هر سه فرایند در حقیقت همان فکر عادی است.
گیلفورد و دوبونو از جمله پیشقدمانی هستند که به بحث دربارة تفاوت انواع تفکر می پردازند.گیلفورد تحت عنوان تفکر واگرا و همگرا به تفکر منطقی و خلاق می پردازد.از نظر وی تفکر همگرا همان استدلال یا تفکر منطقی است که به دنبال یک جواب صحیح می گردد.در حالی که تفکر واگرا یا تفکر خلاق به راه حل های مختلفی برای یک مسأله توجه می نماید.مهمترین ویژگی های تفکر واگرا عبارتنداز:
- اصالت(ابتکار)2- سیالی3- انعطاف پذیری 4- بسط
دوبونو نیز تحت عنوان تفکر جانبی و تفکر عمودی به این مقوله پرداخته است.او در کتاب تفکر جانبی به طور مفصل به بررسی تفاوت های این دو نوع تفکر می پردازد.او معتقد است که تفکر عمودی موجب ایجاد قالبهای ذهنی و توسعه آن می شود،در حالی که تفکر جانبی یا خلاق ساختار این قالب ها را تغییر داده و قالبهای جدیدی ایجاد می کند.مهمترین تفاوت های تفکر منطقی و خلاق از نظر دوبونو عبارت است از:
- وسعت عمل:
در تفکر منظقی معمولا سعی می کنیم با بررسی شقوق مختلف یک امر یا یک مسأله بهترین راه را برگزینیم و آن را ملاک عمل قرار دهیم.اما در تفکر خلاق،خود را به یک طریق محدود نکرده و در صدد آنیم راه های هر چه بیشتری برای یک مسأله بیابیم.واین امر حتی پس از یافتن راه های مناسب ادامه پیدا می کند.
2- مسیر و جهت عمل:
در تفکر منطقی جهت و مسیر مشخصی دنبال می گردد.در حالی که در تفکر خلاق نه تنها یک مسیر دنبال نمی گردد بلکه راه و جهت های مختلفی نیز ایجاد می گردد.به عبارت دیگر برای فرد در تفکر منطقی روشن است چه می خواهد و از چه راهی می تواند به مقصود برسد،در حالی که در تفکر خلاق فرد جستجو می کند تا بتواند تغییر و حرکتی ایجاد کند و تنها برای رسیدن به مقصود تلاش نمی کند.
3- چگونگی برخورد با اشتباهات و مسائل نامربوط:
در تفکر منطقی تلاش می شود در هر قدم هیچ گونه اشتباهی رخ ندهد.در حالی که در تفکر خلاق امکان اشتباه نیز هست تا در نهایت به جواب درست دست یافت.
همچنین در تفکر منطقی مسائل نامربوط کنار گذاشته می شود و تنها به آنچه به مسئله ارتباط دارد پرداخته می شود،در حالی که در تفکر خلاق به هر چیز به ظاهر بی ارتباط نیز توجه می شود،چون قرار نیست در یک قالب ماند.
در تفکر منطقی راه هایی انتخاب می شود که اطمینان باشد به جواب و نتیجه ای می رسد،در حالی که در تفکر جانبی راه های نا مطئمن نیز کشف می گردد زیرا ممکن است این راه ها به نتایج با ارزشی منتهی گردد.پس بهتر است که این راه ها نیز شناخته شوند.به طورکل فکر منطقی از نظر دوبونو جنبة داوری کننده و ارزیابی کنندة فکر است یعنی مسائل تجزیه و تحلیل مقایسه و در نهایت انتخاب می گردد در حالی که در بعد خلاق مسائل تجسم پیش بینی ارائه می گردد.تفکر منطقی با واقعیت های موجود محدود می گردد،اما تفکر خلاق پای در مسیر مجهولات می گذارد.
این دو جنبه می توانند در صورتی که جایگاه خویش را داشته باشند یکدیگر را تکمیل کنند. در حالی که اغلب جوامع سعی در تقویت و توسعة تفکر منطقی می کنند و به پرورش تفکر خلاق توجه چندانی نمی شود بنابراین توجه محض به تفکر منطقی باعث تضعیف قدرت تصور و خلاقیت می شود.
مارزانو و همکاران هر چند ضمن بحث از ابعاد تفکر،تفکر انتقادی و خلاق را به عنوان یک بعد مطرح می کنند اما معتقدند این دو بعد در عین ارتباط،دو طریق متفاوت از هم هستند.
تفکر انتقادی شامل گرایش ها و استعدادهائی مانند تحلیل دقیق مسائل،توجه به نقطه نظرهای متفاوت و رسیدن به نتایج صحیح است،در حالی که تفکر خلاق عبارتست از تفکر ابتکاری و مناسب علی رغم آن که اغلب متفکران و متخصصان بین تفکر واگرا و همگرا تفاوت قائلند، محققانی مانند وایزبرگ این نظریه را رد می کنند وایزبرگ مفاهیم تفکر واگرا و جانبی را فرزند نبوغ می داند.در دیدگاه نبوغ،کارهای بزرگ خلاق نتیجه به کار گیری تفکر غیر معمول افراد غیر معمول است.وایزبرگ معتقد است علی رغم آن دیدگاه نبوغ برای هزاران سال وجود داشته است،اما افسانه ای بیش نیست.تفکر خلاق ریشه محکمی در تجربه های گذشته دارد و افکاری که هر روز از آن استفاده می کنیم،منبع آن است.
بنابراین نظریات جدید مبتنی بر اندیشه های قدیم است.تفکر فراسوی گذشته سیر می نماید و چیزی ورای آن چه تجربه کرده ایم وجود ندارد.خلاقیت همانند انجام دادن امور عادی است. وایزبرگ می گوید:مشکل است باور کنیم کارهای بزرگ هنری یا علمی یا تکنولوژی بتوانند نتیجه فرایند شناختی مشابهی مانند درست کردن شام باشند،چون شام درست کردن هیچ تازگی ندارد.در حالی که به نظر من همة رفتارهای ما تازگی دارد و می تواند داشته باشد.پس معمولا فرایندهای فکری باید منجر به کارهای تازه و ارزشمند گردد.(حتی اگر سالاد شام باشد)در اینجا سؤال مهمی که می توان مطرح کرد این است که اگر فرایندهای فکری که همة ما داریم پایه های تفکر خلاق است،چرا همه یکسان مولد و مؤثر نیستیم؟
وایزبرگ می گوید:باید به تفاوت های فردی توجه کنیم،همة ما کارهای بزرگ هنری، اختراعات بزرگ و اکتشافات علمی نداریم.تفاوت افراد معمولی با مبتکرین بر حسب سطوح مهارت ها انگیزه و دانش خاص آنهاست.البته مهارتها با کار،تلاش و مطالعه توسعه می یابند. بین انواع فعالیت های خلاق نیز تفاوت هایی هست،از جمله مهارتهای مربوط به فعالیت های خاص که هر کدام از کارها نیاز به آن دارند است.مثلا برای نقاشی حافظة بصری یا حساسیت زیاد به رنگها اهمیت زیادی دارد.تفکر خلاق را می توان با توانایی ورزشی مقایسه کرد،بدین معنی که توانایی ورزشی یک مهارت نیست،بلکه تعداد توانایی های مختلف است. مثلا یکی،دونده بزرگی است ولی ممکن است برای تنیس استعداد نداشته باشد،توانایی خلاق نیز چنین است.بنابراین تولیدات جدید با فرایند معمولی رشد می یابد زمانی که شخص خاصی در یک موقعیت خاص قرار گیرد.
با توجه به آنچه گفته شد،ضروری به نظر می رسد دربارة تفکر و ابعاد آن بررسی بیشتری به عمل آید.
استرنبرگ از جمله محققانی است که مطالعات وسیعی دربارة تفکر و هوش و تفکر خلاق داشته است. او تفکر را یک جریان تعاملی می داند و معتقد است امکان ندارد ما بتوانیم به توانایی های فکری بشر بدون توجه به زمینه و شرایطی که در آن عمل می کند و در حال تعامل است بپردازیم. زمینه هایی مانند شناخت،شخصیت،انگیزه و غیره. استرنبرگ ارتباط تفکر و هوش را با دنیای درونی تجربه و با دنیای بیرونی مورد بحث قرار می دهد.
منابع و مآخذ
نام کتاب:ماهیت خلد قیت و شیوة پژوهش آن
نویسنده:دکتر افضل السادات حسینی- ویراستة علی سالیانی
چاپ اول/1378
امور فنی و چاپ:مؤسسه چاپ و انتشارات آستان قدس رضوی
تحقیق در مورد تفکر و تفکر خلاق